در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 283

متن درس





خاتمیت ولایت و رسالت در پرتو عرفان و اعتقادات شیعی

خاتمیت ولایت و رسالت در پرتو عرفان و اعتقادات شیعی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه دویست و هشتاد و سوم)

مقدمه: کاوش در عمق خاتمیت و ولایت

کتاب شریف فصوص الحکم، اثر جاودانه محیی‌الدین ابن‌عربی، چون گوهری درخشان در گنجینه عرفان نظری، به تبیین عمیق‌ترین مفاهیم وجودی و معرفتی می‌پردازد. درس‌گفتار شماره 283، با تمرکز بر صفحه 112، سطرهای 2 و آخر این اثر، به تحلیل عبارت پیچیده «و کان یمکن ان یتوهم ان هذا المعنا فی حقه غیر خاتم الرسل من الرسل صرح هنا ان نسبته ایضا الی خاتم الولایة نسبة غیره من الانبیاء و لا تفاضل لانه صاحب هذه المرتبه فی الباطن و الخاتم مظهرها فی الظاهر» اختصاص دارد. این عبارت، که چون دریچه‌ای به سوی حقیقت گشوده شده، به رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة، اخذ ولایت از خاتم الولایة، و رفع توهم برتری میان این دو مقام می‌پردازد. متن حاضر، با ساختاری علمی و منسجم، تمامی محتوای درس‌گفتار و تحلیل‌های مرتبط را با زبانی فصیح، متین و متناسب با فضای دانشگاهی ارائه می‌دهد. این نوشتار، با تکیه بر حکمت شیعی و نقد دیدگاه‌های ابن‌عربی، به تبیین این مفاهیم پرداخته و از هرگونه تحریف یا تفسیر نادرست پرهیز می‌کند. مانند مشعلی که در تاریکی معرفت راه را روشن می‌سازد، این اثر در پی آن است تا ظرائف عرفانی و اعتقادی را با دقتی علمی و انصافی عمیق بازتاب دهد.

بخش اول: تبیین عبارت و دشواری‌های تفسیر

متن عبارت ابن‌عربی

عبارت مورد بحث، چون گوهری پنهان در صدف فصوص الحکم، چنین است: «ممکن بود گمان شود که این معنا (اخذ ولایت از خاتم الولایة) درباره خاتم الرسل صدق نکند، اما شیخ تصریح کرد که نسبت خاتم الرسل به خاتم الولایة مانند سایر انبیاست و تفاضلی در اخذ ولایت نیست، زیرا خاتم الرسل صاحب این مرتبه در باطن و خاتم الولایة مظهر آن در ظاهر است.» این عبارت، مانند آیینه‌ای که حقیقت را بازتاب می‌دهد، به رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة پرداخته و بر وحدت باطنی و ظاهری این دو مقام تأکید دارد.

درنگ: عبارت ابن‌عربی بر اخذ ولایت خاتم الرسل از خاتم الولایة تأکید دارد و توهم تفاوت میان خاتم الرسل و سایر انبیا در این اخذ را رد می‌کند.

این تبیین، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید و راه را برای فهم عمیق رابطه میان ولایت و رسالت هموار می‌سازد. با این حال، پیچیدگی این عبارت، مانند دریایی ژرف، نیازمند دقتی علمی در تفسیر است تا از گمراهی در مسیر حقیقت جلوگیری شود.

اختلاف در تفسیر و اهمیت ظرائف

میان عالمان و شارحان، چون ستارگان پراکنده در آسمان معرفت، اختلافاتی در فهم لفظ و معنای این عبارت پدید آمده است. هر یک، به فراخور دیدگاه خویش، تفسیری ارائه داده‌اند که گاه از منظر اعتقادات شیعی دچار اشکال است. اهمیت فصوص الحکم، مانند گوهری که درخشش آن در ظرائف نهفته است، در فهم این دقایق و نکات باریک نهفته است، نه در کلیاتی که برای همگان روشن است. این ظرائف، چون چشمه‌های زلال معرفت، نیازمند کاوشی دقیق و علمی‌اند تا حقیقت را بی‌غبار بازتاب دهند.

درنگ: اختلاف در تفسیر عبارت ابن‌عربی، به پیچیدگی مفهوم ولایت و ضرورت دقت در ظرائف عرفانی اشاره دارد.

این اختلافات، مانند شاخه‌های درختی تنومند، نشان‌دهنده تنوع دیدگاه‌ها در عرفان نظری است، اما نیازمند انصافی عمیق است تا از تحریف یا سوء‌تفاهم جلوگیری شود. مانند مسافری که در بیابانی ناشناخته گام برمی‌دارد، مفسر باید با احتیاط و دقت مسیر را بپیماید.

جمع‌بندی بخش اول

این بخش، با تبیین عبارت ابن‌عربی و دشواری‌های تفسیری آن، بر ضرورت دقت و انصاف در تحلیل عرفانی تأکید کرد. عبارت مورد بحث، مانند دریچه‌ای به سوی حقیقت، رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة را روشن می‌سازد، اما اختلافات شارحان، چون امواجی در دریای معرفت، نیازمند تبیینی نظام‌مند است. این مفاهیم، مانند چراغ‌هایی در مسیر سلوک، راه را برای فهم عمیق‌تر هموار می‌کنند.

بخش دوم: دیدگاه ابن‌عربی و توهمات ناشی از آن

دیدگاه شیخ در اخذ ولایت و رسالت

ابن‌عربی، چون حکیمی که در باغ معرفت به جستجوی حقیقت می‌پردازد، معتقد است که خاتم الرسل شرع، وحی و ظاهر را از خود اخذ می‌کند، در حالی که خاتم الولایة منبع ولایت است. همه انبیا و اولیا، مانند جویبارهایی که از چشمه‌ای زلال سیراب می‌شوند، ولایت را از خاتم الولایة می‌گیرند. در این دیدگاه، هیچ تفاضلی میان خاتم الرسل و سایر رسولان در اخذ ولایت وجود ندارد، زیرا خاتم الرسل در باطن صاحب این مرتبه است و خاتم الولایة مظهر آن در ظاهر.

درنگ: ابن‌عربی معتقد است که خاتم الرسل و سایر انبیا، ولایت را از خاتم الولایة می‌گیرند، و خاتم الرسل در باطن صاحب این مرتبه و خاتم الولایة مظهر آن در ظاهر است.

این دیدگاه، مانند آیینه‌ای که نور حقیقت را بازتاب می‌دهد، بر وحدت باطنی میان ولایت و رسالت تأکید دارد. با این حال، این بیان، چون بذری که در زمین اعتقادات کاشته می‌شود، ممکن است توهماتی را برانگیزد که نیازمند نقد و بررسی است.

توهم اولیه: استثنای خاتم الرسل

توهم اولیه‌ای که از این عبارت برمی‌خیزد، مانند سایه‌ای که بر آیینه حقیقت می‌افتد، این است که خاتم الرسل از اخذ ولایت از خاتم الولایة مستثناست. ابن‌عربی این توهم را با صراحت رد کرده و تأکید می‌کند که خاتم الرسل، مانند سایر انبیا، ولایت را از خاتم الولایة اخذ می‌کند. این تبیین، مانند مشعلی است که تاریکی‌های سوء‌تفاهم را می‌زداید و بر وحدت مقامات الهی تأکید دارد.

درنگ: ابن‌عربی با رد توهم استثنای خاتم الرسل، تأکید می‌کند که او نیز مانند سایر انبیا ولایت را از خاتم الولایة اخذ می‌کند.

این رفع توهم، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید و راه را برای فهم دقیق‌تر رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة هموار می‌سازد. این دیدگاه، بر یکسانی منشأ ولایت برای همه انبیا تأکید دارد.

توهم ثانوی: برتری خاتم الولایة

توهم دوم، که چون بادی گرد و غبار شبهات را برمی‌انگیزد، این است که اگر خاتم الرسل ولایت را از خاتم الولایة می‌گیرد، پس خاتم الولایة در مقام ولایت بر او برتری دارد، همان‌گونه که خاتم الرسل در مقام رسالت بر خاتم الولایة برتری دارد. این توهم، مانند سایه‌ای است که بر خورشید حقیقت می‌افتد و نیازمند تبیینی دقیق برای رفع آن است.

درنگ: توهم برتری خاتم الولایة بر خاتم الرسل در مقام ولایت، از برداشت نادرست از رابطه متقابل این دو مقام ناشی می‌شود.

این توهم، مانند شاخه‌ای ناسازگار بر درخت معرفت، می‌تواند به سوء‌تفاهم در اعتقادات منجر شود. ابن‌عربی این توهم را با تمثیلی پاسخ می‌دهد که نیازمند بررسی دقیق‌تر است.

تمثیل خازن و سلطان

ابن‌عربی برای رفع توهم ثانوی، تمثیلی ارائه می‌دهد: خاتم الرسل مانند سلطانی است که هزینه را به خازن می‌دهد تا میان دیگران تقسیم کند، و حتی هزینه خود سلطان نیز از خازن بازمی‌گردد. در این تمثیل، کل ولایت ظهوری از مظاهر خاتم الرسل است، و خاتم الولایة، مانند خازن، تنها مظهر این ظهور است. این تمثیل، مانند آیینه‌ای است که وحدت منبع ولایت و رسالت را بازتاب می‌دهد.

درنگ: تمثیل خازن و سلطان، بر این نکته تأکید دارد که کل ولایت ظهوری از خاتم الرسل است و خاتم الولایة تنها مظهر آن در ظاهر است.

این تمثیل، مانند جویباری زلال، حقیقت را از شبهات پاک می‌کند و بر وحدت باطنی میان خاتم الرسل و خاتم الولایة تأکید دارد. با این حال، این تمثیل از منظر اعتقادات شیعی نیازمند نقد است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین دیدگاه ابن‌عربی در اخذ ولایت و رسالت، دو توهم ناشی از عبارت را بررسی کرد. توهم اولیه، مبنی بر استثنای خاتم الرسل از اخذ ولایت، و توهم ثانوی، مبنی بر برتری خاتم الولایة، با تمثیل خازن و سلطان پاسخ داده شده است. این تمثیل، مانند آیینه‌ای صاف، وحدت منبع ولایت و رسالت را بازتاب می‌دهد، اما از منظر شیعی نیازمند بازنگری است. این مفاهیم، مانند چراغ‌هایی در مسیر معرفت، راه را برای تحلیل عمیق‌تر هموار می‌سازند.

بخش سوم: نقد دیدگاه ابن‌عربی از منظر شیعی

نقد تمثیل خازن و سلطان

تمثیل خازن و سلطان، مانند بذری که در زمین نامناسب کاشته شود، از منظر اعتقادات شیعی ناکافی است. این تمثیل، آیه‌ای از قرآن کریم یا دلیل شرعی نیست و در باب تکوین و معنا نمی‌تواند حقیقت رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة را به‌طور کامل تبیین کند. مانند مشعلی که در باد سوسو می‌زند، این تمثیل در برابر استدلال‌های محکم شیعی کم‌نور است.

درنگ: تمثیل خازن و سلطان، به دلیل فقدان پشتوانه قرآنی یا روایی، در تبیین رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة ناکافی است.

این نقد، مانند جویباری زلال، حقیقت را از آلودگی‌های تمثیلات نادرست پاک می‌کند. اعتقادات شیعی، چون آیینه‌ای صاف، بر ضرورت استدلال‌های محکم و معتبر تأکید دارند.

عدم فضیلت خاتم الولایة بر خاتم الرسل

از منظر اعتقادات شیعی، خاتم الولایة، که مصداق آن امیرالمؤمنین علیه‌السلام است، هیچ‌گونه برتری بر خاتم الرسل، حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، در هیچ حیثی ندارد، نه در ولایت، نه در رسالت، نه در قرب و نه در توحید. این اصل، مانند قله‌ای استوار در کوهستان اعتقادات شیعی، هرگونه تفاضل را نفی می‌کند. کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام که فرمود: «أنا عبدٌ من عبید محمد»، مانند گوهر درخشانی است که تسلیم مطلق ایشان را در برابر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نشان می‌دهد.

