متن درس
تبیین فقر و غنای وجودی در فص یوسفیه: تأملی بر رابطه حق و خلق
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۵۵۳)
دیباچه
فص یوسفیه، از فصول برجسته فصوص الحکم ابنعربی، دریچهای است به سوی فهم عمیق رابطه میان حق و خلق، که با تکیه بر مفاهیم فقر و غنای کلی و جزئی، نظام وجودی عالم را تبیین میکند. این فص، با تمثیلاتی چون نور و ظل، پرسشهای بنیادین عرفان نظری را در قالبی تأملبرانگیز مطرح میسازد. درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه ۵۵۳، که به شرح و نقد این فص اختصاص دارد، با نگاهی عمیق و نقادانه، به بررسی رابطه اسماء الهی، ظهورات حق، و مفاهیم فقر و غنا پرداخته است. این نوشتار، با بازنویسی دقیق و علمی، تمامی جزئیات و عمق محتوای اصلی را حفظ کرده و با زبانی متین و فاخر، برای پژوهشگران عرفان اسلامی ارائه میگردد. هدف، ارائه متنی منسجم و دانشگاهی است که مفاهیم پیچیده عرفانی را چون نوری در آینه ذهن خواننده بازتاب دهد، بیآنکه از چارچوب علمی خارج شود.
بخش یکم: مبانی نظری فقر و غنای وجودی
فقر و غنای کلی و جزئی
در نظام عرفانی ابنعربی، فقر و غنا به دو صورت کلی و جزئی مورد توجه قرار میگیرند. فقر کلی، به وابستگی وجودی خلق به حق اشاره دارد، که تمامی ممکنات، به دلیل طلب ذاتی وجود، محتاج فیض الهیاند. فقر جزئی، اما، به نیاز متقابل مخلوقات به یکدیگر بازمیگردد، که در آن برخی از موجودات نسبت به برخی دیگر، از منظری خاص، غنا یا بینیازی دارند. این تمایز، چون دو روی سکه وجود، رابطه میان حق و خلق را روشن میسازد.
درنگ: فقر کلی، حاجت ذاتی خلق به حق، و فقر جزئی، نیاز متقابل مخلوقات به یکدیگر است، که هر دو در نهایت به عبودیت خلق بازمیگردد.
غنای مطلق حق
حق تعالی، غنی مطلق است و از عالم و اسماء بینیاز. این غنای ذاتی، چون خورشیدی بیغروب، تمامی ممکنات را در پرتو فیض خود روشن میسازد. مخلوقات، در برابر این غنای بیکران، فقیر مطلقاند و وجودشان جز در سایه فیض الهی پایدار نمیماند.
درنگ: غنای حق، ذاتی و بینیاز از عالم و اسماء است، و خلق، در تمامی مراتب، فقیر به فیض الهیاند.
فقر در دل غنای جزئی
غنای جزئی برخی مخلوقات نسبت به یکدیگر، خود متضمن فقر کلی به حق است. به عنوان مثال، کسی که از منظر مالی غنی است، ممکن است از جهت نیاز به غذا یا علم، فقیر باشد. این غنا، چون سایهای بر دیوار وجود، تنها در ظرف خاصی معنا مییابد و در نهایت، به فقر ذاتی خلق به حق بازمیگردد.
درنگ: غنای جزئی خلق، به دلیل عبودیت ذاتی، همواره متضمن فقر کلی به حق است.
رابطه عالم و حق از طریق اسماء الهی
رابطه عالم با حق، از طریق اسماء و صفات الهی برقرار میشود. اسماء، چون آینههایی صیقلی، مظهر مخلوقاتاند و مخلوقات، طالب ظهور این اسماء در ظرف وجود. این رابطه، چون جویباری که از سرچشمه حق جاری میشود، نظام وجودی عالم را شکل میدهد.
درنگ: اسماء الهی، مظهر مخلوقاتاند و مخلوقات، طالب ظهور اسماء در ظرف وجود.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با تبیین مفاهیم فقر و غنای کلی و جزئی، به رابطه بنیادین میان حق و خلق پرداخت. فقر کلی، وابستگی ذاتی خلق به حق، و فقر جزئی، نیاز متقابل مخلوقات را نشان میدهد. غنای مطلق حق، بینیازی او از عالم و اسماء را تأیید میکند، در حالی که غنای جزئی خلق، در نهایت به فقر ذاتی بازمیگردد. رابطه عالم و حق، از طریق اسماء الهی، چون نوری که در آینه خلق بازتاب مییابد، نظام وجودی عالم را شکل میدهد.
بخش دوم: نقد فص یوسفیه و مفاهیم ظل و ظهور
نقد محتوایی فص یوسفیه
فص یوسفیه، دو موضوع بنیادین عشق و تعبیر را مطرح میکند، اما به تحلیل عمیق این موضوعات نمیپردازد. این کاستی، چون پردهای بر حقیقت فص، مانع از فهم کامل آن شده است. استاد فرزانه قدسسره، این عدم انسجام را نقد کرده و بر ضرورت تبیین دقیقتر این مفاهیم تأکید دارند.
درنگ: فص یوسفیه، با طرح موضوعات عشق و تعبیر، از تحلیل عمیق آنها بازمانده و نیازمند تبیین دقیقتر است.
نقد مفهوم ظلالی بودن عالم
ابنعربی در فص یوسفیه، عالم را چون ظلی میداند که به ظل دیگر نیاز ندارد. استاد فرزانه قدسسره، این دیدگاه را ناکافی میدانند، زیرا ظلال، مراتب متعددی دارند و برخی از آنها ممکن است به یکدیگر وابسته باشند. این مراتب، چون سایههایی که بر یکدیگر میافتند، نظام پیچیدهای از روابط متقابل را شکل میدهند.
درنگ: ظلال، مراتب متعدد دارند و برخلاف ادعای ابنعربی، ممکن است به یکدیگر وابسته باشند.
ظهوری بودن عالم
عالم، ظرف ظهورات حق است، نه صرفاً ظل یا سایه. این دیدگاه، که عالم را مظهر نور الهی میداند، فقر وجودی را نفی میکند. گفتن اینکه عالم فقیر است، چون تحقیر آینهای که جمال حق را بازتاب میدهد، با حقیقت وحدت وجود ناسازگار است.
درنگ: عالم، ظرف ظهورات حق است و فقر وجودی در آن جای ندارد، زیرا تمامی مراتب آن، مظهر نور الهیاند.
اتصاف عالم به غنا
عالم، به غنای بعض نسبت به بعض متصف است، چنانکه گفته شده: وَاتَّصَفَ الْعَالَمُ بِالْغِنَى أَيْ بِغِنَاءِ بَعْضِهِ عَنْ بَعْضٍ. این غنا، عرضی و وابسته به وجوه خاصی است که در آن، برخی مخلوقات نسبت به برخی دیگر بینیازند.
درنگ: غنای عالم، عرضی و وابسته به وجوه خاص است که در آن، برخی مخلوقات نسبت به برخی دیگر بینیازند.
اتحاد غنا و افتقار
غنا و افتقار، از یک جهت متحدند، چنانکه گفته شده: فَاتِّحَادُ جِهَةِ الْغِنَاءِ وَالافْتِقَارِ مِنْ طَرَفِ الْغَنِيِّ وَالْمُفْتَقِرِ. این اتحاد، به عبودیت خلق بازمیگردد، زیرا غنای جزئی، خود متضمن فقر کلی به حق است. این دیدگاه، چون دو روی یک سکه، وحدت وجودی غنا و فقر را نشان میدهد.
درنگ: غنا و افتقار، از منظر عبودیت خلق، متحدند و هر دو به فقر ذاتی به حق بازمیگردند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد فص یوسفیه، به کاستیهای محتوایی آن در تبیین عشق و تعبیر پرداخت و مفهوم ظلالی بودن عالم را مورد بازنگری قرار داد. عالم، بهجای ظل محض، ظرف ظهورات حق است که فقر وجودی در آن جای ندارد. غنای عالم، عرضی و وابسته به وجوه خاص است، و اتحاد غنا و افتقار، در پرتو عبودیت خلق، وحدت وجودی را آشکار میسازد.
بخش سوم: علم، معلومات و صفا
تمایز علم و معلومات
علم، نور و صفای قلبی است که در پرتو صفا و طهارت شکل میگیرد، در حالی که معلومات، چون جثهای بیروح، فاقد این نوریت است. معلومات، مانند پوستی که مار از خود به جای میگذارد یا مجسمهای در ویترین، تنها ظاهری است که بدون صفا، فاقد حقیقت است.
درنگ: علم، نور قلبی و متکی به صفا است، در حالی که معلومات، بدون صفا، جثهای بیروح و فاقد حقیقت است.
نقش عصيان و نسيان در علم
عصيان، چون مرگی که صفا را از قلب میزداید، علم را زایل میکند و تنها معلومات را باقی میگذارد. نسيان، اما، مانند خوابی است که قابل بازگشت است. کسی که در نسيان است، در برزخ میتواند علم خود را بازیابد، اما عصيان، چون پردهای تاریک، نور علم را بهطور کامل محو میکند.
درنگ: عصيان، علم را زایل و معلومات را بیروح میکند، در حالی که نسيان، مانند خواب، قابل بازگشت است.
خسران مبین
آیه شریفه ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (سوره زمر: ١٥، «این همان زیان آشکار است») به خسران کسی اشاره دارد که بار معلومات را بدون علم حمل میکند. این خسران، چون باری سنگین بر دوش سالک، او را از سلوک بازمیدارد.
درنگ: حمل معلومات بدون علم، خسران مبین است که سالک را از سلوک و حقیقت بازمیدارد.
علم و طهارت
علم، چون نوری که خداوند در قلب میافکند (نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ)، به طهارت و صفا وابسته است. طهارت، بستر علم است، و صفا، چون روحی که به طهارت حیات میبخشد، برتر از آن است. آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (سوره بقره: ٢٢٢، «خداوند توبهکنندگان و پاکیزگان را دوست دارد») بر اهمیت توبه و طهارت در کسب علم تأکید دارد.
درنگ: علم، نور قلبی است که به طهارت و صفا وابسته است، و توبه، مقدم بر طهارت، صفا را فراهم میکند.
اعلمیت و نوریت
اعلم، کسی است که از قدرت تصدیق و احاطه بر حقایق برخوردار است، نه صرفاً کسی که معلومات بیشتری دارد. اعلمیت، چون چراغی که حقیقت را روشن میکند، به نوریت قلب وابسته است، نه به انباشت معلومات.
درنگ: اعلمیت، به قدرت تصدیق و نوریت قلب وابسته است، نه به انباشت معلومات.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تمایز میان علم و معلومات، بر نقش صفا و طهارت در تحقق علم تأکید کرد. عصيان، علم را زایل و معلومات را بیروح میکند، در حالی که نسيان، قابل بازگشت است. خسران مبین، نتیجه حمل معلومات بدون علم است. علم، نور قلبی است که به طهارت و صفا وابسته است، و اعلمیت، در قدرت تصدیق و احاطه بر حقایق نهفته است.
بخش چهارم: اولیا، علم و سلوک
علم اولیا و احضار معلومات
اولیای الهی، با علم خود، معلومات را احضار میکنند، بدون آنکه محتاج تکرار یا حفظ باشند. این علم، چون جویباری جاری، معلومات را در لحظه نیاز حاضر میسازد. ائمه معصومین، با صفا و نور علم، معارف تورات، زبور و انجیل را بدون نیاز به حفظ، احضار میکردند.
درنگ: اولیای الهی، با علم و صفا، معلومات را احضار میکنند و از تکرار بینیازند.
معلومات و سنگینی
معلومات، چون باری سنگین، انسان را در سلوک کند میکند. در لحظه مرگ، این معلومات، چون ترافیکی ذهنی، مانع ذکر لا إله إلا الله میشود. بیعلمی، گاه از معلومات بدون علم بهتر است، زیرا سبکتر و خالی از این بار است.
درنگ: معلومات بدون علم، چون باری سنگین، مانع سلوک و ذکر الهی در لحظه مرگ میشود.
حسرت عالم
بزرگترین حسرت عالم، در لحظه مرگ، از داشتن معلومات بدون علم است. این حسرت، چون عذابی دردناک، نتیجه انباشت معلومات بدون نوریت قلب است.
درنگ: حسرت عالم، از حمل معلومات بدون علم است که در لحظه مرگ، عذابی بزرگ به همراه دارد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، بر نقش علم اولیا در احضار معلومات بدون نیاز به تکرار تأکید کرد. معلومات، بدون علم، چون باری سنگین، مانع سلوک و ذکر الهی میشود. حسرت عالم، نتیجه انباشت معلومات بدون نوریت است، که در لحظه مرگ، به عذابی دردناک تبدیل میگردد.
بخش پنجم: عالمان، فروتنی و نقد جباریت
فروتنی عالمان
عالمان، چون ستارگانی در آسمان معرفت، باید با سادگی و فروتنی، زینت دین باشند. روایت كُونُوا لَنَا زِينًا وَلَا تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْنًا («برای ما زینت باشید، نه ننگ») بر این حقیقت تأکید دارد. فروتنی، چون جویباری که همه را سیراب میکند، عالم را به مردم نزدیک میسازد.
درنگ: عالمان باید با سادگی و فروتنی، زینت دین باشند و از خودبزرگبینی دوری کنند.
نقد جباریت در علم دینی
جباریت، چون سایهای تاریک، با حقیقت علم سازگار نیست. روایت أَبْغَضُ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ ثِيَابُهُ خَيْرًا مِنْ عَمَلِهِ («منفورترین مردم نزد خدا، کسی است که ظاهرش بهتر از عملش باشد») به ناهمگونی ظاهر و باطن عالم اشاره دارد. علم دینی، گاه گرفتار سلطنت ظالمانه و جباریت شده که با فروتنی و سادگی عالمان در تضاد است.
درنگ: جباریت، با حقیقت علم دینی ناسازگار است و عالم باید از سلطنت ظالمانه دوری کند.
مالک اشتر و فروتنی
مالک اشتر، چون خورشیدی در میان یاران امیرالمؤمنین (ع)، با فروتنی و اقتدار، تحت حفظ الهی بود. این فروتنی، نشانه اقتدار حقیقی است که عالم را از جباریت و خودبزرگبینی دور میسازد.
درنگ: فروتنی مالک اشتر، نشانه اقتدار حقیقی و حفظ الهی او بود.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، بر ضرورت سادگی و فروتنی عالمان تأکید کرد و جباریت را با حقیقت علم دینی ناسازگار دانست. عالمان، چون زینت دین، باید با فروتنی، مردم را به حقیقت نزدیک کنند. مالک اشتر، نمونهای از اقتدار و فروتنی است که عالمان را به دوری از جباریت دعوت میکند.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با تبیین فقر و غنای کلی و جزئی در فص یوسفیه، به رابطه میان حق و خلق پرداخت و عالم را ظرف ظهورات حق دانست، نه فقر یا ظل محض. علم، نور قلبی و متکی به صفا و طهارت است، در حالی که معلومات، بدون صفا، جثهای بیروح است. عصيان، علم را زایل و معلومات را بیفایده میکند، و اولیای الهی، با علم خود، معلومات را احضار میکنند. عالمان، با سادگی و فروتنی، زینت دیناند و از جباریت و خودبزرگبینی دورند. این متن، چون آینهای که نور حقیقت را بازتاب میدهد، سالک را به تأمل در وحدت غنا و فقر، صیانت از صفا، و پیروی از اولیا دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی