متن درس
تبیین عرفانی رابطه حق و عالم در فص ایوبی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۹۱۴)
مقدمه: کاوش در ظهور وجودی حق تعالی در عالم خلق
فص ایوبی در فصوص الحکم ابنعربی، چونان آیینهای زلال، به تبیین رابطه وجودی میان حق تعالی و عالم خلق میپردازد و با بهرهگیری از مفاهیم عرفانی نظیر ظهور، تعین، و وحدت وجود، راز ارتباط میان خالق و مخلوق را میگشاید. این فص، با محوریت مفهوم «اوجده الله»، عالم را نه موجودی مستقل، بلکه مظهر و تعین وجود الهی معرفی میکند. درسگفتار استاد فرزانه قدسسره در جلسه ۹۱۴، با رویکردی عمیق و نقادانه، این مفاهیم را با دقتی عالمانه تحلیل کرده و با نقد دیدگاههای کلامی و عرفانی ناکافی، راه را برای فهمی ژرفتر از معارف عرفانی هموار ساخته است. این نوشتار، با تجمیع تمامی نکات درسگفتار و تحلیلهای تفصیلی، ساختاری علمی و منسجم ارائه میدهد تا این معارف را برای پژوهندگان حوزه عرفان و الهیات اسلامی روشن سازد. آیات قرآن کریم با فونت مناسب و ترجمه دقیق ارائه شدهاند تا اصالت و جامعیت متن حفظ گردد.
بخش اول: ظهور حق تعالی در عالم
مفهوم «اوجده الله» و ظهور وجودی
درسگفتار با استناد به آیه شریفه قرآن کریم آغاز میشود:
﴿بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان.
عبارت «اوجده الله» در این فص، به معنای ظهور وجود حق تعالی از طریق عالم تفسیر شده است. عالم، چونان آیینهای است که وجود الهی در آن تجلی یافته و حق، باطن عالم و عالم، ظاهر حق معرفی میشود. این تفسیر، مبتنی بر دیدگاه عرفانی است که عالم را نه موجودی مستقل، بلکه مظهر و تعین وجود الهی میداند.
درنگ: عالم، چونان آیینهای است که نور وجود حق در آن منعکس میشود، و «اوجده الله» به معنای ظهور حق در صورت عالم است، نه خلق موجودی جدا از او.
این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکی جدایی میان خالق و مخلوق را برطرف میسازد و وحدت ظهوری را در کثرت عالم نمایان میکند.
قیاس ظهور حق در عالم با ظهور انسان در صورت طبیعی
درسگفتار، با قیاسی بدیع، ظهور حق در عالم را به ظهور انسان در صورت طبیعی (بدن مادی) تشبیه میکند. همانگونه که انسان از طریق صورت طبیعی خود ظاهر میشود، حق تعالی نیز از طریق عالم ظهور مییابد. در این قیاس، حق باطن و عالم ظاهر است، همانگونه که انسان باطن و صورت طبیعی ظاهر اوست.
درنگ: قیاس ظهور حق در عالم با ظهور انسان در صورت طبیعی، چونان پلی است که وحدت ساختاری میان خالق و مخلوق را در مراتب وجودی نشان میدهد.
این تشبیه، مانند کلیدی است که درهای فهم عرفانی را میگشاید، اما نیازمند دقتی عمیق است تا از خلط مراتب وجودی جلوگیری شود.
نقد قیاس و ضرورت تناسب مراتب
درسگفتار، قیاس مذکور را به دلیل عدم تناسب مراتب وجودی نقد میکند. طبیعت، بهعنوان جزئی از عالم خلق، نمیتواند در برابر حق تعالی بهعنوان مرتبهای مستقل قرار گیرد. حق، باطن همه مراتب وجودی، از جمله عالم، انسان، و طبیعت است، و قیاس انسان و طبیعت با حق و عالم، به دلیل تفاوت در مراتب، ناکافی است.
درنگ: طبیعت، چونان شاخهای از درخت عالم است، و نمیتواند در برابر حق، که ریشه همه مراتب وجود است، بهعنوان مرتبهای مستقل قیاس شود.
این نقد، مانند غربال است که قیاسهای نادرست را از معارف عرفانی جدا میسازد و بر ضرورت حفظ سلسلهمراتب وجودی تأکید دارد.
جمعبندی بخش اول
بخش نخست، با تبیین مفهوم «اوجده الله» بهعنوان ظهور وجود حق در عالم، بر وحدت ظهوری میان خالق و مخلوق تأکید دارد. قیاس ظهور حق در عالم با ظهور انسان در صورت طبیعی، اگرچه بدیع است، اما به دلیل عدم تناسب مراتب، نیازمند اصلاح است. حق، باطن همه مراتب وجودی است، و عالم، چونان مظهر او، تعین وجود الهی را نمایان میسازد.
بخش دوم: تمایز و ارتباط خالق و مخلوق
دیدگاه کلامی: تفاوت خالق و مخلوق
متکلمان بر تفاوت وجودی میان خالق و مخلوق تأکید دارند و هرگونه تشبیه خالق به مخلوق را شرک میدانند. از منظر ایشان، حق تعالی موجودی متمایز از عالم است، و عالم، بهعنوان مخلوق، نمیتواند با خالق یکی انگاشته شود.
درنگ: دیدگاه کلامی، چونان ترازویی است که خالق را از مخلوق جدا میسازد تا از هرگونه خلط میان وجود مطلق و وجود ظهوری جلوگیری کند.
این رویکرد، مانند صخرهای استوار، تنزیه الهی را حفظ میکند، اما از تبیین ظهور حق در عالم بازمیماند.
دیدگاه عرفانی: عالم بهعنوان تعین حق
در مقابل دیدگاه کلامی، عرفان نظری عالم را ظهور و تعین حق میداند. این دیدگاه، دو تفسیر دارد: نخست، عالم بهعنوان تعینات الهی، که دیدگاه صحیح است؛ و دوم، عالم بهعنوان عین حق، که به دلیل مخدوش کردن تمایز وجودی، ناکافی است.
درنگ: عالم، چونان جویباری است که از اقیانوس وجود حق سرچشمه میگیرد، اما نه با ذات او یکی است و نه از او جدا.
این دیدگاه، مانند پلی است که تنزیه کلامی و تشبیه عرفانی را به هم متصل میسازد.
نقد دیدگاه عالم بهعنوان عین حق
تفسیر عالم بهعنوان عین حق، به دلیل انکار تمایز وجودی میان خالق و مخلوق، به انحراف میانجامد. این دیدگاه، یا به انکار حق منجر میشود یا به انکار خلق، و از اینرو، ناکافی است. در مقابل، دیدگاه تعینی، با حفظ مراتب وجودی، عالم را مظهر حق معرفی میکند.
درنگ: عالم، چونان سایهای است که از نور حق پدید آمده، اما نه خود نور است و نه از آن جدا.
این نقد، مانند چراغی است که تاریکی خلط مراتب را روشن میسازد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با بررسی دیدگاههای کلامی و عرفانی، بر ضرورت توازن میان تنزیه و تشبیه تأکید دارد. دیدگاه کلامی، با جداسازی خالق و مخلوق، از شرک جلوگیری میکند، اما از تبیین ظهور حق بازمیماند. دیدگاه عرفانی، با معرفی عالم بهعنوان تعین حق، وحدت ظهوری را تبیین میکند، اما تفسیر نادرست «عین حق» را مردود میشمارد.
بخش سوم: اسمای الهی و ظهور بنفسه حق
ظهور حق به نفسه و استقلال از خلق
درسگفتار، با استناد به آیه شریفه قرآن کریم، بر استقلال وجودی حق تأکید میکند:
﴿هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْأَخِرُ وَٱلظَّاهِرُ وَٱلْبَاطِنُ﴾
ترجمه: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن.
