متن درس
تبیین وحدت و کثرت در نظام وجودی: بازخوانی فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۹۳)
دیباچه
در ساحت فلسفه و عرفان اسلامی، مسائل مربوط به امور کلی، کلیل طبیعی، و رابطه آنها با اعیان خارجی از جمله موضوعات بنیادینی است که ذهن فیلسوفان و عارفان را به خود مشغول داشته است. این مباحث، که در مرز میان وجود ذهنی و خارجی سیر میکنند، از منظر حکمت متعالیه و عرفان نظری، بهویژه در آثار ابنعربی و تبیینهای متأخر ملاصدرا، اهمیتی بیبدیل دارند. در این نوشتار، که برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره است، تلاش شده است تا با نگاهی عمیق و جامع، مسئله وحدت و کثرت در امور کلی، کلیل طبیعی، و رابطه آنها با اعیان خارجی و اوصاف الهی بررسی گردد. این بازخوانی، با تکیه بر متون اصلی فصوص الحکم و شرحهای آن، بهویژه دیدگاههای صدرالمتألهین، به تبیین دقیق این مفاهیم پرداخته و با بهرهگیری از تمثیلات و استعارات، به روشنسازی این مسائل برای مخاطبان آکادمیک میپردازد. ساختار این نوشتار، با تقسیمبندی موضوعی و ارائه تحلیلهای تفصیلی، به گونهای طراحی شده که تمامی جوانب بحث را در بر گیرد و از هرگونه حذف یا خلاصهسازی پرهیز شود.
بخش نخست: امور کلی و رابطه آنها با اعیان خارجی
معقولیت و معدومیت امور کلی
امور کلی، که در عقل به مثابه مفاهیم موجودند، در خارج از ذهن به صورت مستقل فاقد عینیتاند. این تمایز میان وجود ذهنی و خارجی، یکی از ارکان اساسی در فهم نظام وجودی عرفان نظری است. به تعبیری، امور کلی چون حیات و علم، در ذهن به صورت مفاهیم کلی درک میشوند، اما در عالم خارج، ذاتی مستقل به نام حیات یا علم یافت نمیشود. این امور، تنها در مظاهر و اعیان خارجی متعین میگردند و از اینرو، به مثابه سایهای بر گستره وجود، در مظاهر خود جلوهگر میشوند.
| درنگ: امور کلی، هرچند در عقل معقولاند، در خارج به صورت مستقل معدوماند و تنها در مظاهر اعیان خارجی موجودیت مییابند. |
این تمایز، به مثابه جدایی میان نور و سایه، نشاندهنده وابستگی امور کلی به اعیان خارجی است. حیات و علم، به خودی خود، در خارج ذاتی مستقل ندارند، بلکه در عالم و موجودات متعین ظهور مییابند. این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، بر این اصل استوار است که حقیقت امور کلی، در ظرف ذهن معقول است، اما در خارج، تنها از طریق اعیان موجود شناخته میشود.
احکام امور کلی بر اعیان
امور کلی، از طریق احکام خود، بر اعیان موجود در خارج اثر میگذارند. این احکام، که به مثابه پلی میان عالم معقولات و موجودات عینی عمل میکنند، نشاندهنده تأثیر غیرمستقیم امور کلی بر اعیاناند. به عنوان مثال، مفهوم حیات یا علم، در خارج به صورت عالم یا موجود زنده متجلی میشود. این احکام، که از اعیان خارجی سرچشمه میگیرند، به امور کلی نسبت داده شده و آنها را محکوم به احکامی چون حدوث، قدم، عینیت یا غیریت با ذات میکنند.
این تعامل دوسویه، به مثابه رقص نور و سایه، نشاندهنده رابطهای متقابل میان امور کلی و اعیان خارجی است. اعیان خارجی، با تکثر خود، احکام را بر امور کلی تحمیل میکنند، اما این تکثر، به تجزیه یا تعدد ذاتی امور کلی منجر نمیشود. این وحدت در برابر کثرت، یکی از محورهای اساسی در تبیین حکمت متعالیه است.
نفی ذات مستقل برای صفات
در عالم خارج، ذاتی مستقل به نام حیات یا علم وجود ندارد. این صفات، که در ذهن به صورت کلیات معقولاند، در خارج تنها در قالب مظاهر خود، یعنی موجودات عینی، متجلی میگردند. به تعبیری، علم بدون عالم و حیات بدون موجود زنده، در خارج فاقد تحققاند. این اصل، که ریشه در عرفان نظری ابنعربی دارد، بر وابستگی صفات به مظاهر آنها تأکید میورزد.
| درنگ: صفات کلی مانند حیات و علم، در خارج ذاتی مستقل ندارند و تنها در مظاهر عینی متعین میگردند. |
این وابستگی، به مثابه تجلی نور در آیینه، نشاندهنده آن است که حقیقت صفات، در ظرف مظاهر خود آشکار میشود. عالم، به عنوان مظهر علم، و موجود زنده، به عنوان مظهر حیات، این صفات را در عالم خارج متجلی میسازند، بدون آنکه ذاتی مستقل برای آنها قائل شویم.
رابطه متقابل امور کلی و اعیان
میان امور کلی و اعیان خارجی، رابطهای متقابل از نظر احکام وجود دارد. این تقابل، که به مثابه گفتوگویی میان عالم معقولات و عالم محسوسات است، نشاندهنده تأثیر و تأثر دوسویه این دو ساحت است. اعیان خارجی، با تکثر خود، احکامی را بر امور کلی تحمیل میکنند، اما این احکام، به تجزیه یا تعدد ذاتی امور کلی منجر نمیشوند. این وحدت در برابر کثرت، یکی از رموز حکمت متعالیه است که در تبیینهای ملاصدرا به اوج خود میرسد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست این نوشتار، به بررسی امور کلی و رابطه آنها با اعیان خارجی پرداخت. امور کلی، هرچند در ذهن معقولاند، در خارج به صورت مستقل معدوم بوده و تنها در مظاهر خود متعین میگردند. این صفات، از طریق احکام خود، بر اعیان اثر میگذارند و رابطهای متقابل میان این دو ساحت برقرار میشود. این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، بر وحدت ذاتی امور کلی در برابر کثرت اعیان تأکید میورزد و به مثابه نوری است که در آیینههای متعدد بازتاب مییابد، بدون آنکه ذاتش متکثر گردد.
بخش دوم: کلیل طبیعی و وحدت آن با افراد
وحدت کلیل طبیعی در برابر کثرت افراد
کلیل طبیعی، که به مثابه جوهری واحد در گستره وجودی سایه میافکند، با افراد خود متحد است، اما این اتحاد، به تعدد یا تجزیه آن منجر نمیشود. به تعبیری، کلیل طبیعی، مانند رودی است که در شاخههای متعدد جریان مییابد، اما ذاتش واحد باقی میماند. این اصل، که در فلسفه ملاصدرا به زیبایی تبیین شده، بر این نکته تأکید دارد که تکثر افراد، به تعدد ذاتی کلیل منجر نمیشود.
| درنگ: کلیل طبیعی، با وجود اتحاد با افراد، از تکثر آنها متأثر نشده و واحد باقی میماند. |
این وحدت، که به مثابه نور خورشید در آیینههای متعدد است، نشاندهنده بساطت ذاتی کلیل طبیعی است. افراد، به عنوان مظاهر این کلیل، تکثر ظاهری دارند، اما این تکثر، به ذات کلیل خللی وارد نمیکند. ملاصدرا، با تبیین این اصل، معضل کلیل طبیعی را که قرنها ذهن فلاسفه را به خود مشغول داشته بود، حل کرد.
نفی تجزیه و تعدد کلیل طبیعی
تکثر افراد، نه تنها به تعدد کلیل طبیعی منجر نمیشود، بلکه تجزیه آن را نیز به دنبال ندارد. این اصل، که به مثابه حفظ وحدت گوهر در برابر کثرت مظاهر است، بر بساطت ذاتی کلیل تأکید دارد. اگر فرض شود که هر فرد بخشی از طبیعت را در بر دارد، این تجزیه به انعدام کل طبیعت منجر میشود، زیرا طبیعت بسيط است و قابل تقسیم به اجزا نیست.
به عنوان مثال، انسانیت، به عنوان کلیل طبیعی، در هر شخص به صورت کامل موجود است و با تکثر اشخاص، نه متفصیل میشود و نه متکثر. این وحدت، که به مثابه گوهر واحدی در صدفهای متعدد است، نشاندهنده سعة وجودی کلیل طبیعی است که ملاصدرا آن را به زیبایی تبیین کرده است.
وجود خارجی کلیل طبیعی
برخلاف کلیل عقلی، که صرفاً در ذهن معقول است، کلیل طبیعی در خارج به صورت واقعی موجود است. این وجود، که به مثابه تجلی نور در عالم محسوسات است، نشاندهنده اصالت وجودی کلیل طبیعی است. ملاصدرا، با تأکید بر این اصل، کلیل طبیعی را نه مفهومی ذهنی، بلکه حقیقتی عینی میداند که در افراد متجلی میگردد.
| درنگ: کلیل طبیعی، برخلاف کلیل عقلی، در خارج به صورت واقعی موجود است و حقیقتی عینی است. |
این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، کلیل طبیعی را به مثابه سعهای وجودی معرفی میکند که در افراد متعین میشود، بدون آنکه ذاتش متکثر یا متجزی گردد. این اصل، یکی از نوآوریهای صدرا در حل معضل کلیل طبیعی است.
