در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 257

متن درس





تجلی ذاتی و مقام فنا در عرفان نظری: تأملی بر فصوص الحکم

تجلی ذاتی و مقام فنا در عرفان نظری: تأملی بر فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۲۵۷)

مقدمه

فصوص الحکم، اثر سترگ ابن‌عربی، دریچه‌ای است به سوی تأمل در مراتب تجلی الهی و مقامات سلوک عرفانی که با ژرفای بی‌مانند خود، عارفان و حکیمان را به تأمل در حقیقت وجود و ظهورات آن فرامی‌خواند. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه ۲۵۷، به تحلیل دقیق و عمیق مفاهیم تجلی ذاتی، مراتب اطلاق و تقید، و مقام فنا در چارچوب عرفان نظری می‌پردازد. با نگاهی نقادانه به عبارات فصوص الحکم، به‌ویژه عبارت «وَلَمَّا كَانَ الْمُتَجَلِّي وُجُودًا مُطْلَقًا غَيْرَ مُقَيَّدٍ بِاسْمٍ جُزْئِيٍّ وَصِفَةٍ مُعَيَّنَةٍ»، این متن تلاش دارد تا با تبیین مراتب وجودی، نقد خلط میان تجلی بدوی و ختمی، و توضیح معنای حقیقی فنا، چارچوبی نظام‌مند برای فهم عرفان نظری ارائه دهد. متن با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی، شواهد قرآنی، و تحلیل‌های فلسفی، مفاهیم پیچیده عرفانی را به زبانی روشن و فاخر برای مخاطبان متخصص منتقل می‌کند. ساختار این نوشتار با عناوین و زیرعناوین تخصصی، توضیحات تفصیلی، و جمع‌بندی‌های جامع، به گونه‌ای طراحی شده که هم پاسخگوی نیازهای پژوهشی باشد و هم زیبایی و عمق معرفتی را حفظ کند.

بخش یکم: مراتب تجلی و اطلاق ذاتی

تجلی ذاتی و وجود مطلق

در فصوص الحکم، ابن‌عربی بیان می‌دارد: «وَلَمَّا كَانَ الْمُتَجَلِّي وُجُودًا مُطْلَقًا غَيْرَ مُقَيَّدٍ بِاسْمٍ جُزْئِيٍّ وَصِفَةٍ مُعَيَّنَةٍ». این عبارت، بر اطلاق ذاتی حق تأکید دارد، جایی که متجلی (حق) به‌عنوان وجودی مطلق و بی‌قید، از هرگونه محدودیت اسم جزئی یا صفت معین آزاد است. این اطلاق، مانند اقیانوسی بی‌کران است که هیچ ساحلی آن را محدود نمی‌کند، و ذات حق در مرتبه احدیت، فراتر از هر تعین و تقید، در خلوص محض خود متجلی می‌شود.

درنگ: متجلی (حق) وجودی مطلق است که از قید اسم جزئی و صفت معین آزاد است و در مرتبه احدیت متجلی می‌شود.

ظهور تجلی از طریق اسماء

گرچه تجلی ذاتی بدون اسم است، ظهور آن از طریق اسماء کلی صورت می‌گیرد. این ظهور، مانند نوری است که از خورشید حقیقت ساطع شده و در آینه‌های اسماء کلی بازتاب می‌یابد. حق در مقام ذات، از هر تعینی مبراست، اما در مقام ظهور، به واسطه اسماء کلی، مانند رحمن و غنی، در مظاهر خلقی تجلی می‌یابد.

درنگ: تجلی ذاتی بدون اسم است، اما ظهور آن از طریق اسماء کلی در مظاهر خلقی تحقق می‌یابد.

اطلاق متجلی‌له

متجلی‌له (عبد) نیز باید از قیود مشخصه و عبودیت اسماء جزئی آزاد باشد تا شایستگی پذیرش تجلی ذاتی را داشته باشد. این اطلاق، مانند پرنده‌ای است که از قفس جزئیت رها شده و در آسمان وحدت پرواز می‌کند. با این حال، عبد همچنان تعین کلی خود را حفظ می‌کند، زیرا بدون تعین، مظهریت ممکن نیست.