حق تعالی، به نفسه ظاهر و باطن است و نیازی به خلق برای ظهور ندارد. عالم، تنها تعین ظهور اوست، نه شرط ظهور او.
درنگ: حق، چونان اقیانوسی است که به نفسه موج میزند و عالم، تنها موجی است که از او پدید آمده، نه شرط وجود او.
این اصل، مانند تاجی است که بر سر غنای وجودی حق قرار دارد.
نقد حیثیات در اسمای الهی
درسگفتار، دیدگاههایی را که اسمای الهی را به حیثیات (جهات) مختلف، مانند ظاهر و باطن، تقسیم میکنند، نقد میکند. اسمای الهی، چونان «الظاهر» و «الباطن»، به نفسه و بالذات در ذات حق موجودند و وابسته به خلق نیستند.
درنگ: اسمای الهی، چونان گوهرهاییاند که در ذات حق میدرخشند و نیازی به آیینه خلق برای ظهور ندارند.
این نقد، مانند غربال است که حیثیات نادرست را از حقیقت اسمای الهی جدا میسازد.
تدبیر الهی و ظهور عالم
درسگفتار، با استناد به آیه شریفه قرآن کریم، بر تدبیر الهی در عالم تأکید میکند:
﴿يُدَبِّرُ ٱلْأَمْرَ مِنَ ٱلسَّمَاءِ إِلَى ٱلْأَرْضِ﴾
ترجمه: کار [جهان] را از آسمان به سوی زمین تدبیر میکند.
تدبیر الهی، چونان روحی است که در کالبد عالم دمیده شده و عالم را بهعنوان مظهر حق اداره میکند.
درنگ: تدبیر الهی، چونان نسیمی است که عالم را به حرکت درمیآورد و آن را به سوی کمال هدایت میکند.
این اصل، مانند کلیدی است که درهای فهم عرفانی را میگشاید.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر ظهور بنفسه حق و استقلال او از خلق، بر غنای وجودی حق تعالی تأکید دارد. اسمای الهی، به نفسه در ذات حق موجودند و عالم، تنها مظهر تعینات آنهاست. تدبیر الهی، عالم را بهعنوان آیینه ظهور حق اداره میکند.
بخش چهارم: نقد دیدگاههای ناکافی و تبیین تعین
نقد دیدگاههای کلامی و عامه
دیدگاه متکلمان و عامه، که خالق را کاملاً از مخلوق جدا میدانند، به دلیل نادیده گرفتن ظهور حق در عالم، ناکافی است. این دیدگاه، با تأکید بر تنزیه محض، از تبیین وحدت ظهوری بازمیماند.
درنگ: جداسازی مطلق خالق و مخلوق، چونان دیواری است که مانع دیدار نور حق در آیینه عالم میشود.
این نقد، مانند نوری است که تاریکی تنزیه محض را روشن میسازد.
عالم بهعنوان فعل و تعین حق
درسگفتار، عالم را بهعنوان فعل و تعین حق معرفی میکند. عالم، نه عین حق است و نه موجودی مستقل، بلکه مظهر و تعین وجود الهی است.
درنگ: عالم، چونان نقشی است که قلم حق بر صفحه وجود کشیده، نه خود قلم و نه جدای از آن.
این دیدگاه، مانند پلی است که وحدت و تمایز را به هم متصل میسازد.
نقد مفهوم اوهام در عرفان
برخی عرفا، مانند محیالدین ابنعربی، عالم را وهم و خیال دانستهاند. درسگفتار این دیدگاه را نقد میکند و تأکید دارد که عالم، بهعنوان تعین حق، دارای حقیقت ظهوری است و نمیتوان آن را صرفاً وهم انگاشت.
درنگ: عالم، چونان سایهای است که از نور حق پدید آمده، اما این سایه، خود حقیقتی ظهوری دارد، نه صرف وهم.
این نقد، مانند غربال است که اوهام را از حقیقت عالم جدا میسازد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد دیدگاههای ناکافی، بر ضرورت تبیین عالم بهعنوان تعین و فعل حق تأکید دارد. دیدگاههای کلامی و عامه، به دلیل نادیده گرفتن ظهور، و دیدگاه اوهام، به دلیل انکار حقیقت عالم، ناکافیاند. عالم، مظهر حق است و دارای حقیقت ظهوری است.
بخش پنجم: وحدت و تمایز در ظهور حق و عالم
ظهور و باطن در حق و عالم
درسگفتار، حق و عالم را هر دو دارای ظاهر و باطن میداند، اما با این تفاوت که ظاهر و باطن حق، وجودی و بالذات است، در حالی که ظاهر و باطن عالم، ظهوری و تعینی است.
درنگ: حق، چونان خورشیدی است که به نفسه میدرخشد، و عالم، چونان آیینهای است که نور او را بازتاب میدهد.
این تمایز، مانند خطی است که مراتب وجودی را از هم جدا میسازد.
تبیین تدبیر الهی در عالم
تدبیر الهی، چونان روحی است که در کالبد عالم جریان دارد و آن را به سوی کمال هدایت میکند. عالم، بهعنوان مظهر حق، تحت تدبیر او اداره میشود.
درنگ: تدبیر الهی، چونان دست نامرئی است که عالم را به سوی مقصد وجودیاش هدایت میکند.
این اصل، مانند نخی است که مهرههای عالم را به هم متصل میسازد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تأکید بر وحدت و تمایز میان حق و عالم، بر ظهور بنفسه حق و ظهور تعینی عالم تأکید دارد. تدبیر الهی، عالم را بهعنوان مظهر حق اداره میکند و وحدت ظهوری را در کثرت عالم نمایان میسازد.
بخش ششم: آب، مبدأ حیات ناسوتی
حیات ذاتی و نقش آب در خلقت
درسگفتار پیشین (جلسه ۹۰۳)، با محوریت آیه شریفه قرآن کریم، به نقش آب در حیات ناسوتی پرداخته است:
﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ﴾
ترجمه: و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم.
آب، چونان رگ حیات در کالبد خلقت، مبدأ حیات ناسوتی است. حیات ذاتی، که در آب جاری است، موجودات زنده را در عالم ماده پدید میآورد.
درنگ: آب، چونان چشمهای است که حیات ذاتی از آن جوشیده و هر موجود زندهای را در عالم ناسوت سیراب میسازد.
این اصل، مانند ریشهای است که درخت حیات را به چشمه فیض الهی متصل میسازد.
نطفه و حیات حیوانی
نطفه، ماده اولیه خلقت حیوانات، از جنس آب است و پیوند عمیق میان آب و حیات حیوانی را نشان میدهد. بدون آب، امکان شکلگیری نطفه و حیات حیوانی وجود ندارد.
درنگ: نطفه، چونان گوهر آب در صدف خلقت، حامل راز حیات حیوانی است.
این دیدگاه، مانند آینهای است که حقیقت خلقت حیوانی را در آب منعکس میکند.
نباتات و وابستگی به آب
نباتات، چونان شاخههای سرسبز در باغ هستی، بدون آب نمیرویند. عالم ناسوت، در تمامی شئون خود، به آب وابسته است.
درنگ: نباتات، چونان گلهایی در باغ ناسوت، تنها با آبیاری آب حیات شکوفا میشوند.
این وابستگی، مانند ریشهای است که درخت خلقت را به چشمه حیات متصل میسازد.
جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تبیین نقش آب بهعنوان مبدأ حیات ناسوتی، بر پیوند عمیق میان آب و خلقت تأکید دارد. آب، چونان جویباری است که حیات را در عالم ماده جاری میسازد و نطفه و نباتات را بهعنوان مظاهر این حیات نمایان میکند.
بخش هفتم: نقد تفاسیر عرفانی و کلامی
نقد تفسیر آب بهعنوان نفس رحمانی و هیولای اولی
برخی تفاسیر عرفانی، آب را به نفس رحمانی یا هیولای اولی نسبت دادهاند. این تفاسیر، به دلیل فقدان مستندات علمی یا شرعی، مجمل و غیرقابل اتکا هستند.
درنگ: نفس رحمانی، چونان نور فیض الهی است، اما هیولای اولی، خاک ناسوت است که نمیتوان آن را با نور الهی یکی دانست.
این نقد، مانند غربال است که تفاسیر بیمستند را از معارف عرفانی جدا میسازد.
نقد تفسیر بحر مسجور
تفسیر آیه شریفه قرآن کریم:
﴿وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ﴾
ترجمه: و سوگند به دریای پر شده.
بهعنوان هیولای اولی پر از صورت، تحریف است. بحر مسجور، به معنای دریای پر شده از موجودات است و باید با دقت لغوی و شرعی تفسیر شود.
درنگ: بحر مسجور، چونان اقیانوسی است که موجودات در آن موج میزنند، اما تفسیر آن به هیولای اولی، تحریفی است که از حقیقت آیه دور است.
این نقد، مانند نوری است که تاریکی تفاسیر نادرست را روشن میسازد.
نقد تفسیر آب بهعنوان علم
تفسیر آب بهعنوان علم، نادرست است، زیرا آب در آیه، ماده خارجی و ناسوتی است، نه مفهوم ذهنی علم.
درنگ: آب، چونان جویباری مادی در عالم ناسوت است، اما علم، نوری ذهنی است که نمیتوان آن را با ماده یکی دانست.
این تمایز، مانند تفاوت میان چشمهای زلال و آینهای است که نور را بازتاب میدهد.
جمعبندی بخش هفتم
این بخش، با نقد تفاسیر نادرست عرفانی و کلامی، بر ضرورت دقت در تفسیر آیات و معارف عرفانی تأکید دارد. تفاسیر مجمل و بدون مستند، از حقیقت عالم و حق دور میمانند و نیازمند اصلاحاند.
بخش هشتم: عقل و نقل در معرفت دینی
اصل و فرع در غیرتعبدیات و تعبدیات
در غیرتعبدیات، عقل اصل است و نقل فرع؛ اما در تعبدیات، نقل اصل است و عقل فرع. این قاعده، مرز میان حوزههای عقلانی و تعبدی را روشن میسازد.
درنگ: عقل در غیرتعبدیات، چونان مشعلی است که راه معرفت را روشن میکند، اما در تعبدیات، نقل چونان کلیدی است که درهای احکام را میگشاید.
این تمایز، مانند تفاوت میان قلم عقل و کتاب شرع است که هر یک در حوزه خود، راهنمایی بیبدیلاند.
نقد روایات ضعیف در تعبدیات
روایات ضعیف در تعبدیات، به دلیل فقدان سند معتبر، قابل اعتنا نیستند و کنار گذاشته میشوند.
درنگ: روایات ضعیف، چونان کاغذهایی پارهاند که در ترازوی شرع، وزنی ندارند.
این نقد، مانند غربال است که روایات معتبر را از غیرمعتبر جدا میسازد.
جمعبندی بخش هشتم
این بخش، با تبیین نقش عقل و نقل در معرفت دینی، بر ضرورت رعایت مرز میان غیرتعبدیات و تعبدیات تأکید دارد. عقل در غیرتعبدیات و نقل در تعبدیات، هر یک راهنمایی بیهمتا در مسیر معرفتاند.
بخش نهم: عرش و آب در عرفان
عرش و ارتباط آن با آب
در عرفان، عرش بر آب استوار است، اما این آب، آب ناسوتی نیست، بلکه نفس رحمانی یا هیولای کلی است. عرش، مظهر سلطنت الهی، فراتر از عالم ماده است.
درنگ: عرش، چونان تاجی است بر سر سلطنت الهی، و آب عرفانی، جریانی از فیض رحمانی است که آن را در بر میگیرد.
این دیدگاه، مانند آسمانی است که عرش در آن جای دارد و آب، چونان رودی معنوی، در زیر آن جاری است.
نقد مفهوم سیالیت عرش
تفسیر عرش بر آب به معنای سیالیت و بیثباتی، با مقام الهی عرش ناسازگار است. عرش، مظهر ثبات و سلطنت الهی است.
درنگ: عرش، چونان صخرهای استوار در اقیانوس الهی است، و آب، جریانی معنوی است که ثبات آن را مخدوش نمیسازد.
این نقد، مانند نوری است که ابهامات تفاسیر نادرست را برطرف میکند.
جمعبندی بخش نهم
این بخش، با تبیین رابطه عرش و آب در عرفان، بر تمایز میان آب ناسوتی و آب عرفانی تأکید دارد. عرش، مظهر سلطنت الهی، بر فیض رحمانی استوار است و تفاسیر نادرست سیالیت آن را مردود میشمارد.
بخش دهم: حیات و تسبیح در هستی
تسبیح تکوینی موجودات
همه موجودات، بهصورت تکوینی، تسبیحگوی پروردگارند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ﴾
ترجمه: آسمانهای هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست برای او تسبیح میگویند.
این تسبیح، نشانه حضور الهی در همه موجودات است.
درنگ: تسبیح تکوینی، چونان نغمهای است که از قلب هستی برمیخیزد و هر موجودی را به ذکر الهی متصل میسازد.
این تسبیح، مانند آوایی است که از عمق وجود خلقت به سوی مبدأ هستی اوج میگیرد.
عدم وجود مرده در عالم
در عالم، چیزی به نام مرده وجود ندارد؛ همه چیز زنده است و از آب خلق شده است. حیات، جوهره وجود است.
درنگ: عالم، چونان باغی است که هر شاخهاش زنده است و از چشمه آب حیات سیراب میشود.
این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکی مفهوم مرگ را به روشنایی حیات تبدیل میکند.
جمعبندی بخش دهم
این بخش، با تبیین تسبیح تکوینی و عمومیت حیات در عالم، بر حضور الهی در همه موجودات و پیوند آنها با آب حیات تأکید دارد.
جمعبندی و نتیجهگیری
فص ایوبی در فصوص الحکم، با تبیین رابطه وجودی میان حق و عالم، به ظهور حق در تعینات عالم و نقش آب بهعنوان مبدأ حیات ناسوتی میپردازد. درسگفتار استاد فرزانه، با نقد دیدگاههای کلامی و عرفانی ناکافی، بر ضرورت توازن میان تنزیه و تشبیه تأکید دارد. عالم، نه عین حق است و نه جدای از او، بلکه آیینه ظهور اوست. اسمای الهی، به نفسه در ذات حق موجودند و عالم، مظهر تعینات آنهاست. تدبیر الهی، عالم را به سوی کمال هدایت میکند، و آب، چونان رگ حیات، خلقت ناسوتی را سیراب میسازد. این تحلیل، با حفظ تمامی جزئیات درسگفتار و ارائه تبیینهای تفصیلی، تلاش دارد تا معارف عرفانی را با ساختاری علمی و زبانی متین برای پژوهندگان روشن سازد. عقل و نقل، چونان دو بال، انسان را به سوی فهم حقیقت پرواز میدهند.
توصیه برای پژوهشهای آتی: بررسی تطبیقی دیدگاههای ابنعربی در فصوص الحکم با شارحان دیگر، مانند قیصری و صدرالمتألهین، میتواند به تعمیق فهم این مفاهیم کمک کند. همچنین، تحلیل تطبیقی این متن با متون فلسفی در باب وحدت وجود، مانند آثار ملاصدرا، میتواند زوایای جدیدی را روشن سازد.
با نظارت صادق خادمی