در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 547

متن درس





شرح فص یوسفیه از فصوص الحکم

شرح فص یوسفیه از فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۵۴۷)

دیباچه

فص یوسفیه از فصوص الحکم ابن‌عربی، یکی از عمیق‌ترین متون عرفانی است که به کاوش در رابطه وجود حق، خلق، و علم اسماء الهی می‌پردازد. این نوشتار، با اله الهام بخش از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به تبیین و تحلیل این فص با رویکردی عرفانی و فلسفی پرداخته و با زبانی علمی و متین، مفاهیم پیچیده عرفانی را برای مخاطبان متخصص در فضای دانشگاهی روشن می‌سازد. متن حاضر، تمامی محتوای اصلی درس‌گفتار را با حفظ امانت و افزودن توضیحات تکمیلی، در ساختاری منظم و علمی ارائه می‌دهد. این شرح، با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی و تبیین‌های دقیق، درصدد است تا معانی عمیق عرفانی را مانند نوری که از منشور حقیقت می‌تابد، به گونه‌ای شفاف و منسجم بازتاب دهد.

بخش نخست: وجود حق و خلق در نگاه عرفانی

تعریف وجود حق

وجود حق، وجودی است ثابت و ذاتی که مختص ذات و عین خداوند است، نه از حیث اسماء و صفات. این وجود، مانند کوهی استوار است که هیچ باد و طوفانی آن را متزلزل نمی‌سازد، و از هرگونه مشروطیت به غیر آزاد است. این تعریف، وجود حق را از وجود خلق متمایز می‌سازد، چرا که خلق، تنها ظهوری از حق است و فاقد ذات مستقل.

درنگ: وجود حق، ذاتی و ثابت است و از حیث ذات، غیرمشروط به غیر است، در حالی که خلق، ظهوری وابسته به حق است.

رابطه حق و خلق

در عرفان، دو مسئله بنیادین مطرح است: نخست، نسبت حق و خلق، که به هستی‌شناسی عرفانی مربوط می‌شود؛ و دوم، رابطه اسماء الهی با ذات و مظاهر، که به علم اسماء اختصاص دارد. این دو حوزه، اگرچه مرتبط‌اند، اما از نظر مفهومی متمایزند. آمیختن این دو، چنان‌که در برخی شروح ابن‌عربی رخ داده، به ابهام در تبیین وجود حق و خلق می‌انجامد. حق، مانند خورشیدی است که نورش خلق را پدید می‌آورد، اما خلق، سایه‌ای است که بدون خورشید، وجودی ندارد.

دیدگاه‌های فلسفی درباره رابطه حق و خلق متنوع‌اند: برخی، وجود حق را نفی و طبیعت را اثبات می‌کنند؛ برخی، حق و خلق را جداگانه می‌پذیرند؛ و برخی، خلق را خیال می‌دانند. دیدگاه عرفانی این فص، بر آن است که خلق، ظهور حق است و نه خیال محض. نفی خلق، به معنای نفی صفات فعلی حق است، زیرا فاعلیت حق بدون مفعول (خلق) بی‌معناست. از این‌رو، انکار خلق، به انکار خالق می‌انجامد، مانند آن‌که بخواهیم نوری را بدون سایه‌اش تصور کنیم.

نقد دیدگاه خیالی بودن خلق

ابن‌عربی در برخی تعابیر، خلق را خیال می‌داند، اما این دیدگاه مورد نقد قرار می‌گیرد. خلق، ظهور حق است و وجودی متحقق و ثابت دارد، هرچند فاقد ذات مستقل است. مانند آینه‌ای که چهره حق را بازتاب می‌دهد، خلق حقیقت دارد، اما این حقیقت، وابسته به وجود حق است. سوفیست‌ها همه‌چیز را خیال می‌دانند، اما عرفان، بر وجود ثابت حق و ظهور خلق تأکید دارد، نه نفی مطلق آن.

درنگ: خلق، ظهور حق است و وجود آن، وابسته به حق است، نه خیال محض. نفی خلق، به انکار فاعلیت حق منجر می‌شود.

نقد وصف «متحقق» برای حق

وصف «متحقق» برای وجود حق، به دلیل حدوثی بودن این صفت، نادرست است. تحقق، وصفی است که به پدیده‌های حادث تعلق می‌گیرد، در حالی که وجود حق، ازلی و ابدی است. وصف «ثابت» برای حق مناسب‌تر است، زیرا ثبات، با ذات بی‌زمان حق سازگار است. مانند اقیانوسی که همیشه جاری است، حق از هرگونه حدوث و زوال مبراست.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با تبیین وجود حق به‌عنوان وجودی ذاتی و ثابت، و خلق به‌عنوان ظهور وابسته به حق، بر تمایز میان این دو تأکید کرد. نقد دیدگاه خیالی بودن خلق و وصف «متحقق» برای حق، نشان‌دهنده عمق تحلیل عرفانی است که از آمیختگی مفاهیم و تعابیر نادرست پرهیز می‌کند. این تبیین، مانند چراغی است که مسیر حقیقت را در تاریکی آرای گوناگون روشن می‌سازد.

