در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 224

متن درس





تبیین عرفانی سریان حق و رابطه وجود و ظهور در عالم

تبیین عرفانی سریان حق و رابطه وجود و ظهور در عالم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه دویست و بیست و چهارم)

مقدمه: کاوش در سریان حق و ظهورات الهی

کتاب شریف فصوص الحکم، اثر جاودانه محیی‌الدین ابن‌عربی، چون نوری بی‌کران در عرصه عرفان نظری، حقایق وجودی را با بیانی ژرف و رمزآلود تبیین می‌کند. درس‌گفتار شماره 224 استاد فرزانه قدس‌سره، با محوریت سریان حق در موجودات و رابطه وجود و ظهور، به کاوش در یکی از عمیق‌ترین مباحث عرفانی می‌پردازد. این گفتار، با تکیه بر وحدت وجود، ظهورات الهی، و نقد مفاهیمی چون جعل و افتقار، دریچه‌ای نو به سوی فهم رابطه حق و عالم می‌گشاید. متن حاضر، با ساختاری علمی و منسجم، تمامی محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های مرتبط را با زبانی متین و فصیح ارائه می‌دهد تا چون آیینه‌ای صاف، انوار حکمت الهی را بازتاب دهد.

بخش اول: سریان حق و ظهور موجودات

سریان حق به‌مثابه علت ظهور

سریان حق در موجودات، چون جویباری زلال که حیات را به کالبد خاک می‌رساند، سبب ظهور موجودات است. حق، به‌عنوان وجود مطلق، با سریان ذاتی خود، موجودات را از نیستی به هستی می‌کشاند. این سریان، نه حضور در ظرف، بلکه خودِ ظهور است. عالم، چون آیینه‌ای که نور خورشید را بازتاب می‌دهد، ظهور حق است و نه موجودی مستقل از او.

درنگ: سریان حق، خودِ ظهور است و نه حضور در ظرف؛ عالم، ظهور حق است و نه موجودی مستقل.

این دیدگاه، بر اصل وحدت وجود تأکید دارد، جایی که عالم و حق، دو حقیقت جداگانه نیستند، بلکه عالم، چون سایه‌ای برآمده از نور حق، تجلی اوست. سریان حق، مانند نسیمی که بر شاخسار می‌وزد، موجودات را به رقص وجود می‌آورد، بدون آنکه ذات حق در ظرفی محدود گردد.

نقش معانی کلی در تعینات خارجی

معانی کلی، مانند علم، قدرت، اراده و حیات، چون بذرهایی الهی در خاک وجود، سبب تعین و ظهور موجودات خارجی‌اند. اگر این معانی، به‌عنوان صفات الهی فهم شوند، مبنای ظهور عینی‌اند، اما اگر صرفاً مفاهیم ذهنی باشند، چون سایه‌ای بی‌اثر، فاقد خاصیت وجودی‌اند. این تمایز، چون مشعلی روشنگر، بر اهمیت صفات الهی در هستی‌شناسی عرفانی تأکید دارد.

درنگ: معانی کلی، اگر صفات الهی باشند، سبب تعینات خارجی‌اند؛ اما اگر مفاهیم ذهنی باشند، فاقد اثر وجودی‌اند.

صفات الهی، مانند علم و قدرت، چون قلم‌هایی در دست آفرینش، صورت موجودات را بر لوح هستی نگاشته‌اند. بدون این صفات، عالم چون کاغذی سفید، فاقد هرگونه نقش و نگار وجودی می‌ماند.

جمع‌بندی بخش اول

این بخش، با تبیین سریان حق به‌عنوان علت ظهور موجودات و نقش معانی کلی در تعینات خارجی، بر وحدت وجود تأکید کرد. سریان حق، نه حضور در ظرف، بلکه خود ظهور است، و معانی کلی، چون چشمه‌های زلال صفات الهی، موجودات را به هستی می‌رسانند. این دیدگاه، چون پلی میان حق و عالم، وحدت وجودی را در پرتو ظهورات الهی روشن می‌سازد.

بخش دوم: وحدت وجود و رابطه ظهور و مظهر

وحدت وجود و ظهورات الهی

عالم، چون دریایی بی‌کران، یک وجود واحد است که ظهورات آن، تجلی حق‌اند. حق، وجود مطلق است و عالم، مظهر اوست، نه حقیقتی مستقل. این دیدگاه، چون آیینه‌ای که نور را بازتاب می‌دهد، بر وحدت وجود دلالت دارد، جایی که عالم و حق، در حقیقت، یکی‌اند.

درنگ: عالم، یک وجود واحد است و ظهورات آن، تجلی حق‌اند؛ عالم و حق، دو حقیقت مستقل نیستند.

عالم، مانند شعاعی که از خورشید برمی‌خیزد، از وجود حق جدایی ندارد. این وحدت، چون نوری که در همه جا ساری است، کثرت ظاهری عالم را در وحدت باطنی حق حل می‌کند.

رابطه ظهور و مظهر

پرسش از رابطه ظهور و مظهر، چون کاوش در عمق اقیانوس وجود، به بررسی افتقار دوطرفه میان حق و عالم می‌پردازد. عالم، در وجود خود به حق محتاج است، اما آیا حق در ظهور خود به عالم محتاج است؟ پاسخ این پرسش، در نفی افتقار حق به عالم نهفته است، زیرا ظهور حق، ذاتی و غیرمشروط است.

درنگ: عالم در وجود خود به حق محتاج است، اما حق در ظهور خود به عالم محتاج نیست.

عالم، چون آیینه‌ای که نور حق را بازتاب می‌دهد، در وجود خود به نور محتاج است، اما نور، برای درخشیدن، به آیینه نیاز ندارد. این دیدگاه، بر فیاضیت ذاتی حق تأکید دارد که ظهور را به‌صورت خودجوش ایجاد می‌کند.

نقد مفهوم لولا و ذهنیت آن

مفهوم «لولا» (اگر نبود)، چون سایه‌ای ذهنی، غیرواقعی است، زیرا وجود عالم، لازمه ذاتی سریان حق است. فرض فقدان عالم، مانند فرض نبودن روز در حضور خورشید، محال است. این نقد، چون مشعلی فروزان، بر وحدت وجود تأکید دارد که عالم و حق، جدایی‌ناپذیرند.

درنگ: مفهوم «لولا» ذهنی و غیرواقعی است؛ وجود عالم، لازمه ذاتی سریان حق است.

فرض «لولا»، مانند خیالی که در ذهن می‌تند، نمی‌تواند حقیقت وجود را مخدوش کند. عالم، چون موجی بر سطح دریای حق، از او جدایی ندارد و فرض فقدان آن، محال است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین وحدت وجود و رابطه ظهور و مظهر، بر یکپارچگی حق و عالم تأکید کرد. عالم، مظهر حق است و نه حقیقتی مستقل. نقد مفهوم «لولا» و رد افتقار حق به عالم، چون چراغی در شب، وحدت وجودی را روشن می‌سازد که ظهورات عالم، تجلی ذاتی حق‌اند.

بخش سوم: نقد مفاهیم فقدان، افتقار و جعل

نقد مفهوم فقدان و افتقار

فقدان و افتقار، چون سایه‌هایی در ذهن خلق، مفاهیمی نسبی‌اند که در قیاس میان موجودات پدید می‌آیند. حق، به‌عنوان وجود مطلق، فاقد هرگونه فقدان است. ظهورات حق، چون چشمه‌ای که بی‌نیاز از ظرف می‌جوشد، از فیاضیت ذاتی او سرچشمه می‌گیرند و نه از نیاز.

درنگ: فقدان و افتقار، مفاهیم ذهنی و نسبی‌اند؛ حق، به‌عنوان وجود مطلق، فاقد نیاز و فقدان است.

حق، مانند خورشیدی که بی‌نیاز از آیینه می‌درخشد، ظهور خود را از ذات بی‌کران خویش می‌گیرد. افتقار، وصفی است که به خلق تعلق دارد، نه به حق که فیاض مطلق است.

نقد مفهوم جعل در اعیان ثابته

اعیان ثابته، چون گوهرهایی در خزانه علم الهی، وجودات علمی حق‌اند و جعل‌پذیر نیستند، زیرا از لوازم ذاتی اسما و صفات‌اند. جعل، به وجود خارجی و مفارقات تعلق می‌گیرد، نه به اعیان ثابته که ظهورات علمی حق‌اند.

درنگ: اعیان ثابته، وجودات علمی حق‌اند و جعل‌پذیر نیستند، زیرا از لوازم ذاتی اسما و صفات‌اند.

اعیان ثابته، مانند نقش‌هایی که در ذهن نقاش پیش از خلق اثر شکل می‌گیرند، ذاتی و غیرجعلی‌اند. جعل، چون قالبی که به ماده تعلق می‌گیرد، در مرتبه ظهورات علمی بی‌معناست.

نقد مفهوم جعل در فلسفه

مفهوم جعل، چون غباری بر آیینه حقیقت، در فلسفه و عرفان غیرضروری است. ظهورات، ذاتی و غیرجعلی‌اند و جعل، چه به وجود و چه به ماهیت نسبت داده شود، فاقد مبنای عقلی و عرفانی است. این نقد، بر رد دیدگاه‌های فلسفی مشائی و اشراقی تأکید دارد که جعل را به وجود یا ماهیت نسبت می‌دهند.

درنگ: جعل، مفهومی غیرضروری و غیرمنطقی است؛ ظهورات، ذاتی و غیرجعلی‌اند.

جعل، مانند نامی بی‌مسمّا، در منظومه عرفان نظری جایی ندارد. ظهورات، چون جویبارهایی که از چشمه ذات می‌جوشند، خودجوش و غیرجعلی‌اند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد مفاهیم فقدان، افتقار و جعل، بر فیاضیت ذاتی حق و وحدت وجود تأکید کرد. حق، فاقد نیاز و فقدان است و اعیان ثابته، به‌عنوان ظهورات علمی، جعل‌پذیر نیستند. نقد جعل در فلسفه، بر ذاتی بودن ظهورات و بی‌نیازی حق از هرگونه شرط خارجی تأکید دارد.

بخش چهارم: فیاضیت ذاتی و ظهور صفات

فیاضیت ذاتی حق

فیاضیت حق، چون چشمه‌ای بی‌کران، ذاتی و غیرمشروط است. ظهورات، لوازم ذاتی این فیاضیت‌اند و از نیاز یا فقدان نشأت نمی‌گیرند. حق، مانند خورشیدی که نورش ذاتی است، ظهور را به‌صورت خودجوش ایجاد می‌کند.

درنگ: فیاضیت حق، ذاتی و غیرمشروط است؛ ظهورات، لوازم ذاتی این فیاضیت‌اند.

فیاضیت حق، مانند جویباری که بی‌نیاز از مقصد می‌جوشد، عالم را به هستی می‌رساند. این فیاضیت، نه برای پر کردن خلأ، بلکه از سر کمال ذاتی است.

ظهور ذات به‌واسطه صفات

ذات حق، چون گوهری پنهان، بدون صفات قابل ظهور نیست. صفات، چون آیینه‌هایی که نور ذات را بازتاب می‌دهند، عین ذات‌اند و ظهور ذات، همان ظهور صفات است. ابن‌عربی، با اکتفا به ذکر صورة (صفات)، بر وحدت ذات و صفات تأکید کرده است.

درنگ: ذات، بدون صفات قابل ظهور نیست؛ صفات، عین ذات و مظهر آن‌اند.

صفات، مانند شعاع‌هایی که از خورشید برمی‌خیزند، ذات را ظاهر می‌سازند. اکتفای ابن‌عربی به صورة، چون اشاره‌ای به وحدت ذات و صفات، حقیقت ظهور را روشن می‌کند.

