در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 317

متن درس





شرح فصوص الحکم: تأملی در تنزیه، تشبیه و تجلیات الهی

شرح فصوص الحکم: تأملی در تنزیه، تشبیه و تجلیات الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه سیصد و هفدهم)

مقدمه

کتاب فصوص الحکم، اثر گران‌سنگ محیی‌الدین ابن‌عربی، از متون بنیادین عرفان نظری و فلسفه اسلامی است که با زبانی رمزآلود و تأویلی، به تبیین حقایق وجودی و الهیاتی می‌پردازد. شرح حاضر، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه سیصد و هفدهم، بر فص نوحی این اثر تمرکز دارد و به بررسی مفاهیم عمیق تنزیه، تشبیه، تجلیات الهی در خلق و کلام، و جایگاه قرآن کریم به‌عنوان مظهر حق می‌پردازد. این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات و محتوای اصلی، با رویکردی علمی و دانشگاهی بازنویسی شده است تا مفاهیم پیچیده عرفانی را به‌گونه‌ای روشن و منسجم برای پژوهشگران و جویندگان معرفت ارائه دهد. متن با بهره‌گیری از تمثیلات و استعارات ادبی، به تبیین ظهورات الهی در همه موجودات و نقش انسان در ادراک این تجلیات پرداخته و با نقدهایی عالمانه، به غنای معرفتی آن افزوده است. ساختار این نوشتار، با عناوین و زیرعناوین تخصصی، به گونه‌ای طراحی شده که خواننده را در مسیر فهم دقیق و عمیق این مفاهیم هدایت کند.

بخش نخست: تجلیات الهی در خلق و کلام

ظهور الهی در همه موجودات

خداوند، در همه مخلوقات خود، اعم از کلامی یا غیرکلامی، مفهوم یا منطوق، تجلی می‌یابد. این تجلی، به دو وجه تنزیه و تشبیه متجلی می‌شود: تنزیه، که خداوند را منزه از هرگونه مشابهت با خلق می‌داند، و تشبیه، که ظهور خداوند را در خلق نشان می‌دهد. این مفهوم، به اصل عرفانی «لاتکرار فی التجلی» اشاره دارد، که بر اساس آن، هر خلقی مظهر خاصی از اسما و صفات الهی است، مانند نوری که در آیینه‌های گوناگون به اشکال مختلف انعکاس می‌یابد.

درنگ: خداوند در همه خلق، اعم از کلامی یا غیرکلامی، تجلی می‌کند و این تجلی، به دو وجه تنزیه (منزه بودن از خلق) و تشبیه (ظهور در خلق) قابل فهم است.

جهان، به مانند کتابی عظیم است که هر موجود در آن، سوره‌ای از آیات الهی است. عالم، به مثابه قرآن تکوینی حق تعالی، ظهور کلام اوست و سالک عارف، با نگریستن به هستی به‌عنوان تجلی حق، به کمال معرفت می‌رسد. این دیدگاه، مانند کلیدی است که درهای معرفت الهی را می‌گشاید و انسان را به سوی وحدت شهود هدایت می‌کند.

تنزیه و تشبیه: دو وجه مکمل

تنزیه و تشبیه، دو وجه مکمل در فهم تجلیات الهی‌اند. تنزیه بدون تشبیه و تشبیه بدون تنزیه، ناقص است. تجلی حق در ظهورات خلق، وجه تشبیه را نشان می‌دهد، در حالی که لحاظ ذات منزه الهی، وجه تنزیه را آشکار می‌سازد. این دوگانگی، مانند دو بال پرنده‌ای است که سالک را به سوی آسمان معرفت پرواز می‌دهد.

درنگ: تنزیه و تشبیه، دو وجه مکمل در فهم تجلیات الهی‌اند که بدون جمع آن‌ها، معرفت الهی ناقص می‌ماند.

این دیدگاه، به اصل وحدت وجود در عرفان نظری اشاره دارد، که خداوند هم در خلق متجلی است و هم از آن منزه. مانند اقیانوسی است که امواج آن، جلوه‌های گوناگونش هستند، اما ذات اقیانوس از امواج متمایز است.

جهان به‌عنوان آیات الهی

همه موجودات عالم، سوره‌ها و آیات الهی‌اند و عالم، قرآن تکوینی حق تعالی است. سالک عارف، با نگریستن به هستی به‌عنوان ظهور کلام الهی، به مقامی می‌رسد که جز با حق سخن نمی‌گوید. نقل است از عارفی چون ابویزید بسطامی که فرمود: «سی سال است که با غیر خدا سخن نگفته‌ام، هرچند مردم گمان می‌کنند با آن‌ها سخن می‌گویم.» این سخن، به مانند ستاره‌ای در آسمان عرفان است که راه وصول به وحدت شهود را نشان می‌دهد.