بخش دوم: علم اسماء الهی و مراتب وجود

ماهیت علم اسماء

علم اسماء، علمی لدنی و مستقل است که از عرفان، فلسفه، و کلام متمایز است. این علم، مانند چشمه‌ای است که از دل حق می‌جوشد و نیازمند تعلیم الهی و ادراک باطنی است. مطالعه سطحی متون عرفانی و فلسفی، مانند اسفار اربعه، به فهم عمیق این علم منجر نمی‌شود. علم اسماء، مانند گوهری است که تنها با نور الهی در دل سالک می‌درخشد.

درنگម> علم اسماء، علمی لدنی است که با مطالعه صرف حاصل نمی‌شود و نیازمند تعلیم الهی است.

مراتب وجود و تعینات

ذات حق، در مرتبه لاتعین، فاقد اسم و رسم است، مانند اقیانوسی بی‌کران که هیچ مرزی آن را محدود نمی‌کند. تعین اول، احدیت است که ذات در آن به‌صورت یکپارچه و بدون کثرت ظاهر می‌شود. تعین دوم، واحدیت است که در آن، اسماء و صفات به‌صورت متکثر ظهور می‌یابند. این مراتب، مانند لایه‌های نوری هستند که از ذات بی‌تعین به سوی ظهورات متکثر سیر می‌کنند.

وحدت ذات و اسماء

احدیت، واحدیت، و اسماء و صفات، تا پیش از ظرف فیض، عین ذات حق‌اند. مانند شعاع‌های نور که از خورشید جدا نیستند، اسماء در مراتب غیرفیضی، با ذات حق یکی‌اند. تفاوت اسماء و صفات، در دو جهت است: مفهوم (ادبی) و ظهور (دولت). مفهوم رحمان با رحیم متفاوت است، اما در ظهور، هر اسم تحت دولت اسمای دیگر نیز عمل می‌کند، مانند رنگ‌های گوناگونی که از یک منشور نور می‌تابند.

ظهورات اسماء و اعیان ثابته

اسماء در ظهور متفاوت‌اند؛ جبار از لطیف و لطیف از جبار ظاهر می‌شود. این تفاوت، مانند رقص نور بر سطح آب است که هر لحظه صورتی نو می‌آفریند. اعیان ثابته، ظهورات علمی و فعلی اسماء‌اند و نه عین آنها. این ظهورات، مانند سایه‌هایی هستند که از نور اسماء بر ظرف فیض نقش می‌بندند. آمیختن اسماء و اعیان ثابته، خطایی است که به ابهام در تبیین رابطه مفيض و فیض می‌انجامد.

درنگ: اسماء، تعینات ذاتی‌اند و تا پیش از ظرف فیض، عین ذات حق‌اند؛ اما اعیان ثابته، ظهورات فیضی اسماء‌اند و نه عین آنها.

نقد آمیختگی اسماء و اعیان

آمیختن اسماء و اعیان ثابته، مانند آن است که نور و سایه را یکی پنداریم. اسماء، مفيض‌اند و اعیان، فیض؛ این تمایز، برای فهم دقیق رابطه میان ذات و مظاهر ضروری است. نقد این آمیختگی، بر لزوم جداسازی مفاهیم برای جلوگیری از ابهام تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش دوم

علم اسماء، به‌عنوان علمی لدنی، از سایر علوم متمایز است و نیازمند تعلیم الهی است. مراتب وجود، از لاتعین تا واحدیت، و وحدت مصداقی اسماء با ذات حق، مانند رودهایی هستند که از سرچشمه واحد سرچشمه می‌گیرند و در ظهورات متکثر جاری می‌شوند. این بخش، با تبیین این مفاهیم، راه را برای فهم عمیق‌تر عرفان ابن‌عربی هموار می‌سازد.

بخش سوم: نقدهای عرفانی و تبیین‌های تکمیلی

نقد حیثیتی بودن اسماء

اسماء، حیثیتی (وصل‌پینه) نیستند؛ حق و اسماء فاقد تعدد حیثی‌اند. مانند کوهی که بغل‌هایش بخشی از حقیقتش نیستند، اسماء عین ذات حق‌اند و تعددشان در ظهور و مفهوم است، نه در حقیقت. این نقد، بر وحدت ذات و اسماء تأکید دارد و هرگونه کثرت حیثیتی را رد می‌کند.

تمایز اسم و صفت

اسم، صفتی است که با لحاظ ذات تعریف می‌شود؛ صفت، بدون لحاظ ذات است. برای مثال، علم با لحاظ ذات، «علیم» می‌شود، اما بدون لحاظ، صرفاً صفت علم است. این تمایز، مانند تفاوت میان جواهری است که در نور ذات می‌درخشد و سایه‌ای که بدون آن نور، بی‌فروغ است.

نقد ترکیب ذات و صفت

ابن‌عربی، اسم را ذات با صفت می‌داند، اما صحیح آن است که صفت با لحاظ ذات، اسم می‌شود. این نقد، مانند اصلاح نقشه‌ای است که مسیر حقیقت را دقیق‌تر نشان می‌دهد. ذات، مقدم بر صفت نیست؛ صفت با لحاظ ذات، به اسم تبدیل می‌گردد.

نقد عینیت اسم و مسمى

ادعای ابن‌عربی مبنی بر اینکه اسم عین مسمى است، نادرست است. اسم، مانند نشانه‌ای است که به ذات اشاره می‌کند، نه خود ذات. در علم اصول، اسم دال است و مسمى مدلول؛ این تمایز، مانند تفاوت میان آینه و چهره‌ای است که در آن بازتاب می‌یابد.

ولوله حق

حقیقت حق، ولوله‌ای است که سالک در قلب خود می‌یابد، چنان‌که در قرآن کریم آمده است:

كَلَّا يُومِ هُوَ فِي شَأْنٍ

«هر روز او در کار جدیدی است» (الرحمن: ۲۹). این ولوله، مانند غلغله‌ای است که در دل عارف طنین‌انداز می‌شود و او را به سوی غرق شدن در حق می‌کشاند.

درنگ: حقیقت حق، ولوله‌ای پویا و زنده است که سالک با اتصال به آیه «كَلَّا يُومِ هُوَ فِي شَأْنٍ» در قلب خود آن را درمی‌یابد.

ذکر خفی و جلی

ذکر خفی، برخلاف ذکر جلی، از محدودیت‌های لفظی و صوتی آزاد است و به حقیقت حق نزدیک‌تر است. مانند نسیمی که بی‌صدا در دل می‌وزد، ذکر خفی به دم و بازدم حق متصل است و سالک را از تعینات رها می‌سازد. ذکر جلی، مانند موجی است که به ساحل لفظ و صوت می‌رسد و محدود می‌شود.

نقد آموزش‌های دینی

برخی روش‌های آموزش دینی، به دلیل فقدان فضای رشد معنوی، نمی‌توانند استعدادهای دینی را به‌خوبی شکوفا کنند. مانند گلی که در خاک نامناسب زرد می‌شود، استعدادهای معنوی در فضاهای نامناسب رشد کامل نمی‌یابند. این نقد، بر ضرورت ایجاد فضایی تأکید دارد که هم علم و هم معنویت را پرورش دهد.

اسم اعظم

اسم اعظم، خود حق است، نه ظهورات خاص یا مقامات انسانی. مانند اقیانوسی که همه رودها به آن بازمی‌گردند، اسم اعظم حقیقت ذات الهی است و نسبت دادن آن به غیرحق، به گمراهی می‌انجامد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقدهای دقیق و تبیین‌های عمیق، به روشن‌سازی مفاهیم کلیدی عرفان ابن‌عربی پرداخت. تمایز میان اسم و صفت، رد حیثیتی بودن اسماء، و تأکید بر وحدت مصداقی اسماء، مانند نقشه‌ای دقیق است که مسیر حقیقت را از بیراهه‌های ابهام جدا می‌سازد. ولوله حق و اسم اعظم، سالک را به سوی حقیقت بی‌تعین هدایت می‌کنند.

جمع‌بندی نهایی

فص یوسفیه، مانند گوهری درخشان در گنجینه فصوص الحکم، به کاوش در وجود حق، رابطه حق و خلق، و علم اسماء الهی می‌پردازد. این شرح، با تبیین وجود ذاتی حق و ظهور خلق، و نقد دیدگاه‌های نادرست مانند خیالی بودن خلق یا وصف «متحقق» برای حق، راه را برای فهمی عمیق‌تر هموار کرد. علم اسماء، به‌عنوان علمی لدنی، از آمیختگی با اعیان ثابته مبراست و وحدت مصداقی اسماء، مانند نوری واحد است که در ظهورات متکثر می‌درخشد. این متن، با حفظ امانت به درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، و با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی، مانند چراغی است که حقیقت عرفانی را در فضای علمی و دانشگاهی روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی