در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 456

متن درس





تبیین فصوص الحکم: قلب عارف و تجلیات الهی

تبیین فصوص الحکم: قلب عارف و تجلیات الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۴۵۶)

مقدمه

این نوشتار به تبیین بخش‌هایی از فص اسحاقیه در کتاب شریف فصوص الحکم، اثر عارف نامدار محی‌الدین ابن‌عربی، اختصاص دارد. محور اصلی این بررسی، تحلیل دیدگاه‌های بایزید بسطامی و ابن‌عربی درباره مقام قلب عارف و نسبت آن با حق و خلق است. این متن، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوش عمیق در مفاهیم عرفانی مانند فنا، بقا، سعه قلب، و تشنگی مدام در سلوک می‌پردازد. با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و نقدهای عالمانه، این اثر درصدد است تا با زبانی متین و علمی، مفاهیم پیچیده عرفان نظری را برای پژوهشگران این حوزه روشن سازد. ساختار متن با عناوین و زیرعناوین منظم، به گونه‌ای طراحی شده که خواننده را در مسیری منسجم به سوی فهم عمیق‌تر این مفاهیم هدایت کند.

بخش اول: قلب عارف و نسبت آن با حق و خلق

بیان بایزید بسطامی درباره قلب عارف

بایزید بسطامی در بیانی ژرف می‌فرماید:

أَنَّ الْعَرْشَ وَمَا حَوَاهُ إِنْ جَلَسَ فِي قَلْبِ الْعَارِفِ مَا أَحَسَّ بِهِ

ترجمه: اگر عرش و آنچه دربرمی‌گیرد در قلب عارف بنشیند، او به آن احساس نمی‌کند.

این سخن، نشان‌دهنده مرتبه‌ای والا از کمال عرفانی است که در آن، قلب عارف چنان به شهود حق مشغول است که به خلق، حتی عرش که نماد جامع عالم اجسام است، توجهی ندارد. این بی‌توجهی، نه از سر غفلت، بلکه از شدت اشتغال به حق ناشی می‌شود، گویی قلب عارف چون آیینه‌ای صیقل‌یافته، تنها انعکاس نور الهی را بازمی‌تاباند.

درنگ: قلب عارف، در مرتبه کمال، چنان به حق مشغول است که عرش و ممکنات در آن جای می‌گیرند، اما به دلیل غرق شدن در شهود الهی، به آنها احساس نمی‌کند.

تفاوت دیدگاه بایزید و ابن‌عربی

بایزید از «عرش و ما حواه» سخن می‌گوید، در حالی که ابن‌عربی دایره بحث را گسترش داده و می‌فرماید:

لَوْ أَنَّ مَا لَا يَتَنَاهَى وُجُودُهُ

ترجمه: اگر آنچه وجودش غیرمتناهی است در قلب سالک بنشیند، او به آن احساس نمی‌کند.

ابن‌عربی با این تعمیم، شامل عوالم ارواح و اجسام، مدعی مرتبه‌ای فراتر از بایزید است. او با افزودن «عقل اول» و «عوالم ارواح و اجسام»، قلب عارف را ظرفی برای کل عالم وجود می‌داند. این تفاوت، نشان‌دهنده تلاش ابن‌عربی برای تلفیق مفاهیم فلسفی با عرفان است، هرچند گاه این تعمیم به ابهام منجر می‌شود.

نقد مقام «ما أحس به»

مقام «ما أحس به» (عدم احساس به خلق) ناقص تلقی می‌شود، زیرا کمال عرفانی در جمع میان تشبیه و تنزیه است، یعنی ادراک هم‌زمان حق و خلق:

أَحَسَّ الْحَقَّ مَعَ الْخَلْقِ وَالْخَلْقَ مَعَ الْحَقِّ

ترجمه: حق را با خلق و خلق را با حق احساس می‌کند.

این مقام جمعي، که با مفهوم «جمع الجمع» در عرفان ابن‌عربی همخوانی دارد، عارف را به ادراک توأمان حق و خلق قادر می‌سازد، نه به انحصار در یکی و غفلت از دیگری.

درنگ: کمال عرفانی در ادراک هم‌زمان حق و خلق است، نه در غفلت از خلق به دلیل اشتغال به حق.

بخش دوم: تشنگی مدام در سلوک عرفانی

تشنگی بی‌پایان سالک

سالک واصل هرگز سیر نمی‌شود، بلکه «کَلَّمَا ارْتَوَى انْطَلَقَ» (هرچه سیراب شود، تشنه‌تر می‌شود). این تشنگی مدام، ناشی از تجلیات نو به نو حق است که سالک را به سیر بی‌پایان به سوی او وا می‌دارد. این مفهوم با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، باز هم ایمان بیاورید (نساء: ۱۳۶).

این آیه بر تجدید ایمان و سلوک مدام تأکید دارد، گویی هر گام به سوی حق، عطشی نو در دل سالک می‌افروزد، مانند چشمه‌ای که هرچه از آن می‌نوشی، تشنگی‌ات فزونی می‌یابد.

درنگ: تشنگی مدام سالک، نشانه حیات روحانی اوست که با هر تجلی حق، به سیر بی‌پایان در مسیر الهی دعوت می‌شود.

نقد دیدگاه محدودیت در سلوک

دیدگاه «اگر یک قطره دیگر بنوشم، می‌میرم» برای افرادی است که در سلوک، محدود و جامد مانده‌اند. کمال در این است که سالک بگوید: «هرچه بنوشم، تشنه‌تر می‌شوم». این تشنگی، نشانه پویایی و حیات روحانی است، مانند رودی که هرچه جاری‌تر می‌شود، به سوی دریا شتاب بیشتری می‌یابد.

بخش سوم: نقد عبارات ابن‌عربی

ابهام در عبارت «ما لا یتناهی وجوده»

عبارت ابن‌عربی درباره «ما لا یتناهی وجوده» از نظر لفظی و معنایی مبهم است، زیرا مشخص نمی‌کند چه چیزی غیرمتناهی است. او با افزودن «عقل اول» و «عوالم ارواح و اجسام»، از عرش بایزید فراتر می‌رود، اما این تعمیم به عدم انسجام منجر می‌شود. این ابهام، ناشی از تلاش برای تلفیق مفاهیم فلسفی با عرفان است که گاه به وضوح آسیب می‌زند.

نقد ظرف قلب برای عقل اول

قلب، به عنوان ظرف عالم مثال، نمی‌تواند عقل اول یا ممکنات غیرمتناهی را در خود جای دهد. عقل اول، متعلق به عالم عقل است و نیازمند ظرف روح یا مراتب بالاتر مانند «سر» است. این دیدگاه با آیه قرآن کریم همخوانی دارد:

قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي

ترجمه: بگو روح از امر پروردگار است (اسراء: ۸۵).

این آیه بر مرتبه متعالی روح اشاره دارد که فراتر از قلب است و برای ادراک حقایق والا مناسب‌تر است.

درنگ: قلب، ظرف عالم مثال است و برای ادراک عقل اول، نیاز به ظرف روح یا مراتب بالاتر است.

نقد لفاظی ابن‌عربی

ابن‌عربی، به عنوان یک فیلسوف و دانشمند، گاه به لفاظی روی می‌آورد و فاقد تجربه عرفانی مستقیم است، برخلاف بایزید که بیانش چکیده عرفان و از دل تجربه زیسته برمی‌آید. بایزید، چون گوهری ناب، از درد دل سخن می‌گوید، اما ابن‌عربی گاه به دانش نظری اکتفا می‌کند، مانند نقاشی که تابلویی زیبا می‌کشد، اما خود در آن صحنه زیسته نیست.

نقد عبارت «یقدر انتهاء وجوده»

عبارت «يَقْدَرُ انْتِهَاءَ وُجُودِهِ» (فرض محدودیت وجود) در متن ابن‌عربی غیرضروری و مبهم است. بیان بایزید، بدون افزودن «لو»، منسجم‌تر و دقیق‌تر است، زیرا از فرض‌های غیرضروری پرهیز می‌کند. این نقد بر لزوم دقت در عبارات عرفانی تأکید دارد تا از ابهام و پیچیدگی غیرضروری جلوگیری شود.

بخش چهارم: تجلیات الهی و سعه قلب

تجلی حق به اسماء واسع و عليم

ابن‌عربی می‌فرماید که عارف به دلیل تجلی حق به اسم «واسع» و «عليم»، به خلق احساس نمی‌کند. این تجلی، قلب عارف را چنان وسعت می‌دهد که همه ممکنات در آن جای می‌گیرند، اما به دلیل اشتغال به حق، به آنها توجه ندارد. این مفهوم با آیه قرآن کریم همخوانی دارد:

وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ

ترجمه: کرسی او آسمان‌ها و زمین را دربرگرفته (بقره: ۲۵۵).

این آیه بر وسعت الهی اشاره دارد که قلب عارف را به ظرفی برای ادراک ممکنات تبدیل می‌کند.

فنا و بقای قلب عارف

قلب عارف با تجلی اسم «وحدت» و «قهار» فانی می‌شود، اما با تجلی «واسع» و «عليم» وسعت می‌یابد و به بقا می‌رسد:

إِنَّمَا تَحْصُلُ لِلْقَلْبِ بَعْدَ أَنْ فَنَى لِلْحَقِّ وَبَقَى بِهِ

ترجمه: سعه قلب تنها پس از آن حاصل می‌شود که قلب در حق ف انی شده و با او باقی مانده است.

این سعه، قلب را به ظرفی برای ادراک ممکنات تبدیل می‌کند، مانند دریایی که پس از محو در اقیانوس الهی، وسعت بی‌کران می‌یابد.

درنگ: سعه قلب عارف پس از فنا فی الحق و بقا بالحق حاصل می‌شود، که او را به ادراک ممکنات بدون توجه به آنها قادر می‌سازد.

نقد فنا یا بقای قلب

عدم احساس به خلق، ناشی از فنای ممکنات در حق است، نه فنای قلب. قلب عارف فانی نمی‌شود، بلکه ممکنات در حق محو می‌شوند و عارف به آنها توجه نمی‌کند. این دیدگاه بر تمایز میان فنا و بقای قلب تأکید دارد، مانند آیینه‌ای که نور را بازمی‌تاباند، اما خود در نور محو نمی‌شود.

بخش پنجم: مراتب ادراک در سلوک

قلب و جایگاه آن در سلوک

قلب، به عنوان شاسی (بنیاد) سالک، در میانه راه سلوک قرار دارد و ظرف عالم مثال است. مراتب بالاتر، مانند روح و سر، برای ادراک حقایق متعالی‌تر لازم است. این دیدگاه با مراتب سلوک در «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری همخوانی دارد، که قلب را منزلگاهی میانی در مسیر سلوک می‌داند.

تفاوت مراتب ادراک

عالم مثال با قلب ادراک می‌شود، اما مراتب بالاتر، مانند عقل اول، نیازمند ظرف روح است. هر مرتبه وجودی، ظرف ادراکی خاص خود را می‌طلبد، مانند چشمه‌های مختلف که هر یک آبی به رنگ و طعمی خاص دارند.

درنگ: عالم مثال با قلب ادراک می‌شود، اما عقل اول و مراتب بالاتر نیازمند ظرف روح یا مراتب متعالی‌تر است.

تشنگی مدام در سلوک معنوی

در عالم ماده، انسان ممکن است سیر شود، اما در سلوک معنوی، هرچه سالک پیش می‌رود، تشنه‌تر می‌شود. این تشنگی، ناشی از تجلیات نو به نو حق است، مانند راه‌پیمایی که هرچه به قله نزدیک‌تر می‌شود، عطش بیشتری برای صعود می‌یابد.

بخش ششم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این تحلیل از فص اسحاقیه، با تمرکز بر دیدگاه‌های بایزید بسطامی و ابن‌عربی، به کاوش در مقام قلب عارف و نسبت آن با حق و خلق پرداخت. بیان بایزید، چون گوهری از تجربه عرفانی، بر اشتغال قلب به حق تأکید دارد، در حالی که ابن‌عربی با تعمیمی فلسفی، قلب را ظرفی برای کل عالم وجود می‌داند. نقدهای مطرح‌شده، ضرورت بازخوانی انتقادی متون عرفانی را با تکیه بر مبانی شرعی و فلسفی نشان می‌دهد. تشنگی مدام سالک، به عنوان نشانه حیات روحانی، او را به سیر بی‌پایان در مسیر الهی دعوت می‌کند. این نوشتار، با وفاداری به درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، مفاهیم عرفانی را با زبانی متین و علمی تبیین کرد تا منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان نظری باشد.

با نظارت صادق خادمی