درنگ: عالم، قرآن تکوینی حق است و سالک با دیدن هستی به‌عنوان تجلی حق، به کمال معرفت می‌رسد.

غفلت به‌عنوان ظرف غیریت

غفلت، مانند پرده‌ای تاریک است که ظرف غیریت را شکل می‌دهد. سالک با رفع این پرده و وصول به معنویت، از دیدن غیر خدا رها می‌شود و جز حق نمی‌بیند. این مقام، مانند گلی است که از خاک غفلت سر برآورده و در نور معرفت شکوفا می‌شود.

درنگ: غفلت، ظرف غیریت است و سالک با وصول به معنویت، از دیدن غیر خدا رها شده و جز حق نمی‌بیند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، به تبیین تجلیات الهی در خلق و کلام، با تأکید بر دو وجه تنزیه و تشبیه، پرداخت. عالم به‌عنوان آیات الهی، مظهر کلام حق است و سالک عارف با رفع حجاب غفلت، به مقام وحدت شهود می‌رسد. این مفاهیم، مانند نوری هستند که راه معرفت الهی را روشن می‌سازند و انسان را به سوی کمال هدایت می‌کنند.

بخش دوم: کلام الهی و قرآن کریم

جامعیت کلام الهی

کلام الهی، مختص به قرآن کریم نیست، بلکه در هر زبانی و به هر شکلی که باشد، خاصیت کلام الهی را دارد. خداوند کلام خود را در هر دهانی قرار می‌دهد، مانند جویباری که در هر بستری جاری می‌شود و حیات می‌بخشد.

درنگ: کلام الهی، در هر زبانی و به هر شکلی، خاصیت الهی دارد و مختص به قرآن کریم نیست.

این دیدگاه، به جامعیت کلام الهی و عدم محدودیت آن به زبان خاص، مانند عربی، اشاره دارد. کلام الهی، در شرایع مختلف، اعم از تورات، انجیل یا قرآن کریم، ظهور می‌یابد و هر یک، جلوه‌ای از حقیقت الهی است.

شاهد قرآنی و نقد آن

پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْرًا وَبَطْنًا وَحَدًّا وَمَطْلَعًا (قرآن کریم ظاهری دارد، باطنی دارد، حدی دارد و مطلعی دارد). این حدیث، به لایه‌های معرفتی قرآن کریم و ظهورات خاص الهی در آن اشاره دارد. با این حال، استفاده از این حدیث برای اثبات جامعیت کلام الهی (اعم از قرآنی و غیرقرآنی) نادرست است، زیرا این حدیث مختص قرآن کریم است و نه همه کلام الهی.

درنگ: حدیث «قرآن ظاهری دارد و باطنی و حدی و مطلعی» مختص قرآن کریم است و نمی‌توان آن را به همه کلام الهی تعمیم داد.

این نقد، مانند روشنی است که بر تاریکی‌های استدلال نادرست می‌تابد و ضرورت انطباق شواهد با مدعا را آشکار می‌سازد.

تبیین ظهر، بطن، حد و مطلع

قرآن کریم دارای چهار وجه است: ظاهر، که منطوق و معنای ظاهری آن است؛ باطن، که حقایق غیرظاهری و معانی عمیق آن را شامل می‌شود؛ حد، که به چینش ظاهری و باطنی آیات اشاره دارد؛ و مطلع، که نقطه طلوع و رؤیت حقایق الهی است. این وجوه، یا به‌صورت تعدادی (چهار مفهوم مستقل) فهمیده می‌شوند یا به‌صورت تمثیلی، که ظهر و بطن هر یک حد و مطلع خاص خود را دارند. مطلع، مانند گنجی است که تنها اولیای کامل با صفای باطن به آن دست می‌یابند، در حالی که ظاهر و بطن برای متوسطین نیز قابل فهم است.

درنگ: قرآن کریم دارای ظاهر، باطن، حد و مطلع است که مطلع آن، مقامی است مختص اولیای کامل با صفای باطن.

برای تبیین این وجوه، تمثیلی زیبا ارائه شده است: ظاهر، مانند گنجی آشکار است که در دسترس همگان قرار دارد؛ باطن، مانند گنجی است که زیر خاک پنهان شده و نیاز به کاوش دارد؛ حد، مانند آدرسی است که راه رسیدن به گنج را نشان می‌دهد؛ و مطلع، مانند نقطه‌ای است که گنج در آن جلوه می‌کند و تنها اولیای کامل به آن راه می‌یابند.

ظهور خاص الهی در هر خلق

خداوند در هر خلقی، اعم از کلامی یا غیرکلامی، ظهور خاصی دارد که به اقتضای استعدادات موجودات است. این مفهوم، مانند رودی است که به قدر ظرفیت هر بستر، در آن جاری می‌شود و حیات می‌بخشد.

درنگ: خداوند در هر خلقی ظهور خاصی دارد که به اقتضای استعدادات آن خلق است.

این اصل، به تنوع تجلیات الهی و عدم تکرار در آن‌ها اشاره دارد، که هر موجود، جلوه‌ای بی‌همتا از اسما و صفات الهی است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به جامعیت کلام الهی و جایگاه ویژه قرآن کریم به‌عنوان مظهر حق پرداخت. کلام الهی، در هر زبانی ظهور می‌یابد، اما قرآن کریم، به دلیل دارا بودن ظاهر، باطن، حد و مطلع، جایگاهی ممتاز دارد. نقد استدلال‌های نادرست و تمثیلات ادبی، مانند گنج و آدرس، به فهم دقیق‌تر این مفاهیم کمک کرده و راه را برای درک عمیق‌تر معرفت قرآنی هموار می‌سازد.

بخش سوم: نقدهای عرفانی و جایگاه عصمت

نقد ادعای ابویزید بسطامی

ابویزید بسطامی فرموده است: «سی سال است که با غیر خدا سخن نگفته‌ام، هرچند مردم گمان می‌کنند با آن‌ها سخن می‌گویم.» این سخن، به مقام وحدت شهود اشاره دارد، اما مورد نقد قرار گرفته است، زیرا خود عارف، به‌عنوان متکلم، نیز غیر خداست و این ادعا با حقیقت عرفانی کامل سازگار نیست. این نقد، مانند تیغی است که پرده‌های خودمحوری را می‌درد و ضرورت توجه به مقامات بالاتر، مانند عصمت، را یادآور می‌شود.

درنگ: ادعای ابویزید مبنی بر سخن نگفتن با غیر خدا، به دلیل خودمحوری عارف، با حقیقت عرفانی کامل سازگار نیست.

کلام امیرالمؤمنین (ع) و جمع تنزیه و تشبیه

امیرالمؤمنین (ع) فرموده‌اند: «داخل در اشیاء است بدون ممازجت، خارج از اشیاء است بدون مفارقت.» این کلام، مانند نگینی درخشان در تاج عرفان است که تنزیه و تشبیه را در قالب لف و نشر مشوش به زیبایی جمع کرده است. این بیان، مانند پلی است که میان ظاهر و باطن، وحدت و کثرت را پیوند می‌دهد.

درنگ: کلام امیرالمؤمنین (ع)، نمونه‌ای کامل از جمع تنزیه و تشبیه است که در قالب لف و نشر مشوش بیان شده است.

جایگاه عصمت در عرفان

مقام عصمت معصومان، بالاترین مرتبه معرفتی است که عارفان غیرمعصوم نمی‌توانند به آن دست یابند. معصومان، عالم به «ما کان و ما یکون و ما هو کائن» (آنچه بوده، خواهد بود و هست) هستند و این علم، تفصیلی و نه اجمالی است. این مقام، مانند قله‌ای است که تنها اولیای کامل به آن می‌رسند.

درنگ: مقام عصمت معصومان، بالاترین مرتبه معرفتی است که علم تفصیلی آن‌ها را از عارفان عادی متمایز می‌سازد.

نقد ادعاهای ظاهری

ادعاهایی مانند نگارش کتاب با وضو و رو به قبله، اگر با نیت خودنمایی باشد، مورد نقد قرار می‌گیرد. این نقد، مانند آینه‌ای است که حقیقت اخلاص را در برابر ریا آشکار می‌سازد.

درنگ: ادعاهای ظاهری، مانند نگارش با وضو و رو به قبله، اگر با نیت خودنمایی باشد، از حقیقت عرفانی دور است.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با نقد ادعاهای عرفانی و تأکید بر جایگاه عصمت معصومان، به تبیین تفاوت میان مراتب معرفتی پرداخت. کلام امیرالمؤمنین (ع)، به‌عنوان نمونه‌ای کامل از جمع تنزیه و تشبیه، راهگشای فهم عمیق عرفانی است و نقدهای ارائه‌شده، مانند مشعلی هستند که مسیر حقیقت را از خودمحوری و ریا جدا می‌سازند.

بخش چهارم: مشیت الهی و ادراک حقیقت

مشیت الهی در آیات قرآنی

آیات قرآن کریم، مانند يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَيُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ (هر که را بخواهد هدایت می‌کند و هر که را بخواهد گمراه می‌سازد؛ ابراهیم: ۴) و قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ (بگو: خدایا، تویی که فرمانروایی را به هر که بخواهی عطا می‌کنی و از هر که بخواهی بازمی‌ستانی؛ آل‌عمران: ۲۶)، بر مشیت الهی دلالت دارند. این آیات، مانند دو ستاره درخشان در آسمان معرفت‌اند که باید به‌صورت یکسان و متعادل معنا شوند.

درنگ: آیات مشیت الهی، مانند هدایت و گمراهی یا عطا و سلب ملک، باید به‌صورت متعادل و یکسان تفسیر شوند.

نقد جبرگرایی

جبرگرایی، به‌عنوان دیدگاهی غیرعلمی و متأثر از اغراض سیاسی، مورد نقد قرار گرفته است. این دیدگاه، مانند سایه‌ای است که نور حقیقت را پنهان می‌کند و با آیات قرآن کریم سازگار نیست.

درنگ: جبرگرایی، به دلیل ریشه‌های غیرعلمی و سیاسی، با حقیقت آیات قرآنی ناسازگار است.

تفاوت مفهوم و مدرَک

مفهوم، ادراکی است که با نطق و عقل انسانی همراه است، اما مدرَک، اعم از مفهوم است و ادراک غیرناطق را نیز شامل می‌شود. خداوند از هر فهمی پنهان است، جز برای عارفی که عالم را صورت و مظهر هویت حق می‌بیند. این تمایز، مانند تفکیک نور از سایه است که هر یک جایگاه خاص خود را دارند.

درنگ: مفهوم، ادراک ناطق است، اما مدرَک اعم از آن است و عارف با دیدن عالم به‌عنوان مظهر حق، به حقیقت دست می‌یابد.

ادراک حقیقت الهی

حقیقت الهی قابل ادراک است، اما کُنه آن غیرقابل احاطه است. مظاهر الهی به‌صورت اجمالی متناهی‌اند، اما به‌صورت تفصیلی غیرمتناهی‌اند. معصومان، برخلاف عارفان عادی، به تفصیل مظاهر آگاه‌اند، مانند باغبانی که نه تنها به گل‌ها، بلکه به ریشه‌ها و شاخه‌های بی‌شمار آن‌ها آگاهی دارد.

درنگ: حقیقت الهی به‌صورت اجمالی قابل ادراک است، اما کُنه آن غیرقابل احاطه است و معصومان به تفصیل مظاهر آگاه‌اند.

خداوند به‌عنوان ظاهر و باطن عالم

خداوند، اسم ظاهر عالم و روح باطن آن است. عالم، مظهر اسم ظاهر حق و روح آن، مظهر اسم باطن اوست. انسان نیز، به‌عنوان مظهر، هم ظاهر است و هم باطن، مانند آیینه‌ای که نور الهی را در خود بازمی‌تاباند.

درنگ: خداوند، اسم ظاهر و روح باطن عالم است و انسان، به‌عنوان مظهر، هر دو وجه ظاهر و باطن را در خود دارد.

عدم جدایی مظهر و مُظهر

مظهر (انسان و عالم) و مُظهر (خداوند) از هم جدا نیستند. این عدم جدایی، نه تفکیک است، نه تجافی و نه تعدد، بلکه مقتضی و مقتضاست، مانند رودی که با بستر خود یکی است و از آن جدا نیست.

درنگ: مظهر و مُظهر از هم جدا نیستند و این وحدت، مقتضی و مقتضاست، نه تفکیک یا تعدد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تبیین مشیت الهی، نقد جبرگرایی، و بررسی تفاوت مفهوم و مدرَک، به ادراک حقیقت الهی و جایگاه انسان به‌عنوان مظهر حق پرداخت. معصومان، با علم تفصیلی خود، راهگشای فهم عمیق‌تر این حقایق‌اند و مفاهیم این بخش، مانند مشعل‌هایی هستند که مسیر معرفت را روشن می‌سازند.

جمع‌بندی

شرح فص نوحی فصوص الحکم، با تمرکز بر تنزیه، تشبیه، و تجلیات الهی، به تبیین ظهورات حق در خلق و کلام پرداخت. خداوند در هر خلقی ظهور خاصی دارد که به اقتضای استعدادات موجودات است. قرآن کریم، با ظاهر، باطن، حد و مطلع، جایگاهی ممتاز دارد و مطلع آن، مختص اولیای کامل است. نقد ادعاهای عرفانی، مانند سخن ابویزید بسطامی، و تأکید بر مقام عصمت معصومان، راه رجوع به قرآن کریم و سنت را نشان می‌دهد. آیات قرآنی، مانند قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ، بر مشیت الهی دلالت دارند و تفسیر متعادل آن‌ها ضروری است. این نوشتار، مانند چراغی است که راه پژوهشگران عرفان و فلسفه اسلامی را روشن می‌سازد و با زبانی علمی و ادبی، به تبیین حقایق وجودی می‌پردازد.

با نظارت صادق خادمی