متن درس
تبیین فص عذیری در فصوص الحکم: کاوش در مقام نبوت و نقد احادیث جعلی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۷۳۴)
دیباچه
فصوص الحکم، اثر سترگ ابنعربی، چونان گوهری در عرفان نظری میدرخشد که به تبیین مقامات انبیا و اولیا از منظر وحدت وجود و تجلیات الهی میپردازد. فص عذیری، یکی از فصول این اثر، به جایگاه عزیر علیهالسلام و نسبت او با مقامات نبوت و ولایت اختصاص دارد. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، با رویکردی فلسفی-عرفانی، به نقد تفاسیر رایج این فص پرداخته و بر ضرورت رد دیدگاههای بیاساس و استحسانی تأکید میورزد. متن پیشرو، با حفظ تمامی محتوای اصلی، بهگونهای بازنویسی شده که با افزودن توضیحات تکمیلی، تمثیلات ادبی و ساختاری علمی، معارف عرفانی را در قالبی دانشگاهی و متین به مخاطبان منتقل نماید
بخش یکم: دوگانگی وعد و وعید در خطاب الهی به عزیر
تفسیر خطاب «لامحون اسمک من دیوان النبوه»
در فص عذیری، شارح به بررسی حدیث منسوب به خطاب الهی «لامحون اسمک من دیوان النبوه» پرداخته و آن را به دو صورت وعد (وعده) یا وعید (تهدید) تفسیر کرده است. در تفسیر نخست، این خطاب بهعنوان وعید تلقی شده و به معنای محروم ساختن عزیر علیهالسلام از مقام نبوت به دلیل سؤالی بیمورد است. در تفسیر دوم، با توجه به مرتبه نبوت، این خطاب به وعد تبدیل شده و به معنای وعده الهی برای اعطای مقامی والاتر در آخرت تفسیر میشود. این دوگانگی، ریشه در تفاوت مراتب ادراک و فهم خطابات الهی دارد و نشاندهنده لایههای ظاهری و باطنی این خطاب است.
درنگ: خطاب «لامحون اسمک من دیوان النبوه» به دو صورت وعد یا وعید تفسیر شده که به مراتب ادراک و فهم خطابات الهی وابسته است.
نقد اعتبار حدیث
حدیث «لامحون اسمک من دیوان النبوه» فاقد سند معتبر و مغایر با اصول قرآنی است که انبیا را از سؤالات بیمورد مبرا میداند. این حدیث، به احتمال زیاد، تحت تأثیر جریانات انحرافی نظیر بنیامیه شکل گرفته و با هدف تضعیف جایگاه انبیا جعل شده است. استناد به چنین حدیثی، به انحراف در فهم مقامات انبیا منجر میشود و با آیاتی نظیر «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ۖ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ» (نجم: ۳-۴) که میفرماید: «و از سر هوس سخن نمیگویند، آنچه میگویند جز وحی نیست که به او وحی میشود»، ناسازگار است. این نقد، چونان کلیدی است که درهای حقیقت را از توهمات جدا میسازد.
درنگ: حدیث «لامحون اسمک من دیوان النبوه» جعلی و مغایر با قرآن کریم است و نمیتواند مبنای تفسیر عرفانی قرار گیرد.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، به بررسی دوگانگی وعد و وعید در خطاب منسوب به عزیر علیهالسلام و نقد اعتبار حدیث «لامحون اسمک» پرداخت. این حدیث، به دلیل فقدان سند و مغایرت با قرآن کریم، فاقد اعتبار است و نمیتواند مبنای فهم عرفانی قرار گیرد. این تحلیل، بر ضرورت نقد علمی و پرهیز از استناد به روایات بیاساس تأکید دارد و چونان مشعلی است که مسیر معرفت را روشن میسازد.
بخش دوم: نقد ادعای سؤالات بیمورد انبیا
ادعای مقبولیت همه سؤالات انبیا
شارح مدعی است که انبیا به دلیل برخورداری از ولایت خاص، از سؤالات بیمورد اجتناب میکنند و هر سؤالی از جانب آنها مقبول است و خداوند ملزم به پاسخگویی به آنهاست. این ادعا، با شواهد قرآنی ناسازگار است، زیرا انبیا، هرچند معصوماند، ممکن است به دلیل محدودیتهای بشری، سؤالاتی مطرح کنند که مورد پذیرش الهی قرار نگیرد یا با پاسخ تند مواجه شود. معصومیت در نگاه شیعه، به معنای حفظ از گناه و خطای عمدی است، اما شامل سؤالات ناشی از محدودیتهای بشری نمیشود.
درنگ: انبیا ممکن است سؤالات غیرضروری یا ناسخشی مطرح کنند که با پاسخ تند یا اصلاحی الهی مواجه شود.
سؤال ابراهیم علیهالسلام و پاسخ الهی
آیه «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (بقره: ۱۲۴) نمونهای از سؤال ابراهیم علیهالسلام است که میفرماید: «و هنگامی که پروردگار ابراهیم او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رساند، فرمود: من تو را برای مردم پیشوا قرار میدهم. گفت: و از فرزندانم؟ فرمود: پیمان من به ستمگران نمیرسد». ابراهیم علیهالسلام پس از دریافت وعده امامت، درباره ذریه خود سؤال کرد، اما پاسخ الهی نشان داد که این سؤال با محدودیتهایی مواجه است، زیرا پیمان الهی شامل ستمگران نمیشود. این سؤال، هرچند بیمورد نبود، اما به دلیل عدم توجه به امکان ظلم در ذریه، کاملاً مقبول واقع نشد.
درنگ: سؤال ابراهیم علیهالسلام درباره ذریهاش، با پاسخ محدود الهی مواجه شد که نشاندهنده محدودیتهای بشری انبیاست.
سؤال نوح علیهالسلام و پاسخ تند الهی
آیات «وَنَادَىٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ» (هود: ۴۵) و «قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ» (هود: ۴۶) نمونهای روشن از سؤال ناسخشی نوح علیهالسلام است که میفرماید: «و نوح پروردگارش را ندا داد و گفت: پروردگارا، پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و تو بهترین داورانی». و پاسخ الهی: «ای نوح، او از خاندان تو نیست، او عملی ناشایست است. پس چیزی را که به آن آگاهی نداری از من مخواه. من تو را اندرز میدهم که از نادانان مباش». نوح علیهالسلام با استناد به وعده الهی برای نجات اهل خود، درباره فرزندش سؤال کرد، اما خداوند با تندی پاسخ داد که فرزند او از اهلش نیست و سؤالش ناشی از جهل است. نوح علیهالسلام با استغفار در آیه «قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ ۖ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (هود: ۴۷) که میفرماید: «پروردگارا، به تو پناه میبرم که چیزی را که به آن آگاهی ندارم از تو بخواهم، و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود»، به خطای خود اعتراف کرد. این آیات، چونان آیینهای است که محدودیتهای بشری انبیا را نشان میدهد.
درنگ: سؤال نوح علیهالسلام درباره فرزندش، با پاسخ تند الهی مواجه شد که نشاندهنده امکان سؤال ناسخشی از سوی انبیاست.
نقد الزام خداوند به پاسخگویی
ادعای شارح مبنی بر اینکه خداوند ملزم به پاسخگویی و پذیرش سؤالات انبیاست، با شواهد قرآنی نظیر موارد ابراهیم و نوح علیهماالسلام ناسازگار است. خداوند ممکن است سؤال انبیا را رد یا اصلاح کند، و این امر جایگاه الهی را تنزل نمیدهد. آیه «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» (قصص: ۵۶) که میفرماید: «تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، بلکه خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند»، نشاندهنده محدودیت حتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در هدایت افراد است. این دیدگاه، چونان خطی است که مرز میان مقام الهی و محدودیتهای بشری انبیا را روشن میسازد.
درنگ: خداوند ملزم به پذیرش همه سؤالات انبیا نیست، و شواهد قرآنی این ادعا را رد میکنند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، به نقد ادعای مقبولیت همه سؤالات انبیا و الزام خداوند به پاسخگویی پرداخت. شواهد قرآنی، از جمله سؤالات ابراهیم و نوح علیهماالسلام، نشان میدهند که انبیا ممکن است سؤالات ناسخشی مطرح کنند که با پاسخ تند یا اصلاحی الهی مواجه شود. این تحلیل، بر محدودیتهای بشری انبیا و استقلال مقام الهی تأکید دارد و چونان مشعلی است که حقیقت را از توهمات جدا میسازد.
بخش سوم: ولایت خاص انبیا و محدودیتهای بشری
ماهیت ولایت خاص
انبیا به دلیل برخورداری از ولایت خاص، عارف به حقایق الهی و شاهد ظهور حق در همه مراتباند. این ولایت، مرتبهای از معرفت و شهود است که آنها را از سؤال درباره امور محال بازمیدارد. با این حال، این مقام والا مانع از سؤالات ناشی از محدودیتهای بشری، نظیر مورد نوح علیهالسلام، نمیشود. ولایت خاص، چونان نوری است که انبیا را به سوی حق هدایت میکند، اما محدودیتهای بشری آنها را از خطای غیرعمد مصون نمیدارد.
درنگ: ولایت خاص انبیا، مانع از سؤالات ناشی از محدودیتهای بشری نمیشود.
نقد ادعای اجتناب انبیا از سؤالات مکروه
شارح مدعی است که انبیا به دلیل معرفتشان، از سؤالاتی که خداوند از آنها کراهت دارد، اجتناب میکنند. این ادعا با آیات قرآنی نظیر مورد نوح علیهالسلام که سؤالش مورد کراهت الهی قرار گرفت، ناسازگار است. انبیا، هرچند عارف به اسما و صفات الهیاند، ممکن است به دلیل محدودیتهای بشری، سؤالاتی مطرح کنند که مورد پسند خداوند نباشد. این دیدگاه، چونان آیینهای است که واقعیت قرآنی را از فهم ایدهآلگونه جدا میسازد.
درنگ: انبیا ممکن است سؤالاتی مکروه مطرح کنند که با پاسخ اصلاحی الهی مواجه شود.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، به بررسی ولایت خاص انبیا و نقد ادعای اجتناب آنها از سؤالات مکروه پرداخت. ولایت خاص، مانع از سؤالات ناشی از محدودیتهای بشری نمیشود، و شواهد قرآنی این واقعیت را تأیید میکنند. این تحلیل، بر ضرورت فهم دقیق جایگاه انبیا و پرهیز از دیدگاههای ایدهآلگونه تأکید دارد و چونان پلی است که معرفت عرفانی را به واقعیت قرآنی متصل میسازد.
بخش چهارم: سؤال انبیا و رابطه با قدر الهی
سؤال انبیا درباره قدر
شارح مدعی است که پذیرش سؤال انبیا به معنای اعطای اطلاع از سر قدر نیست، بلکه به نشان دادن کیفیت احیاء در آخرت اشاره دارد. سؤال انبیا درباره قدر، به دلیل عدم امکان درک کامل آن جز با کشف، ممکن است بیپاسخ بماند. خداوند به جای اعطای علم قدر، کیفیت احیاء را بهصورت عینی نشان میدهد، مانند آنچه در مورد عزیر علیهالسلام رخ داد. این وعده، به آخرت موکول شده، جایی که اسرار قدر با شهود اعیان آشکار میشود. این دیدگاه، با مفهوم اعیان ثابته در عرفان ابنعربی سازگار است که قدر را در عالم علم الهی و غیرقابل درک کامل برای بشر میداند.
درنگ: سؤال انبیا درباره قدر، به دلیل ماهیت غیرقابل درک آن، ممکن است به شهود کیفیت احیاء در آخرت موکول شود.
نقد ارجاع پاسخ به آخرت
ارجاع پاسخ سؤال عزیر علیهالسلام به آخرت، بهعنوان وعده الهی، مورد نقد قرار گرفته است. آیه «قَالَ كَمْ لَبِثْتَ ۖ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ» (بقره: ۲۵۹) که میفرماید: «گفت: چه مدت درنگ کردی؟ گفت: یک روز یا پارهای از روز»، نشاندهنده پاسخ عینی خداوند به عزیر علیهالسلام در دنیاست. عزیر علیهالسلام با مشاهده احیای الاغ و غذا، پاسخ سؤالش را در دنیا دریافت کرد، بنابراین ارجاع به آخرت غیرضروری است. این ارجاع، تلاشی برای توجیه حدیث جعلی «لامحون اسمک» تلقی میشود و با شواهد قرآنی ناسازگار است.
درنگ: پاسخ سؤال عزیر علیهالسلام در دنیا داده شد و ارجاع به آخرت با شواهد قرآنی ناسازگار است.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، به بررسی رابطه سؤال انبیا با قدر الهی و نقد ارجاع پاسخ به آخرت پرداخت. سؤال انبیا درباره قدر ممکن است به شهود کیفیت احیاء موکول شود، اما در مورد عزیر علیهالسلام، پاسخ در دنیا داده شد. این تحلیل، بر ضرورت انطباق تفاسیر با شواهد قرآنی تأکید دارد و چونان مشعلی است که حقیقت را از توجیهات بیاساس جدا میسازد.
بخش پنجم: ضرورت نقد علمی در علوم دینی
فقدان نقد علمی و پیامدهای آن
فقدان نقد علمی در علوم دینی، به رواج دیدگاههای بیاساس و استحسانی در متون عرفانی منجر شده است. احترام بیش از حد به متون، بدون بررسی دقیق، مانع از تحلیل روشمند و تقویت استدلال شده و به انحرافات نظری دامن زده است. نقد علمی، چونان بادی است که غبار جهل را از آیینه علم میزداید و راه را برای فهم عمیقتر باز میکند. در زمان حاضر، با باز شدن فضای نقد و آزادی بیان، ضرورت تحلیل دقیق و روشمند بیش از پیش احساس میشود.
درنگ: فقدان نقد علمی در علوم دینی، به رواج دیدگاههای بیاساس منجر شده و تحلیل روشمند را ضروری میسازد.
نقد ادعای نیاز به مرتبه نبوت برای فهم خطابات الهی
شارح مدعی است که فهم خطابات الهی (وعد یا وعید) نیازمند مرتبه نبوت است. این ادعا نادرست است، زیرا عالمان فاضل و حتی ادیبان غیرنبی نیز میتوانند با ابزارهای بلاغت و فقهاللغه، محاورات الهی را درک کنند. فهم وعد و وعید، به دانش ادبی و تحلیلی وابسته است، نه صرفاً به مقام نبوت. این دیدگاه، چونان خطی است که مرز میان مقام نبوت و ابزارهای تحلیلی را روشن میسازد و از اغراق در جایگاه نبوت پرهیز میدهد.
درنگ: فهم خطابات الهی نیازمند دانش ادبی و تحلیلی است و به مرتبه نبوت محدود نمیشود.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، به ضرورت نقد علمی در علوم دینی و رد ادعای نیاز به مرتبه نبوت برای فهم خطابات الهی پرداخت. فقدان نقد علمی، به رواج دیدگاههای بیاساس منجر شده و تحلیل روشمند را ضروری میسازد. فهم خطابات الهی، با ابزارهای ادبی و تحلیلی ممکن است و نیازی به مرتبه نبوت ندارد. این مفاهیم، چونان ستونهاییاند که بنای معرفت علمی را استوار میسازند.
بخش ششم: نقش عالمان شیعه در دفاع از قرآن کریم
دفاع از قرآن در برابر هجمههای جهانی
عالمان شیعه، با تأکید بر عصمت انبیا و قرآن کریم، نقش برجستهای در دفاع از این کتاب آسمانی در برابر هجمههای رسانههای جهانی ایفا کردهاند. در عصری که برخی رسانهها به تخریب اسلام و قرآن میپردازند، عالمان شیعه با استدلال و عقلانیت، از جایگاه والای قرآن دفاع کردهاند. این دفاع، با سنت حدیث ثقلین که قرآن و عترت را دو میراث پیامبر صلیاللهعلیهوآله میداند، همخوانی دارد و مانع از تضعیف جایگاه قرآن شده است.
درنگ: عالمان شیعه با استدلال و عقلانیت، از قرآن کریم در برابر هجمههای جهانی دفاع کردهاند.
پیامدهای احادیث جعلی
احادیث جعلی نظیر «لامحون اسمک» به تضعیف جایگاه انبیا و ایجاد انحرافات نظری منجر شدهاند. این احادیث، به احتمال زیاد، توسط جریانات انحرافی نظیر بنیامیه برای تخریب انبیا جعل شدهاند. رواج چنین احادیثی، به دلیل فقدان نقد علمی در گذشته، به فهم نادرست از مقامات انبیا دامن زده است. بررسی سندی و محتوایی احادیث، چونان سپری است که علوم دینی را از انحرافات حفظ میکند.
درنگ: احادیث جعلی نظیر «لامحون اسمک» به تضعیف جایگاه انبیا و انحرافات نظری منجر شدهاند.
جمعبندی بخش ششم
این بخش، به نقش عالمان شیعه در دفاع از قرآن کریم و نقد پیامدهای احادیث جعلی پرداخت. عالمان شیعه با استدلال و عقلانیت، از جایگاه والای قرآن دفاع کردهاند و بررسی احادیث جعلی، ضرورت نقد علمی را برجسته میسازد. این مفاهیم، چونان ستارگانیاند که آسمان معرفت دینی را روشن میکنند.
بخش هفتم: مرتبه باقیه انبیا و نقد تفسیر وعد
مرتبه باقیه در آخرت
شارح مدعی است که خطاب «لامحون اسمک» وعدهای برای اعطای مرتبه باقیه در آخرت است، مقامی والا که فراتر از شرع دنیوی است. این دیدگاه، تلاشی برای توجیه حدیث جعلی بهعنوان وعدهای مثبت است، اما با شواهد قرآنی ناسازگار است. عزیر علیهالسلام در دنیا پاسخ سؤالش را با احیای الاغ و غذا دریافت کرد، بنابراین نیازی به وعده آخرتی نیست. این تحلیل، چونان آیینهای است که حقیقت را از توجیهات بیاساس جدا میسازد.
درنگ: مرتبه باقیه در آخرت، با پاسخ دنیوی عزیر علیهالسلام ناسازگار است و نمیتواند توجیهی برای حدیث جعلی باشد.
نقد تفسیر خطاب بهعنوان وعد
تفسیر خطاب «لامحون اسمک» بهعنوان وعد، به معنای بزرگداشت عزیر علیهالسلام با حذف نبوت، نادرست است. حذف نام از دیوان نبوت، به معنای تنزل مقام است، نه ارتقای آن. این تفسیر، تلاشی برای تبدیل وعید به وعد است، اما با منطق و شواهد قرآنی سازگار نیست. این نقد، چونان خطکشی است که مرز میان حقیقت و توهم را روشن میسازد.
درنگ: تفسیر خطاب «لامحون اسمک» بهعنوان وعد، با منطق و شواهد قرآنی ناسازگار است.
جمعبندی بخش هفتم
این بخش، به بررسی مرتبه باقیه انبیا و نقد تفسیر خطاب «لامحون اسمک» بهعنوان وعد پرداخت. این خطاب، به دلیل جعلی بودن و ناسازگاری با قرآن کریم، نمیتواند وعدهای برای اعطای مرتبه باقیه تلقی شود. این تحلیل، بر ضرورت انطباق تفاسیر با شواهد قرآنی تأکید دارد و چونان مشعلی است که مسیر حقیقت را روشن میکند.
بخش هشتم: ضرورت مطالعه و تحلیل قرآن کریم
اهمیت تدبر در قرآن
مطالعه و تحلیل روزانه قرآن کریم، برای فهم دقیق جایگاه انبیا و رد دیدگاههای بیاساس ضروری است. عدم تدبر مستمر در قرآن، به کمتوجهی به آیات و رواج تفاسیر نادرست منجر شده است. آیه «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» (مزمل: ۲۰) که میفرماید: «پس آنچه از قرآن برایتان میسر است بخوانید»، بر قرائت و تدبر در قرآن تأکید دارد. تحلیل آیات با مذاق قرآنی، به درک صحیح رابطه خدا و انبیا کمک میکند و از انحرافات نظری جلوگیری مینماید. این تدبر، چونان رودی است که معرفت را به سوی دریای حقیقت هدایت میکند.
درنگ: مطالعه و تحلیل روزانه قرآن کریم، برای فهم جایگاه انبیا و رد تفاسیر نادرست ضروری است.
جمعبندی بخش هشتم
این بخش، به ضرورت مطالعه و تحلیل قرآن کریم برای فهم دقیق جایگاه انبیا و جلوگیری از انحرافات نظری پرداخت. تدبر در قرآن، راهی برای قرب به خدا و درک حقایق الهی است و از رواج دیدگاههای بیاساس جلوگیری میکند. این مفهوم، چونان نوری است که مسیر معرفت دینی را روشن میسازد.
نتیجهگیری نهایی
فص عذیری در فصوص الحکم، به تبیین جایگاه عزیر علیهالسلام و رابطه او با مقامات نبوت و ولایت میپردازد. این نوشتار، با نقد حدیث جعلی «لامحون اسمک من دیوان النبوه»، نشان داد که این حدیث فاقد اعتبار است و نمیتواند مبنای تفسیر عرفانی قرار گیرد. انبیا، هرچند دارای ولایت خاصاند، ممکن است به دلیل محدودیتهای بشری، سؤالات ناسخشی مطرح کنند که با پاسخ تند یا اصلاحی الهی مواجه شود. خداوند ملزم به پذیرش همه سؤالات انبیا نیست، و شواهد قرآنی این واقعیت را تأیید میکنند. نقد علمی و مطالعه مستمر قرآن کریم، برای رد انحرافات نظری و تقویت استدلال در علوم دینی ضروری است. عالمان شیعه با تأکید بر عصمت انبیا و قرآن، از این کتاب آسمانی در برابر هجمهها دفاع کردهاند. این نوشتار، چونان آیینهای است که حقیقت عرفانی را در پرتو نقد علمی بازمیتاباند و انسان را به تأمل در اسرار الهی دعوت میکند.
دعای ختام
در پایان، با درود بر محمد و آل محمد صلیاللهعلیهوآله، از خداوند متعال طلب خیر و معرفت میکنیم. این دعا، چونان کلیدی است که درهای رحمت الهی را میگشاید و بحث را با طلب خیر به پایان میبرد.
درنگ: درود بر محمد و آل محمد، نشانه ارادت به اهل بیت و ختامی معنوی برای بحث است.
با نظارت صادق خادمی