در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 628

متن درس

 

تبیین عرفانی و فلسفی فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۶۲۸)

دیباچه

این نوشتار، بازنویسی و تبیینی جامع از درس‌گفتارهای عرفانی و فلسفی فصوص الحکم ابن‌عربی است که با نگاهی ژرف و دقیق به مفاهیم بنیادین عرفان نظری و فلسفه اسلامی می‌پردازد. محور این اثر، تبیین رابطه میان ذات الهی، اسماء و صفات، اعیان ثابته، و ظهورات خلقی است که با تکیه بر مبانی عرفان ابن‌عربی و اصول فلسفی اسلامی، به‌گونه‌ای نظام‌مند و علمی ارائه شده است. هدف از این بازنویسی، ارائه متنی منسجم، دانشگاهی و جذاب است که ضمن حفظ تمامی محتوای اصلی، با افزودن توضیحات تکمیلی، تمثیلات ادبی و ساختار علمی، برای مخاطبان فرهیخته در حوزه عرفان و فلسفه اسلامی، منبعی ارزشمند و قابل‌استفاده فراهم آورد. این اثر، با بهره‌گیری از زبانی فاخر و متین، کوشیده است تا روح و پیام عرفانی و فلسفی فصوص الحکم را به‌گونه‌ای روشن و مؤثر منتقل نماید.

بخش نخست: تبیین اسماء الهی و اعیان ثابته

مفهوم اسماء الهی به‌عنوان تعینات ذات

در عرفان نظری ابن‌عربی، اسماء الهی به‌عنوان تعینات ذات الهی، نقشی بنیادین در سلسله‌مراتب وجودی ایفا می‌کنند. این اسماء، تجلیات ذات حق در مرتبه واحدیت‌اند که به مثابه پلی میان ذات مطلق و مخلوقات عمل می‌کنند. واحدیت، مرتبه‌ای است که در آن، ذات الهی در قالب اسماء ظهور می‌یابد و اعیان ثابته را پدید می‌آورد. اعیان ثابته، به‌عنوان ظهورات علمی حق تعالی در ظرف ذات، زمینه‌ساز تجلیات خلقی در مراتب گوناگون وجودی‌اند. این تعینات، نه تنها از ذات الهی منفک نیستند، بلکه به‌سان آیینه‌ای، جلوه‌های ذات را در مراتب مختلف وجود بازمی‌تابانند.

درنگ: اسماء الهی، تعینات ذات‌اند و در مرتبه واحدیت، اعیان ثابته را به‌عنوان قالب‌های علمی حق تعالی پدید می‌آورند که زمینه‌ساز ظهور مخلوقات‌اند.

این دیدگاه، ریشه در اصل وحدت وجود دارد که هیچ‌گونه انفکاک واقعی میان ذات، اسماء، و مخلوقات قائل نیست. اسماء، به‌سان شعاع‌های نور الهی، از ذات ساطع می‌شوند و اعیان ثابته را به‌عنوان ظهورات علمی در علم الهی شکل می‌دهند. این اعیان، به مثابه قالب‌هایی ثابت و غیرمتغیر، امکان ظهور کثرات خلقی را در عوالم گوناگون فراهم می‌سازند.

مراتب وجودی و ظهورات خلقی

اسماء الهی و مظاهرشان، ظهورات خلقی را در پنج عالم وجودی ایجاب می‌کنند: عالم عقول، نفوس، مثال، ناسوت، و مقام جمعی انسان. این عوالم، که به نظریه عوالم خمسه در عرفان ابن‌عربی شهرت دارند، مراتب وجود را از مجردات محض تا عالم ماده و مقام جامع انسانی دربرمی‌گیرند. این ظهورات، تعیناتی حضوری و قربی‌اند که هیچ‌گونه نیاز یا احتیاجی در آنها متصور نیست. فقدان نیاز در این تعینات، گواهی بر وحدت وجود است که هرگونه استقلال ذاتی را از مخلوقات نفی می‌کند.

درنگ: ظهورات خلقی در عوالم خمسه، تعیناتی حضوری و قربی‌اند که هیچ‌گونه نیاز یا احتیاجی در آنها وجود ندارد، و این امر، وحدت وجود را تأیید می‌کند.

این مراتب، به‌سان حلقه‌های زنجیری به‌هم‌پیوسته‌اند که از ذات الهی سرچشمه گرفته و در مراتب مختلف وجودی، جلوه‌های گوناگونی می‌یابند. عالم عقول، مرتبه‌ای است که در آن، موجودات مجرد از ماده ظهور می‌کنند؛ عالم نفوس، جایگاه ارواح و موجودات غیرمادی است؛ عالم مثال، جهانی است که صور خیالی و مجردات متصل به ماده در آن حضور دارند؛ عالم ناسوت، مرتبه ماده و جهان محسوس است؛ و مقام جمعی انسان، به‌عنوان نقطه اوج خلقت، تمامی این مراتب را در خود جمع می‌کند.

رابطه اعیان ثابته با اسماء الهی

اعیان ثابته، به‌عنوان تعینات اسماء الهی و لوازم واحدیت حق، در ظرف علم الهی قرار دارند و از ذات حق منفک نیستند. این اعیان، به مثابه قالب‌های علمی ثابت، واسطه ظهور مخلوقات در عالم خارج‌اند. در نظام عرفانی ابن‌عربی، اعیان ثابته نقش محوری در فرآیند خلقت دارند، زیرا امکان ظهور کثرات خلقی را از علم الهی به عالم خارج فراهم می‌سازند.

درنگ: اعیان ثابته، تعینات اسماء الهی‌اند که در ظرف علم الهی، واسطه ظهور مخلوقات‌اند و هیچ‌گونه انفکاکی از ذات حق ندارند.

این دیدگاه، به‌سان نوری است که از خورشید ذات ساطع شده و در آیینه‌های اعیان ثابته منعکس می‌گردد. این آیینه‌ها، که خود از جنس علم الهی‌اند، تصاویر مخلوقات را در خود حفظ می‌کنند و به‌عنوان واسطه‌ای میان ذات و خلق، امکان ظهور کثرات را فراهم می‌سازند. این فرآیند، به مثابه رودی است که از سرچشمه ذات الهی جاری شده و در مسیر خود، مراتب مختلف وجودی را سیراب می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست این نوشتار، به تبیین مفاهیم بنیادین اسماء الهی، اعیان ثابته، و ظهورات خلقی در نظام عرفانی ابن‌عربی پرداخت. اسماء الهی، به‌عنوان تعینات ذات، در مرتبه واحدیت ظهور می‌یابند و اعیان ثابته را پدید می‌آورند. این اعیان، به‌عنوان قالب‌های علمی، واسطه ظهور مخلوقات در عوالم خمسه‌اند. تأکید بر فقدان نیاز و احتیاج در این تعینات، گواهی بر وحدت وجود است که هرگونه استقلال ذاتی را از مخلوقات نفی می‌کند. این بخش، با ارائه ساختاری نظام‌مند، زمینه را برای بررسی نقدهای فلسفی و کلامی در بخش بعدی فراهم می‌سازد.

بخش دوم: نقد دیدگاه‌های کلامی و فلسفی

نقد تفاسیر نیازمندی اسماء الهی

برخی دیدگاه‌های کلامی و فلسفی، اسماء الهی را متصف به نیاز، امکان، یا احتیاج می‌دانند که این امر، به دلیل ضعف در مبانی فلسفی و کلامی، از شأن حق به دور است. چنین تفاسیری، به اشکالات متعددی منجر می‌شوند، زیرا اسماء الهی، به‌عنوان ظهورات ذات، هیچ‌گونه نقص یا نیازی در خود ندارند. این نقد، به اختلاف میان عرفان نظری و برخی مکاتب کلامی، مانند اشعری یا معتزلی، اشاره دارد که گاه صفات الهی را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنند که شائبه نقص در ذات یا اسماء الهی پدید می‌آید.

درنگ: اسماء الهی، ظهورات ذات‌اند و هرگونه نیاز یا نقص در آنها متصور نیست؛ تفاسیر کلامی نیازمندی اسماء، از شأن حق به دور است.

این نقد، به‌سان چراغی است که تاریکی‌های سوء‌تفاهمات کلامی را روشن می‌سازد. اسماء الهی، به مثابه شعاع‌های نور ذات، نه تنها نیازی به غیر ندارند، بلکه خود، سرچشمه وجود و کمال‌اند. هرگونه نسبت نیاز یا نقص به آنها، به مثابه پوشاندن خورشید با پرده‌ای از ابهام است که حقیقت را از دیدگان پنهان می‌دارد.

نقد تفسیر معنای «إله» و «مألوه»

در بررسی معنای «إله» و «مألوه»، برخی تفاسیر به اشتباه این دو واژه را به معانی متعدد، مانند عبادت، تحیر، ثبات، یا سکون، تفسیر کرده‌اند. در زبان عربی، مصدر تنها معنای مصدری دارد و بدون قرینه، نمی‌تواند به معنای فاعل یا مفعول باشد. «إله» به معنای معبود و «مألوه» به معنای مخلوق است، و هرگونه تعدد معنا بدون قرینه، به تحریف معنا منجر می‌شود.

درنگ: «إله» به معنای معبود و «مألوه» به معنای مخلوق است؛ تعدد معانی بدون قرینه، به تحریف معنای این الفاظ منجر می‌شود.

این اصل، به‌سان کلیدی است که قفل‌های سوء‌تفاهمات زبانی را می‌گشاید. هر لفظ در زبان عربی، وحدت معنایی دارد و تعدد معانی، تنها با قرائن معتبر ممکن است. برای مثال، ماده «ضرب» در صیغ مختلف، مانند ضارب یا مضروب، معانی متفاوتی می‌گیرد، اما این معانی، همگی از ماده اصلی نشأت گرفته و با قرینه مشخص می‌شوند.

نقد تعدد معانی لفظ در ادبیات

هیچ لفظی به‌صورت ذاتی چند معنا ندارد، و معانی متعدد، ناشی از اشتقاقات و قرائن است. برای نمونه، ماده «ضرب» به معنای زدن است، اما در صیغ مختلف، مانند ضارب (فاعل) یا مضروب (مفعول)، معانی خاصی می‌یابد که همگی از معنای اصلی ماده نشأت می‌گیرند. این اصل، ریشه در مباحث علم اصول و ادبیات عرب دارد و از خلط معنای مصدر با فاعل و مفعول جلوگیری می‌کند.

درنگ: هر لفظ، وحدت معنایی دارد و معانی متعدد، از اشتقاقات و قرائن ناشی می‌شود؛ خلط معانی، به تحریف مفاهیم منجر می‌گردد.

این دیدگاه، به‌سان نقشه‌ای است که مسیر صحیح فهم معانی را نشان می‌دهد. هر لفظ، مانند درختی است که شاخه‌هایش (اشتقاقات) از تنه اصلی (ماده) سرچشمه می‌گیرند، و تنها با قرائن، معانی خاص خود را آشکار می‌سازند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، به نقد دیدگاه‌های کلامی و فلسفی نادرست در باب اسماء الهی و تفسیر الفاظ «إله» و «مألوه» پرداخت. تأکید بر وحدت معنایی الفاظ و نفی نیاز در اسماء الهی، از اصول بنیادین عرفان نظری است که هرگونه تحریف یا سوء‌تفاهم را رد می‌کند. این نقدها، زمینه را برای بررسی تأثیر فرهنگ ادبی بر فهم دینی در بخش بعدی فراهم می‌سازد.

بخش سوم: تأثیر فرهنگ ادبی بر فهم دینی

نقد ادبیات عامیانه و تأثیر آن بر فرهنگ اسلامی

ضعف در فرهنگ ادبی، به‌ویژه استفاده از اصطلاحات عامیانه در تفسیر متون دینی، به تحریف مفاهیم عمیق عرفانی و دینی منجر شده است. ادبیات قوی، اساس رشد و اقتدار یک ملت است، و ضعف در فهم دقیق معانی، به تضعیف فرهنگ و تمدن اسلامی انجامیده است.

درنگ: ضعف در فرهنگ ادبی و استفاده از اصطلاحات عامیانه، به تحریف مفاهیم دینی و تضعیف تمدن اسلامی منجر می‌شود.

ادبیات، به‌سان خونی است که در رگ‌های فرهنگ یک ملت جریان دارد. هنگامی که این خون با اصطلاحات عامیانه و فهم ناقص آلوده شود، حیات فرهنگی و تمدنی ملت به مخاطره می‌افتد. فهم دقیق متون دینی، نیازمند ادبیاتی است که چون آیینه‌ای صاف، حقیقت را بدون تحریف بازتاب دهد.

اصول علم اسماء الهی

علم اسماء الهی، نیازمند قواعد علمی دقیق و نظام‌مندی است که مشابه اصول فقه، از پراکندگی و گتره‌گویی در مباحث عرفانی جلوگیری کند. این علم، باید بر مبنای فرامین ربوبی و با روشی منسجم تدوین شود تا به‌عنوان رشته‌ای مستقل، جایگاه خود را در علوم اسلامی بیابد.

درنگ: علم اسماء الهی، نیازمند اصول علمی نظام‌مند است که مشابه اصول فقه، از گتره‌گویی در مباحث عرفانی جلوگیری می‌کند.

این پیشنهاد، به‌سان بنای استواری است که بر پایه‌های اصول علمی ساخته می‌شود. علم اسماء، چون درختی تناور است که شاخه‌هایش در آسمان عرفان نظری گسترده شده و ریشه‌هایش در فرامین ربوبی استوار است. تدوین این علم، گامی بلند در جهت نظام‌مندسازی دانش عرفانی خواهد بود.

نقد مفهوم واضع در زبان

نظریه واضع شخصی برای زبان، که گاه زبان را به خدا یا فردی خاص نسبت می‌دهد، مردود است. وضع الفاظ، تعینی و استمراری است و بر اساس نیازهای بشری شکل می‌گیرد. هیچ واضع واحدی وجود ندارد، و الفاظ با معانی خود تناسب دارند.

درنگ: وضع الفاظ، تعینی و استمراری است و بر اساس نیازهای بشری شکل می‌گیرد؛ هیچ واضع شخصی برای زبان وجود ندارد.

زبان، به‌سان رودی است که در مسیر تاریخ بشری جاری شده و هر قوم و ملتی، بر اساس نیازهای خود، به آن شاخه‌ای افزوده است. تناسب میان لفظ و معنا، چون پیوند میان روح و جسم است که بدون هماهنگی، حیات زبان ممکن نخواهد بود.

نقد ترادف و تعدد معانی در زبان

ترادف در لغت وجود ندارد، و هر لفظ، یک معنا دارد. معانی متعدد، ناشی از قرائن و اشتقاقات است و نه ذات لفظ. این اصل، از خلط معانی در تفسیر متون دینی جلوگیری می‌کند و بر دقت در تحلیل زبانی تأکید دارد.

درنگ: ترادف در لغت وجود ندارد؛ هر لفظ، یک معنا دارد و معانی متعدد، از قرائن و اشتقاقات ناشی می‌شود.

این اصل، به‌سان مشعلی است که مسیر فهم صحیح معانی را روشن می‌سازد. هر لفظ، چون گوهری یگانه است که تنها با قرائن و اشتقاقات، جلوه‌های مختلف خود را آشکار می‌کند. خلط معانی، به مثابه پراکندن این گوهر در میان سنگ‌ریزه‌هاست.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، به بررسی تأثیر فرهنگ ادبی بر فهم دینی و ضرورت تدوین علمی علم اسماء الهی پرداخت. نقد ادبیات عامیانه، تأکید بر وحدت معنایی الفاظ، و رد نظریه واضع شخصی، از نکات کلیدی این بخش‌اند. این مباحث، زمینه را برای تحلیل عمیق‌تر آیات قرآنی و تفاسیر عرفانی در بخش بعدی فراهم می‌سازد.

بخش چهارم: تحلیل آیات قرآنی و تفاسیر عرفانی

نقد تفسیر «وَإِنَّها طالِبَةٌ ما تُعْطِيهِ الْحَقائِقُ»

عبارت وَإِنَّها طالِبَةٌ ما تُعْطِيهِ الْحَقائِقُ در دو تفسیر بررسی شده است: نخست، اینکه اسماء طالب خلق‌اند و حقایق (اعیان ثابته) معطی خلق‌اند؛ دوم، اینکه اسماء هم طالب‌اند و هم معطی خلق از حقایق‌اند. هر دو تفسیر، به دلیل اشکالات فلسفی، مانند نیازمندی اسماء یا دست‌گردانی حقایق، مردودند.

درنگ: تفاسیر نیازمندی اسماء یا فاعلیت مستقل حقایق در عبارت وَإِنَّها طالِبَةٌ ما تُعْطِيهِ الْحَقائِقُ مردودند، زیرا همه تعینات، ظهورات حق‌اند.

این نقد، به‌سان جراحی دقیقی است که زوائد تفاسیر نادرست را از پیکره حقیقت جدا می‌سازد. اسماء الهی، به‌عنوان ظهورات ذات، نه طالب‌اند و نه نیازمند، و حقایق (اعیان ثابته) نیز فاعل مستقل نیستند. همه مراتب وجود، چون موج‌هایی بر سطح دریای ذات الهی‌اند که از او سرچشمه می‌گیرند و به او بازمی‌گردند.

تبیین وحدت وجود و نفی نیاز در اسماء

ذات، اسماء، صفات، اعیان ثابته، و مخلوقات، همگی تعینات ظهوری حق‌اند و هیچ‌گونه طلب یا نیازی در آنها وجود ندارد. این دیدگاه، ریشه در وحدت وجود دارد که هرگونه دوگانگی یا استقلال را نفی می‌کند.

درنگ: همه مراتب وجود، از ذات تا مخلوقات، تعینات ظهوری حق‌اند و هیچ‌گونه نیاز یا طلب در آنها متصور نیست.

وحدت وجود، به‌سان خورشیدی است که همه موجودات را در پرتو خود روشن می‌سازد. هیچ موجودی، از ذات تا خلق، خارج از این پرتو نیست، و هرگونه تصور نیاز یا استقلال، به مثابه سایه‌ای است که در برابر این نور بی‌اثر می‌شود.

نقد تفسیر آیه فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي

آیه فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي (پس چون او را درست کردم و از روح خود در او دمیدم) در برخی تفاسیر، به معنای دمیدن مادی تفسیر شده است. این فهم عامیانه، نادرست است، زیرا نفخ روح، حقیقتی معنوی و اشرافی است که به اعطای حیات معنوی اشاره دارد.

درنگ: نفخ روح در آیه فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي، حقیقتی معنوی و اشرافی است، نه دمیدن مادی.

نفخ روح، به‌سان نسیمی الهی است که حیات معنوی را به کالبد خلقت می‌بخشد. این نسیم، نه ماده‌ای است که در ظرف جسم محصور شود، بلکه اشرافی است که بر همه عالم سیطره دارد. فهم عامیانه از این آیه، چون نگریستن به این نسیم از پشت شیشه‌ای غبارآلود است که حقیقت را تحریف می‌کند.

نقد مقوله ابوت و بنوت

تمایز میان تضایف (ابوت و بنوت) و تقدم علّی، از نکات دقیق فلسفی است. پدر و پسر، به‌عنوان متضائف، هیچ‌یک بر دیگری تقدم ندارند، اما تقدم علّی، مقوله‌ای جداگانه است. خلط این دو، به سوء‌تفاهمات فلسفی منجر می‌شود.

درنگ: تضایف (ابوت و بنوت) از تقدم علّی متمایز است؛ خلط این دو، به سوء‌تفاهمات فلسفی منجر می‌شود.

تضایف، به‌سان دو کفه ترازویی است که بدون یکدیگر معنا نمی‌یابند، اما تقدم علّی، چون سلسله‌ای است که علت و معلول را در مراتب وجودی به‌هم پیوند می‌دهد. خلط این دو، مانند درهم‌آمیختن دو رشته نخ متفاوت است که بافت حقیقت را آشوبناک می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، به تحلیل آیات قرآنی و نقد تفاسیر عرفانی و کلامی پرداخت. تأکید بر وحدت وجود، نفی نیاز در اسماء، و تصحیح فهم آیاتی چون فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي، از نکات کلیدی این بخش‌اند. این مباحث، با تکیه بر اصول عرفان نظری، راه را برای جمع‌بندی نهایی هموار می‌سازد.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، با تبیین مفاهیم بنیادین عرفان نظری ابن‌عربی، به بررسی اسماء الهی، اعیان ثابته، و ظهورات خلقی پرداخت. تأکید بر وحدت وجود، نفی نیاز در اسماء، و نقد تفاسیر کلامی و ادبی نادرست، از محورهای اصلی این اثر بود. نقد فرهنگ ادبی عامیانه و پیشنهاد تدوین علمی علم اسماء، گامی در جهت نظام‌مندسازی دانش عرفانی است. تحلیل آیات قرآنی و اصطلاحات عرفانی، با تکیه بر اصول ادبیات عرب و فلسفه اسلامی، به فهم دقیق‌تری از رابطه ذات، اسماء، و مخلوقات منجر شد. این اثر، با ارائه ساختاری علمی و بهره‌گیری از تمثیلات ادبی، کوشید تا منبعی جامع و ارزشمند برای پژوهشگران عرفان و فلسفه اسلامی فراهم آورد.

با نظارت صادق خادمی