متن درس
شرح فصوص الحکم: تأملات عرفانی و فلسفی در مواد ثلاث
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۳۰۴)
دیباچه
کتاب فصوص الحکم، اثر جاودان محیالدین ابنعربی، چون گوهری درخشان در آسمان عرفان اسلامی میدرخشد و مفاهیم عمیق آن، از دیرباز، ذهن و جان عالمان و جویندگان حقیقت را به خود مشغول داشته است. شرح حاضر، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه سیصد و چهارم، به تبیین و تحلیل دقیق بخشهایی از این اثر گرانسنگ میپردازد. این نوشتار، با نگاهی عمیق به مفاهیم عرفانی و فلسفی، بهویژه مواد ثلاث (وجوب، امکان، و امتناع)، در پی آن است که چونان چراغی، راه را برای فهم دقیقتر این مفاهیم در چارچوب عرفان نظری و فلسفه اسلامی روشن سازد. با بهرهگیری از زبانی متین و علمی، این متن تلاش دارد تا تمامی جزئیات و نکات کلیدی درسگفتار را با افزودن توضیحات تکمیلی و تمثیلات ادبی، بهگونهای منسجم و دانشگاهی ارائه نماید. ساختار این نوشتار، با تقسیمبندی موضوعی و تحلیلی، به مخاطبان امکان میدهد تا در لایههای عمیقتر معارف ابنعربی تأمل کنند و از پیوند عرفان و فلسفه در این اثر بهرهمند شوند.
بخش نخست: تبیین جایگاه مواد ثلاث در عرفان و فلسفه
محقق و شناخت امکان
عارف، که در این متن با عنوان محقق از او یاد شده، شخصیتی است که با ژرفنگری عرفانی، امکان را اثبات کرده و جایگاه والای آن را در ساحت وجود میشناسد. این شناخت، نه تنها به چیستی امکان، بلکه به منشأ آن و رابطهاش با وجوب بالغیر نیز معطوف است. عارف، چونان باغبانی که ریشههای نهان گیاه را در خاک میجوید، به عمق معرفت امکان نفوذ کرده و از ارتباط آن با اعیان ثابته آگاه است. این معرفت، تنها در دسترس عالمان بالله قرار دارد که با شهود و تأمل، از ظاهر به باطن راه مییابند.
| درنگ: شناخت امکان در عرفان، فراتر از تعریف فلسفی آن، به معرفت حضرتی متمایز مرتبط است که با اعیان ثابته پیوند دارد و تنها عالمان بالله به آن دست مییابند. |
ماهیت امکان و وجوب بالغیر
در عرفان ابنعربی، ممکن پیش از تحقق در عالم خارج، بهعنوان ممکن شناخته میشود و پس از وجود، به واجب بالغیر متصف میگردد. این تمایز، که چون خطی ظریف میان دو ساحت وجودی کشیده شده، تنها برای عالمان بالله قابل درک است. ممکن، پیش از ظهور، در مرتبه اعیان ثابته ساکن است، و پس از تجلی در عالم ناسوت، به سبب وابستگی به علت الهی، واجب بالغیر نامیده میشود. این گذار، چونان سفری است از باطن علم الهی به سوی ظاهر وجود عینی، که عارف با دیده بصیرت آن را مشاهده میکند.
مواد ثلاث در فلسفه و کلام
مواد ثلاث، یعنی وجوب، امکان، و امتناع، از دیرباز در فلسفه و کلام اسلامی مورد بحث بودهاند. این مفاهیم، که چون سه ستون معرفت فلسفیاند، در فلسفه غرب نیز با چالشهایی مواجه شدهاند. اشکال اصلی، به نحوه وجود این مواد در ذهن یا خارج بازمیگردد. مواد ثلاث، بهعنوان معقولات ثانی فلسفی، در خارج مابهازاء مستقیم ندارند، اما منشأ انتزاع آنها از واقعیت خارجی است. این امر، مانند سایهای است که از شیء بر زمین میافتد؛ سایه خود شیء نیست، اما وجودش به شیء وابسته است.
تمایز عروض و اتصاف در مواد ثلاث
عروض امکان بر انسان، در ساحت ذهن تحقق مییابد، اما اتصاف انسان به امکان، در عالم خارج رخ میدهد. این تمایز، مانند تفاوت میان تصویر آینه و شیء واقعی است. معقولات ثانی فلسفی، چون امکان، در ذهن شکل میگیرند، اما اتصاف آنها به موضوع، به معنای وجود عینی نیست، بلکه به انتزاع از واقعیت خارجی وابسته است. این نکته، در فهم دقیق مواد ثلاث نقش کلیدی دارد و از خلط میان وجود ذهنی و خارجی جلوگیری میکند.
| درنگ: عروض امکان در ذهن و اتصاف آن در خارج، تمایزی است که معقولات ثانی فلسفی را از وجود عینی متمایز میسازد، اما منشأ انتزاع آنها از واقعیت خارجی است. |
امتناع و شراکت با باری
امتناع، به چیزی اطلاق میشود که در خارج وجود ندارد و امکان تحقق آن نیز منتفی است، مانند شراکت با باری تعالی. عروض امتناع بر شراکت باری در ذهن است، اما اتصاف آن در خارج، به معنای عدم تحقق عینی آن است. این مفهوم، چونان دری بسته است که هیچگاه گشوده نمیشود، زیرا وحدت ذات الهی، هرگونه شراکت را ممتنع میسازد.
تفاوت ذهن و خارج در قضایا
قضایای صادقه، حتی اگر ظاهراً در ذهن شکل گیرند، به دلیل انطباق با نفسالامر، از قضایای صرفاً ذهنی متمایزند. برای مثال، قضیه «انسان ممکن است» به دلیل مطابقت با واقعیت خارجی، صادق است. این تمایز، مانند تفاوت میان نوری است که از خورشید ساطع میشود و سایهای که تنها در ذهن ترسیم میگردد.
بخش دوم: حضرات ثلاث در عرفان ابنعربی
حضرات ثلاث: وجوب، امکان، و امتناع
در عرفان ابنعربی، مواد ثلاث بهعنوان حضرات ثلاث معرفی میشوند که نه موجودند و نه معدوم، بلکه در حالتی بینابینی قرار دارند. این حضرات، چونان مراتب نوریاند که در ظرف ذهن به صورت معقولات ثانی فلسفی انتزاع میشوند. این دیدگاه، مانند پلی است که عرفان را به فلسفه پیوند میدهد، اما با چالشهایی در تبیین وجودی مواجه است، زیرا حضرات در خارج مابهازاء عینی ندارند.
| درنگ: حضرات ثلاث، بهعنوان مراتب معقولهای در عرفان، نه موجودند و نه معدوم، بلکه در ظرف ذهن به صورت معقولات ثانی فلسفی انتزاع میشوند. |
حضرت امکان و اعیان ثابته
حضرت امکان، به اعیان ثابته اشاره دارد که چونان بذرهایی در خاک علم الهی کاشته شدهاند و طالب ظهور در عالم عینیاند. این اعیان، بهعنوان مظاهر اسماء حسنی الهی، در مرتبه علمی وجود دارند و اقتضای ظهور در عالم ناسوت را دارا هستند. این مفهوم، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد، جایی که اعیان ثابته بهعنوان تعینات اولیه، زمینهساز ظهور در عالم خارجاند.
نقد مفهوم امکان بهعنوان مساویالطرفین
در فلسفه، امکان به معنای مساویالطرفین (برابری وجود و عدم) تعریف میشود، اما در عرفان، اعیان ثابته مساویالطرفین نیستند، بلکه اقتضای ذاتی برای ظهور دارند. این تفاوت، مانند تمایز میان جریانی است که به سوی دریا روان است و آبی که در برکهای ساکن مانده است. در عرفان، اعیان ثابته به دلیل پیوند با اسماء الهی، طالب ظهورند و از تعریف فلسفی امکان فاصله میگیرند.
حضرت امتناع و عدم ظهور
حضرت امتناع، به اعیانی اشاره دارد که در غیب حق باقی میمانند و طالب ظهور نیستند. اما نقد این دیدگاه آن است که تمامی اعیان، به دلیل اقتضای ذاتی، طالب ظهورند، اما به سبب قصور ظرف ظهور، برخی از آنها ظاهر نمیشوند. این مفهوم، چونان گوهری است که در صدف غیب پنهان مانده، نه از سر عدم طلب، بلکه به دلیل ناتوانی مرآت ظهور.
| درنگ: برخلاف دیدگاه عرفانی که برخی اعیان را طالب عدم ظهور میداند، تمامی اعیان اقتضای ظهور دارند، اما قصور ظرف ظهور مانع تحقق برخی از آنها میشود. |
نقد اصطلاح حضرت امتناع
اصطلاح «حضرت امتناع» به ذات الهی اشاره دارد که به دلیل کمال مطلق، امکان ظهور در مرآت محدود را ندارد. این عدم ظهور، نه به معنای عدم طلب، بلکه به قصور مرآت بازمیگردد. ذات الهی، چونان اقیانوسی بیکران است که در ظرف کوچک مرآت محدود نمیگنجد، اما اقتضای ظهور در اسماء و صفات آن همواره جاری است.
تمایز طلب و اقتضا
طلب، به معنای فقدان و نیاز است، در حالی که اقتضا، توان ذاتی برای ظهور را نشان میدهد. این تمایز، مانند تفاوت میان تشنگی است که به سوی آب روان میشود و جریانی که به ذات خود جاری است. نسبت دادن طلب به ذات الهی، به دلیل غنای ذاتی آن، نادرست است، اما اقتضای ظهور در ذات و اسماء الهی همواره وجود دارد.
نقد مفهوم خزینه در حضرات
حضرات ثلاث، بهعنوان خزینههای مفاتیح غیب معرفی میشوند، اما این خزینهها ظروف مادی نیستند، بلکه مراتب وجودی و ظهورات الهیاند. تصور مادی از خزینهها، مانند آن است که آینه را با نور یکی پنداریم. خزینهها، در حقیقت، مراتبی هستند که ظهورات اسماء الهی را در خود جای دادهاند.
| درنگ: خزینههای مفاتیح غیب، نه ظروف مادی، بلکه مراتب وجودیاند که ظهورات اسماء الهی را در بر دارند. |
وجوب و امکان در ذات و ممکنات
وجوب در ذات حق، بالذات است، اما در ممکنات، بالغیر تحقق مییابد. این تمایز، مانند تفاوت میان خورشیدی است که به ذات خود میدرخشد و ماهی که نورش را از خورشید وام میگیرد. وجوب بالذات، به غنای ذاتی حق اشاره دارد، در حالی که وجوب بالغیر، به وابستگی ممکنات به علت الهی وابسته است.
نقد اصطلاح خزینه برای واجب
واجب الوجود، به دلیل کمال ذاتی، طالب اتصاف به وجود نیست، زیرا طلب به معنای فقدان است و واجب الوجود از هر فقدانی مبراست. این نکته، مانند آن است که اقیانوس را تشنه آب پنداریم. واجب الوجود، نه طالب، بلکه دارای اقتضای ذاتی برای ظهور است.
ممکنات بهعنوان شئونات حق
تمامی ممکنات، شئونات حق در غیب ذات و اسماء او هستند. این دیدگاه، مانند شاخههایی است که از ریشه واحد درخت الهی روییدهاند. ممکنات، بهعنوان مظاهر اسماء الهی، در مراتب غیب و ظهور، شئونات حق محسوب میشوند.
نقد تصور عدم طلب ظهور
برخلاف برخی دیدگاههای عرفانی که برخی اعیان را طالب عدم ظهور میدانند، تمامی اعیان اقتضای ظهور دارند، اما قصور ظرف ظهور مانع تحقق برخی از آنها میشود. این حقیقت، با آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن، آیه ۲۹؛ هر روز او در کاری است) همخوانی دارد که به دائمی بودن ظهور الهی اشاره میکند.
| درنگ: تمامی اعیان، به دلیل اقتضای ذاتی، طالب ظهورند و آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ به دائمی بودن ظهور الهی اشاره دارد. |
سلسلهمراتب وجودی و کمال
وجودات، در سلسلهمراتب کمال قرار دارند؛ برخی بدوی و ختمیاند (نفرات اول) و برخی متوسط (نفرات دوم). نفرات اول، مانند اولیا و نوابغ، به دلیل کمال ذاتی، در مرتبهای بالاتر قرار دارند، در حالی که نفرات دوم، توانایی ایفای نقش در مراتب پایینتر را دارند. این سلسلهمراتب، مانند نردبانی است که هر پلهاش به سوی کمال بالاتر راه میبرد.
نقد تصور عدم ظهور ذات
ذات الهی، به دلیل کمال مطلق، در مرآت محدود ظاهر نمیشود، اما این به معنای عدم طلب ظهور نیست، بلکه به قصور مرآت مربوط است. ذات، مانند نوری است که در آینههای کوچک نمیگنجد، اما در اسماء و صفات خود متجلی میشود.
نقد ادبیات عرفانی و نیاز به اصلاح
ادبیات عرفانی، به دلیل پیچیدگی و گاه عدم دقت در اصطلاحات، نیازمند بازنگری و اصلاح است. این اصلاح، مانند صیقل دادن گوهری است که درخشش آن را دوچندان میکند. تطبیق اصطلاحات عرفانی با منطق و فلسفه، به حفظ اصالت و جلوگیری از خلط مفاهیم یاری میرساند.
| درنگ: اصلاح ادبیات عرفانی، با تطبیق اصطلاحات با منطق و فلسفه، به حفظ اصالت و جلوگیری از خلط مفاهیم کمک میکند. |
بخش سوم: جمعبندی و نتیجهگیری
شرح جلسه سیصد و چهارم فصوص الحکم، با تأمل در مفاهیم عرفانی و فلسفی مواد ثلاث، دریچهای نو به سوی فهم عمیقتر عرفان ابنعربی میگشاید. این نوشتار، با تبیین جایگاه حضرات ثلاث، نقد اصطلاحات عرفانی مانند «حضرت امتناع» و «خزینه»، و تأکید بر تمایز میان طلب و اقتضا، نشان داد که چگونه عرفان نظری میتواند با فلسفه اسلامی پیوند یابد. تمامی اعیان، به دلیل اقتضای ذاتی، طالب ظهورند، و قصور ظرف ظهور، مانع تحقق برخی از آنها میشود. آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن، آیه ۲۹؛ هر روز او در کاری است) گواهی بر این حقیقت است که ظهور الهی، دائمی و بیانتهاست. این متن، با دعوت به اصلاح ادبیات عرفانی، بر ضرورت انطباق مفاهیم با منطق و فلسفه تأکید ورزیده و راه را برای پژوهشهای آتی در این حوزه هموار ساخته است.
| با نظارت صادق خادمی |