رابطه کلیل طبیعی و افراد: تمثیل اولاد و آباء
کلیل طبیعی و افراد، به مثابه رابطه فرزندان و والدین، متحد و در عین حال متمایزند. این تمثیل، که به زیبایی رابطه وجودی میان کلیل و افراد را نشان میدهد، بر این نکته تأکید دارد که کلیل طبیعی، به صورت ذاتی با افراد متحد است، اما این اتحاد، به تجزیه یا تعدد آن منجر نمیشود. هر فرد، به مثابه شاخهای از درخت وجود، حامل حقیقت کلیل است، اما ذات کلیل واحد باقی میماند.
ملاصدرا، با این تبیین، نشان داد که کلیل طبیعی، به صورت سعه وجودی، در خارج موجود است و افراد، به عنوان مظاهر این سعه، با آن متحدند. این اتحاد، که به مثابه وحدت گوهر و مظهر است، هیچ تناقضی ایجاد نمیکند و نشاندهنده بساطت ذاتی کلیل است.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم این نوشتار، به بررسی کلیل طبیعی و رابطه آن با افراد پرداخت. کلیل طبیعی، به عنوان حقیقتی عینی و اطلاقی، با افراد متحد است، اما از تکثر یا تجزیه آنها متأثر نمیشود. این وحدت، که به مثابه نور واحدی در آیینههای متعدد است، نشاندهنده سعة وجودی کلیل طبیعی است که ملاصدرا آن را به زیبایی تبیین کرده است. این دیدگاه، نه تنها معضل کلیل طبیعی را حل کرده، بلکه به مثابه کلیدی برای فهم رابطه وحدت و کثرت در نظام وجودی عمل میکند.
بخش سوم: اوصاف الهی و طوایف نوعی
وجود حق و اسماء الهی در خارج
حق، به عنوان حقیقت مطلق، در خارج موجود است و اسماء و صفات الهی، به عین ذات او، در عالم خارج تحقق دارند. این وحدت، که به مثابه تجلی نور مطلق در آیینههای وجودی است، نشاندهنده آن است که اسماء و صفات، نه جدا از ذات حق، بلکه عین آناند. این اصل، که در عرفان نظری ابنعربی ریشه دارد، بر وحدت ذات و صفات در مرتبه الهی تأکید میورزد.
| درنگ: اسماء و صفات الهی، به عین ذات حق، در خارج موجودند و از آن جداییناپذیرند. |
این وحدت، که به مثابه گوهر واحدی در مظاهر متعدد است، نشاندهنده آن است که صفات الهی، در مرتبه وجود خارجی، با ذات حق متحدند و هیچ جدایی میان آنها وجود ندارد. این دیدگاه، یکی از ارکان اساسی در فهم نظام عرفانی است.
سازگاری معقولیت و وجود خارجی
وجود خارجی اسماء و صفات، با معقولیت آنها در ذهن منافاتی ندارد. این سازگاری، که به مثابه همزیستی نور و سایه است، نشاندهنده آن است که حقیقت صفات، هم در عالم خارج موجود است و هم در ذهن به صورت مفهوم درک میشود. تمامی مراتب وجود، از حق تا ممکنات، دارای مفهوم ذهنیاند، اما این ذهنیت، به معنای نفی وجود خارجی آنها نیست.
به عنوان مثال، حیات خارجی، که در موجودات زنده متجلی است، میتواند به صورت مفهوم در ذهن متصور شود. این امکان، که به مثابه بازتاب حقیقت در آیینه ذهن است، نشاندهنده قابلیت ادراک عقلی حقایق خارجی است.
تمایز صفات الهی و طوایف نوعی
اسماء و صفات الهی، از طوایف نوعی (مانند انسانیت) متمایزند. این تمایز، که به مثابه جدایی میان نور مطلق و سایههای محدود است، نشاندهنده تفاوت مرتبه الهی و مرتبه خلقی است. صفات الهی، به عنوان تعینات علمی، به اعیان ثابتة تبدیل میشوند، در حالی که موجودات خارجی در عالم ناسوت، به صورت طوایف نوعی و افراد ظهور مییابند.
| درنگ: اسماء و صفات الهی، از طوایف نوعی متمایزند و در مرتبهای متعالیتر قرار دارند. |
این تمایز، که به مثابه جدایی میان گوهر و مظهر است، نشاندهنده سلسلهمراتب وجودی در نظام عرفانی است. صفات الهی، در مرتبهای متعالیتر از طوایف نوعی قرار دارند و به صورت تعینات علمی در اعیان ثابتة متجلی میگردند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم این نوشتار، به بررسی اوصاف الهی و رابطه آنها با طوایف نوعی پرداخت. اسماء و صفات الهی، به عین ذات حق، در خارج موجودند و از طوایف نوعی متمایزند. این تمایز، که به مثابه جدایی میان نور مطلق و سایههای محدود است، نشاندهنده سلسلهمراتب وجودی در نظام عرفانی است. وجود خارجی این صفات، با معقولیت آنها در ذهن سازگار است و این سازگاری، به مثابه پلی میان عالم معقولات و عالم محسوسات عمل میکند.
بخش چهارم: حقیقت جنسی و نوعی
تمایز حقیقت جنسی و نوعی
حقیقت جنسی، به دلیل ابهام ذاتی خود، نیازمند فصل برای قوام است، در حالی که حقیقت نوعی، برای تشخص به افراد وابسته است. این تمایز، که به مثابه تفاوت میان ریشه و شاخههای درخت وجود است، نشاندهنده مراتب مختلف کلی در فلسفه و منطق است. حقیقت جنسی، به دلیل ماهیت کلیتر خود، ابهامی دارد که با ورود فصل، به قوام و هویت میرسد.
حقیقت نوعی، برخلاف جنسی، بدون افراد ابهام ندارد و قوام ذاتی خود را حفظ میکند. این تفاوت، که به مثابه تمایز میان گوهر و مظهر است، نشاندهنده آن است که نوع، برای تشخص به افراد نیاز دارد، اما جنس، ابتدا برای قوام به فصل و سپس برای تشخص به افراد وابسته است.
نقش فصل در حقیقت جنسی
فصل، به مثابه کلیدی که قفل ابهام جنس را میگشاید، به حقیقت جنسی قوام و هویت میبخشد. این نقش، که در منطق و فلسفه به دقت بررسی شده، نشاندهنده آن است که حقیقت جنسی، بدون فصل، فاقد قوام است و تنها با ورود فصل به هویت کامل خود میرسد.
| درنگ: حقیقت جنسی، به دلیل ابهام ذاتی، برای قوام به فصل وابسته است، در حالی که حقیقت نوعی، برای تشخص به افراد نیاز دارد. |
این وابستگی، که به مثابه نیاز ریشه به خاک برای رشد است، نشاندهنده مرتبه عقبتر جنس نسبت به نوع است. جنس، به دلیل ماهیت کلیتر خود، ابتدا به فصل برای قوام و سپس به افراد برای تشخص نیاز دارد.
نیاز نوع به تشخص
حقیقت نوعی، برای تشخص به افراد وابسته است، اما برای قوام ذاتی خود به آنها نیاز ندارد. این استقلال قوام، که به مثابه استواری گوهر در برابر مظاهر است، نشاندهنده ماهیت خاص نوع است. نوع، به عنوان حقیقتی که در افراد متجلی میشود، تنها برای تشخص به آنها وابسته است، نه برای قوام ذاتی خود.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم این نوشتار، به بررسی تمایز میان حقیقت جنسی و نوعی پرداخت. حقیقت جنسی، به دلیل ابهام ذاتی، برای قوام به فصل و برای تشخص به افراد نیاز دارد، در حالی که حقیقت نوعی، تنها برای تشخص به افراد وابسته است. این تمایز، که به مثابه تفاوت میان ریشه و شاخههای درخت وجود است، نشاندهنده سلسلهمراتب کلی در نظام فلسفی و منطقی است.
نتیجهگیری و جمعبندی کل
این نوشتار، با بازخوانی درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به تبیین عمیق و جامع مسائل امور کلی، کلیل طبیعی، اوصاف الهی، و رابطه آنها با اعیان خارجی و طوایف نوعی پرداخت. امور کلی، هرچند در ذهن معقولاند، در خارج به صورت مستقل معدوم بوده و تنها در مظاهر خود متعین میگردند. کلیل طبیعی، به عنوان حقیقتی عینی و اطلاقی، با افراد متحد است، اما از تکثر یا تجزیه آنها متأثر نمیشود. اسماء و صفات الهی، به عین ذات حق، در خارج موجودند و از طوایف نوعی متمایزند. حقیقت جنسی، برای قوام به فصل و برای تشخص به افراد نیاز دارد، در حالی که حقیقت نوعی، تنها برای تشخص به افراد وابسته است.
این تبیین، که به مثابه نوری است که در آیینههای متعدد بازتاب مییابد، نشاندهنده وحدت وجودی در برابر کثرت ظاهری است. دیدگاه ملاصدرا، که در این نوشتار به تفصیل بررسی شد، معضل کلیل طبیعی را با تبیین سعة وجودی آن حل کرده و راه را برای فهم عمیقتر نظام وجودی هموار ساخته است. این بازخوانی، با حفظ تمامی جزئیات و مفاهیم اصلی، به مثابه سفری در ساحت حکمت و عرفان، خواننده را به تأمل در رموز وحدت و کثرت دعوت میکند.
| با نظارت صادق خادمی |