فیض اقدس و فیض مقدس

فیض اقدس، چون نوری که در خزانه علم الهی می‌درخشد، به ظهورات علمی (اعیان ثابته) اشاره دارد، درحالی‌که فیض مقدس، مانند شعاع‌هایی که در عالم ماده متجلی می‌شوند، ظهورات خارجی‌اند. فیض اقدس، فاقد کثرت است، اما فیض مقدس، با کثرت ظاهری همراه است.

درنگ: فیض اقدس، ظهورات علمی (اعیان ثابته) و فیض مقدس، ظهورات خارجی‌اند.

فیض اقدس، مانند نقش‌هایی در ذهن الهی، و فیض مقدس، مانند نقاشی‌هایی بر بوم خلقت، مراتب ظهور حق را نشان می‌دهند. این تمایز، بر وحدت ذاتی و کثرت ظاهری دلالت دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین فیاضیت ذاتی حق، ظهور صفات، و تمایز فیض اقدس و مقدس، بر وحدت ذات و صفات تأکید کرد. فیاضیت حق، خودجوش و غیرمشروط است و صفات، مظهر ذات‌اند. فیض اقدس و مقدس، چون دو بال پرنده وجود، مراتب ظهور را به پرواز درمی‌آورند.

بخش پنجم: عشق ذاتی و نقد اشتياق

عشق ذاتی حق و عالم

عشق حق به عالم، چون جویباری که از چشمه ذات می‌جوشد، ذاتی و ناشی از فیاضیت اوست، نه از فقدان یا اشتياق. عالم نیز، به‌عنوان مظهر، به حق عشق می‌ورزد، اما این عشق، ذاتی و نه نقصانی است. این دیدگاه، با نقد مفهوم اشتياق که متضمن فقدان است، بر کمال ذاتی حق تأکید دارد.

درنگ: عشق حق به عالم، ذاتی و ناشی از فیاضیت است، نه از فقدان یا اشتياق.

عشق حق، مانند نوری که بی‌نیاز از مقصد می‌تابد، از کمال ذاتی او سرچشمه می‌گیرد. عالم، چون آیینه‌ای که این نور را بازتاب می‌دهد، به حق عشق می‌ورزد، اما این عشق، از سر کمال است، نه نقص.

شعر حافظ و رابطه حق و خلق

شعر حافظ، چون گوهری در صدف ادب پارسی، رابطه عاشقانه حق و خلق را چنین تصویر می‌کند: پرتو معشوق بر عاشق اگر افتد چه شد * ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود. این شعر، به عشق ذاتی حق اشاره دارد، اما اشتياق حق، نه نقصانی، بلکه تجلی ذاتی اوست.

درنگ: اشتياق حق، ذاتی و نه نقصانی است؛ عشق حق و عالم، تجلی ذاتی فیاضیت اوست.

شعر حافظ، مانند نسیمی که رایحه گل را می‌آورد، رابطه حق و خلق را به زیبایی تصویر می‌کند. اشتياق حق، چون شعله‌ای که از ذات او برمی‌خیزد، کمال او را نشان می‌دهد، نه نقص.

نقد افتقار دوطرفه

افتقار حق به عالم در ظهور، چون فرضی محال، نادرست است. عالم، مظهر حق است و نه شرط ظهور او. ظهور حق، ذاتی و غیرمشروط است و نیازی به عالم ندارد. این نقد، بر فیاضیت ذاتی حق و وحدت وجود تأکید دارد.

درنگ: افتقار حق به عالم در ظهور، نادرست است؛ ظهور حق، ذاتی و غیرمشروط است.

حق، مانند خورشیدی که بی‌نیاز از آیینه می‌درخشد، ظهور خود را از ذات خویش می‌گیرد. عالم، تنها مظهر این ظهور است، نه شرط آن.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تبیین عشق ذاتی حق و عالم، نقد اشتياق نقصانی و افتقار دوطرفه، بر فیاضیت ذاتی حق تأکید کرد. شعر حافظ، چون آیینه‌ای که حقیقت را بازتاب می‌دهد، رابطه عاشقانه حق و خلق را در پرتو وحدت وجود روشن می‌سازد.

بخش ششم: فقر و غنا در پرتو ایمان و توکل

نقد فقر و غنای ظاهری

فقر، به معنای بی‌نیازی از مادیات، چون گوهری در دل عارف، کمال است و نه نقص. حدیث شریف الفقر فخری (فقر، افتخار من است)، بر غنای معنوی فقرا تأکید دارد که در برابر اغنیای وابسته به مادیات، جایگاه والایی دارند.

درنگ: فقر، به معنای بی‌نیازی از مادیات، کمال است؛ حدیث «الفقر فخری» بر غنای معنوی فقرا دلالت دارد.

فقر، مانند درختی که ریشه در خاک معنویت دارد، عارف را از بند مادیات رها می‌سازد. این فقر، نه نقص، بلکه کمالی است که در حدیث شریف به زیبایی ستوده شده است.

ایمان و توکل در برابر دارایی

ایمان واقعی، چون نوری که در دل عارف می‌درخشد، به یقین به آنچه نزد خداست وابسته است، نه به دارایی‌های مادی. حدیث شریف لایدخل الایمان فی قلب امرئ حتی یکون بما عندالله ایقن مما فی یده (ایمان در دل کسی وارد نمی‌شود تا به آنچه نزد خداست یقینش بیش از آنچه در دست اوست باشد)، بر توکل و بی‌نیازی از مادیات تأکید دارد.

درنگ: ایمان واقعی، به یقین به آنچه نزد خداست وابسته است، نه به دارایی‌های مادی.

ایمان، مانند پرنده‌ای که در آسمان توکل پرواز می‌کند، عارف را از قید دارایی‌های فانی رها می‌سازد. یقین به آنچه نزد خداست، چون مشعلی فروزان، راه حقیقت را روشن می‌کند.

نقد وجود نفسی موجودات

موجودات، چون سایه‌هایی که از نور حق برمی‌خیزند، وجود نفسی مستقل ندارند. وجودشان، تبعی و ناشی از سریان حق است. فرض عدم ذاتی آنها، مانند فرض نبودن سایه در حضور نور، نادرست است.

درنگ: موجودات، وجود نفسی مستقل ندارند؛ وجودشان، تبعی و ناشی از سریان حق است.

موجودات، مانند موج‌هایی بر سطح دریای حق، از او جدایی ندارند. وجودشان، چون شعاعی که از خورشید برمی‌خیزد، تبعی و غیرمستقل است.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تبیین فقر و غنا، ایمان و توکل، و نقد وجود نفسی موجودات، بر وحدت وجود و بی‌نیازی از مادیات تأکید کرد. فقر، کمال معنوی است و ایمان، یقین به حقیقت الهی. موجودات، چون مظاهر حق، وجودی تبعی دارند و از او جدایی‌ناپذیرند.

نتیجه‌گیری: وحدت وجود در پرتو سریان حق

درس‌گفتار شماره 224 فصوص الحکم، چون چراغی در ظلمت، به تبیین سریان حق و رابطه وجود و ظهور پرداخته است. سریان حق، چون جویباری زلال، عالم را به هستی می‌رساند، بدون آنکه حق به عالم محتاج باشد. نقد مفاهیم جعل، افتقار دوطرفه، و اشتياق نقصانی، بر فیاضیت ذاتی حق و وحدت وجود تأکید دارد. شعر حافظ، چون گوهری در صدف ادب پارسی، رابطه عاشقانه حق و خلق را در پرتو کمال ذاتی حق تصویر می‌کند. این تأملات، دعوتی است به کاوش در عمق حقیقت وجود که در آیینه ظهورات الهی متجلی می‌شود.

با نظارت صادق خادمی