درنگ: خاتم الولایة (امیرالمؤمنین علیه‌السلام) هیچ برتری بر خاتم الرسل در هیچ حیثی ندارد، و کلام ایشان «أنا عبدٌ من عبید محمد» این تسلیم را نشان می‌دهد.

این دیدگاه، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت مقام خاتم الرسل را بازتاب می‌دهد و هرگونه توهم برتری را زایل می‌سازد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، چون خورشیدی است که همه ستارگان معرفت را در نور خود غرق می‌کند.

اولویت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «أنا أول صادر، أنا أول ظهور، أنا أول ناظر»، که مانند کلیدی طلایی، اولویت مطلق ایشان را در همه مقامات نشان می‌دهد. هر چیز، حتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، ثانی است، اما ثانی یلی، نه ثانی لایلی. این اصل، مانند خطی که مرز میان حقیقت و توهم را ترسیم می‌کند، بر تقدم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در همه جهات تأکید دارد.

درنگ: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با کلام «أنا أول صادر، أنا أول ظهور، أنا أول ناظر»، اولویت مطلق خود را در همه مقامات نشان می‌دهد.

این حدیث، مانند مشعلی است که مسیر حقیقت را روشن می‌سازد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام، چون شاخه‌ای تنومند از درخت رسالت، در پرتو نور خاتم الرسل می‌درخشد.

اعتقاد شیعی در باب ولایت و رسالت

اعتقاد شیعی، مانند آیینه‌ای صاف، بر این اصل استوار است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در همه جهات، حتی در مقام ولایت، مقدم است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام، هرچند در مقام ولایت یلی است، اول نیست. این دیدگاه، مانند جویباری زلال، حقیقت را از هرگونه شبهه پاک می‌کند و بر وحدت باطنی میان ولایت و رسالت تأکید دارد.

درنگ: اعتقاد شیعی بر تقدم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در همه جهات، حتی ولایت، تأکید دارد و امیرالمؤمنین علیه‌السلام را ثانی یلی می‌داند.

این اصل، مانند قله‌ای است که در آسمان اعتقادات شیعی می‌درخشد و هرگونه مقایسه نادرست میان معصومین را نفی می‌کند. ولایت و رسالت، چون دو شاخه از یک درخت، در باطن واحدند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد تمثیل خازن و سلطان، بر ناکافی بودن آن در تبیین رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة تأکید کرد. اعتقاد شیعی، مانند آیینه‌ای صاف، بر عدم فضیلت خاتم الولایة بر خاتم الرسل و تقدم مطلق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در همه جهات تأکید دارد. کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام و حدیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مانند گوهرهایی درخشان، این حقیقت را روشن می‌سازند. این مفاهیم، راه را برای فهم دقیق‌تر اعتقادات شیعی هموار می‌کنند.

بخش چهارم: نقد تفاسیر شارحان

نقد معنای شارحان

لفظ عبارت ابن‌عربی و شارحان، مانند جامه‌ای فاخر، سالم و بی‌نقص است، اما معنای آن‌ها در باب ولایت، مانند بذری که در زمین نامناسب کاشته شود، با اعتقادات شیعی ناسازگار است. شارحان، مانند باغبانانی که شاخه‌های درخت را نادرست هرس می‌کنند، در فهم معنای عبارت دچار اشکال شده‌اند. این اشکال، مانند سایه‌ای بر آیینه حقیقت، از برداشت نادرست از رابطه میان ولایت و رسالت ناشی می‌شود.

درنگ: لفظ عبارت ابن‌عربی و شارحان سالم است، اما معنای آن‌ها در باب ولایت با اعتقادات شیعی ناسازگار است.

این نقد، مانند جویباری زلال، حقیقت را از آلودگی‌های تفسیر نادرست پاک می‌کند. شارحان، هرچند در لفظ دقیق‌اند، در معنا از مسیر حقیقت منحرف شده‌اند.

اشکال ثانوی: مصداق خاتم الولایة

نسبت دادن خاتم الولایة به عیسی علیه‌السلام یا هر شخص دیگری جز امیرالمؤمنین علیه‌السلام، مانند کاشتن شاخه‌ای ناسازگار بر درخت حقیقت، اشکالی مضاعف است. این دیدگاه، مانند بادی که گرد و غبار شبهات را برمی‌انگیزد، با اعتقادات شیعی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را مصداق خاتم الولایة می‌داند، ناسازگار است.

درنگ: نسبت دادن خاتم الولایة به عیسی علیه‌السلام یا غیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام، انحرافی مضاعف در تفسیر عرفانی است.

این نقد، مانند مشعلی است که تاریکی‌های تحریف را می‌زداید. اعتقاد شیعی، چون آیینه‌ای صاف، مصداق خاتم الولایة را در وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌بیند.

دیدگاه عالمان دینی

یکی از عالمان برجسته دینی، مانند ستاره‌ای در آسمان معرفت، فرمود: «لا تفاضل لخاتم الولایة علی خاتم الرسالة»، اما این معنا با اعتقاد ایشان که بر فضیلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تأکید دارد، سازگار نیست. این عالم، مانند باغبانی که درختی تنومند را پرورش می‌دهد، معتقد است که خاتم الولایة (امیرالمؤمنین علیه‌السلام) از مظاهر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در ظاهر است و جمال حق را در این مظهر می‌بیند.

درنگ: دیدگاه عالم دینی مبنی بر «لا تفاضل» با اعتقاد شیعی به فضیلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ناسازگار است، اما تبیین ایشان بر مظهریت امیرالمؤمنین علیه‌السلام تأکید دارد.

این دیدگاه، مانند آیینه‌ای است که رابطه میان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام را بازتاب می‌دهد. با این حال، نیازمند اصلاح در مفهوم تفاضل است.