درنگ: متجلی‌له (عبد) باید از قیود جزئیت آزاد باشد، اما تعین کلی خود را به‌عنوان مظهر حفظ می‌کند.

تقسیم‌بندی تجلیات

تجلیات الهی به سه قسم تقسیم می‌شوند: ذاتی، اسمائی، و فعلی. تجلی ذاتی در مرتبه احدیت، اسمائی در مرتبه واحدیت، و فعلی در مظاهر خارجی رخ می‌دهد. تجلی ذاتی خود به دو نوع تقسیم می‌شود: تجلی در اسماء کلی و تجلی در اسماء فعلی. این تقسیم‌بندی، مانند شاخه‌های درختی است که از ریشه واحد ذات روییده و هر شاخه مرتبه‌ای از ظهور را نمایان می‌سازد.

درنگ: تجلیات الهی به ذاتی (در احدیت)، اسمائی (در واحدیت)، و فعلی (در مظاهر خارجی) تقسیم می‌شوند.

تقسیم‌بندی اطلاق و تقید

اطلاق و تقید متجلی‌له نیز به سه قسم تقسیم می‌شود: تقید به نفس (تعین اولی)، تقید به اسماء کلی، و تقید به اسماء جزئی و فعلی. هرچه تقید به مراتب پایین‌تر حرکت کند، کثرت در مظاهر افزون‌تر می‌شود، مانند جویبارهایی که از سرچشمه واحد جاری شده و در مسیر خود به شاخه‌های متعدد تقسیم می‌گردند.

درنگ: تقید متجلی‌له به سه قسم است: تعین اولی (نفس)، اسماء کلی، و اسماء جزئی و فعلی، که هر یک مرتبه‌ای از کثرت را نشان می‌دهند.

جمع‌بندی بخش یکم

تجلی ذاتی در مرتبه احدیت، وجودی مطلق و غیرمقید به اسم جزئی یا صفت معین است، اما ظهور آن از طریق اسماء کلی صورت می‌گیرد. متجلی‌له (عبد) نیز باید از قیود جزئیت آزاد باشد، اما تعین کلی خود را حفظ می‌کند. تقسیم‌بندی تجلیات به ذاتی، اسمائی، و فعلی، و همچنین مراتب تقید متجلی‌له، چارچوبی نظام‌مند برای فهم مراتب ظهور الهی ارائه می‌دهد. این مباحث، مانند نوری هستند که مسیر حقیقت را در عرفان نظری روشن می‌سازند.

بخش دوم: تمایز تجلی بدوی و ختمی

تجلی بدوی و اعیان ثابته

تجلی بدوی به اعیان ثابته مرتبط است و در مرتبه نزول، با صفت لطف و رحمانیت ظهور می‌یابد. این تجلی، مانند بارانی است که از آسمان رحمت الهی بر زمین اعیان ثابته فرومی‌ریزد و موجودات را در ظرف علم الهی متجلی می‌سازد.

درنگ: تجلی بدوی در مرتبه نزول با صفت لطف و رحمانیت به اعیان ثابته تعلق می‌گیرد.

تجلی ختمی و صفت قهر

تجلی ختمی در مرتبه صعود، با صفت قهر و وحدت همراه است و در قرآن کریم با آیه لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (امروز فرمانروایی از آنِ کیست؟ از آنِ خداوند یگانه قهار) متجلی می‌شود. این تجلی، مانند طوفانی است که غیریت مظاهر را در هم می‌شکند و وحدت الهی را آشکار می‌سازد.

درنگ: تجلی ختمی در مرتبه صعود با صفت قهر و وحدت همراه است و غیریت مظاهر را برمی‌دارد.

نقد خلط تجلی بدوی و ختمی

یکی از اشکالات شارحان فصوص الحکم، خلط میان تجلی بدوی و ختمی است. این خلط، مانند آمیختن آب زلال با گل‌آلود است که حقیقت را تیره می‌سازد. تجلی بدوی در مرتبه نزول با لطف و رحمانیت، و تجلی ختمی در مرتبه صعود با قهر و وحدت تحقق می‌یابد.

درنگ: خلط میان تجلی بدوی و ختمی، به سوءفهم مراتب وجودی و مقام فنا منجر می‌شود.

