متن درس
تبیین فص نوحی در فصوص الحکم: تحلیل عرفانی و الهیاتی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۳۵۷)
مقدمه: دریچهای به عرفان نظری در فص نوحی
فص نوحی در کتاب فصوص الحکم ابنعربی، چون گوهری تابناک در سپهر عرفان نظری میدرخشد و به تبیین رابطه انسان با حقتعالی، ظهورات الهی، و حالات نفسانی در نشئههای گوناگون وجودی میپردازد. این فص، با تمرکز بر عبارت «لاختلاف الوجوه»، چون آیینهای روشن، حالات قوم نوح را در قیامت بازتاب میدهد و تأثیر اعمال دنیوی بر هویت اخروی را آشکار میسازد. در این نوشتار، با رویکردی انتقادی و علمی، به تحلیل عمیق مفاهیم عرفانی و الهیاتی این فص پرداخته شده و با نقد تفاسیر ناسازگار شارحان، وفاداری به نصوص قرآنی و منطق عرفانی حفظ گردیده است. همانند باغی که هر شاخهاش میوهای از معرفت به بار میآورد، این تحلیل درصدد است تا لایههای عمیق معانی فص نوحی را برای پژوهشگران و طالبان حقیقت گشوده و راه را برای فهمی ژرفتر از رابطه انسان و حق هموار سازد.
بخش اول: تبیین اصل خلقت و بازگشت به خاک
انسان، اعم از کافر، مشرک، یا بهویژه قوم نوح، از خاک آفریده شده و به خاک بازمیگردد. این بازگشت، نهتنها در بعد جسمانی، بلکه در ساحت حالات نفسانی و هویتی نیز نمود مییابد. قرآن کریم در اینباره میفرماید:
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى
از آن [خاک] شما را آفریدیم و به آن بازمیگردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان میآریم (طه: ۵۵).
خاک، چون بستری زاینده، خاستگاه وجود انسان و صحنه ظهور حالات نفسانی اوست. این اصل قرآنی، خلقت و بازگشت انسان را به منزله چرخهای وجودی ترسیم میکند که در آن، خاک نهتنها ماده اولیه خلقت، بلکه مظهر هویت وجودی انسان در نشئههای مختلف است.
درنگ: بازگشت به خاک، صرفاً جسمانی نیست، بلکه حالات نفسانی و هویتی انسان را نیز در برمیگیرد و در قیامت، این حالات بهصورت وجوه وجودی متجلی میشوند.
بخش دوم: معنای «لاختلاف الوجوه» در قیامت
عبارت «لاختلاف الوجوه» در فص نوحی، به حالات نفسانی و هویتی قوم نوح در قیامت اشاره دارد. هر فرد، پس از خروج از خاک در روز رستاخیز، همان خصوصیات و حالاتی را که در دنیا داشته، حفظ میکند. این وجوه، چون آیینهای که چهره وجودی انسان را بازمیتاباند، نشاندهنده تأثیر اعمال و کردار دنیوی بر هویت اخروی است. این معنا، بر پیوند عمیق میان اعمال انسان در دنیا و تجلی آنها در قیامت تأکید دارد، گویی هر عمل، چون بذری در خاک نفس کاشته شده و در قیامت بهصورت میوهای وجودی برداشت میشود.
دو تفسیر از «لاختلاف الوجوه»
شارحان، برای عبارت «لاختلاف الوجوه» دو تفسیر ارائه کردهاند:
- تفسیر نفسانی: این عبارت به حالات مختلف نفسانی افراد پس از خروج از خاک در قیامت اشاره دارد. هر فرد، با هویت و حالات نفسانیای که در دنیا شکل داده، در قیامت ظاهر میشود.
- تفسیر الهی: اختلاف وجوه، ناشی از تجلیات متنوع اسماء و صفات الهی است. هر وجه وجودی انسان، مظهر یکی از اسماء الهی است که در قیامت متجلی میشود.