نقد مفهوم لا تفاضل

مفهوم «لا تفاضل»، که به معنای برتری متقابل است، مانند کلیدی ناسازگار با قفل حقیقت، از منظر شیعی نادرست است. فضیلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بر همه، حتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، یک‌طرفه است. هر فضیلتی که امیرالمؤمنین علیه‌السلام دارد، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز داراست، اما عکس آن صادق نیست. این اصل، مانند خطی است که مرز حقیقت را از توهم جدا می‌کند.

درنگ: مفهوم «لا تفاضل» به معنای برتری متقابل نادرست است، زیرا فضیلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بر همه، از جمله امیرالمؤمنین علیه‌السلام، یک‌طرفه است.

این نقد، مانند جویباری زلال، حقیقت را از شبهات پاک می‌کند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، چون خورشیدی است که همه ستارگان را در نور خود غرق می‌کند.

تمثیل مرآت انسان کامل

همان‌گونه که خداوند جمال خود را در مرآت انسان کامل می‌بیند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله جمال خود را در امیرالمؤمنین علیه‌السلام، به‌عنوان مظهر ولایت، مشاهده می‌کند. این تمثیل، مانند آیینه‌ای صاف، وحدت باطنی میان این دو مقام را بازتاب می‌دهد و بر فضیلت یک‌طرفه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تأکید دارد.

درنگ: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مانند خداوند که جمال خود را در انسان کامل می‌بیند، جمال خود را در امیرالمؤمنین علیه‌السلام مشاهده می‌کند.

این تمثیل، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید و رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة را روشن می‌سازد. ولایت، چون شاخه‌ای است که از درخت رسالت روییده است.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد تفاسیر شارحان، بر ناسازگاری معنای آن‌ها با اعتقادات شیعی تأکید کرد. لفظ عبارات سالم است، اما معنای آن‌ها، مانند بذری ناسازگار، با حقیقت شیعی همخوانی ندارد. نقد مفهوم «لا تفاضل» و تبیین تمثیل مرآت انسان کامل، مانند مشعل‌هایی هستند که مسیر حقیقت را روشن می‌سازند. این مفاهیم، راه را برای فهم دقیق‌تر رابطه میان ولایت و رسالت هموار می‌کنند.

بخش پنجم: تحلیل دیدگاه‌های شارحان

دیدگاه عبدالرزاق قیصری

عبدالرزاق قیصری، چون ستاره‌ای در آسمان عرفان، معتقد است که خاتم الولایة در باطن و خاتم الرسل در ظاهر است، و خاتم الولایة مظهر خاتم الرسل در ظاهر است. این دیدگاه، مانند آیینه‌ای که نور حقیقت را بازتاب می‌دهد، بر وحدت باطنی میان این دو مقام تأکید دارد.

درنگ: قیصری خاتم الولایة را مظهر خاتم الرسل در ظاهر می‌داند و بر وحدت باطنی میان این دو مقام تأکید دارد.

این تفسیر، مانند جویباری زلال، حقیقت را از شبهات پاک می‌کند، اما اشکال آن در نسبت دادن این معنا به ابن‌عربی است، در حالی که شیخ چنین قصدی نداشته است.

نقد دیدگاه قیصری

هرچند معنای ارائه‌شده توسط قیصری، مانند گوهری درخشان، درست است، اما نسبت دادن آن به ابن‌عربی، مانند پوشاندن جامه‌ای ناسازگار بر قامت حقیقت، نادرست است. شرط تفسیر صحیح، مانند نقشه‌ای دقیق، آن است که ابتدا معنای مورد نظر مؤلف مشخص شود، سپس نقد یا تأیید گردد. قیصری، مانند باغبانی که شاخه‌ای را نادرست پیوند می‌زند، معنای خود را به شیخ نسبت داده است.

درنگ: قیصری معنای درستی ارائه کرده، اما نسبت دادن آن به ابن‌عربی نادرست است، زیرا با قصد شیخ همخوانی ندارد.

این نقد، مانند مشعلی است که تاریکی‌های تحریف را می‌زداید. تفسیر صحیح، چون آیینه‌ای صاف، باید نیت مؤلف را بازتاب دهد.

دیدگاه کمال‌الدین

کمال‌الدین، چون حکیمی که در باغ معرفت به جستجو می‌پردازد، معتقد است که ولی در باطن، خاتم الاولیاست و باطن او باطن خاتم الرسل است. این دیدگاه، مانند آیینه‌ای که نور حقیقت را بازتاب می‌دهد، بر وحدت باطنی میان این دو مقام تأکید دارد.

درنگ: کمال‌الدین خاتم الولایة را باطن خاتم الرسل می‌داند و بر وحدت باطنی این دو مقام تأکید دارد.

این تفسیر، مانند جویباری زلال، حقیقت را از شبهات پاک می‌کند، اما نظام ولایت را مختل می‌سازد، زیرا ولایت نور واحد است و باطن متعدد ندارد.

نقد دیدگاه کمال‌الدین

تفسیر کمال‌الدین، مانند شاخه‌ای که ناسازگار بر درخت حقیقت پیوند خورده، نظام ولایت را مختل می‌کند. ولایت، مانند نوری واحد، در باطن یکی است و تعینات آن در ظاهر متفاوت‌اند. این دیدگاه، مانند بادی که گرد و غبار را برمی‌انگیزد، با حقیقت وحدت ولایت ناسازگار است.

درنگ: تفسیر کمال‌الدین، به دلیل مختل کردن نظام وحدت ولایت، با اعتقادات شیعی ناسازگار است.

این نقد، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت را از تحریفات بازتاب می‌دهد. ولایت، چون چشمه‌ای زلال، در باطن واحد است و تعینات آن در ظاهر متمایزند.

تفسیر دیگر قیصری

قیصری در تفسیری دیگر، مانند ستاره‌ای که در آسمان معرفت می‌درخشد، معتقد است که ولایت خاتم الاولیا مقدم بر ولایت خاتم الرسل است، همان‌گونه که بر ولایت سایر انبیا مقدم است. این دیدگاه، مانند خطی که مرز میان مقامات را ترسیم می‌کند، بر تقدم مرتبی ولایت تأکید دارد.

