در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 819

متن درس





تبیین وحدت وجود و اسماء الهی در فصوص الحکم: بازخوانی عرفانی حدیث قدسی

تبیین وحدت وجود و اسماء الهی در فصوص الحکم: بازخوانی عرفانی حدیث قدسی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۸۱۹)

مقدمه: درآمدی بر وحدت وجود و رابطه حق و خلق

فصوص الحکم، اثر سترگ ابن‌عربی، چون گوهری درخشان در آسمان عرفان اسلامی می‌درخشد و دریچه‌ای است به سوی فهم عمیق رابطه میان حق و خلق، وحدت وجود و تجلیات اسماء و صفات الهی. این اثر، با نگاهی عمیق به حدیث قدسی «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ»، حقیقت ساریه الهی در همه هستی را تبیین می‌کند. شرح حاضر، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، تلاشی است برای بازنمایی این حکمت عرفانی در قالبی علمی، نظام‌مند و منسجم. این نوشتار، با رویکردی عرفانی، فلسفی و کلامی، به تحلیل اصول بنیادین عرفان نظری می‌پردازد و با نقد تفاسیر نادرست، چون اندراج و حلول، راه را برای فهمی دقیق‌تر از وحدت وجود هموار می‌سازد. متن پیش‌رو، تمامی جزئیات و مفاهیم اصلی را با زبانی متین و فاخر حفظ کرده و با افزودن توضیحات تکمیلی، به‌سان چشمه‌ای زلال، معرفت عرفانی را به طالبان حقیقت عرضه می‌دارد.

بخش اول: حدیث قدسی و هویت ساریه الهی

تبیین حدیث قدسی

حدیث قدسی «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ» به معنای «من گوش او هستم که با آن می‌شنود و چشم او هستم که با آن می‌بیند» گواهی است بر حضور ساری و جاری حق در همه هستی. این حدیث، نه به معنای حلول خدا در اعضا، بلکه به هویت ساریه الهی در همه موجودات اشاره دارد. خدا، به‌سان نوری است که در همه آینه‌های خلقت تجلی می‌یابد، بی‌آنکه ذاتش در آن‌ها محدود گردد. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت فاعلی، خدا را فاعل حقیقی همه افعال معرفی می‌کند، چنان‌که در قرآن کریم آمده است:

لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

«هیچ جنبش و نیرویی جز به [اراده] خدا نیست.» این آیه، بر این حقیقت صحه می‌گذارد که فاعل واقعی همه افعال، حق تعالی است و خلق، تنها مظهر فعل اوست.

نقد تفسیر حلول‌گونه

برخی تفاسیر نادرست، حدیث قدسی را به حلول خدا در اعضا یا اندراج هویت الهی در خلق نسبت داده‌اند. این دیدگاه، به‌سان کژراهه‌ای است که از حقیقت وحدت وجود دور می‌افتد. در عرفان اسلامی، خدا هویت ساریه همه هستی است، نه موجودی که در خلق حلول کند یا در آن مندرج شود. خلق، به‌سان آینه‌ای است که نور حق در آن متجلی می‌شود، اما ذات حق از محدودیت‌های مادی و مکانی مبراست. این نقد، بر ضرورت تنزیه خدا از صفات مخلوقی تأکید دارد و از نسبت دادن اعضا یا محدودیت‌های مادی به ذات الهی پرهیز می‌دهد.

درنگ: حدیث قدسی «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ» بر هویت ساریه الهی در همه هستی دلالت دارد، نه حلول یا اندراج خدا در خلق. خدا فاعل حقیقی است و خلق، مظهر فعل اوست.

بخش دوم: وحدت وجود و رابطه حق و خلق

عدم تباین حق و خلق

یکی از اصول بنیادین عرفان نظری، عدم تباین میان حق و خلق است. خلق از حق بیگانه نیست و حق از خلق جدا نیست. این اصل، به‌سان پلی است که میان ذات الهی و مظاهر خلقی پیوند برقرار می‌کند. در نگاه ابن‌عربی، خلق مظهر حق است و جدایی وجودی میان آن دو وجود ندارد. این وحدت وجودی، نه به معنای یکی بودن ذات حق و خلق، بلکه به معنای تجلی ذات الهی در مظاهر خلقی است. خلق، چون سایه‌ای است که از نور حق پدید آمده، اما خود نور نیست.

وحدت عالم و کثرت تعینات

حقیقت عالم، وحدت است، اما کثرت در تعینات و ظهورات مشاهده می‌شود. این اصل، به‌سان درختی است که ریشه‌اش وحدت وجودی و شاخه‌هایش کثرت ظهوری است. وحدت وجود، حقیقت ذاتی عالم را تشکیل می‌دهد، در حالی که کثرت، نتیجه تعینات اسماء و صفات الهی است. این تمایز، از سوءتفاهم‌هایی چون خیالی بودن خلق یا نفى وجود آن جلوگیری می‌کند. خلق، نه خیال است و نه معدوم، بلکه ظهور حق در ظرف تعینات است.

عدم نفى خلق به دلیل حقیقت حق

حقیقت حق، خلق را نفی نمی‌کند. حق وجود دارد و خلق ظهور دارد. این دیدگاه، با وحدت وجود شخصی ابن‌عربی همخوانی دارد که خلق را مظهر حق می‌داند، نه موجودی مستقل یا خیالی. خلق، به‌سان آیینه‌ای است که تصویر حق در آن نقش بسته، اما ذاتاً از حق جداست. این اصل، از افراط در نفى خلق یا یکی دانستن آن با ذات الهی جلوگیری می‌کند.

درنگ: حق و خلق از یکدیگر بیگانه نیستند؛ عالم در حقیقت وحدت دارد، اما کثرت در تعینات ظهور می‌یابد. خلق، مظهر حق است، نه خیال یا معدوم.

بخش سوم: اسماء و صفات الهی و تعینات

تمایز ذات، اسماء و مظاهر

در عرفان نظری، حق در ظرف ذات و خلق در ظرف تعینات قرار دارد. اسماء و صفات الهی، تعینات ذاتی حق‌اند که عین ذات‌اند، اما مظاهر، تعینات ظهوری‌اند که عین ذات نیستند. این تمایز، به‌سان تفکیک میان نور و پرتوهای آن است؛ نور ذات است و پرتوها، مظاهر آن. خلق، مظهر اسماء و صفات الهی است، اما خود اسماء نیست. برای مثال، در قرآن کریم آمده است:

هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ

«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن.» این آیه، اسماء الهی را مختص ذات حق می‌داند، اما خلق را مظهر این اسماء معرفی می‌کند.

استمراری بودن اسماء الهی

هیچ‌یک از اسماء الهی پایان ندارد. «آخر» بودن خدا، به معنای بلا آخر است، یعنی پس از او ظهور دیگری نیست. این استمرار، به‌سان رودی است که بی‌وقفه جاری است و هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. مخلوقات الهی نیز اول و آخر مشخصی ندارند، زیرا خلقت، ظهور مستمر اسماء الهی است که محدود به زمان و مکان نیست.

نقد اطلاق اسماء الهی بر خلق

اطلاق اسماء الهی، مانند رحمن و رحیم یا اول و آخر، بر خلق نادرست است. خلق، مظهر این اسماء است، نه خود آن‌ها. این نقد، به‌سان سپری است که از سوءتفاهم در فهم رابطه حق و خلق جلوگیری می‌کند. برای مثال، دیوار مظهر اسماء الهی است، اما خود اسم نیست و نسبت دادن وجوب وضو به آن، خطایی آشکار است.

درنگ: اسماء و صفات الهی، تعینات ذاتی حق‌اند که عین ذات‌اند، اما خلق، مظهر این اسماء است، نه خود آن‌ها. اسماء الهی استمراری و بی‌پایان‌اند.

بخش چهارم: نقد انحرافات عرفانی و مهندسی عرفان

نقد اندراج و حلول

برخی تفاسیر عرفانی، با استفاده از الفاظی چون اندراج و حلول، به سوءتفاهم‌هایی دامن زده‌اند. اندراج هویت الهی در خلق یا حلول خدا در مخلوقات، به‌سان کژراهه‌ای است که از حقیقت وحدت وجود دور می‌افتد. خلق، تعینات الهی است، نه ظرف حلول ذات. خدا معیّن است و خلق متعین؛ این تمایز، از نسبت دادن صفات مادی به ذات الهی جلوگیری می‌کند.

