متن درس
شرح فصوص الحکم: تأملات عرفانی در معرفت نفس و معرفت حق
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه سیصد و بیست)
مقدمه: درآمدی بر معرفت نفس و حق
این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه سیصد و بیستم، شرحی عمیق بر فص حکمت سبوحیه در کلمه نوحیه از کتاب فصوص الحکم ابنعربی ارائه میدهد. محور این تأملات، پیوند میان معرفت نفس و معرفت حق است که با استناد به حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است) و آیات قرآن کریم تبیین میشود. این شرح، با رویکردی عقلانی و عرفانی، مفاهیم پیچیده عرفان نظری را با زبانی وزین و علمی بازگو میکند تا چون آینهای صیقلیافته، حقیقت معرفت را در مراتب وجودی انسان و حق منعکس سازد. ساختار متن با عناوین و زیرعناوین تخصصی، به گونهای سامان یافته که هم منسجم باشد و هم با استعارات ادبی، مفاهیم متعالی را برای مخاطبان روشن سازد.
بخش اول: پیوند معرفت نفس و معرفت حق
حدیث نبوی و رابطه وجودی نفس و حق
حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است) بنیان معرفت عرفانی را بر شناخت نفس استوار میسازد. این حدیث، چون مشعلی در تاریکی، راه را به سوی معرفت حق میگشاید و بر رابطه وجودی میان نفس انسانی و ذات الهی تأکید دارد. نفس انسانی، به مثابه مظهر جامع حق، مشتمل بر تمامی مراتب کونی و الهی است و از اینرو، شناخت آن دروازهای به سوی شناخت پروردگار محسوب میشود.
درنگ: معرفت نفس، به دلیل شمولیت نفس انسانی بر مراتب کونی و الهی، دروازهای برای شناخت حق است.
نقد دیدگاه تعلیق معرفت بر محال
برخی به خطا ادعا کردهاند که معرفت نفس، به دلیل پیچیدگی و گستردگی مراتب آن، ناممکن است و از اینرو، حدیث شریف تعلیقی بر محال است. این دیدگاه، چون کاشتن بذری در خاک سنگلاخ، بیثمر است، زیرا هر نفسی به قدر ظرفیت خود، معرفتی از نفس و به تبع آن از حق دارد. حدیث شریف، بر امکان معرفت تأکید دارد و نه بر امتناع آن، و این معرفت، چون جریانی زلال، به اندازه وسع هر فرد جاری است.
درنگ: حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» بر امکان معرفت نفس و حق دلالت دارد و نه بر امتناع آن.
نسبت معرفت نفس و حق به قدر ظرفیت
معرفت حق، به میزان معرفت نفس وابسته است؛ هرچه شناخت انسان از نفس خویش عمیقتر باشد، شناخت او از پروردگارش نیز ژرفتر خواهد بود. این رابطه نسبی، چون آینهای که نور را به قدر صیقل خود بازتاب میدهد، به ظرفیت فرد بستگی دارد و میتواند اجمالی یا تفصیلی باشد.
درنگ: معرفت حق، به قدر شناخت نفس است و به ظرفیت فرد وابسته است.
رویکرد انی و لمی در حدیث
حدیث شریف از منظر انی (معلول به علت) بیان شده، به این معنا که شناخت نفس، مقدمه شناخت حق است. اما عکس آن، یعنی «من عرف ربه فقد عرف نفسه» (هرکس پروردگارش را بشناسد، خود را شناخته است)، از منظر لمی (علت به معلول) نیز معتبر است. این رویکرد لمی، خاص اولیای کاملین و محبوبین است که ابتدا حق را میشناسند و سپس به معرفت نفس میرسند، گویی از قله وجود به دامنههای آن نگریستهاند.
درنگ: حدیث شریف از منظر انی برای عموم و از منظر لمی برای اولیای کاملین صادق است.
معرفت اولیای کاملین
اولیای کاملین و محبوبین، پیش از شناخت نفس، به معرفت حق دست مییابند، زیرا وجود حق بر نفس تقدم دارد. این معرفت، چون نوری که پیش از آینه درخشیده، از حق به نفس سرریز میشود و با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد که حق را اصل و نفس را مظهر او میداند.
درنگ: اولیای کاملین، به دلیل تقدم وجودی حق، ابتدا به معرفت حق و سپس به معرفت نفس میرسند.
معرفت غیرمعصومین
معرفت الهی منحصر به معصومین نیست؛ افرادی چون ابوذر نیز میتوانند به معرفتی الهی دست یابند، هرچند در حضور معصومین، این معرفت به مراتب بالاتری ارتقا مییابد. این سعه رحمت الهی، چون دریایی بیکران، معرفت را برای همه بندگان ممکن میسازد.
درنگ: معرفت الهی، در درجات مختلف، برای همه بندگان ممکن است، اما در حضور معصومین به کمال میرسد.
معرفت فطری کودکان
برخی کودکان، به دلیل طهارت ذاتی، پیش از شناخت نفس، معرفتی فطری به حق دارند. این معرفت، چون گوهری نهان در صدف طفولیت، پیش از تعینات نفسانی بروز مییابد و با آیه «فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (روم: ۳۰، ترجمه: فطرتی که مردم را بر آن آفریده است) همخوانی دارد.
درنگ: معرفت فطری کودکان، پیش از تعین نفسانی، به دلیل طهارت ذاتی بروز میکند.
جمعبندی بخش اول
این بخش، با تبیین حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، بر پیوند وجودی میان معرفت نفس و معرفت حق تأکید کرد. نقد دیدگاههای نادرست، تمایز میان رویکرد انی و لمی، و امکان معرفت برای همه بندگان، چون ستارگانی در آسمان معرفت، راه را برای فهم عمیقتر عرفان نظری روشن ساخت.
بخش دوم: نقد دیدگاه ابنعربی در اجمالی بودن معرفت
نقد اجمالی بودن معرفت
ابنعربی معرفت نفس و حق را صرفاً اجمالی میداند، اما این دیدگاه ناقص است، زیرا معرفت تفصیلی برای اولیای کاملین ممکن است. روایات شیعی، مانند «عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن» (دانای به آنچه بود، آنچه خواهد بود و آنچه هست)، بر معرفت تفصیلی اولیا دلالت دارند. این دیدگاه، چون کاشتن بذری در خاک حاصلخیز، حقیقت معرفت را به بار میآورد.
درنگ: معرفت تفصیلی، به دلیل احاطه اولیای کاملین به عوالم هستی، ممکن است و دیدگاه اجمالی بودن ناقص است.
نقد استناد ابنعربی به حدیث
استناد ابنعربی به حدیث شریف برای اثبات اجمالی بودن معرفت، نادرست است، زیرا این حدیث بر رابطه نسبی معرفت نفس و حق دلالت دارد، نه بر محدودیت آن به اجمال. معرفت، چون جریانی زلال، میتواند به قدر ظرفیت فرد، اجمالی یا تفصیلی باشد.
درنگ: حدیث شریف بر رابطه نسبی معرفت نفس و حق دلالت دارد، نه بر اجمالی بودن آن.
نقد استناد به آیه فصلت
ابنعربی به آیه «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ» (فصلت: ۵۳، ترجمه: به زودی آیات خود را در کرانهها و در درونشان به آنها نشان خواهیم داد) برای اثبات اجمالی بودن معرفت استناد کرده، اما این استناد نادرست است. «سین» استقبال در آیه، بر پویایی و تداوم معرفت دلالت دارد، نه بر محدودیت آن به اجمال. این آیه، چون چشمهای جوشان، معرفت را روز به روز تازه میسازد.
درنگ: آیه فصلت بر پویایی و تداوم معرفت دلالت دارد، نه بر اجمالی بودن آن.
معرفت تفصیلی اولیای معصومین
معرفت اولیای معصومین به عوالم هستی، تفصیلی است و نه اجمالی. روایات شیعی، مانند «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» (اگر پرده برداشته شود، بر یقینم افزوده نمیشود)، بر احاطه تفصیلی آنها دلالت دارند. این معرفت، چون خورشیدی که همه زوایای عالم را روشن میکند، از اجمال و ابهام مبراست.
درنگ: معرفت تفصیلی معصومین، به دلیل اتصال به مقام ولایت کلیه، شامل همه مراتب وجودی است.
نقد شارح بر ابنعربی
شارح، برخلاف ابنعربی، معرفت تفصیلی را برای صاحب مقام قطبیت ممکن میداند، اما قطب را مشخص نمیکند. در عرفان شیعی، قطب به معصومین اشاره دارد که معرفت تفصیلی آنها قطعی است. این نقد، چون صیقلی بر آینه حقیقت، محدودیت دیدگاه ابنعربی را آشکار میسازد.
درنگ: در عرفان شیعی، معرفت تفصیلی به معصومین نسبت داده میشود که قطب عالماند.
تمایز عرفان شیعی
عرفان شیعی، با تأکید بر معرفت تفصیلی معصومین، از عرفان ابنعربی متمایز است. این تمایز، به دلیل اتصال عرفان شیعی به ولایت معصومین، چون ستارهای درخشان در آسمان معرفت، برجسته است.