درنگ: قیصری ولایت خاتم الاولیا را مقدم بر ولایت خاتم الرسل می‌داند، مانند تقدم آن بر سایر انبیا.

این تفسیر، مانند جویباری زلال، حقیقت را از شبهات پاک می‌کند، اما توهم افضلیت خاتم الولایة را برمی‌انگیزد که نیازمند رفع است.

رفع توهم قیصری

قیصری برای رفع توهم افضلیت خاتم الولایة، مانند باغبانی که شاخه‌های ناسازگار را هرس می‌کند، بیان می‌دارد که ولایت خاتم الاولیا حسنة خاتم الرسل است. این تبیین، مانند آیینه‌ای صاف، ظهور ولایت از خاتم الرسل را بازتاب می‌دهد.

درنگ: قیصری توهم افضلیت خاتم الولایة را با بیان اینکه ولایت او حسنة خاتم الرسل است، رفع می‌کند.

این رفع توهم، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید و بر وحدت منبع ولایت و رسالت تأکید دارد. با این حال، دقت قیصری در این تفسیر کمتر از تفسیر نخست اوست.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تحلیل دیدگاه‌های شارحان، بر دقت و اشکالات آن‌ها تأکید کرد. قیصری و کمال‌الدین، مانند ستارگانی در آسمان عرفان، تفاسیر ارزشمندی ارائه کرده‌اند، اما گاه با اعتقادات شیعی ناسازگارند. نقد این تفاسیر، مانند مشعل‌هایی است که تاریکی‌های تحریف را می‌زدایند. ولایت، چون نوری واحد، در باطن یکی است و تعینات آن در ظاهر متمایزند. این مفاهیم، راه را برای فهم دقیق‌تر عرفان شیعی هموار می‌کنند.

بخش ششم: وحدت ولایت و تعینات آن

نور واحد ولایت

ولایت، مانند نوری واحد که از چشمه حقیقت سرچشمه می‌گیرد، در باطن یکی است، اما تعینات آن در ظاهر متفاوت‌اند. این تعینات، مانند شاخه‌های درختی تنومند، به دو صورت ظاهر می‌شوند: نفس نفسی (پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نفسی نفسه (امیرالمؤمنین علیه‌السلام). شرع از خاتم الرسل و ولایت از خاتم الولایة اخذ می‌شود، اما خاتم الولایة ظهور باطن خاتم الرسل است.

درنگ: ولایت نوری واحد است و تعینات آن در ظاهر به دو صورت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام متجلی می‌شود.

این اصل، مانند آیینه‌ای صاف، وحدت باطنی ولایت را بازتاب می‌دهد. تعینات ظاهری، مانند شاخه‌هایی هستند که از یک ریشه واحد روییده‌اند.

تعینات ولایت و رسالت

شرع، مانند خورشیدی که خلق را هدایت می‌کند، از خاتم الرسل اخذ می‌شود، و ولایت، مانند جویباری زلال، از خاتم الولایة. با این حال، خاتم الولایة، مانند آیینه‌ای که نور خورشید را بازتاب می‌دهد، ظهور باطن خاتم الرسل است. این رابطه، مانند درختی است که شاخه‌هایش در ظاهر متفاوت‌اند، اما ریشه‌ای واحد دارند.

درنگ: شرع از خاتم الرسل و ولایت از خاتم الولایة اخذ می‌شود، اما خاتم الولایة ظهور باطن خاتم الرسل است.

این دیدگاه، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید و وحدت باطنی میان ولایت و رسالت را روشن می‌سازد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام، مانند دو شاخه از یک درخت، در باطن واحدند.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تبیین وحدت ولایت و تعینات آن، بر نور واحد ولایت و تفاوت ظاهری تعینات تأکید کرد. شرع و ولایت، مانند جویبارهایی هستند که از چشمه حقیقت سرچشمه می‌گیرند، اما خاتم الولایة ظهور باطن خاتم الرسل است. این مفاهیم، مانند چراغ‌هایی در مسیر معرفت، راه را برای فهم عمیق‌تر رابطه میان ولایت و رسالت هموار می‌کنند.

بخش هفتم: نقد مقایسه میان معصومین

ممنوعیت مقایسه معصومین

مقایسه میان معصومین، مانند تلاش برای سنجش ستارگان آسمان با یکدیگر، در اعتقادات شیعی جایز نیست. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تعین اولی و امیرالمؤمنین علیه‌السلام تعین یلی است. این تمایز، مانند خطی که مرز میان قله‌های حقیقت را ترسیم می‌کند، بر وحدت باطنی و تفاوت ظاهری تأکید دارد.

درنگ: مقایسه میان معصومین در اعتقادات شیعی جایز نیست، و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تعین اولی و امیرالمؤمنین علیه‌السلام تعین یلی است.

این اصل، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت را از شبهات بازتاب می‌دهد. معصومین، چون گوهرهایی در گنجینه الهی، در باطن واحدند و مقایسه ظاهری آن‌ها نادرست است.

کلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

هنگامی که از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله پرسیده شد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام یا حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها محبوب‌تر است، فرمود: «علی أعز و زهرا ألذ». این کلام، مانند گوهری درخشان، تفاوت مقامات معصومین را نشان می‌دهد. اعز بودن امیرالمؤمنین علیه‌السلام و الذ بودن حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، مانند دو شاخه از یک درخت، تمایز ظاهری و وحدت باطنی را بازتاب می‌دهد.

درنگ: کلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله «علی أعز و زهرا ألذ» تفاوت مقامات معصومین را نشان می‌دهد، اما مقایسه آن‌ها بی‌معناست.

این کلام، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید. معصومین، مانند ستارگانی در آسمان حقیقت، هر یک درخششی خاص دارند، اما در باطن واحدند.

