متن درس
نقد عرفانی تقدیم و تأخیر در مرجعیت سلیمان و بلقیس در فصوص الحکم
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۸۳۳)
مقدمه
کتاب فصوص الحکم، اثر سترگ شیخ محییالدین ابنعربی، یکی از برجستهترین متون عرفان نظری است که با نگاهی ژرف به رابطه میان حق و خلق، اسماء الهی و ظهورات وجودی میپردازد. این اثر، با تکیه بر شهود عرفانی و تحلیلهای باطنی، مفاهیم پیچیدهای را در قالب تمثیلات و اشارات عمیق ارائه میدهد. در این نوشتار، با استناد به درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بررسی و نقد یکی از مباحث کلیدی فصوص الحکم، یعنی تقدیم و تأخیر در مرجعیت سلیمان و بلقیس، پرداخته میشود. این تحلیل، با رویکردی عرفانی و قرآنی، به نقد تفاسیر ظاهری و سیاسی برخی شارحان، بهویژه در تفسیر آیه إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ (سوره نمل، آیه ۲۹؛ ترجمه: نامهای گرانقدر به سوی من افکنده شده است) میپردازد و با رد اسرائیلیات و گمانهزنیهای بیاساس، بر تبیین حقایق عرفانی تأکید دارد. این نوشتار، با ساختاری منظم و زبانی متین، تلاش دارد تا مفاهیم عرفانی را به مثابه نوری زلال در برابر دیدگان حقیقتجویان قرار دهد، ضمن آنکه از تمثیلات و استعارات فاخر برای تعمیق معانی بهره میجوید.
بخش اول: نقد تقدیم و تأخیر در مرجعیت سلیمان
بررسی مفهوم تقدیم و تأخیر
در فصوص الحکم، شیخ ابنعربی با اشاره به عبارت «هذا عكس الحقايق تقديم من يستحق تأخير و تأخير من يستحق التقديم»، به نقد تقدیم نام سلیمان بر اسم الهی در نامهنگاری به بلقیس میپردازد. این عبارت، به معنای وارونگی حقیقت از طریق مقدم داشتن کسی که شایسته تأخیر است و مؤخر داشتن کسی که شایسته تقدیم است، بر اصل عرفانی تقدیم حق بر خلق تأکید دارد. در نظام عرفانی، اسم الهی، به عنوان مظهر حقیقت مطلق، همواره مقدم بر هر موجودی است، و هرگونه انحراف از این اصل، ناسازگار با وحدت وجود تلقی میشود.
نقد ارزش علمی و عرفانی این بحث
با وجود تأکید شیخ بر این نقد، این بحث از منظر عرفانی و قرآنی فاقد ارزش علمی عمیق است. عرفان نظری، به جای تمرکز بر ظواهر تاریخی یا سیاسی، به تبیین باطن و معانی عمیق وجودی میپردازد. موضوع تقدیم نام سلیمان بر اسم الهی در نامهنگاری، بیشتر به تحلیلهای ظاهری محدود میشود و از عمق عرفانی لازم برخوردار نیست. این دیدگاه، مانند تلاش برای یافتن گوهر در پوستهای تهی است که حقیقت را در خود جای نداده است.
نقد تقدیم اسم سلیمان بر اسم الهی
از منظر عرفانی، سلیمان به عنوان پیامبر الهی، نباید نام خود را بر اسم حق مقدم میکرد، زیرا این عمل با آداب دینی و عرفانی که بر اولویت حق تأکید دارد، ناسازگار است. در نظام مکاتبات الهی، آغاز با نام حق، نشانهای از عبودیت و تقرب به حقیقت است. تقدیم نام سلیمان، هرچند در ظاهر جزئی به نظر آید، در باطن به مثابه غفلتی از این اصل عرفانی تلقی میشود. این امر، مانند قرار دادن چراغی کوچک در برابر خورشید است که نور آن را overshadows میکند.
تبیین حدیث نبوی در این زمینه
برای تأیید این اصل، به حدیث شریف نبوی استناد میشود که فرمود: «هر امر مهمی که با نام خدا آغاز نشود، ناقص است.» این حدیث، بر ضرورت آغاز هر کار با نام حق تأکید دارد و نشان میدهد که حتی پیامبران الهی نیز مکلف به رعایت این آداباند. با این حال، برخی شارحان استدلال کردهاند که سلیمان، به دلیل قرار گرفتن در زمان پیش از نزول این حدیث، از آن آگاه نبوده است. این استدلال، مانند تلاش برای توجیه نسیمی با استناد به نبود بادسنج است، زیرا حکمت الهی پیامبران را از چنین اصول بنیادینی آگاه میسازد.
جمعبندی بخش اول
نقد تقدیم و تأخیر در مرجعیت سلیمان، هرچند در ظاهر به بحثی عرفانی اشاره دارد، در باطن فاقد عمق لازم برای تبیین حقایق وجودی است. اصل عرفانی تقدیم اسم الهی بر خلق، از بنیانهای وحدت وجود است، و هرگونه انحراف از آن، وارونگی حقیقت تلقی میشود. با این حال، تمرکز بر این موضوع، به جای تعمیق در معانی باطنی، به تحلیلهای ظاهری محدود میشود و از ارزش عرفانی کاسته است. این بخش، مانند دریچهای است که به جای گشودن به سوی اقیانوس حقیقت، به منظرهای محدود بسنده کرده است.
بخش دوم: جلالت و اقتدار بلقیس
شخصیت بلقیس در قرآن کریم
بلقیس، ملکه سبا، در قرآن کریم به عنوان شخصیتی مقتدر و بزرگ معرفی شده است که با دریافت نامه سلیمان، با شفافیت و اقتدار عمل میکند. آیه قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ (سوره نمل، آیه ۲۹؛ ترجمه: گفت: ای سران، نامهای گرانقدر به سوی من افکنده شده است) نشاندهنده شأن والای اوست. تکرار ضمیر «إِنِّي» در این آیه، نشانهای از خودآگاهی و اقتدار بلقیس است که با صراحت، دریافت نامه را به اشراف خود اعلام میکند.
شفافیت بلقیس در اعلام نامه
برخلاف دولتهای ضعیف که اطلاعات را از مردم پنهان میکنند، بلقیس با اعلام دریافت نامه به اشراف خود، شفافیت و اقتدار را نشان میدهد. این رفتار، مانند جویباری زلال است که حقیقت را بیهیچ پردهای به نمایش میگذارد. در عرفان، صداقت و شفافیت از صفات پسندیدهاند، اما متن فصوص الحکم این رفتار را به عنوان حکمت عرفانی بلقیس تأیید نمیکند و بیشتر به ظواهر تاریخی بسنده میکند.
نقد استکبار بلقیس
با وجود اقتدار بلقیس، تکرار «إِنِّي» در کلام او به استکبار نفسانی نیز تفسیر شده است. در عرفان نظری، هرگونه خودبینی، مانعی برای تقرب به حق است، زیرا حقیقت مطلق، جز در آینه تواضع و عبودیت ظهور نمییابد. با این حال، اقتدار بلقیس زمینهساز پذیرش دعوت سلیمان نیز بوده است، مانند خاکی که با باران الهی به گلزاری شکوفا بدل میشود.
نقد تفسیر شیخ و شارح درباره فعل مجهول
شیخ ابنعربی و شارحان او از عبارت «أُلْقِيَ إِلَيَّ» استنباط کردهاند که بلقیس با استفاده از فعل مجهول، قصد داشته به دولت خود نشان دهد که راههای اطلاعاتی او منحصر به اشراف نیست. این تفسیر، به جای تبیین عرفانی، به مسائل سیاسی و ترفندهای حکومتی متمایل است. در عرفان، ارتباط با حقیقت، از طریق معرفت و عبودیت حاصل میشود، نه از طریق نمایش اقتدار ظاهری. این تفسیر، مانند تلاش برای یافتن گوهر در سنگریزهای بیارزش است.
نقد سیاسی بودن تفسیر شارح
شارح، با مبالغه، مدعی است که بلقیس با فعل مجهول، قصد خودنمایی و اعلام ارتباط با جبروت و ملکوت را داشته تا اقتدار خود را به رخ کشد. این تفسیر، به جای تکیه بر متن قرآنی، به گمانهزنیهای سیاسی گرایش دارد و با شخصیت بلقیس، به عنوان ملکهای مقتدر و بینیاز از ترفند، ناسازگار است. این دیدگاه، مانند نقاشی کردن پرترهای خیالی بر بوم حقیقت است.
جمعبندی بخش دوم
بلقیس، به عنوان شخصیتی مقتدر و شفاف، در قرآن کریم با شأنی والا معرفی شده است، اما تفسیرهای شیخ و شارح درباره فعل مجهول «أُلْقِيَ إِلَيَّ» به جای تبیین عرفانی، به تحلیلهای سیاسی و ظاهری محدود شدهاند. اقتدار بلقیس، هرچند زمینهساز پذیرش حقیقت بوده، به دلیل استکبار نفسانی، از حکمت عرفانی فاصله دارد. این بخش، مانند آینهای است که چهرهای باشکوه اما ناکامل را بازمیتاباند.
بخش سوم: نقد اسرائیلیات و تفسیرهای غیرمستند
رد ادعای جنی بودن مادر بلقیس
شیخ ابنعربی در فتوحات مکیه ادعا کرده است که مادر بلقیس جنی بوده و این امر، زمینهساز ارتباط او با عالم غیب بوده است. این ادعا، ریشه در اسرائیلیات دارد و با متن قرآنی ناسازگار است. تعجب بلقیس از جابهجایی تختش نشان میدهد که او با عالم جن آشنا نبوده، زیرا اگر چنین بود، این امر برای او عادی مینمود. این ادعا، مانند افزودن شاخ و برگهای خیالی به درختی است که ریشه در حقیقت ندارد.
تبیین دلایل فعل مجهول در «أُلْقِيَ إِلَيَّ»
فعل مجهول «أُلْقِيَ إِلَيَّ» به این دلیل به کار رفته که فرستنده نامه (سلیمان) اهمیت داشته، نه نامهرسان، که معمولاً فردی بیاهمیت یا حتی حیوانی بوده است. در نظامهای حکومتی، هویت نامهرسان اهمیتی ندارد، و تمرکز بر فرستنده و گیرنده است. این امر، مانند نادیده گرفتن سایهای است که در برابر نور خورشید بیارزش میشود.
عدم اهمیت نامهرسان در مکاتبات
بلقیس، به عنوان ملکهای مقتدر، نیازی به ذکر هویت نامهرسان نداشته، زیرا شأن او فراتر از توجه به واسطهها بوده است. حتی اگر حیوانی نامه را آورده باشد، این امر برای او اهمیتی نداشته، مانند نادیده گرفتن پرندهای که پیام را به مقصد میرساند.
نقد فقدان تحلیل تاریخی و اجتماعی
تفاسیر شیخ و شارح، فاقد تحلیل تاریخی، جامعهشناختی و روانشناختی است و به گمانهزنیهای غیرمستند متکی است. عرفان نظری، نیازمند تبیین دقیق و مبتنی بر متن قرآنی است، نه استنباطهای بیپایه. این تفاسیر، مانند نقشههایی هستند که بدون قطبنما ترسیم شدهاند و راه به حقیقت نمیبرند.
جمعبندی بخش سوم
تفاسیر مبتنی بر اسرائیلیات، مانند ادعای جنی بودن مادر بلقیس، و گمانهزنیهای غیرمستند درباره فعل مجهول، از حقیقت قرآنی فاصله دارند. فعل مجهول «أُلْقِيَ إِلَيَّ» به دلیل شأن بلقیس و عدم اهمیت نامهرسان به کار رفته، نه به منظور ترفندهای سیاسی. این بخش، مانند پاک کردن غبار از آینهای است که حقیقت را زلالتر نشان میدهد.
بخش چهارم: نقد شأن پیامبر اکرم (ص) و رفتار حکومتی
رد ادعای بیسوادی پیامبر (ص)
برخی ادعا کردهاند که پیامبر اکرم (ص) به دلیل امی بودن، بیسواد بودهاند. این ادعا با شأن والای ایشان ناسازگار است. امی بودن پیامبر، به معنای عدم وابستگی به مکتبهای بشری و دریافت علم لدنی از حق است، نه بیسوادی. پیامبر در محیط متمدن مکه و در خاندانی شرافتمند رشد کرده بودند، مانند گوهری که در صدف تمدن مکه پرورده شده است.
رفتار پیامبر در مکاتبات
پیامبر اکرم (ص) به دلیل شأن والا، خود نامه نمینوشتند، بلکه کاتبان وحی این وظیفه را بر عهده داشتند. این رفتار، با سنت حکومتی سازگار است و نشانهای از عظمت و رعایت آداب الهی است. این امر، مانند سلطانی است که فرمانهایش را از طریق دیوانسالاران اجرا میکند تا شأن او حفظ شود.
تکبر در برابر متکبران
تکبر در برابر متکبران، به معنای حفظ عزت و جلوگیری از تحقیر است، در حالی که فروتنی در برابر مؤمنان و ضعفا، حکمت الهی است. این اصل، مانند تعادلی است که میان اقتدار و تواضع برقرار میشود و رفتار انسانی را در راستای تقرب به حق قرار میدهد.
جمعبندی بخش چهارم
شأن پیامبر اکرم (ص) فراتر از نقصهای بشری است، و امی بودن ایشان، نشانه دریافت علم لدنی است، نه بیسوادی. رفتار حکومتی ایشان، مانند عدم نگارش مستقیم نامهها، نشانه عظمت و رعایت آداب الهی است. اصل تکبر در برابر متکبران و فروتنی در برابر مؤمنان، حکمت عرفانی را در رفتار اجتماعی نشان میدهد. این بخش، مانند نوری است که عظمت نبوی را در آینه حکمت الهی بازمیتاباند.
بخش پنجم: نقد روششناختی و آسیبهای تفسیری
نیاز به شناخت فرهنگ و دین
فهم آیات قرآنی، نیازمند شناخت عمیق فرهنگ، دین، اخلاق و روانشناسی جامعه است. بدون این شناخت، تفسیر آیات به انحراف میانجامد. این امر، مانند تلاش برای خواندن کتابی در تاریکی است که بدون نور معرفت، معانی آن پنهان میماند.
نقد تملق برخی عرفا
برخی عرفا، به دلیل ضعف و وابستگی، به تملق حکام روی آوردهاند، که با شأن عرفانی و وصول به حق ناسازگار است. عارف حقیقی، تنها به حق متکی است و از کرنش به غیرحق پرهیز میکند. این رفتار، مانند سایهای است که در برابر نور حقیقت رنگ میبازد.
نقد حکمت بلقیس
بلقیس، با وجود اقتدار، فاقد حکمت معارفی و علو مرتبه علمی بوده، زیرا پیش از ایمان، بتپرست بود. حکمت عرفانی، به معرفت الهی وابسته است و به اولیای الهی اختصاص دارد. این امر، مانند تمایز میان نوری است که از چشمه حق میجوشد و سایهای که از ماده پدید میآید.
نقد سیاستمداری بلقیس
شارح، عبارت «أُلْقِيَ إِلَيَّ» را به سیاستمداری بلقیس و اعلام ارتباط با جبروت و ملکوت تفسیر کرده، که بیاساس است. بلقیس، به عنوان ملکهای مقتدر، نیازی به ترفندهای سیاسی نداشته و فعل مجهول، صرفاً به دلیل عدم اهمیت نامهرسان به کار رفته است. این تفسیر، مانند افزودن رنگهای غیرواقعی به تصویری است که خود به اندازه کافی باشکوه است.
نقد ترفندهای حکومتی
ترفندهای سیاسی، مانند مخفی کردن منابع اطلاعاتی، خاص دولتهای ضعیف است، و بلقیس، به عنوان ملکهای مقتدر، از آن بینیاز بوده است. دولتهای قوی، با شفافیت و اقتدار عمل میکنند، مانند خورشیدی که نورش را بیهیچ پردهای میتاباند.
نقد فرهنگ تملق و رشوه
تملق و رشوه، در برخی جوامع برای کسب قدرت رایج بوده، اما این رفتارها با شخصیت بلقیس و عرفان اسلامی ناسازگار است. در عرفان، هرگونه رفتار مبتنی بر نفع شخصی، مانع تقرب به حق است، مانند غباری که بر آینه قلب مینشیند.
نقد تفسیرهای ضعیف عرفانی
تفسیرهای شیخ و شارح، به دلیل رشد در فضای محدود و ضعف معرفتی، به برداشتهای نادرست از آیات قرآنی منجر شده است. عرفان حقیقی، نیازمند فهم عمیق و جامع قرآنی است، مانند چشمهای که تنها با ژرفکاوی به زلال آن میتوان رسید.
تفاوت رفتار کافر و مؤمن
کافر، به دلیل دوری از وسوسههای شیطانی، ممکن است رفتارهای سادهتری داشته باشد، اما مؤمن، با مواجهه با وسوسهها، اگر صالح شود، به مرتبهای والا میرسد. این تفاوت، مانند تمایز میان سنگی است که در بستر رود آرام میماند و گوهری که در دل آزمونها صیقل مییابد.
جمعبندی بخش پنجم
نقد روششناختی تفاسیر فصوص الحکم، بر ضرورت شناخت فرهنگ، دین و روانشناسی برای فهم آیات قرآنی تأکید دارد. تملق برخی عرفا، تفسیرهای سیاسی و ضعف معرفتی، از آسیبهای تفسیری است که از حقیقت عرفانی فاصله میگیرد. تفاوت رفتار مؤمن و کافر، بر اهمیت آزمونهای الهی در کمال مؤمن تأکید دارد. این بخش، مانند چراغی است که مسیر حقیقت را از بیراهههای تفسیر نادرست جدا میکند.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به نقد و تبیین عرفانی موضوع تقدیم و تأخیر در مرجعیت سلیمان و بلقیس در فصوص الحکم پرداخته است. اصل عرفانی تقدیم اسم الهی بر خلق، از بنیانهای وحدت وجود است، اما تمرکز بر ظواهر تاریخی، مانند نامهنگاری سلیمان، از عمق عرفانی کاسته است. بلقیس، به عنوان شخصیتی مقتدر، در قرآن کریم با شأنی والا معرفی شده، اما تفسیرهای سیاسی و اسرائیلیات، مانند ادعای جنی بودن مادر او، با حقیقت قرآنی ناسازگار است. فعل مجهول «أُلْقِيَ إِلَيَّ» به دلیل شأن بلقیس و عدم اهمیت نامهرسان به کار رفته، نه به منظور ترفندهای سیاسی. شأن پیامبر اکرم (ص) فراتر از نقصهای بشری است، و رفتار حکومتی ایشان، نشانه عظمت و حکمت الهی است. نقد تملق برخی عرفا و تفسیرهای ضعیف، بر ضرورت فهم عمیق قرآنی تأکید دارد. این نوشتار، مانند دریچهای است که نور حقیقت عرفانی را بر قلب حقیقتجویان میتاباند.