در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 922

متن درس





تبیین عرفانی فص حکمت غیبیه در کلام ایوبیه: تأمل در رضا به قضا و مقضی

تبیین عرفانی فص حکمت غیبیه در کلام ایوبیه: تأمل در رضا به قضا و مقضی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 922)

مقدمه: دریچه‌ای به حکمت غیبیه و تجربه عرفانی حضرت ایوب

فص حکمت غیبیه در کلام ایوبیه از فصوص الحکم ابن‌عربی، چونان گوهری در سپهر عرفان نظری، به تأمل در تجربه عرفانی حضرت ایوب علیه‌السلام در مواجهه با بلا و رنج می‌پردازد. این فص، با تمرکز بر تمایز میان رضا به قضا و رضا به مقضی و نسبت آن با شكایت، به بررسی عمیق رابطه انسان با حکمت‌های الهی در نظام خلقت می‌نشیند. استاد فرزانه قدس‌سره، با نگاهی روش‌مند و عمیق، این مبحث را در جلسه بیست‌وچهارم شرح فص ایوبیه، به زبانی ژرف و دقیق ارائه کرده‌اند. این نوشتار، با هدف ارائه تبیینی جامع و دانشگاهی، به تحلیل مفاهیم رضا، شكایت، و نقش اختیار در نظام الهی می‌پردازد. متن، با بهره‌گیری از نصوص دینی، استدلال‌های عقلی، و پیوندهای معنایی، تلاش دارد تا این مفاهیم را در قالبی منسجم و علمی ارائه کند. ساختار این اثر، با عناوین و زیرعناوین تخصصی، به گونه‌ای طراحی شده که مخاطبان را به فهمی عمیق‌تر از حکمت الهی رهنمون می‌سازد. هدف نهایی، روشن‌سازی تمایز میان قضا و مقضی، نقد دیدگاه‌های عرفانی، و تأکید بر پایبندی به نصوص دینی در تحلیل‌های عرفانی است.

بخش یکم: مفهوم رضا به قضا و مقضی در عرفان اسلامی

اهمیت تمایز رضا به قضا و مقضی

تمایز میان رضا به قضا و مقضی، چونان کلیدی برای گشودن ابواب حکمت الهی، در عرفان اسلامی جایگاهی ویژه دارد. این بحث، که ریشه در روایات و کلام عرفانی دارد، در آثار عالمانی چون خواجه نصیرالدین طوسی، میرداماد، ملاصدرا، فخر رازی، غزالی، و مولوی مورد توجه قرار گرفته است. رضا به قضا، پذیرش حکمت الهی در نظام خلقت است، در حالی که مقضی به رخدادهای خارجی نظیر گناه، کفر، یا مصیبت اشاره دارد که ممکن است با خواست انسان هم‌خوانی نداشته باشد. این تمایز، به دلیل پیوند با اصول اعتقادی و تأثیر آن برخ درک تکلیف انسانی، از اهمیتی بسزا برخوردار است. قضا، چونان نوری که از ذات الهی ساطع شود، به علم و اراده الهی وابسته است، اما مقضی، چونان سایه‌ای در عالم ناسوت، به تحقق خارجی و استعدادهای خلقی بستگی دارد.

درنگ: تمایز رضا به قضا و مقضی، به دلیل پیوند با اصول اعتقادی و تکلیف انسانی، در عرفان اسلامی جایگاهی بنیادین دارد.

این اصل، چونان ترازویی که وزن حکمت الهی را سنجد، بر ضرورت فهم دقیق رابطه انسان با نظام خلقت تأکید دارد. رضا به قضا، ایمان به حکمت الهی است، اما مقضی، به دلیل وابستگی به اختیار، ممکن است با نقص همراه باشد.

ناسازگاری شكایت با رضا به قضا در دیدگاه برخی عالمان

گروهی از عالمان، شكایت را با رضا به قضای الهی ناسازگار می‌دانند، زیرا معتقدند رضایت به قضا مستلزم پذیرش بی‌چون‌وچرای مقضی است. این دیدگاه، شكایت را نشانه‌ای از نارضایتی از حکمت الهی تلقی می‌کند، گویی شكایت، چونان سنگی در آب زلال رضا، موجی از ناسپاسی ایجاد می‌کند. با این حال، ابن‌عربی این نظر را رد کرده و شكایت را با رضا به قضا سازگار می‌داند. او شكایت را نوعی عرض حال یا دعا به درگاه الهی می‌بیند که با پذیرش حکمت الهی منافاتی ندارد.

درنگ: شكایت، در نگاه ابن‌عربی، به معنای دعا یا عرض حال است و با رضا به قضای الهی ناسازگار نیست.

این دیدگاه، چونان نسیمی که ابرهای تردید را بزداید، بر تفاوت میان شكایت به معنای اعتراض و شكایت به معنای دعا تأکید دارد. شكایت در عرفان، می‌تواند پلی به سوی ارتباط معنوی با خدا باشد، نه مانعی برای رضا.

تبیین ابن‌عربی از تمایز قضا و مقضی

ابن‌عربی، در تبیین تمایز میان قضا و مقضی، قضا را به حکم کلی الهی در نظام خلقت و مقضی را به رخدادهای خارجی نظیر گناه، کفر، یا مصیبت نسبت می‌دهد. او معتقد است تکلیف انسان، رضا به قضای الهی است، نه رضا به مقضی. قضا، چونان نقشه‌ای ازلی که در علم الهی ترسیم شده، به ذات حق متجلی است، اما مقضی، چونان بازتاب این نقشه در عالم ناسوت، به ظرف وجود خارجی وابسته است. این تمایز، بر تفاوت میان حکم الهی و مفعول خارجی تأکید دارد و انسان را به پذیرش حکمت الهی دعوت می‌کند، بدون الزام به رضایت از نتایج نامطلوب.

درنگ: قضا، حکم کلی الهی است و تکلیف انسان، رضا به آن است، اما مقضی، رخداد خارجی است و رضا به آن لازم نیست.

این اصل، چونان صخره‌ای استوار، بر حکمت الهی در نظام خلقت تأکید دارد. انسان، با رضا به قضا، به نظام کلی خلقت ایمان می‌آورد، اما مقضی، به دلیل وابستگی به اختیار انسانی، ممکن است با نقص همراه باشد.

جمع‌بندی بخش یکم

تمایز میان رضا به قضا و مقضی، یکی از بنیادین‌ترین مباحث عرفان اسلامی است که به درک رابطه انسان با حکمت الهی یاری می‌رساند. قضا، به‌عنوان حکم کلی الهی، در ذات حق متجلی است، اما مقضی، به‌عنوان مفعول خارجی، به استعداد و اختیار انسانی وابسته است. شكایت، در نگاه ابن‌عربی، به معنای دعا یا عرض حال، با رضا به قضا سازگار است و مانعی برای آن ایجاد نمی‌کند. این بخش، انسان را به تأمل در حکمت الهی و نقش اختیار در نظام خلقت دعوت می‌کند.

بخش دوم: اختیار و كمال انسانی در نسبت با معصیت

کمال در توان معصیت و نقص در انجام آن

ابن‌عربی، توان معصیت را کمال انسانی می‌داند، زیرا نشانه‌ای از اختیار و آزادی اراده است. این توان، چونان موهبتی الهی، انسان را از جمادات و موجودات فاقد اراده متمایز می‌کند. با این حال، انجام معصیت، نقص محسوب می‌شود، زیرا نتیجه سوءاستفاده از این كمال است. این دیدگاه، چونان ترازویی که خیر و شر را سنجد، بر نقش اختیار در كمال و نقص انسانی تأکید دارد. انسان، با توان معصیت، به قله كمال می‌رسد، اما با انجام آن، در دام نقص فرو می‌غلتد.

درنگ: توان معصیت، كمال انسانی است، زیرا نشانه اختیار است، اما انجام معصیت، نقص محسوب می‌شود.

این اصل، چونان آینه‌ای که حقیقت انسان را بازتاب دهد، بر اهمیت اختیار در تعیین سرنوشت تأکید دارد. اختیار، چونان بذری است که می‌تواند به خیر یا شر بیانجامد، اما نتیجه آن به انتخاب انسان بستگی دارد.

رضا به قضا و عدم الزام به رضا به مقضی

انسان، به‌عنوان بنده خدا، مكلف است به قضای الهی راضی باشد، که شامل نظام حاکم بر عالم ناسوت، مانند مرگ، گناه، و مصیبت است. با این حال، رضایت به مقضی، نظیر كفر، شرک، یا مصیبت خاص، لازم نیست. این تمایز، چونان خطی که میان ایمان و رخدادهای خارجی كشیده شود، به انسان اجازه می‌دهد به حكمت الهی ایمان داشته باشد، بدون آنكه به نتایج نامطلوب راضی شود. قضا، چونان دریای حكمت الهی، همه رخدادها را در بر می‌گیرد، اما مقضی، چونان موجی بر این دریا، به استعدادها و انتخاب‌های انسانی وابسته است.

درنگ: تكلیف انسان، رضا به قضای الهی است، اما رضا به مقضی، مانند كفر یا مصیبت، لازم نیست.

این دیدگاه، چونان مشعلی که راه را روشن کند، بر تفاوت میان ایمان به حكمت الهی و پذیرش رخدادهای خارجی تأکید دارد. انسان، با رضا به قضا، به نظام کلی خلقت ایمان می‌آورد، اما مقضی، به دلیل نقص‌های احتمالی، از تكلیف رضا مستثناست.

نمونه‌های مقضی در عالم ناسوت

در عالم ناسوت، رخدادهای خارجی یا مقضی، به استعداد و تلاش انسان وابسته است. برخی، با بهره‌گیری از استعداد و كوشش، به موفقیت می‌رسند، چه در ایمان، چه در دنیا یا آخرت. دیگران، به دلیل ضعف یا انتخاب نادرست، با شكست، فقر، بیماری، یا مصیبت مواجه می‌شوند. این رخدادها، چونان میوه‌هایی که از درخت استعداد روییده باشند، مقضی‌اند، اما رضا به آن‌ها لازم نیست. قضای الهی، چونان باغبانی حكیم، نظام كلی خلقت را اداره می‌کند، اما مقضی، نتیجه بذرهای كاشته‌شده توسط انسان است.

درنگ: مقضی در عالم ناسوت، نتیجه استعداد و انتخاب انسانی است، اما رضا به آن تكلیف نیست.

این اصل، چونان جریانی زلال، بر نقش انسان در تعیین سرنوشت خود تأکید دارد. قضای الهی، نظام كلی خلقت را تضمین می‌کند، اما مقضی، به اراده و عمل انسان وابسته است.

جمع‌بندی بخش دوم

اختیار، به‌عنوان موهبت الهی، انسان را به كمال می‌رساند، اما سوءاستفاده از آن به نقص منجر می‌شود. تكلیف انسان، رضا به قضای الهی است، نه رضا به مقضی كه به استعداد و انتخاب انسانی وابسته است. در عالم ناسوت، مقضی‌ها، از موفقیت تا شكست، نتیجه عمل انسان‌اند، اما قضای الهی، نظام كلی خلقت را در بر می‌گیرد. این بخش، بر اهمیت اختیار و نقش آن در نظام حكمت الهی تأکید دارد.

بخش سوم: شكایت و نسبت آن با رضا به قضا

دیدگاه ابن‌عربی در سازگاری شكایت با رضا

ابن‌عربی، در عبارت فَحَجَبَتِ الطَّائِفَةُ نَظَرَهُمْ فِی أَنَّ الشَّاکِیَ یَقْدَحُ بِالشِّکَایَةِ فِی الرِّضَاءِ بِالْقَضَاءِ وَلَیْسَ کَذَلِکَ, دیدگاه گروهی را که شكایت را مانع رضا به قضا می‌دانند، رد می‌کند. او معتقد است شكایت، به معنای عرض حال یا دعا، با رضا به قضا منافاتی ندارد. شكایت، چونان نجوایی از دل بنده به سوی خدا، می‌تواند بیان نیاز یا درخواست یاری باشد، بدون آنكه حكمت الهی را زیر سؤال ببرد.

درنگ: شكایت، به معنای دعا یا عرض حال، با رضا به قضای الهی سازگار است و مانع آن نیست.

این دیدگاه، چونان پلی که میان انسان و خدا كشیده شود، شكایت را به‌عنوان بخشی از رابطه معنوی انسان با خدا می‌بیند. شكایت، در این معنا، نه اعتراض، بلكه درخواست است.

تبیین شكایت در مقام رضا

ابن‌عربی، در عبارت فَإِنَّ الرِّضَاءَ بِالْقَضَاءِ لَا یَقْدَحُ فِیهِ الشِّکَایَةُ إِلَى ٱللَّهِ وَلَا إِلَى غَیْرِهِ, شكایت به خدا یا غیر خدا را با رضا به قضا سازگار می‌داند. او شكایت را از رضا به مقضی متمایز می‌كند و معتقد است شكایت به خدا یا دیگران، مانع رضا به حكمت الهی نیست. این شكایت، چونان آهی كه از سینه عاشق برآید، بیانگر نیاز و التجا به درگاه الهی است، نه نارضایتی از قضا.

درنگ: شكایت به خدا یا غیر خدا، به معنای عرض حال، با رضا به قضا منافاتی ندارد.

این اصل، چونان جریانی زلال، بر تفاوت میان شكایت به معنای دعا و شكایت به معنای اعتراض تأکید دارد. شكایت، در مقام رضا، راهی به سوی قرب الهی است.

نقد خلط دعا و شكایت

با این حال، ابن‌عبری در تبیین شكایت، گاه دعا و شكایت را خلط كرده و هر دو را در مقام رضا مجاز دانسته است. دعا، چونان درخواستی خالصانه از خدا، با رضا سازگار است، اما شكایت، به معنای اعتراض یا نارضایتی، با مقام رضا ناسازگار است. این خلط، چونان ابری که بر آفتاب حقیقت سایه افكند، به ابهام در تبیین مقام رضا منجر شده است.

درنگ: دعا، به‌عنوان درخواست، با رضا سازگار است، اما شكایت به معنای اعتراض، با رضا ناسازگار است.

این نقد، چونان صیقلی که زنگار از آینه بزداید، بر ضرورت تمایز میان دعا و شكایت تأکید دارد. دعا، راهی به سوی خدا است، اما شكایت، اگر به معنای اعتراض باشد، از رضا دور است.

جمع‌بندی بخش سوم

شكایت، در نگاه ابن‌عبی، به معنای دعا یا عرض حال، با رضا به قضای الهی سازگار است و مانع آن نیست. با این حال، خلط میان دعا و شكایت، به ابهام در تبیین مقام رضا منجر شده است. دعا، به‌عنوان درخواست، با رضا هم‌خوانی دارد، اما شكایت به معنای اعتراض، از مقام رضا به دور است. این بخش، بر اهمیت تمایز میان این مفاهیم در عرفان اسلامی تأکید دارد.

بخش چهارم: نقد مقامات صبر، تسلیم، و رضا

تمایز مقامات صبر، تسلیم، و رضا

ابن‌عبی، گاه مقامات صبر، تسلیم، و رضا را خلط كرده و شكایت را در این مقام‌ها یكسان فرض كرده است. صبر، به معنای تحمل سختی‌ها، تسلیم، به معنای متابعت از امر الهی، و رضا، به معنای رضایت كامل به حكمت الهی است. این مقام‌ها، چونان مراتب نردبانی كه به سوی خدا صعود كند، هر یك نسبتی متفاوت با شكایت دارند. در صبر، شكایت به غیر خدا محدود است، در تسلیم، شكایت كاهش می‌یابد، و در رضا، شكایت به‌كلی منتفی است.

درنگ: صبر، تسلیم، و رضا، مراتب متفاوتی دارند و شكایت در هر یك نسبتی متفاوت دارد.

این دیدگاه، چونان نقشه‌ای كه مسیر سلوك را نشان دهد، بر تفاوت میان این مقامات تأکید دارد. خلط این مقام‌ها، به ابهام در تبیین عرفانی منجر می‌شود.

نقد تناقض در تعریف شكایت در صبر و رضا

ابن‌عبی، در تعریف صبر، شكایت به غیر خدا را ممنوع و در تعریف رضا، شكایت به خدا و غیر خدا را مجاز دانسته است. این تناقض، چونان خطی كه در آب كشیده شود، به عدم تدقیق در تمایز مقامات اشاره دارد. در صبر، كه مقام تحمل است، شكایت به غیر خدا محدود است، اما در رضا، كه مقام رضایت كامل است، شكایت به‌كلی منتفی است. این تناقض، به خلط میان مراتب عرفانی منجر شده است.

درنگ: شكایت در صبر، به غیر خدا ممنوع است، اما در رضا، به‌كلی منتفی است، و خلط این دو، به تناقض منجر شده است.

این نقد، چونان مشعلی كه تاریكی ابهام را بزادید، بر ضرورت تبیین دقیق مقامات عرفانی تأكید دارد. رضا، مقام بالاتری است كه شكایت در آن جایی ندارد.

تبیین صبر در نگاه ابن‌عبی

ابن‌عبی، در عبارت لَمَّا عَلِمَ أَنَّ الصَّبْرَرَہُوَ حَبْسُ النَّفْسِ عَنِ الشِّکَایَةِ عِنْدَ الطَّائِفَةِ, صبر را به معنای تحمل و خودداری از شكایت به غیر خدا تعریف می‌كند. او معتقد است شكایت به خدا در صبر مجاز است، اما شكایت به غیر خدا، با صبر ناسازگار است. این تعریف، چونان خطی كه مرز صبر را ترسیم كند، بر تفاوت میان شكایت به خدا و غیر خدا تأكید دارد.

درنگ: در صبر، شكایت به غیر خدا ممنوع است، اما شكایت به خدا مجاز است.

این اصل، چونان صخره‌ای استوار، بر نقش صبر در تحمل سختی‌ها و ارتباط با خدا تأكید دارد. شكایت به خدا، در صبر، راهی به سوی قرب است.

جمع‌بندی بخش چهار

صبر، تسلیم، و رضا، مراتب متفاوتی در سلوك عرفانی دارند كه هر یك نسبتی متفاوت با شكایت دارند. ابن‌عبی، با خلط این مقام‌ها، به ابهام و تناقص در تبیین شكایت منجر شده است. در صبر، شكایت به غیر خدا ممنوع است، اما در رضا، شكایت به‌كلی منتفی است. این بخش، بر ضرورت تبیین دقیق این مقام‌ها و پرهیز از خلط آن‌ها تأكید دارد.

بخش پنجم: نقد ملازمه میان رضا به قضا و مقضی

دیدگاه ملازمه میان رضا به قضا و مقضی

برخی معتقدند رضا به قضا، ملازمه با رضا به مقضی دارد، زیرا مقضی، لازمه قضا است. این دیدگاه، چونان زنجیری كه قضا و مقضی را به هم پیوند دهد، رضا به قضا را مستلزم پذیرش همه رخدادهای خارجی می‌داند. ابن‌عبی، این ملازمه را رد كرده و مقضی را از قضا متمایز می‌داند، زیرا مقضی به استعداد و اختیار انسانی وابسته است.

درنگ: ابن‌عبی، ملازمه میان رضا به قضا و مقضی را رد می‌كند، زیرا مقضی به استعداد انسانی وابسته است.

این دیدگاه، چونان آینه‌ای كه حقیقت را بازتاب دهد، بر تفاوت میان قضا و مقضی تأكید دارد. قضا، حكم الهی است، اما مقضی، نتیجه انتخاب‌های انسانی است.

نقد پاسخ ابن‌عبی به اشكال ملازمه

ابن‌عبی، در پاسخ به اشكال ملازمه، به تمایز میان قضا و مقضی تأكید دارد، اما این تمایز، پاسخ كاملی به ملازمه نیست. او، با بیان اینكه مقضی عین قضا نیست، از تبیین دقیق رابطه میان قضا و مقضی بازمی‌ماند. این نقد، چونان ترازویی كه استدلال را سنجد، بر ضعف پاسخ ابن‌عبی به ملازمه اشاره دارد. ملازمه، چونان سایه‌ای كه بر قضا افتد، نیازمند تبیینی جامع‌تر است.

درنگ: پاسخ ابن‌عبی به ملازمه، به دلیل عدم تبیین رابطه قضا و مقضی، كامل نیست.

این نقد، چونان مشعلی كه راه را روشن كند، عرفان را به سوی تحلیل‌های دقیق‌تر هدایت می‌كند. پاسخ به ملازمه، نیازمند استدلالی جامع و منطقی است.

تبیین شارح از تمایز حكم و محكوم‌به

شارح فصوص الحکم، در عبارت وَإِنَّمَا مَنَعَ هَذِهِ الطَّائِفَةَ عَنِ الشِّكَايَةِ, حكم (قضا) را از محكوم‌به (مقضی) متمایز می‌داند. او قضا را صفت الهی و نسبت قائمه می‌بیند، در حالی كه مقضی، موجود خارجی است. این تمایز، چونان خطی كه میان ذات و ظهور كشیده شود، رضا به حكم را لازم و رضا به محكوم‌به را غیر ضروری می‌داند.

درنگ: قضا، صفت الهی است، اما مقضی، موجود خارجی است و رضا به آن لازم نیست.

این اصل، چونان صخره‌ای استوار، بر تفاوت میان قضا و مقضی تأكید دارد. رضا به قضا، ایمان به حكمت الهی است، اما مقضی، به اختیار انسانی وابسته است.

جمع‌بندی بخش پنجم

ملازمه میان رضا به قضا و مقضی، مورد نقد ابن‌عبی قرار گرفته، اما پاسخ او به دلیل عدم تبیین دقیق، كامل نیست. قضا، صفت الهی است، اما مقضی، به استعداد و اختیار انسانی وابسته است. شارح، با تمایز میان حكم و بروز، بر این تفاوت تأكید دارد. این بخش، بر ضرورت تحلیل دقیق‌تر ملازمه و رابطه قضا و مقضی تأكید دارد.

بخش ششم: استناد به نصوص دینی و نقد دیدگاه‌های عالمان

تأیید تمایز قضا و مقضی با حدیث

حدیث مَنْ وجَدَ خَيْرًا فَلْيَحْمَدِ ٱللَّهَ وَمَنْ وجَدَ دُونَ ذَٰلِكَ فَلَا يَلُومِنَّ إِلَّا نَفْسَهُ (هركس خیری یافت، خدا را سپاس بگوید، و هركس جز آن یافت، جز خویشتن را سرزنش نكند), خیر را به خدا و شر را به اختیار انسان نسبت می‌دهد. این حدیث، چونان نوری كه تاریكی ابهام را بزدید، تمایز قضا و مقضی را تأیید می‌كند. خیر، فیض الهی است، اما شر، نتیجه سوء اختیار انسانی است.

درنگ: حدیث، خیر را به خدا و شر را به اختیار انسان نسبت می‌دهد و تمایز قضا و مقضی را تأیید می‌كند.

این اصل، چونان صخره‌ای استوار، بر ضرورت استناد به نصوص دینی در تبیین‌های عرفانی تأكید دارد. حدیث، راهنمایی روشن برای فهم رابطه هدایت است.

نقد اجمالی دیدگاه‌های عالمان پیشین

دیدگاه‌های عالمانی چون فخر رازی، غزالی، مولوی، ملاصدرا، و میرداماد در باب رضا به قضا و مقضی، گاه به دلیل فقدان تحلیل منسجم، به ابهام منجر شده است. این نقد، چونان ترازویی كه استدلال را سنجد، بر ضرورت بررسی دقیق‌تر این موضوع با تكیه بر نصوص دینی تأكید دارد. عرفان اسلامی، نیازمند تحلیل‌هایی است كه از اجمال و ابهام پرهیز كنند.

درنگ: دیدگاه‌های عالمان پیشین، به دلیل فقدان تحلیل منسجم، گاه به ابهام منجر شده است.

این نقد، چونان مشعلی كه راه را روشن كند، عرفان را به سوی تبیین‌های دقیق و علمی هدایت می‌كند.

نقد فقدان سند قرآنی یا روایی

تمایز میان رضا به قضا و مقضی، نیازمند استناد به سند قرآنی یا روایی است كه در متن ابن‌عبی به‌صراحت ذكرك نشده است. این نقد، چونان صیقلی برای گوهر حقیقت، بر ضرورت استناد به نصوص دینی در مباحث اعتقادی تأكید دارد. ادعاهای عرفانی، بدون پشتوانه نصوص، ممكن است به اجتهاد شخصی منجر شوند.

درنگ: تمایز قضا و مقضی، نیازمند سند قرآنی یا روایی است تا از اجتهاد شخصی پرهیز شود.

این اصل، چونان ستونی كه بنای عرفان را نگه دارد، بر اهمیت پایبندی به نصوص دینی تأكید دارد. نصوص، راهنمای تحلیل‌های عرفانی‌اند.

جمع‌بندی بخش ششم

حدیث، با نسبت دادن خیر و شر به خدا و انسان، تمایز قضا و مقضی را تأیید می‌كند. دیدگاه‌های عالمان پیشین، گاه به دلیل فقدان تحلیل منسجم، به ابهام منجر شده‌اند. تمایز قضا و مقضی، نیازمند سند قرآنی یا روایی است تا از اجتهاد شخصی پرهیز شود. این بخش، بر ضرورت استناد به نصوص دینی و تحلیل دقیق در عرفان تأكید دارد.

نتیجه‌گیری كلی

فص حكمت غیبیه در كلام ایوبیه، چونان دریچه‌ای به تأمل در حكمت الهی، به بررسی تمایز میان رضا به قضا و مقضی، شكایت، و نقش آن‌ها در نظام خلقت می‌پردازد. قضا، به‌عنوان حكم كلی الهی، تكلیف انسان به رضا را در بر دارد، اما مقضی، به‌عنوان رخداد خارجی، از این تكلیف مستثناست. شكایت، به معنای دعا، با رضا به قضا سازگار است، اما به معنای اعتراض، از آن دور است. ابن‌عبی، با خلط میان صبر، تسلیم، و رضا، و عدم تبیین كامل ملازمه، گاه به ابهام و تناقض منجر شده است. حدیث، با تأیید خیر و شر به خدا و انسان، این تمایز را روشن می‌سازد. عرفان اسلامی، نیازمند تحلیل‌های دقیق با تكیه بر نصوص دینی است تا از ابهام و اجتهاد شخصی پرهیز شود.

با نظارت صادق