مثال عرفی

سؤال از محبت مادر یا همسر، مانند پرسشی که میان اعز و الذ تمایز قائل نمی‌شود، بی‌ربط است. مادر اعز است و همسر الذ، و این تمایز، مانند خطی که مرز میان مقامات را ترسیم می‌کند، مقایسه را بی‌معنا می‌سازد.

درنگ: مقایسه میان مادر (اعز) و همسر (الذ) بی‌ربط است، همان‌گونه که مقایسه معصومین بی‌معناست.

این تمثیل، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت را از شبهات بازتاب می‌دهد. معصومین، مانند گوهرهایی در گنجینه الهی، در مقامات خود متمایز اما در باطن واحدند.

جمع‌بندی بخش هفتم

این بخش، با تأکید بر ممنوعیت مقایسه میان معصومین، بر وحدت باطنی و تفاوت ظاهری آن‌ها تأکید کرد. کلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و تمثیل عرفی، مانند مشعل‌هایی هستند که تاریکی‌های سوء‌تفاهم را می‌زدایند. معصومین، مانند ستارگانی در آسمان حقیقت، در باطن واحدند و مقایسه آن‌ها بی‌معناست. این مفاهیم، راه را برای فهم دقیق‌تر اعتقادات شیعی هموار می‌کنند.

بخش هشتم: ضرورت تنزیه انبیا

تنزیه در برابر تفضیل

در باب انبیا، شیعه باید کتاب تنزیه انبیا بنویسد، نه تفضیل. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مانند خورشیدی که همه ستارگان را در نور خود غرق می‌کند، تنزیل همه مقامات است. هر فضیلتی که معصومین دارند، از ایشان سرچشمه می‌گیرد، و مقایسه میان آن‌ها، مانند تلاش برای سنجش نور خورشید با ستارگان، بی‌معناست.

درنگ: شیعه باید تنزیه انبیا را در برابر تفضیل ترویج دهد، زیرا پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تنزیل همه مقامات است.

این اصل، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت را از شبهات بازتاب می‌دهد. تنزیه، چون جویباری زلال، اعتقادات را از آلودگی‌های مقایسه نادرست پاک می‌کند.

خطر حب مفرط

حب مفرط یا جهل، مانند بادی که گرد و غبار شبهات را برمی‌انگیزد، گاهی به ادعای نادرست برتری امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله منجر می‌شود. این ادعا، مانند شاخه‌ای ناسازگار بر درخت حقیقت، با اعتقادات شیعی ناسازگار است و باید اصلاح شود.

درنگ: حب مفرط یا جهل، که به ادعای برتری امیرالمؤمنین علیه‌السلام بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله منجر می‌شود، نادرست و نیازمند اصلاح است.

این نقد، مانند مشعلی است که تاریکی‌های سوء‌تفاهم را می‌زداید. عشق به معصومین، چون چشمه‌ای زلال، باید در مسیر حقیقت جاری شود.

تصحیح اعتقادات شیعی

جامعه شیعی باید اعتقادات خود را صاف کند، مانند آیینه‌ای که غبار از آن زدوده شود، تا «علی علی» به معنای ظهور محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله باشد، نه مقابل یا برتر از او. این تصحیح، مانند جویباری زلال، حقیقت را از شبهات پاک می‌کند.

درنگ: جامعه شیعی باید اعتقادات خود را تصحیح کند تا «علی علی» ظهور محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله باشد، نه مقابل یا برتر از او.

این اصل، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید. اعتقادات شیعی، چون گوهرهایی در گنجینه حقیقت، باید از هرگونه تحریف محفوظ بمانند.

جمع‌بندی بخش هشتم

این بخش، با تأکید بر ضرورت تنزیه انبیا در برابر تفضیل، بر تقدم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌عنوان تنزیل همه مقامات تأکید کرد. خطر حب مفرط و ضرورت تصحیح اعتقادات، مانند مشعل‌هایی هستند که تاریکی‌های شبهات را می‌زدایند. جامعه شیعی، مانند آیینه‌ای صاف، باید حقیقت را در پرتو وحدت معصومین بازتاب دهد.

بخش نهم: ضرورت استقلال علمی شیعه

نقد وابستگی فرهنگی

شیعه، مانند درختی تنومند که باید از ریشه خود تغذیه کند، نباید نان خود را سر سفره دیگران بخورد. علم دینی باید کتاب ولایت مستقلی تألیف کند که از آثار محی‌الدین ابن‌عربی برتر باشد. این استقلال، مانند مشعلی است که مسیر معرفت را روشن می‌سازد.

درنگ: علم دینی باید کتاب ولایت مستقلی تألیف کند که از آثار محی‌الدین ابن‌عربی برتر باشد و از وابستگی فرهنگی پرهیز کند.

این نقد، مانند جویباری زلال، حقیقت را از آلودگی‌های وابستگی فرهنگی پاک می‌کند. شیعه، چون گوهری درخشان، باید معرفت خود را از چشمه معصومین سیراب کند.

نقد کتب ولایت موجود

کتب ولایت موجود در سنت شیعی، مانند شاخه‌هایی که هنوز به بار ننشسته‌اند، گاه به سطحی‌نگری گرفتارند و نمی‌توانند با آثار محی‌الدین رقابت کنند. این کتب، مانند آیینه‌هایی غبارگرفته، نیازمند صیقل و بازنگری‌اند تا حقیقت ولایت را به‌درستی بازتاب دهند.

درنگ: کتب ولایت شیعی موجود، به دلیل سطحی‌نگری، نمی‌توانند با آثار محی‌الدین رقابت کنند و نیازمند بازنگری‌اند.

این نقد، مانند مشعلی است که تاریکی‌های ضعف علمی را می‌زداید. علم دینی، چون درختی تنومند، باید میوه‌هایی درخشان در عرفان و ولایت به بار آورد.

نقد محی‌الدین ابن‌عربی

محی‌الدین ابن‌عربی، با همه عظمتش در عرفان، مانند ستاره‌ای درخشان در آسمان معرفت، در تعیین مصداق خاتم الولایة دچار اشکال است. عرفان حقیقی، مانند چشمه‌ای زلال، تنها از معصومین سرچشمه می‌گیرد، و شیعه هیچ عارفی را در این مقام جز معصومین قبول ندارد.

درنگ: محی‌الدین در تعیین مصداق خاتم الولایة دچار اشکال است، زیرا عرفان حقیقی تنها از معصومین سرچشمه می‌گیرد.

این نقد، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت را از تحریفات بازتاب می‌دهد. عرفان شیعی، چون گوهری درخشان، تنها در پرتو معصومین می‌درخشد.

جمع‌بندی بخش نهم

این بخش، با نقد وابستگی فرهنگی و کتب ولایت موجود، بر ضرورت استقلال علمی شیعه تأکید کرد. محی‌الدین، هرچند در عرفان برجسته است، در تعیین مصداق خاتم الولایة دچار اشکال است. علم دینی، مانند درختی تنومند، باید کتاب ولایت مستقلی تألیف کند که حقیقت را در پرتو معصومین بازتاب دهد. این مفاهیم، راه را برای رشد علمی شیعه هموار می‌کنند.

بخش دهم: عزت شیعه و برکت انقلاب ۵۷

برکت انقلاب ۵۷

انقلاب ۵۷، مانند مشعلی که در تاریکی آخرالزمان می‌درخشد، برکتی عظیم برای شیعه است. این انقلاب، مانند درختی تنومند که در برابر طوفان‌ها استوار می‌ماند، شیعه را از غربت به عزت رسانده است. قدر این نعمت، مانند گوهری گران‌بها، باید شناخته شود.

درنگ: انقلاب ۵۷، برکتی عظیم در آخرالزمان است که شیعه را از غربت به عزت رسانده است.

این برکت، مانند جویباری زلال، جامعه شیعی را سیراب کرده و راه را برای رشد معنوی و علمی هموار ساخته است. شکر این نعمت، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید.

عزت شهدا

چرخاندن شهدا در شهرها، مانند ستارگانی که در آسمان عزت می‌درخشند، نشانه‌ای از عزت شیعه است. برخلاف گذشته که اسرا در ذلت چرخانده می‌شدند، امروز شهدا، مانند گوهرهایی درخشان، با عزت در میان مردم دست به دست می‌گردند. این حرکت، مانند بارانی که زمین را سیراب می‌کند، صفا و عزت را به جامعه شیعی هدیه می‌دهد.

درنگ: چرخاندن شهدا در شهرها، نشانه عزت شیعه است که از ذلت گذشته به عزت کنونی رسیده است.

این عزت، مانند آیینه‌ای صاف، تحول جایگاه شیعه را بازتاب می‌دهد. شهدا، چون مظاهر اولیای الهی، با عزت در قلب مردم جای دارند.

شکر نعمت شهدا

این حرکت، مانند گوهری گران‌بها، نعمتی است که شیعه را از غربت به عزت رسانده و جای شکر و امتنان دارد. مردم، با شور و اشک، مانند جویبارهایی که به سوی دریای حقیقت جاری‌اند، این عزت را گرامی می‌دارند.

درنگ: عزت شهدا نعمتی است که شیعه را از غربت به عزت رسانده و جای شکر و امتنان دارد.

این شکر، مانند کلیدی است که درهای معرفت و عزت را می‌گشاید. جامعه شیعی، مانند درختی تنومند، باید این نعمت را پاس دارد.

وظیفه علم دینی

علم دینی، مانند باغبانی که درختی تنومند را پرورش می‌دهد، باید کتابی در ولایت و عرفان تألیف کند که با آثار محی‌الدین قابل مقایسه نباشد. این وظیفه، مانند مشعلی است که مسیر رشد علمی شیعه را روشن می‌سازد.

درنگ: علم دینی باید کتابی در ولایت و عرفان تألیف کند که از آثار محی‌الدین برتر باشد.

این وظیفه، مانند آیینه‌ای صاف، ضرورت رشد علمی شیعه را بازتاب می‌دهد. علم دینی، چون چشمه‌ای زلال، باید معرفت را از منبع معصومین سیراب کند.

جمع‌بندی بخش دهم

این بخش، با تبیین برکت انقلاب ۵۷ و عزت شهدا، بر ضرورت شکر نعمت و رشد علمی شیعه تأکید کرد. انقلاب و شهدا، مانند گوهرهایی درخشان، شیعه را از غربت به عزت رسانده‌اند. علم دینی، مانند درختی تنومند، باید عرفان شیعی را علم کند و کتاب ولایت مستقلی تألیف نماید. این مفاهیم، راه را برای آینده‌ای درخشان در عرفان شیعی هموار می‌کنند.

بخش یازدهم: نقد مفاهیم عرفانی ابن‌عربی

روح محمدی و مظاهر آن

روح محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله، مانند خورشیدی که عالم را روشن می‌کند، مظاهری در عالم دارد: انبیا، اولیا، و اکمل آن در قطب الزمان. این دیدگاه، مانند آیینه‌ای صاف، تجلیات روح محمدی را در مراتب مختلف بازتاب می‌دهد.

درنگ: روح محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله مظاهری در انبیا، اولیا و قطب الزمان دارد و اکمل آن در قطب الزمان متجلی است.

این تبیین، مانند جویباری زلال، حقیقت را از شبهات پاک می‌کند. با این حال، مفهوم قطب الزمان از منظر شیعی نیازمند نقد است.

نقد قطب الزمان

مفهوم قطب الزمان، مانند ستاره‌ای در آسمان ناسوت، در عرفان ابن‌عربی جایگاهی والا دارد، اما برای شیعه که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را ختم یلی می‌داند، کوچک است. این مفهوم، مانند شاخه‌ای ناسازگار، با عالم معصومین قابل مقایسه نیست.

درنگ: مفهوم قطب الزمان در عرفان ناسوتی است و با جایگاه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به‌عنوان ختم یلی قابل مقایسه نیست.

این نقد، مانند مشعلی است که تاریکی‌های سوء‌تفاهم را می‌زداید. عرفان شیعی، چون گوهری درخشان، تنها در پرتو معصومین می‌درخشد.

میزان ارض

کوه‌ها، مانند میخ‌هایی که زمین را تثبیت می‌کنند، میزان ارض‌اند و ناسوت را استوار می‌سازند. این تمثیل، مانند آیینه‌ای صاف، نقش طبیعی و متافیزیکی کوه‌ها را در نظام خلقت بازتاب می‌دهد.

درنگ: کوه‌ها به‌عنوان میزان ارض، ناسوت را تثبیت می‌کنند و نقش محوری در نظام خلقت دارند.

این تمثیل، مانند کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید. نظام خلقت، چون آیینه‌ای صاف، نظم الهی را بازتاب می‌دهد.

نقد مفاهیم عرفانی

مفاهیمی چون شیخ، قطب و فرد در عرفان، مانند ستارگانی در آسمان ناسوت، با عالم معصومین قابل مقایسه نیستند. این مفاهیم، مانند شاخه‌هایی ناسازگار، با حقیقت ولایت علوی همخوانی ندارند.

درنگ: مفاهیم عرفانی چون شیخ، قطب و فرد، ناسوتی‌اند و با عالم معصومین قابل مقایسه نیستند.

این نقد، مانند جویباری زلال، حقیقت را از شبهات پاک می‌کند. عرفان شیعی، چون چشمه‌ای زلال، تنها از معصومین سرچشمه می‌گیرد.

نقد خاتم الولایة عامه

نسبت دادن خاتم الولایة عامه به عیسی علیه‌السلام، مانند کاشتن بذری ناسازگار در زمین حقیقت، بی‌معناست. ولایت عامه و خاصه، مانند گوهرهایی در گنجینه الهی، تنها متعلق به معصومین است.

درنگ: نسبت دادن خاتم الولایة عامه به عیسی علیه‌السلام بی‌معناست، زیرا ولایت تنها متعلق به معصومین است.

این نقد، مانند آیینه‌ای صاف، حقیقت را از تحریفات بازتاب می‌دهد. ولایت، چون نوری واحد، تنها در پرتو معصومین می‌درخشد.

نقد تعبیر مسکنة

تعبیر مسکنة برای عیسی علیه‌السلام و تأکید بر عجمی بودن او، مانند شاخه‌ای ناسازگار بر درخت حقیقت، بی‌ربط و نادرست است. این تعبیر، مانند بادی که گرد و غبار شبهات را برمی‌انگیزد، با اعتقادات شیعی ناسازگار است.

درنگ: تعبیر مسکنة و تأکید بر عجمی بودن عیسی علیه‌السلام، بی‌ربط و با اعتقادات شیعی ناسازگار است.

این نقد، مانند مشعلی است که تاریکی‌های تحریف را می‌زداید. ولایت، چون گوهری درخشان، تنها در پرتو معصومین متجلی است.

نقد دوخت‌ودوز عرفانی

اتصال عیسی علیه‌السلام به مریم، آدم و تناسخ، مانند دوخت‌ودوزی است که نتیجه‌ای جز آشفتگی ندارد. این تفاسیر، مانند شاخه‌هایی ناسازگار، با حقیقت ولایت همخوانی ندارند.

درنگ: اتصال عیسی علیه‌السلام به مریم، آدم و تناسخ، دوخت‌ودوزی بی‌ثمر است که با حقیقت ولایت ناسازگار است.

این نقد، مانند جویباری زلال، حقیقت را از آلودگی‌های تفاسیر نادرست پاک می‌کند. عرفان شیعی، چون آیینه‌ای صاف، تنها حقیقت معصومین را بازتاب می‌دهد.

جمع‌بندی بخش یازدهم

این بخش، با نقد مفاهیم عرفانی ابن‌عربی، بر محدودیت‌های آن‌ها در برابر عرفان شیعی تأکید کرد. روح محمدی، قطب الزمان، میزان ارض و مفاهیم عرفانی، مانند ستارگانی در آسمان ناسوت، با عالم معصومین قابل مقایسه نیستند. نقد تعبیر مسکنة و دوخت‌ودوز عرفانی، مانند مشعل‌هایی است که تاریکی‌های تحریف را می‌زدایند. عرفان شیعی، چون چشمه‌ای زلال، تنها از معصومین سرچشمه می‌گیرد.

نتیجه‌گیری: بازنگری عرفان در پرتو حکمت شیعی

درس‌گفتار شماره 283 فصوص الحکم، چون گوهری درخشان در گنجینه عرفان نظری، به تبیین رابطه میان خاتم الرسل و خاتم الولایة پرداخته و دو توهم را بررسی کرده است: استثنای خاتم الرسل از اخذ ولایت و برتری خاتم الولایة بر او. ابن‌عربی با تمثیل خازن و سلطان، این توهمات را رفع کرده، اما این تمثیل از منظر شیعی ناکافی است. اعتقاد شیعی، مانند آیینه‌ای صاف، بر عدم فضیلت هیچ معصومی، حتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله تأکید دارد. کلام ایشان «أنا عبدٌ من عبید محمد» و حدیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله «أنا أول صادر، أنا أول ظهور، أنا أول ناظر»، مانند گوهرهایی درخشان، این حقیقت را روشن می‌سازند. شارحان، مانند قیصری و کمال‌الدین، هرچند در لفظ دقیق‌اند، در معنا با اعتقادات شیعی ناسازگارند. ولایت، نوری واحد است که در تعینات ظاهری پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام متجلی می‌شود. مقایسه معصومین، مانند تلاش برای سنجش ستارگان با خورشید، بی‌معناست. انقلاب ۵۷ و عزت شهدا، مانند مشعل‌هایی در تاریکی آخرالزمان، شیعه را از غربت به عزت رسانده‌اند. علم دینی، چون درختی تنومند، باید کتاب ولایت مستقلی تألیف کند که از آثار محی‌الدین برتر باشد. این تحلیل، دعوتی است به سوی بازنگری عرفان در پرتو حکمت شیعی، تا حقیقت ولایت در آیینه معصومین بازتاب یابد.

با نظارت صادق خادمی