این دو تفسیر، چون دو بال پرندهای که به سوی حقیقت پرواز میکند، مکمل یکدیگرند و نباید بهصورت انحصاری در نظر گرفته شوند. تفسیر نفسانی بر نقش اختیار و اعمال انسان تأکید دارد، در حالی که تفسیر الهی، وجوه انسان را در پرتو ظهورات الهی مینگرد.
درنگ: «لاختلاف الوجوه» هم به حالات نفسانی افراد و هم به تجلیات اسماء الهی اشاره دارد و این دو، چون دو روی یک سکه، جداییناپذیرند.
نقد دوگانگی تفاسیر
استاد فرزانه قدسسره، این دو تفسیر را بهصورت دو وجه متمایز نپذیرفته و تأکید دارند که تمام هستی، مظهر اسماء و صفات الهی است. اختلاف وجوه انسانها، هم از ظهورات الهی نشأت میگیرد و هم متأثر از اعمال و اختیار آنهاست. این دیدگاه، چون پلی است که دو ساحل حقیقت الهی و اختیار انسانی را به هم پیوند میدهد، و نشان میدهد که اختلاف وجوه، نتیجه تعامل ظهورات الهی و اراده انسانی است. بنابراین، جداسازی این دو تفسیر، گویی پاره کردن تار و پود یکپارچه حقیقت است.
بخش سوم: تعامل ظهورات الهی و اختیار انسانی
همه عالم، چون آیینهای است که ظهورات الهی را بازمیتاباند، و انسانها نیز مظاهر اسماء و صفات الهیاند. با این حال، حالات نفسانی انسانها، چون نقشی است که با قلم اختیار و اراده بر لوح وجودشان نگاشته میشود. این تعامل، مانند رقص نور و سایه است که در آن، نور الهی تجلی مییابد و سایه اعمال انسانی، شکل و رنگ آن را تعیین میکند. انسان، در چارچوب ظهورات الهی، با اراده خویش هویت اخروی خود را میسازد.
نقد تفسیر شارح در مورد قوم نوح
برخی شارحان ادعا کردهاند که قوم نوح، بهواسطه دعای نوح، به ملکوت و قدس میرسند. این تفسیر، چون گلی است که در خاک ناسازگار کاشته شده و نمیتواند به بار بنشیند. اگر قوم نوح به ملکوت رسیده باشند، در قیامت نباید با حالات کفر و شرک ظاهر شوند، حال آنکه متن فصوص الحکم تأکید دارد که آنها حالات پیشین خود را حفظ میکنند. ملکوت، عالم نور و قدس است و با کفر و شرک ناسازگار است. این تناقض، چون زنگاری است که بر زلالی آیینه حقیقت نشسته و نیاز به زدودن دارد.
درنگ: تفسیر ملکوتی شدن قوم نوح با ظهور حالات کفر در قیامت ناسازگار است، زیرا ملکوت عالم نور است و کفر، ظلمت نفسانی را به همراه دارد.
تأثیر دعای نوح و نتیجه آن
دعای نوح، که در قرآن کریم آمده است:
لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا
پروردگارا، هیچیک از کافران را بر روی زمین به جای مگذار (نوح: ۲۶)،
برای رفع کافران از ظاهر ناسوت بود، نه برای ارتقای وجودی آنها به ملکوت. این دعا، قوم کافر را به برزخی شدید هدایت کرد، نه به نور و قدس. این تفسیر، چون جویباری زلال، با ظاهر آیه همخوانی دارد و از تفسیرهای عرفانی غیرمستند دوری میجوید.
بخش چهارم: ناسوت، برزخ و حالات اخروی
حضور در ناسوت یا خروج از آن، تأثیر چندانی بر حالات نفسانی ندارد. ظلمت نفسانی، که از کفر و شرک نشأت میگیرد، از ظلمت ناسوت شدیدتر است و با مرگ رفع نمیشود. مؤمنان، با خروج از ناسوت، از ظلمت مادی رها شده و به برزخی نورانی وارد میشوند، زیرا فاقد ظلمت نفسانیاند. اما کافران، به دلیل آلودگیهای وجودی، در برزخ به عذابی سخت دچار میشوند. این تفاوت، چون خطی است که میان نور و ظلمت جدایی میافکند.
غفلت ناسوتی و شدت عذاب برزخی
در ناسوت، به حکمت و امتنان الهی، غفلتی وجود دارد که انسان را از احساس کامل عذاب بازمیدارد، گویی پردهای بر چشمان حقیقتجو کشیده شده است. اما در برزخ، این پرده کنار میرود و عیوب و دردها به تمامی آشکار میشوند. این غفلت ناسوتی، چون دارویی است که درد را موقتاً تسکین میدهد، اما در برزخ، حقیقت اعمال چون آتشی سوزان رخ مینماید.
درنگ: غفلت ناسوتی، فرصتی برای آزادی عمل انسان است، اما در برزخ، با رفع این غفلت، حقیقت اعمال و حالات نفسانی به تمامی ظاهر میشود.
نقد تفاسیر خیالی از برزخ
برخی تصاویر خیالی از برزخ، که در آثار غربی یا حتی برخی تولیدات داخلی ارائه میشود، آن را عالمی نورانی و زیبا جلوه میدهد. این تصاویر، چون سرابی فریبنده، با حقیقت برزخ ناسازگار است. برزخ برای کافران و گناهکاران، عالم عذاب و کدورت است، نه هتلی مجلل که آسایش و زیبایی را به ارمغان آورد. این نقد، بر لزوم وفاداری به حقیقت قرآنی و پرهیز از خیالپردازی تأکید دارد.
بخش پنجم: حکمت ناسوت و آزادی عمل
ناسوت، به حکمت و امتنان الهی، عالمی است که انسان در آن آزادانه عمل میکند. این آزادی، چون زمینی حاصلخیز، بستری برای آزمایش انسان فراهم میآورد تا سند اخروی خود را رقم زند. قرآن کریم در اینباره میفرماید:
اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا
کتابت را بخوان، کافی است که امروز خودت حسابگر خویش باشی (اسراء: ۱۴).
این آیه، چون مشعلی فروزان، بر نقش اختیار انسان در تعیین سرنوشت اخرویاش نور میافکند.
نقد لذتجویی از گناه در ناسوت
در ناسوت، برخی از گناه لذت میبرند، مانند معتادان به مواد مخدر یا شرابخواران، که این لذت، نتیجه غفلت ناسوتی است. گناه، در ذات خود تلخ است، اما غفلت، چون شهدی فریبنده، آن را موقتاً شیرین جلوه میدهد. در برزخ، این غفلت برداشته شده و تلخی گناه به تمامی آشکار میشود، گویی پرده از چهره حقیقت کنار میرود.
بخش ششم: ضرورت آگاهی علمای دینی از مفاسد عالم
علمای دینی، چون طبیبانی که امراض روح و روان را درمان میکنند، باید با مفاسد، عیوب و آلودگیهای عالم آشنا باشند تا بتوانند کمالات را درک کرده و جامعه را هدایت کنند. نادانی و دگماتیسم، چون دیواری است که مانع تربیت عالمی جامع و بصیر میشود. علم دینی، نیازمند شناخت عمیق از واقعیتهای اجتماعی و جهانی است تا بتواند چون مشعلی راهنما، مسیر حقیقت را روشن سازد.
درنگ: علم دینی، برای هدایت مؤثر جامعه، باید با آگاهی از مفاسد و واقعیتهای عالم همراه باشد، زیرا نادانی مانع از تربیت عالمان بصیر و جامع است.
بخش هفتم: نقدهای تفسیری و تبیینهای تکمیلی
نقد ترتیب «ملتبساً» و «مکتسیاً»
در عبارت «ملتبساً بهیات العلوم الحقیقیة» و «مکتسیاً خلع الاعمال الحسنة»، ترتیب این دو باید معکوس باشد، زیرا التزام به علوم حقیقی مقدم بر اکتساب اعمال صالح است. علوم حقیقی، چون بنیانی استوار، بستر شکلگیری اعمال شایسته را فراهم میآورد.
نقد مفهوم هویت در علوم حقیقی
علوم حقیقی، هویت و عرض نیستند، بلکه ظهورات وجودی و تجلیات الهیاند. عرفان، باید از مفاهیم عرضی فراتر رود و به حقیقت وجودی بپردازد، گویی از پوسته ظاهر به مغز حقیقت راه مییابد.
تبیین «لیقضی الله أمراً کان مفعولاً»
این عبارت، به تحقق قضای الهی در قیامت اشاره دارد که هر فرد، اعم از سعید یا شقی، در جایگاه شایسته خود قرار میگیرد. این جایگاه، چون میوهای است که از درخت اعمال انسان برداشت میشود و مبتنی بر عدالت الهی است.
نقد مفهوم «امم» در قوم نوح
استفاده از واژه «امم» برای قوم نوح نادرست است، زیرا امت، وصف یک پیامبر است و همه افراد، اعم از خوب و بد، را در برمیگیرد. قوم نوح، یک امت واحدند، نه امتهای متعدد. این نقد، چون خطکشی دقیق، مرزهای مفهوم قرآنی امت را روشن میسازد.
نقد تقسیمبندی کافران و منکرین
تقسیم قوم نوح به کافران (که خدا را شناختند و پنهان کردند) و منکرین (که خدا را انکار کردند) ناصواب است، زیرا این تقسیمبندی، امت را به امم تبدیل میکند که با مفهوم قرآنی امت ناسازگار است.
نقد تفسیر کافران به عنوان خواص
تفسیر کافران بهعنوان خواصی که حق را از اغیار پنهان کردند، بیاساس است. کافران خود اغیارند و کفر آنها، انکار حقیقت است، نه حفاظت از آن. این تفسیر، چون شاخهای خشکیده، از درخت حقیقت جدا میافتد.
نقد تفسیر افنای کافران در حق
ادعای اینکه خدا کافران را در وجود و صفات خود فانی میکند تا به یقین الهی برسند، با عدالت الهی و مجازات کافران ناسازگار است. این تفسیر، چون بادی است که در جهت مخالف حقیقت میوزد.
پیوند آیات «لَا تَذَرْ» و «استغشوا ثیابهم»
برخی شارحان، «من الکافرین» در آیه
لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا
پروردگارا، هیچیک از کافران را بر روی زمین به جای مگذار (نوح: ۲۶)،
را به آیه
وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ
و من هر بار که آنان را دعوت کردم تا آمرزیده شوند، انگشتانشان را در گوشهایشان فرو بردند و جامههایشان را بر خود پیچیدند (نوح: ۷)،
پیوند دادهاند. این پیوند، چون پلی شکسته، نادرست است، زیرا این دو آیه سیاقهای متفاوتی دارند. آیه ۲۶، دعای نوح برای مجازات کافران است، در حالی که آیه ۷، توصیف کفر قوم است.
جمعبندی و نتیجهگیری
تبیین فص نوحی در فصوص الحکم، با تمرکز بر عبارت «لاختلاف الوجوه»، چون دریچهای است که به سوی فهم عمیقتر رابطه انسان با حقتعالی و تأثیر اعمال بر هویت اخروی گشوده میشود. این تحلیل، با نقد تفاسیر ناسازگار و تأکید بر وفاداری به نصوص قرآنی، نشان داد که اختلاف وجوه، نتیجه تعامل ظهورات الهی و اختیار انسانی است. قوم نوح، بهواسطه دعای نوح، نه به ملکوت، بلکه به برزخی شدید هدایت شدند، و این امر بر عدالت الهی و تأثیر اعمال در تعیین سرنوشت اخروی تأکید دارد. ناسوت، چون زمینی برای آزمایش، بستری برای آزادی عمل انسان فراهم آورده، اما غفلت آن، مانع از درک کامل حقیقت گناه میشود. علمای دینی نیز، برای هدایت جامعه، باید با مفاسد و واقعیتهای عالم آشنا باشند تا چون طبیبانی ماهر، راه درمان را نشان دهند. این نوشتار، برای پژوهشگران عرفان نظری و الهیات، چون مشعلی است که مسیر حقیقت را روشن میسازد و بر ضرورت تربیت علمی و جامع علما برای رهبری مؤثر جامعه تأکید میورزد.
با نظارت صادق خادمی