در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 459

متن درس





شرح فصوص الحکم: فص اسحاقیه

شرح فصوص الحکم: فص اسحاقیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۴۵۹)

مقدمه

فص اسحاقیه از فصوص الحکم ابن‌عربی، یکی از متون بنیادین عرفان نظری، دریچه‌ای است به سوی فهم ژرف ظرفیت‌های وجودی انسان و رابطه او با حق و خلق. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه ۴۵۹، به تبیین و تحلیل این فص می‌پردازد. هدف، ارائه شرحی جامع و منسجم است که نه‌تنها مفاهیم عمیق عرفانی را با دقتی علمی روشن می‌سازد، بلکه با بهره‌گیری از زبانی متین و ادبی، پیوندی میان حکمت نظری و زیبایی‌های باطنی برقرار می‌کند. متن پیش‌رو، با ساختاری منظم و دانشگاهی، تمامی نکات کلیدی درس‌گفتار و تحلیل‌های تکمیلی را در بر می‌گیرد و با استعاراتی دل‌انگیز، مخاطب را به تأمل در حقیقت وجود دعوت می‌کند.

بخش اول: قلب سالک و وسعت الهی

ظرفیت قلب سالک در پذیرش حق و خلق

ابن‌عربی در اشعار خود، قلب سالک را چون آیینه‌ای می‌داند که نه‌تنها حق را در خود جای می‌دهد، بلکه به تبع آن، تمامی خلق را نیز در بر می‌گیرد. این دیدگاه، ریشه در اصل وحدت وجود دارد، جایی که قلب سالک به مثابه مظهر جامع اسماء و صفات الهی، توانایی پذیرش همه مظاهر خلقی را داراست. قلب، چون دریایی بی‌کران، پذیرای نور حق است و از این‌رو، خلق نیز در آن جای می‌گیرد، چنان‌که قطره‌ای در اقیانوس.

درنگ: قلب سالک، به دلیل اتصال به حق، ظرفیتی بی‌انتها می‌یابد که خلق را در خود جای می‌دهد، اما این پذیرش، هرگز به معنای احاطه بر ذات بی‌تعین الهی نیست.

نقد احاطه قلب بر حق

گرچه قلب سالک پذیرای حق است، این حضور به معنای احاطه یا اکناه بر ذات الهی نیست. حق، به دلیل بی‌تعینی، از هرگونه محاط شدن در ظرف‌های متعین مصون است. قلب سالک، تنها در مرتبه ظهورات فعلی حق، او را در خود جای می‌دهد. این تمایز، چون خطی میان آسمان و زمین، نشان‌دهنده محدودیت ظرف‌های متعین در برابر بی‌کرانگی ذات الهی است.

تحلیل شعر ابن‌عربی

ابن‌عربی در شعری ژرف می‌فرماید:

لَوْ أَنَّ مَا خَلَقَ اللَّهُ مَا لَاهَ بِقَلْبِي فَجْرَهُ السَّاطِعُ مِنْ وَسَعِ الْحَقِّ فَمَا ضَاقَ عَنْ خَلْقٍ فَكَيْفَ الْأَمْرُ يَا سَامِعُ

ترجمه: اگر آنچه خدا آفریده در قلبم جای گیرد، نور درخشان آن از وسعت حق نمی‌درخشد، پس چگونه قلب از خلق تنگ می‌شود؟ این چگونه امری است، ای شنونده؟

این شعر، چون نوری که از روزنه‌ای به تاریکی می‌تابد، بیانگر آن است که نور خلق در برابر نور حق، جلوه‌ای ندارد. قلب سالک، که به نور الهی منور شده، از تنگنای خلق آزاد است، زیرا وسعت حق، او را از هر محدودیتی رها ساخته است.

درنگ: نور خلق در قلب سالک، در برابر نور ساطع حق، چون ستاره‌ای در برابر خورشید است که جلوه‌اش محو می‌شود.

نقد نسخه‌های شعر

برخی نسخه‌های شعر ابن‌عربی، مصراع‌ها را به‌اشتباه تفکیک کرده‌اند. عبارت «ما لاه» جزء مصراع نخست است و باید به‌درستی جدا شود تا معنای شعر به‌صورت کامل منتقل گردد. این دقت در نسخه‌شناسی، چون کاوش در لایه‌های خاک برای یافتن گنجی مدفون، برای فهم صحیح متون عرفانی ضروری است.

وسعت قلب و عدم تنگنای خلق

قلبی که حق را در خود جای داده، از خلق تنگ نمی‌شود، زیرا حق، اوسع از مخلوقات است. این وسعت، چون آسمانی بی‌انتها، خلق را در خود جای می‌دهد بدون آنکه محدودیتی احساس کند. خلق، به مثابه ظهورات حق، در قلب سالک جای می‌گیرد، چنان‌که سایه‌ای در نور خورشید.

خلق به مثابه ظهور حق

بر اساس اصل وحدت وجود، خلق عین حق یا ظهور اوست. از این‌رو، کسی که حق را در قلب خود جای دهد، به طریق اولی، خلق را نیز در بر می‌گیرد. این دیدگاه، چون رودی که به دریا می‌پیوندد، نشان‌دهنده پیوستگی خلق و حق در عرفان ابن‌عربی است.

بخش دوم: خلاقیت عارفانه و علوم اقتدار انسانی

خلاقیت عارف و مقام همت

عارف در مرتبه‌ای والا از سلوک، به خلاقیتی دست می‌یابد که از طریق همت او متجلی می‌شود. این خلاقیت، چون آتشی که از سنگ می‌جهد، وجودی خارجی ایجاد می‌کند و از خلاقیت‌های ذهنی و خیالی دیگران متمایز است. همت عارف، به دلیل اتصال به حقیقت الهی، قدرتی خلاق دارد که از محدودیت‌های علوم دیگر آزاد است.

درنگ: خلاقیت عارف، به دلیل اتصال به همت الهی، فراتر از علوم اقتدار انسانی است و وجودی خارجی را در عالم محقق می‌سازد.

خلاقیت عام انسان‌ها

هر انسانی به‌نوعی خالق است، اما خلاقیت او در مراتب ذهنی، خیالی، وهمی یا تمثیلی محدود می‌ماند. این خلاقیت، چون نقشی بر آب، تنها در قوه خیال وجود دارد و از ایجاد وجود خارجی عاجز است. در مقابل، خلاقیت عارف، به دلیل اتصال به حقیقت، از این محدودیت‌ها رها است.

تحلیل شارح از خلاقیت

شارح، خلق را به علل گوناگون تقسیم می‌کند: توهم، نفس، و سماوات. سماوات، به مثابه ارواح، علت صوری خلق در انسان می‌شوند. این تقسیم‌بندی، چون نقشه‌ای از عالم وجود، مراتب مختلف خلاقیت را روشن می‌سازد و نقش ارواح سماوی را به‌عنوان واسطه‌های متعالی در خلق عارفانه نشان می‌دهد.

علوم اقتدار انسانی

علوم اقتدار انسانی در گذشته شامل پنج علم بوده است: کیمیاء (اکسیر)، سیمیاء (تخیلات)، ریمیاء (شعبده)، لیمیاء (طلسمات)، و هیمیاء (تسخیرات). این علوم، چون پله‌های نردبانی به سوی اقتدار انسانی، مراتب مختلفی از تأثیرگذاری انسان بر عالم را نشان می‌دهند.

  • کیمیاء: علم تبدیل ماده، مانند تبدیل مس به طلا، که امروزه با شیمی مدرن هم‌خوانی دارد. این علم، چون کوره‌ای که فلز را صیقل می‌دهد، توانایی انسان در تغییر صورت‌های مادی را نشان می‌دهد.
  • سیمیاء: علم تقویت تخیلات تا حد تمثل، مانند تجسم معشوق به‌گونه‌ای که در برابر انسان حرکت کند. این علم، چون آینه‌ای که خیال را متجلی می‌سازد، در سلوک عرفانی کاربرد ویژه‌ای دارد.
  • ریمیاء: علم شعبده، که با ترفندهای ظاهری، تماشاگران را فریب می‌دهد. این علم، چون نمایشی زودگذر، به مرتبه‌ای نازل‌تر از سیمیاء وابسته است.
  • لیمیاء: علم طلسمات، که با استفاده از حروف و اشکال، اثرات خاصی ایجاد می‌کند. این علم، چون کلیدی به عالم باطن، نیازمند دانش عمیق و احتیاط است.
  • هیمیاء: علم تسخیرات، قوی‌ترین مرتبه اقتدار انسانی، که شامل تسخیر جن، انس، و ارواح می‌شود. این علم، چون سلطنتی بر نفوس، نیازمند تقوای الهی است تا از انحراف مصون بماند.

درنگ: علوم اقتدار انسانی، از کیمیاء تا هیمیاء، سیر تکاملی اقتدار انسان از ماده به روح را نشان می‌دهند، اما خلاقیت عارف، فراتر از این علوم، وجودی خارجی ایجاد می‌کند.

نقد عطف سیمیاء و شعبده

شارح در برخی موارد، سیمیاء و شعبده را در یک سطح قرار داده که نشان‌دهنده عدم دقت در تمایز این علوم است. سیمیاء، علم تخیلات متعالی است، در حالی که شعبده به مرتبه‌ای نازل‌تر وابسته است. این نقد، چون چراغی در تاریکی، بر ضرورت دقت در تحلیل علوم باطنی تأکید دارد.

ترتیب علوم اقتدار

علوم اقتدار به ترتیب «کسر له» (کیمیاء، سیمیاء، ریمیاء، لیمیاء، هیمیاء) از مادی‌ترین تا باطنی‌ترین مرتبه را در بر می‌گیرند. این ترتیب، چون سفری از ظاهر به باطن، سیر تکاملی اقتدار انسانی را نشان می‌دهد.

بخش سوم: قوه خیال و نقش آن در سلوک

تأثیر قوه خیال در زندگی روزمره

قوه خیال، حتی در افراد عادی، تأثیرات عمیقی دارد. برای مثال، ترس از ایستادن در ارتفاع به دلیل تصور سقوط، نشان‌دهنده قدرت ناشناخته این قوه است. خیال، چون بادی که قایقی را به حرکت درمی‌آورد، رفتار انسان را شکل می‌دهد.

درنگ: قوه خیال، چون نیرویی پنهان، در زندگی روزمره تأثیرات عمیقی دارد و نیازمند مهار و هدایت است.

تمرین مهار قوه خیال

مهار قوه خیال، نیازمند تمرین است، مانند ایستادن در ارتفاع و غلبه بر ترس با تسلط عقل. این تمرین، چون ریاضتی عرفانی، سالک را به خلاقیت متعالی نزدیک می‌کند. سالک با تسلط بر خیال، چون سواری که اسب سرکش را رام می‌کند، آن را تحت کنترل عقل الهی درمی‌آورد.

تفاوت وهم و خیال

وهم، خلق صورت‌های موهوم و غیرحقیقی است، در حالی که خیال، صورت‌های حقیقی‌تر را ایجاد می‌کند. این تمایز، چون خطی میان سراب و آب، مراتب مختلف قوه خیال را روشن می‌سازد. وهم، به ساختگی‌ها وابسته است، اما خیال، چون پلی به سوی حقیقت، به خلق صورت‌های متمثل می‌انجامد.

تجربه خیال در سلوک

در سلوک عرفانی، سالک می‌تواند با تمرین، قوه خیال را مهار کند و صورت‌های متمثل را در خارج ایجاد نماید. این فرایند، چون کیمیاگری روح، سالک را به خلق وجودی نزدیک می‌کند و او را از محدودیت‌های خیال عادی رها می‌سازد.

بخش چهارم: نقد وضعیت علم دینی

چالش‌های کنونی علم دینی

علم دینی در روزگار کنونی، از برخی علوم کهن فاصله گرفته و حتی در آموزش متون بنیادین، مانند لمعه، با چالش‌هایی مواجه است. این وضعیت، چون زمینی بایر که از کشت محروم مانده، نیازمند بازنگری و احیای علوم باطنی است.

جداسازی علوم در گذشته

در گذشته، علوم اقتدار، مانند کیمیاء، طلسمات، و تسخیرات، بخشی از برنامه‌های آموزشی بودند، اما به‌تدریج حذف شدند. این جداسازی، چون قطع شاخه‌ای از درخت دانش، به تضعیف اقتدار علمی منجر شده است.

عدم هم‌سویی با نیازهای جامعه

علم دینی امروز، نه با معیارهای کهن سازگار است و نه با نیازهای نوین جامعه هم‌گام. این دوگانگی، چون پلی شکسته میان گذشته و آینده، ضرورت بازسازی هویت علمی را نشان می‌دهد.

درنگ: علم دینی نیازمند بازنگری است تا هم با میراث کهن هماهنگ شود و هم پاسخگوی نیازهای جامعه مدرن باشد.

نیاز به میدان رقابت علمی

علم دینی نیازمند میدانی برای رقابت و ارزیابی علمی است تا ارزش واقعی دانشمندان مشخص شود. این میدان، چون صحنه‌ای برای نمایش حقیقت، سنت مناظره و ارزیابی دقیق را احیا می‌کند.

نقد شهرت‌های بی‌اساس

عناوین علمی، بدون ارزیابی دقیق، فاقد اعتبار است. علم دینی باید معیارهای شایسته‌سالارانه‌ای برای سنجش دانشمندان داشته باشد تا از شهرت‌های بی‌پشتوانه جلوگیری شود.

بخش پنجم: ذهن انسان و ظرفیت‌های بایر

ذهن‌های بایر و زمین‌های خالی

ذهن‌های خالی و غیرمستعمل انسان‌ها، چون زمین‌های بایر در جامعه، نشان‌دهنده ظرفیت‌های استفاده‌نشده است. بخش عظیمی از ذهن ایرانیان، به دلیل عدم بهره‌گیری، بایر مانده و نیازمند فعال‌سازی است.

درنگ: ذهن انسان، چون زمینی حاصل‌خیز، نیازمند کشت و کار است تا از بایری به باروری برسد.

نقد بی‌کاری و فعال‌سازی خلاقیت

بی‌کاری، ناشی از عدم استفاده از ظرفیت‌های ذهنی و خلاقیت است. با فعال‌سازی قوه خیال، می‌توان فرصت‌های بسیاری ایجاد کرد، چنان‌که بذری در خاک، به درختی تناور بدل می‌شود.

شجاعت و غلبه بر هوى

شجاع‌ترین انسان، کسی است که بر هوى خود غلبه کند. این غلبه، چون کلیدی به سوی تسخیر نفوس، مقدمه‌ای برای خلاقیت عارفانه است. روایت است که: «شجاع‌ترین انسان کسی است که بر هوای نفس خود چیره شود».

نتیجه‌گیری

فص اسحاقیه، چون گوهری در صدف فصوص الحکم، ظرفیت‌های بی‌کران قلب سالک و خلاقیت عارفانه را به تصویر می‌کشد. قلب سالک، به مثابه آیینه‌ای که نور حق را بازمی‌تاباند، خلق را در خود جای می‌دهد، اما هرگز بر ذات الهی احاطه نمی‌یابد. خلاقیت عارف، فراتر از علوم اقتدار انسانی، وجودی خارجی ایجاد می‌کند و قوه خیال، چون نیرویی پنهان، در سلوک و زندگی روزمره نقشی کلیدی دارد. نقد وضعیت علم دینی، ضرورت احیای علوم باطنی و بازسازی هویت علمی را نشان می‌دهد. این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات درس‌گفتار و تحلیل‌های تکمیلی، تلاشی است برای ارائه متنی جامع و عمیق که هم پاسخگوی نیازهای علمی است و هم دعوتی به تأمل در حقیقت وجود.

با نظارت صادق خادمی