درنگ: عرفان شیعی، با استناد به روایات معصومین، معرفت را در مرتبهای متعالیتر از اجمال قرار میدهد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد دیدگاه ابنعربی در اجمالی بودن معرفت، بر امکان معرفت تفصیلی برای اولیای کاملین تأکید کرد. استناد نادرست به حدیث و آیه، و تمایز عرفان شیعی، چون چراغهایی در مسیر سلوک، حقیقت معرفت را روشن ساخت.
بخش سوم: ظهور حق در آفاق و انفس
ظهور خاص و عام حق
حق در هر خلقی ظهوری خاص دارد، در حالی که ظهور عام او در همه موجودات مشترک است. ظهور خاص، چون نقشهای گوناگون بر تار و پود هستی، به تعینات وجودی هر مخلوق اشاره دارد، و ظهور عام، چون نوری که همه عالم را فرا میگیرد، به وحدت وجودی حق دلالت میکند.
درنگ: ظهور خاص حق به تعینات وجودی و ظهور عام به وحدت وجودی او اشاره دارد.
محدودیت حق به هر حد
حق، محدود به هر حد است، زیرا بدون او هیچ حدی قابل تعریف نیست. این محدودیت، نه تحدید ذات او، بلکه ظهور او در مراتب تعین است، گویی نور بیکران در ظرفهای گوناگون تجلی یافته است.
درنگ: حق، به دلیل شمولیت ذاتی، در هر مرتبهای ظهور مییابد، اما ذاتش بیحد است.
ظهور حق در آفاق و انفس
آیه «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ» (فصلت: ۵۳، ترجمه: به زودی آیات خود را در کرانهها و در درونشان به آنها نشان خواهیم داد) بر ظهور حق در آفاق (عالم کبیر) و انفس (عالم صغیر) دلالت دارد. آفاق، چون آسمانی گسترده، و انفس، چون آینهای در دل انسان، مظهر تجلیات الهیاند.
درنگ: آفاق به عالم کبیر و انفس به عالم صغیر اشاره دارد که هر دو مظهر حقاند.
تفصیلی بودن عالم کبیر
عالم کبیر (آفاق)، به دلیل تعینات مشخص و تفصیلی، ادراکش برای عموم آسانتر است، در حالی که انفس، به دلیل پیچیدگی مراتب نفسانی، غالباً اجمالی ادراک میشود. این تفاوت، چون فاصله میان تماشای دریا و غواصی در اعماق آن، آشکار است.
درنگ: عالم کبیر، به دلیل تفصیلی بودن، ادراکش آسانتر از انفس است.
رحمت تجلی حق
تجلی حق در آفاق و انفس، رحمتی الهی است که معرفت را برای بندگان ممکن میسازد. آیه «رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» (اعراف: ۱۵۶، ترجمه: رحمتم همه چیز را فرا گرفته است) به این لطف بیکران اشاره دارد. این تجلی، چون بارانی که زمین خشک را سیراب میکند، بندگان را به سوی معرفت هدایت میکند.
درنگ: تجلی حق در آفاق و انفس، رحمتی است که معرفت را برای بندگان ممکن میسازد.
ایجاد آفاق و انفس به وجود حق
حق، آفاق و انفس را به وجود خود ایجاد کرده و با نورش آنها را ظاهر ساخته است. این ایجاد، چون نقشی که بر لوح هستی نگاشته میشود، ظهور وجودی حق در مراتب کونی و نفسانی است.
درنگ: حق، آفاق و انفس را به وجود خود ایجاد کرده و با نورش آنها را ظاهر ساخته است.
نقد اصطلاح نمایش
استفاده از اصطلاح «نمایش» برای تجلی حق نادرست است، زیرا تجلی، حقیقت وجودی است و نه امری غیرواقعی. نمایش، چون سایهای فریبنده، با واقعیت تجلی حق سازگار نیست، گویی حقیقت را با سرابی خلط کردهاند.
درنگ: تجلی حق، ظهور وجودی اوست و نه نمایشی غیرواقعی.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین ظهور حق در آفاق و انفس، بر وحدت وجودی و رحمت الهی تأکید کرد. نقد اصطلاح نمایش و تمایز میان عالم کبیر و صغیر، چون چراغی در مسیر معرفت، حقیقت تجلی حق را روشن ساخت.
بخش چهارم: شمولیت نفس انسانی و مراتب وجودی
شمولیت نفس انسانی
نفس انسانی، مشتمل بر همه مراتب کونی و الهی است و مظهر جامع حق محسوب میشود. این شمولیت، چون آینهای که همه عالم را در خود جای داده، نفس را به مرآتی برای ظهور حق بدل میسازد.
درنگ: نفس انسانی، به دلیل شمولیت مراتب کونی و الهی، مظهر جامع حق است.
تقدم مراتب الهی بر کونی
مراتب الهی (مظهر) بر مراتب کونی (مظهر) در نفس انسانی تقدم دارند، زیرا حق، اصل وجود است و نفس، مظهر او. این تقدم، چون ریشهای که شاخهها از آن میرویند، نظام وجودی را تبیین میکند.
درنگ: مراتب الهی بر مراتب کونی در نفس انسانی تقدم دارند.
نقد ترتیب مراتب در شرح
شارح، به خطا، مراتب کونی را بر الهی مقدم کرده است، حال آنکه مظهر (الهی) بر مظهر (کونی) تقدم دارد. این نقد، چون صیقلی بر آینه حقیقت، سلسلهمراتب وجودی را روشن میسازد.
درنگ: تقدم مظهر الهی بر مظهر کونی، با نظام وجودی عرفان ابنعربی سازگار است.
معرفت اجمالی نفس برای عموم
انسان، غالباً نفس خود را بهصورت اجمالی میشناسد، زیرا پیچیدگی مراتب نفسانی، ادراک تفصیلی را برای عموم دشوار میسازد. این محدودیت، چون سایهای بر آینه نفس، از احاطه کامل جلوگیری میکند.
درنگ: معرفت اجمالی نفس، به دلیل پیچیدگی مراتب نفسانی، برای عموم غالب است.
معرفت تفصیلی معصومین
معصومین، به دلیل مقام ولایت کلیه، معرفت تفصیلی به نفس، عالم و حق دارند، حتی در ظرف ذات الهی. این معرفت، چون قلهای که همه درهها را در بر میگیرد، از هرگونه اجمال و ابهام مبراست.
درنگ: معرفت تفصیلی معصومین، به دلیل احاطه وجودی، شامل همه مراتب است.
معرفت در افق اعلی
معرفت در مرتبه «لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى» (نجم: ۷، ترجمه: به یقین او را در افق اعلی دید) تفصیلی و بیابهام است. این مرتبه، چون بلندای قلهای که همه عالم را در بر میگیرد، معرفت حضوری پیامبر (ص) را نشان میدهد.
درنگ: معرفت در افق اعلی، تفصیلی و حضوری است و از اجمال مبراست.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین شمولیت نفس انسانی و تقدم مراتب الهی، بر نقش نفس بهعنوان مظهر حق تأکید کرد. نقد ترتیب مراتب و معرفت تفصیلی معصومین، چون نوری در مسیر سلوک، حقیقت معرفت را روشن ساخت.
بخش پنجم: تمایز رب و اسماء الحسنی
مرتبه رب در نظام الهی
رب، هرچند زهره و کدخدای اسماء است، تحت دولت اسماء ذاتی حق قرار دارد و از اسماء فعلی محسوب میشود. این تمایز، چون جداسازی گوهر از سنگ، مراتب ظهوری و ذاتی حق را روشن میسازد.
درنگ: رب، هرچند حاکم بر اسماء است، تابع اسماء ذاتی حق و از اسماء فعلی است.
نقد خلط شرح و نقد
شارح، با افزودن قید «غالباً» به جای «کلاً» ابنعربی، شرح را با نقد خلط کرده است. شرح باید ابتدا متن را بهدقت منتقل کند و سپس نقد را جداگانه مطرح نماید، گویی ابتدا آینهای صاف پیش نهاده و سپس نقش بر آن نگاشته شود.
درنگ: شرح باید ابتدا متن را بهدقت منتقل کند و سپس نقد را جداگانه مطرح نماید.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تبیین مرتبه رب و نقد خلط شرح و نقد، بر لزوم دقت در تحلیلهای عرفانی تأکید کرد. این نکات، چون چراغی در مسیر معرفت، از خلط مفاهیم جلوگیری میکنند.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با شرح فص حکمت سبوحیه در کلمه نوحیه، به تبیین پیوند معرفت نفس و معرفت حق پرداخت. حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و آیه «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ» (فصلت: ۵۳) محور تحلیلهای عرفانی قرار گرفتند. نقد دیدگاه ابنعربی در اجمالی بودن معرفت، تأکید بر معرفت تفصیلی معصومین، و تمایز عرفان شیعی، چون ستارگانی در آسمان معرفت، حقیقت را روشن ساختند. شمولیت نفس انسانی، رحمت تجلی حق، و ظهور او در آفاق و انفس، از دیگر محورهای این شرح بود. این تأملات، چون گوهری در صدف عرفان، معرفت را بهعنوان راهی به سوی حق معرفی میکند که نیازمند تحلیلهای دقیق و عقلانی است.
با نظارت صادق خادمی