متن درس
تبیین عرفانی فص اسحاقیه از فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۴۸۴)
مقدمه: درآمدی بر فص اسحاقیه
فص اسحاقیه، یکی از فصول برجسته و عمیق فصوص الحکم ابنعربی، دریچهای است به سوی فهم مراتب معرفت، مقامات جمع و فرق، و پیوند وثیق میان حق و خلق. این فص، با تکیه بر نگرش وحدت وجود، سالک را به تأمل در وحدت ذاتی حق و ظهور آن در کثرت خلقی دعوت میکند. استاد فرزانه قدسسره، در درسگفتار جلسه ۴۸۴ (مورخ ۶/۱۱/۱۳۸۰)، با زبانی ژرف و عرفانی، به تبیین این فص پرداخته و با استناد به اشعار ابنعربی، مفاهیم کلیدی عرفان نظری را با دقتی بینظیر تشریح کردهاند. این نوشتار، با هدف بازآفرینی این درسگفتار در قالبی علمی و دانشگاهی، کوشیده است تا تمامی جزئیات و نکات مطرحشده را با زبانی فصیح و ساختاری نظاممند ارائه دهد. متن پیشرو، با بهرهگیری از تمثیلات ادبی و پیوندهای معنایی، مفاهیم عرفانی را بهگونهای روشن و منسجم عرضه میکند تا برای مخاطبان متخصص، راهگشا و الهامبخش باشد.
بخش اول: مراتب معرفت و مقامات سلوک
معرفت و مقامات جمع و فرق
فص اسحاقیه، با محوریت تبیین مراتب معرفت، سالک را به ساحتهای گوناگون سلوک عرفانی رهنمون میسازد. استاد فرزانه قدسسره، با استناد به شعر ابنعربی، مراتب معرفت را به دو مقام اصلی تقسیم میکنند: مقام جمع و مقام فرق. مقام جمع، چون خورشیدی است که همه ظلمتهای جدایی را در پرتو وحدت ذاتی خود محو میکند، در حالی که مقام فرق، چون سایهای است که یا به حق بدون خلق مینگرد یا به خلق بدون حق، و در هر دو حالت، از کمال وحدت بازمیماند.
درنگ: مقام جمع، کمال معرفت است که حق و خلق را در وحدت ذاتی دربرمیگیرد، اما مقام فرق، چه به حق بدون خلق و چه به خلق بدون حق، نقصانی است که سالک را از وحدت بازمیدارد.
این تمایز، ریشه در نگرش وحدت وجود دارد، که خلق را مظهر حق و حق را جوهره خلق میداند. سالک در مقام جمع، چونان آیینهای است که هم نور حق را بازمیتاباند و هم کثرت خلقی را در خود جای میدهد، اما در مقام فرق، این آیینه یا به یک سو متمایل میشود یا از سوی دیگر تهی میگردد.
شعر ابنعربی و تبیین مراتب
ابنعربی در شعری عمیق و عرفانی، این مراتب را چنین ترسیم میکند:
فَلَا تَنْظُرْ إِلَى الْحَقِّ فَتُعَرِّيهِ عَنِ الْخَلْقِ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى الْخَلْقِ فَتَكْسُوهُ سِوَى الْحَقِّ
وَ نَزِّهْهُ وَ شَبِّهْهُ وَ قُمْ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ وَ كُنْ فِي الْجَمْعِ إِنْ شِئْتَ وَ إِنْ شِئْتَ فَفِي الْفَرْقِ
فَهُمْ بِالْكُلِّ إِنْ كُلٍّ تَبَدَّى قَصْبَ سَبْقِ فَلَا تَفْنَى وَ لَا تَبْقَى وَ لَا تَفْنَى وَ لَا تَبْقَى
این ابیات، چون چراغی در مسیر سلوک، سالک را به توازن میان تنزیه و تشبیه، وحدت و کثرت، و جمع و فرق دعوت میکنند. استاد فرزانه قدسسره، این شعر را کلیدی برای فهم مقامات عرفانی میدانند و هر بیت را با دقتی منطقی و عرفانی تبیین میکنند.
تحلیل بیت نخست: جداسازی حق از خلق
بیت نخست شعر، «فَلَا تَنْظُرْ إِلَى الْحَقِّ فَتُعَرِّيهِ عَنِ الْخَلْقِ»، سالک را از نگریستن به حق بهگونهای که از خلق جدا شود، بازمیدارد. این جداسازی، چون بریدن شاخه از ریشه است که حیات را از آن میستاند. حق، در نگرش وحدت وجود، در خلق ظهور مییابد و جدایی آن از مظاهر خلقی، به معنای نادیده گرفتن تجلیات الهی است.
استاد فرزانه قدسسره، این بیت را تفريع بر عبارت پیشین ابنعربی، «لَكِنَّهُ هُوَ مِنْ وَجْهٍ»، میدانند که حق را از منظر احدیت تبیین میکند. احدیت، چون قلهای است که همه مراتب وجود را در خود جمع میکند و حق و خلق را در وحدتی ذاتی متحد میسازد.
درنگ: نگریستن به حق بدون خلق، به معنای جداسازی حق از مظاهر خلقی است که با نگرش وحدت وجود ناسازگار است، زیرا حق در خلق ظهور مییابد.
نقد تعریف شارح از حق
شارح فص، حق را «موجوداً خارجياً مجرداً عن الأكوان» تعریف کرده است، که استاد فرزانه قدسسره آن را نادرست میدانند. این تعریف، به دلیل تناقض میان «خارجی بودن» و «مجرد بودن»، دچار اشکال منطقی است. خارجی بودن، به معنای متلبس بودن به اکوان است، در حالی که مجرد بودن، حق را از هرگونه تعلق به کون منزه میداند. از اینرو، حق باید «موجوداً حقيقياً مجرداً» تعریف شود تا با قواعد منطقی و عرفانی همخوانی داشته باشد.
این نقد، چون مشعلی است که تاریکیهای تعریف نادرست را روشن میسازد و بر ضرورت دقت در اصطلاحات عرفانی تأکید میورزد.
تمایز اکوان و مظاهر
استاد فرزانه قدسسره، میان اکوان و مظاهر تمایزی ظریف برقرار میکنند. اکوان، به ساحت ناسوت اشاره دارد که ظرف ظهور خلق است، اما مظاهر، اعم از کون بوده و شامل صفات خلقی در همه مراتب وجود ASCENT=”ltr”>وجود میشود. این تمایز، چون خطکشی است که مرز میان دو مفهوم را روشن میسازد و بر جامعیت مظاهر نسبت به اکوان تأکید دارد.
بخش دوم: وحدت وجود و معیت قیومیه
تحلیل بیت دوم: خلق و کسوت غیر حق
بیت دوم شعر، «وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى الْخَلْقِ فَتَكْسُوهُ سِوَى الْحَقِّ»، سالک را از نگریستن به خلق بهگونهای که آن را با غیر حق بپوشاند، بازمیدارد. این دیدگاه، چون پوشاندن آیینهای با گرد و غبار است که بازتاب نور حق را در آن محو میکند. خلق، بهتنهایی و مستقل از حق، فاقد حقیقت وجودی است و نگریستن به آن بدون حق، به جدایی و غیریت منجر میشود.
درنگ: نگریستن به خلق بدون حق، به معنای مستقل دیدن خلق و جدایی آن از حق است، که با اصل وحدت وجود ناسازگار است.
معیت قیومیه در قرآن کریم
قرآن کریم در آیهای نورانی میفرماید: وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا كُنْتُمْ (حدید: ۴؛ او با شماست هر کجا که باشید). این آیه، به معیت قیومیه حق اشاره دارد که چون سایهای فراگیر، همه موجودات را در بر میگیرد. معیت قیومیه، یکطرفه است، به این معنا که حق با خلق است، اما خلق لزوماً با حق نیست. این معیت، چون نوری است که از منبع فیض الهی بر همه ساطع میشود، اما تنها سالکان با تقوا به قرب الهی نائل میگردند.
استاد فرزانه قدسسره، این معیت را با اضافه اشراقیه قیاس میکنند که یکطرفه و فارغ از مساوات است. در مقابل، معیت به معنای تضايف (خلق با حق و حق با خلق) نادرست است، زیرا خلق بهخودیخود فاقد استقلال وجودی است.
تقوا و قرب الهی
قرآن کریم در آیهای دیگر میفرماید: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (حجرات: ۱۳؛ گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست). تقوا، چون کلیدی است که درهای قرب الهی را میگشاید، در حالی که معیت قیومیه، چون رحمتی عام، همه را دربرمیگیرد. این تمایز، بر ضرورت سلوک و تهذیب نفس برای رسیدن به مقام قرب تأکید دارد.
درنگ: معیت قیومیه، رحمتی عام و یکطرفه است، اما قرب الهی با تقوا و سلوک معنوی محقق میشود.
بخش سوم: تنزیه، تشبیه و مقام صدق
تحلیل بیت سوم: توازن تنزیه و تشبیه
بیت سوم شعر، «وَ نَزِّهْهُ وَ شَبِّهْهُ وَ قُمْ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ»، سالک را به توازن میان تنزیه (منزه دانستن حق از نقص) و تشبیه (شبیه دانستن حق به صفات کمال) دعوت میکند. این توازن، چون پلی است که سالک را به مقام صدق رهنمون میسازد. مقام صدق، ساحتی است که در آن، حق با همه صفات کمال، از هر نقص و کثرت منزه دانسته میشود.
استاد فرزانه قدسسره، مقام صدق را جمع میان تنزیه و تشبیه میدانند که چون شجاعتی است در برابر بزدلی (خلق بدون حق) و بیباکی (حق بدون خلق). این مقام، کمال معرفت است که سالک را به وحدت ذاتی حق و خلق میرساند.
درنگ: مقام صدق، جمع میان تنزیه و تشبیه است که سالک را به کمال معرفت و وحدت ذاتی حق و خلق میرساند.
تحلیل بیت چهارم: اختیار در جمع و فرق
بیت چهارم، «وَ كُنْ فِي الْجَمْعِ إِنْ شِئْتَ وَ إِنْ شِئْتَ فَفِي الْفَرْقِ»، به اختیار سالک در انتخاب میان مقام جمع و فرق اشاره دارد. مقام جمع، چون قلهای است که وحدت حقیقت وجودی را در خود جای داده و خلق را از وجهی حق و حق را از وجهی خلق میبیند. در مقابل، مقام فرق، چه به حق بدون خلق و چه به خلق بدون حق، نقصانی است که سالک را از کمال بازمیدارد.
استاد فرزانه قدسسره، با نقد شارح، تأکید میکنند که مقام جمع، بدون خلق ممکن نیست، زیرا خلق مظهر حق است. نگریستن به حق بدون خلق، چون نگریستن به نور بدون آیینه است که بازتاب آن را محو میکند.
بخش چهارم: نقدهای عرفانی و شرعی
نقد شارح در معیت و جمع
شارح، معیت را به معنای تضايف (حق خلق است و خلق حق) تفسیر کرده که با معیت قیومیه ناسازگار است. استاد فرزانه قدسسره، این تفسیر را نادرست میدانند، زیرا معیت قیومیه یکطرفه و عام است، در حالی که تضايف دوطرفه و خاص است. همچنین، شارح مقام جمع را بدون خلق میداند، که به احدیت محض و فرق بازمیگردد.
درنگ: مقام جمع، شامل حق و خلق است و بدون خلق، به فرق بازمیگردد. معیت قیومیه، یکطرفه و عام است و با تضايف تفاوت دارد.
فرق مطلق و کثرت
فرق مطلق، نگریستن به خلق بدون حق است که به کفر معاند منجر میشود. قرآن کریم در اینباره میفرماید: إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (جاثیه: ۲۴؛ این جز زندگی دنیای ما نیست، میمیریم و زنده میشویم و ما برانگیخته نخواهیم شد). این دیدگاه، چون تاریکی است که نور حق را انکار میکند.
شکر مخلوق و خالق
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به حدیث «کسی که شکر مخلوق نکند، شکر خالق نیز نمیکند»، تأکید میکنند که نادیده گرفتن خلق، به انکار حق منجر میشود، زیرا خلق مظهر حق است. این حدیث، چون مشعلی است که پیوند وثیق میان حق و خلق را روشن میسازد.
درنگ: شکر مخلوق، مقدمه شکر خالق است، زیرا خلق مظهر حق است و نادیده گرفتن آن، به انکار حق میانجامد.
مراتب سلوک و تمثیل شجاعت
مراتب سلوک، به سه ساحت تقسیم میشود: خلق بدون حق (فرق مطلق)، حق بدون خلق (فرق)، و جمع حق و خلق (جمع). استاد فرزانه قدسسره، این مراتب را به تمثیل شجاعت تشبیه میکنند: خلق بدون حق، چون بزدلی است که از حقیقت میگریزد؛ حق بدون خلق، چون بیباکی است که از مظاهر غافل میشود؛ و جمع، چون شجاعتی است که توازن میان وحدت و کثرت را حفظ میکند.
نقد دیدگاه لا یضرک
شارح ادعا میکند که «فَإِنَّهُ لَا يَضُرُّكَ حِينَئِذٍ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ مُوَحِّدٌ»، اما استاد فرزانه قدسسره این دیدگاه را نادرست میدانند، زیرا خروج از مقام جمع، حتی برای مخلصین، زیانبار است. حدیث «وَ الْمُخْلَصُونَ فِي خَطَرٍ عَظِيمٍ» (مخلصان در خطر عظیمیاند) بر این حقیقت تأکید دارد که هیچکس، حتی مخلصین، از خطر خروج از مقام جمع مصون نیستند.
درنگ: خروج از مقام جمع، حتی برای مخلصین، زیانبار است، زیرا هیچکس در سلوک عرفانی از خطر مصون نیست.
بخش پنجم: شریعت، حقیقت و نقد انحرافات
اهمیت شریعت در عرفان
استاد فرزانه قدسسره، شریعت را سکوي پرتاب حقیقت و طریقت میدانند. شریعت، چون بنیانی استوار است که بدون آن، عرفان به گمراهی میانجامد. عرفان بدون شریعت، چون درختی بیریشه است که بهزودی فرو میریزد.
درنگ: شریعت، مبنای سلوک عرفانی است و بدون آن، عرفان به انحراف و گمراهی منجر میشود.
نقد مصونیت در علم دینی
در علم دینی، هیچکس مصونیت مطلق ندارد. عالمان دینی، اگر از عدالت یا علم بازمانند، مرجعیت خود را از دست میدهند. این اصل، چون آیینهای است که عدالت و علم را معیار اعتبار میداند. استاد فرزانه قدسسره، با ذکر مثالی از عالمان دینی، بر این نکته تأکید میکنند که نسيان یک مسئله، میتواند مرجعیت را سلب کند.
نقد انحرافات عرفانی
برخی جریانهای عرفانی، به دلیل فقدان شریعت و حقیقت، به ریا و شعبده میانجامند. استاد فرزانه قدسسره، این انحرافات را به چراغکشهایی تشبیه میکنند که با ظاهری فریبنده، از حقیقت دور میافتند. عرفان اصیل، نیازمند سند و حاکي است که با شریعت و حقیقت تأیید شود.
درنگ: عرفان بدون سند و حاکي، به انحراف میانجامد و تنها با شریعت و حقیقت، اصالت مییابد.
نتیجهگیری و جمعبندی
فص اسحاقیه از فصوص الحکم، چون گوهری است که مراتب معرفت و مقامات سلوک را در خود جای داده است. این فص، سالک را به دیدن حق در خلق، توازن میان تنزیه و تشبیه، و قیام در مقام صدق دعوت میکند. مقام جمع، چون قلهای است که وحدت ذاتی حق و خلق را در خود متحد میسازد، در حالی که فرق، چه به حق بدون خلق و چه به خلق بدون حق، نقصانی است که از کمال بازمیدارد. معیت قیومیه، رحمتی عام و یکطرفه است، اما قرب الهی با تقوا و سلوک معنوی محقق میشود. شریعت، چون بنیانی استوار، مبنای عرفان و حقیقت است و بدون آن، گمراهی حتمی است. عرفان اصیل، نیازمند سند و حاکي است و تنها در مقام جمع، سالک از ضرر مصون میماند. این تبیین، با تأکید بر وحدت وجود و ضرورت شریعت، عرفان متشرع را بهعنوان مسیری اصیل و متعادل معرفی میکند.
با نظارت صادق خادمی