مهندسی عرفان و دقت در بیان

عرفان، به‌سان مهندسی دقیقی است که نیازمند ظرافت و دقت در بیان است. الفاظ سست، چون اندراج و حلول، به سوءتفاهم‌هایی چون یکی دانستن خلق با ذات منجر می‌شوند. بیان عرفانی، مانند نگارش سندی الهی است که باید با دقت و ظرافت نگاشته شود. عرفان، عروس علوم و دقیق‌ترین علم است، زیرا زبان پروردگار و حرف دل انسان است. این دقت، به‌سان قلم‌مویی است که نقش هستی را با ظرافت ترسیم می‌کند.

نقد ضعف بیان در متون عرفانی

بسیاری از متون عرفانی، به دلیل ضعف در بیان، دچار اشکالاتی شده‌اند. این ضعف، گاه به تفاسیر نادرستی چون حلول یا وحدت وجود غیرصحیح منجر شده است. عالمان دینی، با نیت خیر، گاه به دلیل محدودیت‌های بیانی، نتوانسته‌اند حقیقت را به‌درستی منتقل کنند. این نقد، بر ضرورت بازنگری در بیان عرفانی و پایبندی به اصول علمی تأکید دارد.

درنگ: عرفان، علمی دقیق و مهندسی‌شده است که نیازمند بیانی ظریف و منطقی است. الفاظی چون اندراج و حلول، به دلیل ایجاد سوءتفاهم، باید کنار گذاشته شوند.

بخش پنجم: فاعل حقیقی و ظهور خلق

خدا به‌عنوان فاعل حقیقی

فاعل حقیقی همه افعال، خداست. خلق، به‌سان آینه‌ای است که فعل الهی در آن متجلی می‌شود، اما فاعل ظاهری است. این اصل، با آیه قرآن کریم همخوانی دارد:

لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

«هیچ جنبش و نیرویی جز به [اراده] خدا نیست.» خلق، مظهر فعل الهی است، اما ذاتاً فاعل نیست. این تمایز، از نسبت دادن فاعلیت مستقل به خلق جلوگیری می‌کند.

تمایز صورت و ظهور

صورت خلق، خیال نیست، بلکه ظهور حق است. ظهور، به‌سان شکفتن گلی است که از غنچه به گل تبدیل می‌شود، نه حلول غنچه در گل. خلق، تعینات الهی است که در مراتب مختلف ظهور می‌یابد. این دیدگاه، از تفاسیر خیالی یا نفى وجود خلق جلوگیری می‌کند و خلق را مظهر حق معرفی می‌کند.

خلقت به‌عنوان اعطای الهی

همه هستی، اعطای الهی است. خدا معطی است و خلق، گیرنده نیست. در قرآن کریم آمده است:

إِنَّا لَمُوسِعُونَ

«ما [جهان را] فراخ‌گردانانیم.» این آیه، بر عطای بی‌منت خدا تأکید دارد. خلق، به دلیل فقر ذاتی، توان گرفتن ندارد و تنها گیرنده عطای الهی است. این اصل، به‌سان چشمه‌ای است که خیرات الهی از آن فرو می‌ریزد، بی‌آنکه خلق در آن دخالتی داشته باشد.

درنگ: خدا فاعل حقیقی و معطی همه هستی است. خلق، مظهر ظهور حق است، نه خیال یا فاعل مستقل. همه هستی، اعطای الهی است.

بخش ششم: مراتب وجود و تعینات الهی

تبیین مراتب وجود

در عرفان نظری، مراتب وجود به‌سان نردبانی است که از لا تعین تا تعینات خلقی امتداد دارد. بالاترین مرتبه، لا تعین است که حتی ذات را در بر می‌گیرد. ذات، در مرتبه احدیت، بی‌تعین است، اما در واحدیت، تعین اسماء را می‌پذیرد. اسماء، تعینات ذاتی‌اند و خلق، تعینات ظهوری. این تمایز، به‌سان نقش مینیاتوری است که هر جزء آن با دقت ترسیم شده و مراتب وجود را به نمایش می‌گذارد.

تشبیه خلقت به شکفتن گل

خلقت، مانند شکفتن گل است که از غنچه به گل تبدیل می‌شود. ذات الهی، معیّن است و خلق، متعین. این تشبیه، ظهور را به‌عنوان شکفتن وجود تبیین می‌کند، نه حلول یا اندراج. همه هستی، به‌سان کتابی است که خلق، جلوه‌های آن را به نمایش می‌گذارد. خدا، نقاش این نقش است و خلق، تجلیات قلم اوست.

علو معنوی خدا

علو الهی، صرفاً مکانی نیست، بلکه معنوی است. خدا در مرتبه علو معنوی قرار دارد، به‌سان قله‌ای که از دسترس محدودیت‌های مادی دور است. این دیدگاه، از نسبت دادن مکان یا صفات مادی به خدا جلوگیری می‌کند و بر تنزیه ذات الهی تأکید دارد.

درنگ: خلقت، شکفتن تعینات الهی است، نه حلول یا اندراج. خدا معیّن و خلق متعین است. علو الهی، معنوی است، نه مکانی.

بخش هفتم: نقد روایات ضعیف و ضرورت عقلانیت

نقد احادیث ضعیف

برخی روایات که خدا را به اعضا یا صفات مادی نسبت می‌دهند، فاقد اعتبارند و باید با عقلانیت بررسی شوند. این روایات، به‌سان علف‌های هرزی‌اند که در باغ دین روییده و نیاز به پالایش دارند. عالمان دینی، مانند امام صادق علیه‌السلام، بر ضرورت عقلانیت در بررسی روایات تأکید کرده‌اند تا از آلودگی دین به اسرائیلیات جلوگیری شود.

نقد ساده‌لوحی در پذیرش روایات

پذیرش ساده‌لوحانه روایات، به آلودگی علم دینی منجر شده است. جامعه‌ای که عقلانیت را در بررسی متون دینی به کار نبرد، در برابر سوءاستفاده‌ها آسیب‌پذیر می‌شود. این نقد، به‌سان آینه‌ای است که ضعف‌های فکری را نمایان می‌سازد و بر ضرورت عقلانیت در حفظ اصالت دین تأکید دارد.

تبیین دعاها و زیارات

دعاها و زیارات، اگر با تجسم و درک عمیق خوانده شوند، معانی حقیقی آن‌ها آشکار می‌شود. برای مثال، دعای «یا دائم الفضل علی البریة» به معنای «ای کسی که فضل تو بر آفریدگان دائمی است» یا «یا باسط الیدین بالعطیة» به معنای «ای گستراننده دستان با عطا» با فهم عمیق، به تجلی حقیقت الهی منجر می‌شود. این دعاها، به‌سان نغمه‌هایی‌اند که روح را به سوی معرفت الهی سوق می‌دهند.

درنگ: روایات ضعیف باید با عقلانیت بررسی شوند تا از آلودگی علم دینی جلوگیری شود. دعاها و زیارات، با فهم عمیق، به معرفت الهی راه می‌برند.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به تبیین اصول بنیادین عرفان نظری در فصوص الحکم پرداخت. حدیث قدسی «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ» به‌عنوان محور بحث، هویت ساریه الهی در همه هستی را آشکار ساخت. اصول وحدت وجود، عدم تباین حق و خلق، و نقش اسماء و صفات در ظهور خلق، با دقت و ظرافت تبیین شد. نقد تفاسیر نادرست، چون حلول و اندراج، و تأکید بر مهندسی عرفان، راه را از کژراهه جدا کرد. خلقت، به‌سان شکفتن گلی است که از ذات الهی به تعینات ظهوری می‌رسد، و خدا، معطی بی‌منت همه هستی است. این متن، با ارائه تحلیلی عمیق و منسجم، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان، فلسفه و کلام فراهم می‌آورد و طالبان معرفت را به سوی فهمی دقیق‌تر از حقیقت وجود رهنمون می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی