در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 796

متن درس





شرح فصوص الحکم: فص عیسویه

شرح فصوص الحکم: فص عیسویه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۷۹۵)

مقدمه

فص عیسویه از فصوص الحکم ابن‌عربی، به‌عنوان یکی از عمیق‌ترین متون عرفان اسلامی، به تبیین مراتب وجودی، اقتضائات آن‌ها و رابطه میان آمر و مامور می‌پردازد. این شرح، که ریشه در درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره دارد، با رویکردی عرفانی و فلسفی، مفاهیم بنیادین وجود، تحول‌پذیری اقتضائات و نقش انسان در تسخیر عالم را کاوش می‌کند. متن پیش‌رو با هدف ارائه محتوایی علمی و منسجم، تمامی نکات اصلی را با توضیحات تفصیلی و تمثیلات ادبی در هم آمیخته و ساختاری دانشگاهی به آن بخشیده است. با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و روایات، این نوشتار درصدد است تا مفاهیم عمیق عرفانی را به زبانی روشن و فاخر برای مخاطبان متخصص ارائه دهد.

بخش اول: انسباق وجودی و مراتب هستی

مفهوم انسباق وجودی

هر موجودی در مرتبه‌ای خاص از مراتب وجودی جای دارد و به اقتضای حقیقت آن مرتبه، از امکانات، احکام، آثار و توانمندی‌های ویژه‌ای برخوردار است. انسباق وجودی، به معنای سبقت گرفتن هر موجود در مرتبه خود، بر اساس ویژگی‌های ذاتی آن مرتبه است. این مفهوم، ریشه در نظریه سلسله‌مراتب وجود در عرفان ابن‌عربی دارد، که عالم هستی را چون نردبانی می‌بیند که هر پله‌اش، موجودی را با اقتضائات خاص خود در بر می‌گیرد. گویی هر موجود، چون گوهری در صدف مرتبه خویش، درخشش ویژه‌ای از حقیقت وجود را بازمی‌تاباند.

درنگ: انسباق وجودی، نظم و سلسله‌مراتب عالم هستی را نشان می‌دهد، که هر موجودی در مرتبه خود، به اقتضای حقیقت آن مرتبه، ویژگی‌ها و توانمندی‌های منحصربه‌فردی دارد.

عدم جبر در اقتضائات

اقتضائات هر مرتبه، جبری و تغییرناپذیر نیست. حتی اقتضائات ذاتی موجودات نیز قابل تبدل است. شقی مطلق می‌تواند به سعید کامل تبدیل شود و سعید کامل ممکن است به شقی مطلق گراید. این امکان، بر اساس اصل عرفانی «کُلُّ شَیْءٍ فِی کُلِّ شَیْءٍ» (هر چیزی در هر چیزی است) تبیین می‌شود، که به پویایی وجودی اشاره دارد. این اصل، چون خورشیدی در آسمان عرفان، نشان می‌دهد که هیچ موجودی به اقتضای اولیه خود محدود نیست و می‌تواند با تلاش و سلوک، به مراتب دیگر راه یابد.

غلبه اقتضا در شقی و سعید

تفاوت میان شقی و سعید، در غلبه اقتضاست. شقی، اقتضای غلبه در شقاوت دارد، اما می‌تواند به سعادت دست یابد، و سعید، اقتضای غلبه در سعادت دارد، اما ممکن است به شقاوت گراید. این تفاوت، در قرب و بعد به سعادت یا شقاوت است، گویی دو مسافر در دو سوی جاده‌ای به سوی مقصدی واحد، که یکی به مقصد نزدیک‌تر و دیگری دورتر است، اما هر دو می‌توانند مسیر را بپیمایند.

درنگ: تفاوت شقی و سعید در غلبه اقتضاست، اما این غلبه، مانع تحول وجودی نیست؛ شقی می‌تواند سعید شود و سعید می‌تواند به شقاوت گراید، بسته به تلاش و سلوک.

دوری و نزدیکی به سعادت و شقاوت

شقی برای رسیدن به سعادت، راهی دشوارتر و دورتر پیش رو دارد، و سعید برای گرایش به شقاوت نیز مسیری سخت‌تر. اما این امر محال نیست، بلکه به تلاش و تصرف بستگی دارد. این پویایی، چون رودی جاری در بستر وجود، نشان‌دهنده امکان تحول و حرکت در مراتب وجودی است.

بخش دوم: نقد باورهای نادرست و امکان تحول

نقد خرافات و باورهای جبرگرایانه

باورهایی چون «ناکس کس نگردد از این بالا نشستن‌ها» یا «گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه، به آب زمزم و کوثر سفید نتوان گشت» به‌عنوان خرافاتی معرفی شده‌اند که با عقل، عرفان و دین در تضادند. این باورها، چون غباری بر آینه حقیقت، مانع دیدن امکان تحول وجودی می‌شوند. عرفان اسلامی، با تأکید بر اختیار و تحول‌پذیری، این باورها را رد می‌کند و راه را برای تغییر اقتضائات باز می‌بیند.

درنگ: باورهای جبرگرایانه، که تحول وجودی را ناممکن می‌دانند، با اصول عرفانی، قرآنی و عقلی ناسازگارند و به‌عنوان خرافات مردود شناخته می‌شوند.

امکان تحول اقتضائات ذاتی

حتی اقتضائات ذاتی موجودات قابل تغییر است. به‌عنوان مثال، می‌توان عقرب را مهربان، شیر را میزبان و مرغ را جنگجو تربیت کرد. این تحولات، با علم، تجربه و تکنیک ممکن است. گویی طبیعت، چون خمیری در دستان انسان، آماده شکل‌گیری به اشکال نوین است. این دیدگاه، با پیشرفت‌های علمی مدرن نیز هم‌خوانی دارد، که نشان‌دهنده قدرت انسان در تصرف در عالم است.

ادل‌الدلیل بر صحت شیء وقوعه

بهترین دلیل بر امکان یک چیز، وقوع آن است. مثال‌هایی چون تربیت خروس برای غلبه بر گرگ یا آهو برای غلبه بر شیر، نشان‌دهنده امکان تحول اقتضائات با تربیت و تکنیک است. این اصل، چون مشعلی در تاریکی، راه را برای فهم امکانات وجودی روشن می‌کند.

امکان پیوندهای غیرمتعارف

با دانش و تکنیک، می‌توان هر گیاهی را به هر گیاهی، و حتی گیاه را به سنگ پیوند زد. این امور، محال نیستند، بلکه به شناخت اقتضائات بستگی دارند. این دیدگاه، چون دری گشوده به سوی امکانات بی‌کران خلقت، قدرت انسان را در تسخیر عالم نشان می‌دهد.

عدم وجود نازایی مطلق

نازایی مطلق در خلقت وجود ندارد. هر نازایی، ناشی از مشکلات مجاری است که با رفع آن، باروری ممکن می‌شود. این اصل، چون نویدی از کمال خلقت الهی، بر امکان رفع موانع با علم و تلاش تأکید دارد.

درنگ: هیچ نازایی مطلقی در خلقت نیست؛ هر مانعی با علم و تلاش قابل رفع است، که این امر با کمال خلقت الهی هم‌خوانی دارد.

بخش سوم: تسخیر عالم و نقش انسان

تسخیر عالم برای انسان

آیه سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ (قرآن کریم، سوره جاثیه: ۱۳) به معنای تسخیر همه موجودات آسمان‌ها و زمین برای انسان است: «و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است برای شما رام کرد…». این آیه، چون تاجی بر سر انسان، اقتدار او را در تصرف در عالم با ابزار علم و سلوک نشان می‌دهد.

نقش اولیاء خدا در تحولات

اولیاء خدا، با تصرفات معنوی و بدون نیاز به ابزار مادی، می‌توانند اقتضائات را تغییر دهند، در حالی که علم و تکنیک این کار را با ابزار مادی انجام می‌دهند. این تمایز، چون دو بال پرواز، یکی معنوی و دیگری مادی، قدرت انسان را در تسخیر عالم نمایان می‌سازد.

امکان وصول به مقامات عالی

با عبادت و سلوک، می‌توان به مقام موسی کلیم‌الله یا حتی بالاتر رسید. هیچ راهی در عالم بسته نیست، و حتی برای خدا شدن نیز عاقری وجود ندارد. این دیدگاه، چون افقی بی‌کران، امکان وصول به مراتب بالای قرب الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: هیچ راهی در عالم بسته نیست؛ انسان با سلوک و عبادت می‌تواند به مراتب عالی قرب الهی دست یابد، و هیچ محدودیتی در اقتضائات وجودی او نیست.

بخش چهارم: نقد جبرگرایی و نقش اختیار

نقد جبرگرایی در اقتضائات

باور به اینکه برخی ذاتاً سعید یا شقی هستند و نمی‌توانند تغییر کنند، با عقل و دین در تضاد است. حتی کسانی که اقتضای شقاوت دارند، می‌توانند سعید شوند. این دیدگاه، چون نسیمی که پرده‌های جبر را کنار می‌زند، اختیار انسان را در تحول وجودی برجسته می‌سازد.

مهر الهی و اختیار انسان

آیه خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ (قرآن کریم، سوره بقره: ۷) به نهایتی اشاره دارد که پس از اصرار بر کفر و شقاوت رخ می‌دهد: «خدا بر دل‌هایشان مهر نهاده…». این مهر، نتیجه اعمال خود افراد است، نه جبر الهی. گویی انسان، با انتخاب خویش، مهر را بر دل خود می‌نهد.

تفاوت اقتضا و فعلیت

اقتضا (استعداد) قابل تبدل است، اما فعلیت (عمل انجام‌شده) به سختی تغییر می‌یابد. قاتلی که فعلیت قتل را انجام داده، نمی‌تواند به دانشگاه فرستاده شود، اما می‌تواند توبه کند. این تمایز، چون خطی میان بالقوه و بالفعل، نقش اختیار را در تحول وجودی روشن می‌کند.

خطر تکرار گناه

تکرار گناه، آن را به فعلیت نزدیک‌تر کرده و دفع آن را دشوارتر می‌کند. گناه تا زمانی که تکرار نشده، راحت‌تر قابل دفع است. این نکته، چون هشداری در مسیر سلوک، بر اهمیت مراقبت از نفس تأکید دارد.

امکان توبه پس از فعلیت

حتی پس از فعلیت گناه، مانند قتل، توبه ممکن است. قاتل می‌تواند با توبه پاک شده و در برزخ از عذاب رهایی یابد. این رحمت الهی، چون دریچه‌ای به سوی نور، امکان بازگشت به سعادت را حتی پس از گناهان بزرگ نشان می‌دهد.

درنگ: توبه، حتی پس از فعلیت گناه، ممکن است و انسان را از عذاب برزخی رهایی می‌بخشد، که این امر رحمت بی‌کران الهی را نشان می‌دهد.

بخش پنجم: اقتضائات ارواح و تحولات انسانی

الارواح جنود مجنده

حدیث «الأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ» (ارواح لشکرهای گردآمده‌اند) به غلبه اقتضا در ارواح اشاره دارد. ارواح ممکن است به دلیل اقتضائات محیطی یا موقعیت، با یکدیگر درگیر شوند. این حدیث، چون آینه‌ای، تأثیر محیط بر رفتار انسان را بازمی‌تاباند.

تأثیر اقتضائات محیطی

مثال دو عالم که سی سال هم‌حجره بودند، اما پس از رسیدن به مقام، مانند گرگ به جان یکدیگر افتادند، نشان‌دهنده تأثیر اقتضائات محیطی و موقعیت بر رفتار است. گویی اقتضائات، چون بادهایی متغیر، می‌توانند روابط را دگرگون کنند.

داستان هفت درویش

داستان هفت درویش که در گلیمی می‌خوابیدند، اما پس از سلطنت، اقلیم را پاره کردند، نشان‌دهنده تغییر اقتضا با تغییر موقعیت است. این داستان، چون نقشی بر آب، تأثیر قدرت و موقعیت را بر اقتضائات انسانی نشان می‌دهد.

نمونه‌ای از حفظ اقتضای سعادت

یکی از عالمان دینی، با اقتضای سعادت، هیچ مال دنیوی نداشت و به‌عنوان حجت خدا بر زمین شناخته شد. این نمونه، چون ستاره‌ای درخشان، الگوی عملی سلوک عرفانی را نشان می‌دهد.

درنگ: اقتضائات انسانی با تغییر موقعیت و محیط دگرگون می‌شوند، اما با سلوک می‌توان اقتضای سعادت را حفظ کرد یا به آن دست یافت.

بخش ششم: ریاضت و نقش آن در تحول وجودی

اهمیت ریاضت در سلوک

بدون ریاضت، تحول وجودی و رسیدن به مراتب بالا ممکن نیست. شعر «مه چو باریک شود انگشت‌نما می‌گردد» به اهمیت ریاضت اشاره دارد، گویی انسان چون ماهی است که تنها با باریک شدن در ریاضت، در آسمان معرفت درخشش می‌یابد.

تلاش شبانه و سحر اللیالی

عبارت «مَنْ طَلَبَ الْعُلَى سَحَرَ اللَّیَالِی» (هرکس مقامات بلند را طلب کند، شب‌ها را بیدار ماند) به تلاش شبانه برای رسیدن به مراتب عالی اشاره دارد. این تلاش، چون مشعلی در شب، راه را به سوی کمال روشن می‌کند.

ریاضت درویشان

درویشان با نشستن روی پا و اجتناب از گذاشتن ماتحت روی زمین، از سنگینی و اشتهای نفسانی جلوگیری می‌کنند. این روش، چون کلیدی برای قفل نفس، راه را برای کنترل آن می‌گشاید.

نقد باورهای نادرست در علم دینی

عباراتی چون «الحمار حمار ذاتاً» در برخی متون علم دینی، به‌عنوان باورهایی نادرست رد شده‌اند. این عبارات، با عقل و عرفان در تضادند و امکان تحول وجودی را انکار می‌کنند.

درنگ: ریاضت، کلید تحول وجودی است و بدون آن، وصول به مراتب عالی ممکن نیست؛ باورهای جبرگرایانه در علم دینی نیز با حقیقت عرفانی ناسازگارند.

بخش هفتم: رابطه آمر و مامور

عالم قضا و مرتبه وجودی

در عالم قضا، پیش از مرتبه وجودی، امر و نهی برای انسان وجود نداشت. پس از ورود به مرتبه، احکام الهی نفوذ می‌یابند. این تمایز، چون خطی میان عالم کلی و جزئی، نقش مراتب را در احکام الهی نشان می‌دهد.

وظایف مرتبه مامور

مرتبه مامور، دارای حکمی است که در هر ماموری ظاهر می‌شود، شامل انقیاد به امر، اطاعت از حکم و اجابت دعا. این وظایف، چون زنجیری، بنده را به امر الهی پیوند می‌دهند.

وظایف مرتبه آمر

مرتبه آمر، دارای حکمی است که در هر امری ظاهر می‌شود، شامل تکلیف به مامور و حکم بر او. آمر در امر ظاهر می‌شود، نه در خود آمر. این تمایز، چون پرده‌ای، حقیقت آمر را از دید مامور پنهان می‌کند.

تفاوت آمر و مامور

آمر در اختیار ما نیست، اما امرش در دسترس است. مامور هم در اختیار خود و هم در اختیار آمر است. این رابطه، چون گفت‌وگویی میان خالق و مخلوق، نقش امر الهی را در هدایت بنده نشان می‌دهد.

مثال قرآنی آمر و مامور

آیه أَقِمِ الصَّلَاةَ (قرآن کریم، سوره هود: ۱۱۴) به‌عنوان امر الهی و عبد به‌عنوان مامور معرفی شده است: «نماز را برپا دار…». اما طلب بنده، مانند رَبِّ اغْفِرْ لِی (قرآن کریم، سوره اعراف: ۱۵۱) «پروردگارا، مرا ببخش…»، امر نیست، بلکه درخواست است.

تفاوت طلب و امر

طلب بنده از خداوند، مانند «پروردگارا، مرا ببخش»، امر نیست، بلکه درخواست است. امر از عالی به دانی است، اما طلب ممکن است از دانی به عالی باشد. این تمایز، چون خطی میان خالق و مخلوق، نقش اختیار را در طلب بنده نشان می‌دهد.

اجابت دوطرفه

هر دعاکننده‌ای مجاب است، زیرا همان‌طور که خداوند از بنده اجابت امرش را طلب می‌کند، بنده نیز از خداوند اجابت طلبش را می‌خواهد. این رابطه متقابل، چون آینه‌ای، پیوند خالق و مخلوق را بازمی‌تاباند.

درنگ: رابطه آمر و مامور، گفت‌وگویی دوطرفه است؛ خداوند از بنده اجابت امرش را می‌طلبد و بنده از خداوند اجابت طلبش را، که این پیوند متقابل، اساس سلوک عرفانی است.

جمع‌بندی

فص عیسویه از فصوص الحکم، چون گوهری درخشان در گنجینه عرفان اسلامی، به تبیین مراتب وجودی، تحول‌پذیری اقتضائات و رابطه آمر و مامور پرداخته است. این شرح، با تأکید بر عدم جبر در اقتضائات، امکان تحول از شقاوت به سعادت و بالعکس را با استناد به اصل «کُلُّ شَیْءٍ فِی کُلِّ شَیْءٍ» نشان داده است. آیات قرآن کریم، مانند سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ و خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ، اقتدار انسان در تصرف در عالم و اختیار او در تعیین مسیر سعادت یا شقاوت را برجسته می‌کنند. تمایز میان اقتضا و فعلیت، نقش ریاضت در تحول و تفاوت میان امر و طلب، از دیگر محورهای کلیدی این شرح است. این نوشتار، با زبانی متین و علمی، مفاهیم عرفانی را با عمق و دقت تبیین کرده و با تمثیلات ادبی، درک جامعی از مراتب وجودی و رابطه خالق و مخلوق ارائه داده است.

با نظارت صادق خادمی