اسماء ذاتی، صفتی، و فعلی

اسماء الهی به سه قسم تقسیم می‌شوند: ذاتی (بدون مقابل، مانند رحمن)، صفتی (با مقابل، مانند قهر و لطف)، و فعلی (با متعلق و مقابل). این تقسیم‌بندی، مانند نقشه‌ای است که مراتب ظهور الهی را در عالم کثرت و وحدت ترسیم می‌کند.

درنگ: اسماء الهی به ذاتی (بدون مقابل)، صفتی (با مقابل)، و فعلی (با متعلق) تقسیم می‌شوند.

نقد تجلی ذاتی با صفت قهر

تجلی ذاتی با صفت قهر، از اسماء ذاتی نیست، زیرا قهر در مقابل لطف قرار دارد. اسماء ذاتی، مانند رحمن و غنی، فاقد مقابل‌اند و در مرتبه نزول ظهور می‌یابند. این نقد، مانند ترازویی است که حقیقت را از خطا جدا می‌سازد.

درنگ: تجلی ذاتی با صفت قهر، از اسماء ذاتی نیست، زیرا قهر در مقابل لطف قرار دارد.

جمع‌بندی بخش دوم

تجلی بدوی در مرتبه نزول با صفت لطف و رحمانیت به اعیان ثابته تعلق می‌گیرد، در حالی که تجلی ختمی در مرتبه صعود با صفت قهر و وحدت ظهور می‌یابد. خلط میان این دو، به سوءفهم مراتب وجودی منجر می‌شود. اسماء الهی به ذاتی، صفتی، و فعلی تقسیم می‌شوند، و تجلی ذاتی تنها با اسماء بدون مقابل ممکن است. این مباحث، مانند چراغی هستند که مسیر تمایز مراتب تجلی را روشن می‌سازند.

بخش سوم: مقام فنا و رفع نفسیت

معنای حقیقی فنا

فنا در عرفان نظری، به معنای رفع لحاظ نفسیت است، نه انعدام وجودی متجلی‌له. سالک در مقام فنا، مانند پرنده‌ای است که از قفس نفسیت رها شده و در آسمان وحدت پرواز می‌کند، اما وجودش به‌عنوان فعل حق باقی می‌ماند.

درنگ: فنا، رفع لحاظ نفسیت است، نه انعدام وجودی متجلی‌له، و سالک به‌عنوان فعل حق باقی می‌ماند.

نقد انعدام متجلی‌له

عبارت «يَنْعَدِمُ الْمُتَجَلِّي لَهُ» در فصوص الحکم نادرست است، زیرا متجلی‌له (عبد) معدوم نمی‌شود، بلکه فانی می‌شود. این نقد، مانند آینه‌ای است که حقیقت فنا را از سوءفهم انعدام جدا می‌سازد. فعل حق معدوم نمی‌شود، و سالک در فنا، نفسیت خود را نفی می‌کند.

درنگ: متجلی‌له معدوم نمی‌شود، بلکه فانی می‌شود، و فنا به معنای رفع نفسیت است.

مثال پول در جیب

استاد فرزانه قدس‌سره با مثالی روشن، فنا را تبیین می‌کنند: سالک در فنا، مانند کسی است که پول در جیب دارد، اما از آن غافل است و به آن تکیه نمی‌کند. این مثال، مانند چراغی است که تفاوت میان وجود و لحاظ را روشن می‌سازد. سالک در فنا، وجود دارد، اما نفسیت خود را لحاظ نمی‌کند.

درنگ: سالک در فنا، مانند کسی است که پول در جیب دارد، اما به آن تکیه نمی‌کند و نفسیت خود را لحاظ نمی‌کند.

مراتب توحید

مراتب توحید به سه مرحله تقسیم می‌شوند: نخست، «بحول الله اقوم و اقعد»، که سالک فاعلیت خود را با قدرت الهی می‌بیند؛ دوم، لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ (هیچ حول و قوه‌ای جز به خدا نیست)، که فاعلیت نفسانی نفی می‌شود؛ و سوم، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ (جز خدا هیچ معبودی نیست)، که به توحید ذاتی می‌رسد. این مراتب، مانند پله‌های نردبانی هستند که سالک را به قله وحدت می‌رسانند.

درنگ: مراتب توحید شامل «بحول الله اقوم و اقعد»، «لا حول ولا قوة إلا بالله»، و «لا إله إلا الله» است که به توحید ذاتی می‌رسد.

نقد اقوم و اقعد

گفتن «اقوم و اقعد» در مرتبه توحید کامل، نوعی کذب است، زیرا فاعلیت حقیقی از حق است. سالک در این مرتبه، مانند رودی است که خود را در اقیانوس حق محو می‌بیند و فاعلیت نفسانی را نفی می‌کند.

درنگ: گفتن «اقوم و اقعد» در مرتبه توحید کامل نادرست است، زیرا فاعلیت حقیقی از حق است.

جمع‌بندی بخش سوم

فنا به معنای رفع لحاظ نفسیت است، نه انعدام وجودی. متجلی‌له معدوم نمی‌شود، بلکه فانی می‌شود و به‌عنوان فعل حق باقی می‌ماند. مثال پول در جیب، تفاوت وجود و لحاظ را روشن می‌کند. مراتب توحید، از توحید فعلی به توحید ذاتی، مسیر سلوک عرفانی را ترسیم می‌کنند. نقد عبارت «اقوم و اقعد» بر ضرورت نفی فاعلیت نفسانی تأکید دارد.

بخش چهارم: عرفان کلاسیک و نقد عرفان بی‌ضابطه

ضرورت عرفان کلاسیک

عرفان نظری باید مانند علوم کلاسیک، چون منطق و ریاضیات، دارای مبادی مشخص، مرزبندی‌های دقیق، و قواعد نظام‌مند باشد. این عرفان، مانند بنایی است که بر پایه‌های استوار منطق و شرع ساخته شده و از پراکندگی و بی‌انضباطی مصون است.

درنگ: عرفان نظری باید مانند علوم کلاسیک، دارای مبادی مشخص و قواعد نظام‌مند باشد.

نقد عرفان قلندری

عرفان قلندری و بی‌انضباط، که فاقد قواعد و مرزبندی است، مانند گلی است که در خاک نامناسب روییده و ثمر نمی‌دهد. عرفان حقیقی، مبتنی بر اصول شرعی و عقلی است و از ادا و اطوار ظاهری پرهیز می‌کند.

درنگ: عرفان قلندری و بی‌انضباط، فاقد قواعد و ناکارآمد است.

جوهره عرفان

جوهره عرفان در عدم رؤیت غیر حق، عدم خوف جز از حق، و تکیه بر حق است. این جوهره، مانند گوهری است که در سینه انبیا و اولیا می‌درخشد و راه سلوک را روشن می‌سازد.

درنگ: عرفان در عدم رؤیت غیر حق، عدم خوف جز از حق، و تکیه بر حق خلاصه می‌شود.

نقد ادا و اطوار

عرفان حقیقی از ادا و اطوار و مشاقی و عشاقی متمایز است. این ظواهر، مانند سایه‌هایی هستند که حقیقت نورانی عرفان را تیره می‌سازند. سلوک عرفانی، راهی است به سوی حق، نه نمایش ظاهری.

درنگ: عرفان حقیقی از ادا و اطوار و ظواهر غیرحقیقی متمایز است.

جمع‌بندی بخش چهارم

عرفان نظری باید مانند علوم کلاسیک، دارای قواعد و مرزبندی‌های دقیق باشد. عرفان قلندری و بی‌انضباط، ناکارآمد است و از حقیقت سلوک دور می‌افتد. جوهره عرفان در تکیه بر حق و رفع غیریت است، و هرگونه ادا و اطوار، مانعی در مسیر سلوک به شمار می‌رود.

بخش پنجم: نقد عبارات و اشکالات متنی

اشکالات نسخه‌های متنی

نسخه‌های خطی و چاپی فصوص الحکم گاه دچار اشکالاتی چون حذف «واو» در عبارت «وَغَيْرُ ذَلِكَ لَا يَكُونُ» هستند. این اشکالات، مانند خاشاکی در میان گندم، از وضوح متن می‌کاهند و دقت در مطالعه متون عرفانی را ضروری می‌سازند.

درنگ: اشکالات نسخه‌های خطی و چاپی، مانند حذف «واو» در عبارات، از وضوح متن می‌کاهد.

نقد نقطه‌گذاری نادرست

نقطه‌گذاری نادرست در عبارت «فَلَا تَكُونُ إِلَّا عَنْ تَجَلٍّ إِلَهِيٍّ» معنای متن را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این نقد، مانند چراغی است که اهمیت ویراستاری دقیق در متون عرفانی را روشن می‌سازد.

درنگ: نقطه‌گذاری نادرست در عبارات عرفانی، معنای متن را مخدوش می‌کند.

نقل از عالمان دینی

یکی از عالمان دینی فرموده‌اند که تجلی ذاتی بدون اسم ممکن نیست. این دیدگاه، مانند کلیدی است که قفل حقیقت تجلی را می‌گشاید، زیرا ذات حق مطلق است، اما ظهور آن در مظاهر از طریق اسماء کلی یا فعلی صورت می‌گیرد.

درنگ: تجلی ذاتی بدون اسم ممکن نیست، اما ظهور آن از طریق اسماء کلی یا فعلی تحقق می‌یابد.

جمع‌بندی بخش پنجم

اشکالات نسخه‌های متنی و نقطه‌گذاری نادرست، از وضوح و دقت متون عرفانی می‌کاهد. نقل از عالمان دینی بر ضرورت ظهور تجلی ذاتی از طریق اسماء تأکید دارد. این مباحث، بر اهمیت دقت در مطالعه و ویراستاری متون عرفانی تأکید می‌کنند.

بخش ششم: تجلی در مرایای اعیان و بقای بعد از فنا

تجلی در مرایای اعیان

ابن‌عربی بیان می‌دارد: «إِنَّ الْحَقَّ يَظْهَرُ فِي مَرَايَا الْأَعْيَانِ وَقَابِلِيَّتِهَا». حق در آینه‌های اعیان و بر اساس قابلیت آنها ظاهر می‌شود. این اصل، مانند آینه‌ای است که بازتاب حقیقت را در مظاهر خلقی نشان می‌دهد.

درنگ: حق در مرایای اعیان و بر اساس قابلیت آنها ظاهر می‌شود.

وحدت در کثرت و کثرت در وحدت

مفاهیم وحدت در کثرت و کثرت در وحدت، به رابطه میان حق و مظاهر اشاره دارند. وحدت در کثرت، ظهور حق در مظاهر است، و کثرت در وحدت، رفع غیریت در مرتبه فنا. این مفاهیم، مانند دو بال پرنده‌ای هستند که عارف را به سوی حقیقت پرواز می‌دهند.

درنگ: وحدت در کثرت به ظهور حق در مظاهر، و کثرت در وحدت به رفع غیریت در فنا اشاره دارد.

رؤیت صورت در مرآة الحق

ابن‌عربی می‌فرماید: «وَلَا يَرَى هَذَا الْعَبْدُ حِينَئِذٍ سِوَى صُورَةِ عَيْنِهِ فِي مِرْآةِ الْحَقِّ». عبد در تجلی ذاتی، تنها صورت خود را در آینه حق می‌بیند، نه خود حق را. این رؤیت، مانند نگریستن به آینه‌ای است که عارف تنها تصویر خود را در آن می‌بیند، اما حقیقت آینه را درک نمی‌کند.

درنگ: عبد در تجلی ذاتی، تنها صورت خود را در مرآة الحق می‌بیند، که به کثرت در وحدت اشاره دارد.

بقای بعد از فنا

کلام ابن‌عربی درباره رؤیت صورت در مرآة الحق، به بقای بعد از فنا اشاره دارد. سالک پس از رفع نفسیت، حق را در مظهر خود مشاهده می‌کند، مانند گلی که پس از زمستان در بهار شکوفا می‌شود.

درنگ: رؤیت صورت در مرآة الحق، به بقای بعد از فنا اشاره دارد، که سالک حق را در مظهر خود می‌بیند.

استعداد متجلی‌له

استعداد متجلی‌له، نه استعداد کلی، بلکه تخلص عین از مقتضیات نفس است. این استعداد، مانند ظرفی است که برای پذیرش نور الهی آماده شده و از هرگونه تیرگی نفسانی پاک گشته است.

درنگ: استعداد متجلی‌له، تخلص عین از مقتضیات نفس است، نه صرفاً استعداد کلی.

جمع‌بندی بخش ششم

تجلی حق در مرایای اعیان، بر اساس قابلیت آنها صورت می‌گیرد. وحدت در کثرت و کثرت در وحدت، رابطه حق و مظاهر را تبیین می‌کنند. رؤیت صورت در مرآة الحق، به بقای بعد از فنا اشاره دارد، و استعداد متجلی‌له، تخلص از مقتضیات نفس است. این مباحث، مانند نقشه‌ای هستند که مسیر سلوک عرفانی را ترسیم می‌کنند.

بخش هفتم: تمایز فنا و فرعونیت

تمایز فرعونیت و فنا

تفاوت میان فرعونیت (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى؛ من پروردگار برتر شما هستم) و فنا (إِيَّاكَ نَعْبُدُ؛ تنها تو را می‌پرستیم) در نفی نفسیت است. فرعونیت، ادعای نفسیت است، در حالی که فنا، رفع نفسیت و تحقق عبودیت است، مانند تفاوت میان سایه و نور.

درنگ: فرعونیت، ادعای نفسیت است، در حالی که فنا، نفی نفسیت و تحقق عبودیت است.

تفاوت انا الله و انا ربکم

عبارت أَنَا اللَّهُ (من خدایم) به تحقق توحید ذاتی در مقام فنا اشاره دارد، در حالی که أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى (من پروردگار برتر شما هستم) ادعای نفسیت و شرک است. این تفاوت، مانند جدایی میان حقیقت و سراب است.

درنگ: «أَنَا اللَّهُ» به توحید ذاتی و «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» به شرک نفسیت اشاره دارد.

حدیث ایمان

حدیث شریف لَا يَدْخُلُ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ بِمَا عِنْدَ اللَّهِ أَيْقَنَ مِمَّا فِي يَدِهِ (ایمان در دل کسی وارد نمی‌شود مگر آنکه به آنچه نزد خداست یقین بیشتری داشته باشد تا آنچه در دست اوست) بر اولویت یقین به حق بر تکیه بر مادیات تأکید دارد. این حدیث، مانند نوری است که مسیر توحید را روشن می‌سازد.

درنگ: ایمان در دل کسی وارد نمی‌شود مگر آنکه به آنچه نزد خداست یقین بیشتری داشته باشد تا آنچه در دست اوست.

جمع‌بندی بخش هفتم

تمایز میان فرعونیت و فنا، در نفی نفسیت و تحقق عبودیت است. عبارت «أَنَا اللَّهُ» به توحید ذاتی و «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» به شرک نفسیت اشاره دارد. حدیث ایمان، بر اولویت یقین به حق تأکید می‌کند. این مباحث، مانند کلیدی هستند که قفل حقیقت سلوک عرفانی را می‌گشایند.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با تأمل در فصوص الحکم ابن‌عربی، به بررسی عمیق تجلیات ذاتی، مراتب اطلاق و تقید، و مقام فنا پرداخت. تجلی ذاتی در مرتبه احدیت، وجودی مطلق و غیرمقید است که از طریق اسماء کلی ظهور می‌یابد. متجلی‌له (عبد) باید از قیود جزئیت آزاد باشد، اما تعین کلی خود را حفظ می‌کند. تجلی بدوی در مرتبه نزول با لطف و رحمانیت، و تجلی ختمی در مرتبه صعود با قهر و وحدت تحقق می‌یابد. فنا، رفع لحاظ نفسیت است، نه انعدام وجودی، و سالک در این مقام، به‌عنوان فعل حق باقی می‌ماند. عرفان نظری باید مانند علوم کلاسیک، دارای قواعد نظام‌مند باشد و از ادا و اطوار بی‌ضابطه پرهیز کند. نقد اشکالات متنی و نقطه‌گذاری نادرست، بر ضرورت دقت در مطالعه متون عرفانی تأکید دارد. تمایز میان فرعونیت و فنا، جوهره سلوک عرفانی را روشن می‌سازد، و حدیث ایمان، راه توحید را نشان می‌دهد. این متن، با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی، شواهد قرآنی، و تحلیل‌های فلسفی، منبعی جامع برای فهم عرفان نظری و نقد آن ارائه می‌دهد.

با نظارت صادق خادمی