در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 959

متن درس





شرح فصوص الحکم: فص زکریاویه (جلسه نهصد و پنجاه و نهم)

شرح فصوص الحکم: فص زکریاویه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۵۹)

مقدمه: اسمای الهی و پیوند وحدت و کثرت در عرفان نظری

فص زکریاویه از فصوص الحکم ابن‌عربی، دریچه‌ای است به سوی فهم عمیق اسمای الهی، تمایز مفهومی و وحدت مصداقی آن‌ها در ذات حق‌تعالی. این فص، با تبیین دقیق نسبت اسما با ذات و نقد برداشت‌های نادرست، به یکی از پیچیده‌ترین مباحث عرفان نظری می‌پردازد. متن حاضر، با تکیه بر درس‌گفتار جلسه نهصد و پنجاه و نهم (مورخ ۴/۸/۱۳۸۵)، به تحلیل جامع این مباحث پرداخته و با زبانی متین، علمی و منسجم، تمامی جزئیات را با توضیحات تکمیلی و تمثیلات ادبی ارائه می‌دهد. این نوشتار، ضمن حفظ امانت به محتوای اصلی، با ساختاری دانشگاهی و رویکردی عرفانی-فلسفی، به تبیین تمایز مفهومی اسما، وحدت دلالت آن‌ها بر ذات، و نقد کاستی‌های تفاسیر سنتی می‌پردازد. هدف، ارائه متنی غنی و دقیق برای پژوهشگران و متخصصان عرفان نظری و فلسفه اسلامی است که تأمل در حقیقت توحید و تجلیات الهی را تسهیل نماید.

بخش نخست: تمایز مفهومی اسمای الهی

مفهوم تمایز ذاتی اسما

هر اسم از اسمای الهی، به لحاظ مفهومی، از دیگر اسما متمایز است: «الاسما یتميز کل واحد من غیرهما». این تمایز، ذاتی و ریشه در ماهیت مفهومی هر اسم دارد. مفهوم، چونان شاخه‌ای از درخت معرفت است که هر یک، با هویتی مستقل، از دیگری جدا می‌شود. این اصل، در فلسفه و عرفان اسلامی، مبنای رد ترادف کامل در الفاظ و مفاهیم است. برای نمونه، مفهوم «عالم» از «قادر» متباین است، چنان‌که هر یک، جلوه‌ای خاص از حقیقت را در ذهن متجلی می‌سازد.

درنگ: هر اسم الهی، به لحاظ مفهومی، از دیگر اسما متمایز است و این تمایز، ذاتی و ناشی از ماهیت مفهومی آن‌هاست.

رد ترادف در الفاظ و مفاهیم

هیچ دو لفظی، حتی در زبان عادی، کاملاً مترادف نیستند: «دو لفظ که یک معنا را بیان کند نداریم». این اصل، نه‌تنها در اسمای الهی، بلکه در تمامی الفاظ، از جمله در تمایز حقیقت و مجاز، صادق است. قرائن زبانی، چونان کلیدهایی‌اند که معنای دقیق هر لفظ را در بافت خاص خود روشن می‌سازند. برای مثال، لفظ «عین» با قرائن مختلف، معانی متفاوتی می‌یابد، اما هیچ‌گاه دو لفظ، معنای یکسانی را به‌طور کامل حمل نمی‌کنند.

درنگ: در زبان، هیچ دو لفظی کاملاً مترادف نیستند و معانی آن‌ها با قرائن زبانی متمایز می‌گردد.

تمایز مفهوم و ماهیت

هر مفهوم و ماهیت، از دیگری متمایز است: «یتميز کل مفهوم عن مفهوم آخر، یتميز کل ماهیة عن ماهیة أخرى». این تمایز، در نظام‌های فلسفی قائل به ماهیت، مانند فلسفه مشاء، مبنای کثرت در عالم مادی است. مفهوم، چونان نقشی است که در لوح ذهن حک می‌شود و هر نقش، با دیگری متفاوت است. این اصل، در تحلیل اسمای الهی، به‌عنوان مبنایی برای فهم کثرت مفهومی به کار می‌رود.

درنگ: هر مفهوم و ماهیت، از دیگری متمایز است و این تمایز، مبنای کثرت در سطح مفاهیم و ماهیات است.

بخش دوم: وحدت مصداقی اسمای الهی

وحدت دلالت اسما بر ذات

اسمای الهی، هرچند در مفهوم متمایزند، در دلالت بر ذات حق‌تعالی وحدت دارند: «الاسما نسبت به ذات وزان واحد دارند». این وحدت، چونان جویبارهایی است که از سرچشمه‌های گوناگون به دریای واحد ذات الهی می‌ریزند. هر اسم، جلوه‌ای خاص از ذات را متجلی می‌سازد، اما همه به یک حقیقت وجودی اشاره دارند. این اصل، مبنای وحدت مصداقی اسما در عرفان نظری است.

درنگ: اسمای الهی، در دلالت بر ذات حق‌تعالی، وحدت دارند و همه به یک حقیقت وجودی واحد اشاره می‌کنند.

عینیت صفات با ذات الهی

در ذات الهی، صفات عین ذات‌اند و هیچ‌گونه انضمام یا زوال نمی‌پذیرند: «در خدا صفات زاید ذات نیست». برخلاف انسان که صفاتش زاید بر ذاتش هستند و ممکن است کسب یا زوال یابند، در ذات الهی، علم و قدرت و سایر صفات، چونان نورهایی‌اند که از ذات ساطع شده و با آن یکی‌اند. این عینیت، مانع از تکثر مصداقی در ذات الهی می‌شود.

درنگ: در ذات الهی، صفات عین ذات‌اند و هیچ‌گونه انضمام یا زوالی در آن‌ها راه ندارد.

تمایز ظهورات و وحدت ذاتی

اسمای الهی، در ظهور و دولت (جلوه‌های وجودی) متفاوت‌اند، اما ذاتشان واحد است: «دولت‌ها و ظهور متفاوت است و الا ذات یکسان است». هر اسم، چونان آیینه‌ای است که زاویه‌ای خاص از نور ذات را بازمی‌تاباند، اما همه این آیینه‌ها به یک حقیقت اشاره دارند. این تمایز در ظهور، به تفاوت در تعینات و مظاهر بازمی‌گردد، نه به تکثر در ذات.

درنگ: اسمای الهی، در ظهور و دولت متفاوت‌اند، اما ذاتشان واحد است و به یک حقیقت وجودی اشاره دارند.

بخش سوم: نقد خلط مفهوم و مصداق

خلط مفهوم و مصداق در اسما

یکی از خطاهای رایج در تحلیل اسمای الهی، خلط میان تمایز مفهومی و مصداقی است: «در پروردگار اینطور نیست که علم غیر قدرت باشد». در سطح مفهومی، علم و قدرت متمایزند، اما در مصداق ذات الهی، این صفات عین یکدیگرند. این خلط، چونان غباری است که بر آیینه فهم حقیقت توحید نشسته و مانع از درک وحدت مصداقی می‌شود.

درنگ: تمایز مفهومی اسما نباید به مصداق ذات الهی تعمیم یابد، زیرا در ذات، صفات عین یکدیگرند.

نقد فرض انضمام صفات

فرض انضمام صفات به ذات الهی، نادرست است: «در خدا صفات زاید ذات نیست». در انسان، صفات چونان لباسی‌اند که بر تن ذات پوشیده یا گسسته می‌شوند، اما در ذات الهی، صفات چونان نور ذاتی‌اند که از جوهر وجود ساطع می‌گردند. این دیدگاه، با اصل عینیت صفات در کلام و عرفان اسلامی همخوانی دارد.

درنگ: صفات الهی، عین ذات‌اند و فرض انضمام یا زوال در آن‌ها مردود است.

نقد یکسان‌انگاری دلالت اسما

برخلاف دیدگاه برخی شارحان، دلالت اسما بر ذات یکسان نیست: «نه یکسان نیست». هر اسم، به شیوه‌ای خاص بر ذات دلالت می‌کند. برای نمونه، «رحمان» تعین رحمت را متجلی می‌سازد و «حکیم» تعین حکمت را. این تفاوت در تعینات، چونان رنگ‌های گوناگونی است که از یک نور واحد منشعب می‌شوند.

درنگ: دلالت اسمای الهی بر ذات، متفاوت است و هر اسم، تعینی خاص از ذات را آشکار می‌سازد.

بخش چهارم: تفاوت تعینات در موجودات

دلالت متفاوت موجودات بر ذات

همه موجودات بر ذات الهی دلالت می‌کنند، اما دلالتشان متفاوت است: «هر موجودی به یک چهره دلالت می‌کند». برگ سبز، چونان نشانه‌ای از لطافت الهی، و کوه، چونان جلوه‌ای از عظمت حق، هر یک به شیوه‌ای خاص به ذات اشاره دارند. این تفاوت، ریشه در تعینات و ظهورات گوناگون موجودات دارد.

درنگ: هر موجود، با تعین خاص خود، به شیوه‌ای متفاوت بر ذات الهی دلالت می‌کند.

تنوع در ظهورات و وحدت در حقیقت

ظهورات اسما و موجودات، در عالم کثرت، متفاوت‌اند، اما حقیقتشان واحد است. این تنوع، چونان شاخه‌های درختی است که از یک ریشه واحد روییده‌اند. برگ با سبزی، سنگ با سختی، و کوه با بلندی، هر یک جلوه‌ای از حقیقت واحد الهی را متجلی می‌سازند، اما همه به یک ذات بازمی‌گردند.

درنگ: ظهورات اسما و موجودات متفاوت‌اند، اما حقیقتشان به ذات واحد الهی بازمی‌گردد.

بخش پنجم: نقد کاستی‌های تفاسیر سنتی

خطر برداشت‌های نادرست از اسما

برداشت‌های نادرست از اسمای الهی، به انحرافات معرفتی منجر می‌شود: «این جور شناخت‌ها بسیار خطرناک است». شناخت نادرست اسما، چونان راهی است که به جای مقصد، به بیراهه می‌رسد. این هشدار، بر اهمیت دقت در مباحث توحیدی تأکید دارد، زیرا اسما، کلیدی‌ترین مبحث در فهم حقیقت الهی‌اند.

درنگ: برداشت‌های نادرست از اسمای الهی، به انحراف معرفتی منجر شده و فهم حقیقت توحید را مختل می‌سازد.

نقد کمبود تخصص در علم دینی

علم دینی، در بحث اسمای الهی، گاه از تخصص کافی برخوردار نبوده است: «حوزه‌ها اهل اسما نبودند». این نقد، نه به معنای نفی تلاش‌های عالمان، بلکه دعوتی است به بازسازی علم دینی با رویکردی دقیق‌تر و تخصصی‌تر. این کمبود، چونان خلأیی است که نیازمند پر شدن با پژوهش‌های عمیق و روشمند است.

درنگ: علم دینی در بحث اسما نیازمند بازسازی با رویکردی تخصصی و دقیق است.

نقد خلط ذات با ماهیت

برخی شارحان، ذات الهی را به ماهیت تقلیل داده‌اند: «وقتی می‌گویند ذات یعنی ماهیة می‌گویند». این خلط، اسما را به عوارض ذات فروکاسته و حقیقت وجودی ذات را محدود می‌سازد. ذات الهی، چونان اقیانوسی بی‌کران است که اسما، جلوه‌های آن‌اند، نه عوارضی افزوده بر آن.

درنگ: ذات الهی، عین وجود و حقیقت هستی است و خلط آن با ماهیت، به برداشت نادرست از اسما منجر می‌شود.

بخش ششم: دیدگاه ابوالقاسم بن قصی و تحلیل آن

وحدت اسما در دلالت بر ذات

ابوالقاسم بن قصی معتقد است هر اسم الهی، به تنهایی، مسمی به همه اسمای الهی است: «کل اسم على انفراده مسمى بجمیع الاسماء الالهیة». این دیدگاه، چونان نوری است که از یک منشور به رنگ‌های گوناگون تجلی می‌یابد. هر اسم، در ظرف ظهور خود، همه اسما را در بر دارد، زیرا ذات واحد پشت آن‌هاست.

درنگ: هر اسم الهی، به تنهایی، مسمی به همه اسمای الهی است، زیرا ذات واحد پشت همه اسما قرار دارد.

نقد خلط حقایق اسما

با وجود درستی دیدگاه ابوالقاسم در وحدت اسما، فرض تکثر حقایق اسما نادرست است: «حقایقشان مختلف نیست». حقایق اسما، چونان یک حقیقت واحدند که در ظهورات و دولت‌های متفاوت متجلی می‌شوند. این نقد، بر وحدت ذاتی اسما و تفاوت در تعینات آن‌ها تأکید دارد.

درنگ: حقایق اسمای الهی واحدند و تفاوت آن‌ها در ظهورات و تعینات است، نه در ذات.

بخش هفتم: توصیه‌های عملی در استفاده از اسما

ترجیح اسمای فعلی در دعا

در دعا، استفاده از اسمای فعلی، مانند «شافی»، بر اسمای ذاتی، مانند «الله»، ترجیح دارد: «توصیه این است که در درخواست‌ها اسم‌های مخصوص نزدیک را یعنی از اسمای فعلی شروع کند». اسمای فعلی، چونان کلیدهایی‌اند که به‌طور مستقیم قفل نیازهای خاص را می‌گشایند. برای نمونه، بیمار با گفتن «یا شافی»، راه خود را به سوی شفا کوتاه می‌کند.

درنگ: در دعا، اسمای فعلی به دلیل نزدیکی به نیازهای خاص، بر اسمای ذاتی ترجیح دارند.

نقش رب در اسمای فعلی

اسم «رب» حاکم بر همه اسمای فعلی است: «رب عروس اسمای فعلی حق‌تعالی است». این اسم، چونان سروری است که همه اسمای فعلی را در بر می‌گیرد و در دعا، راهگشای نیازهای گوناگون است. گفتن «یا رب یا شافی» یا «یا رب یا رازق»، پیوندی حکیمانه میان اسم عام و خاص برقرار می‌سازد.

درنگ: اسم «رب» حاکم بر اسمای فعلی است و در دعا، راهگشای نیازهای خاص می‌باشد.

بخش هشتم: نقد شارح و تبیین دیدگاه شیخ

نقد یکسان‌انگاری دلالت اسما توسط شارح

شارح، برخلاف دیدگاه شیخ، دلالت اسما را غیرمتمایز دانسته است: «شارح می‌گوید همه این‌ها دلالت می‌کنند ولی دلالت یکسان نیست». اما شیخ تأکید دارد: «لکل اسم حکم لیس للأخر». هر اسم، حکمی خاص دارد که از دیگری متمایز است. این نقد، چونان آیینه‌ای است که خطای شارح را در یکسان‌انگاری دلالت‌ها نمایان می‌سازد.

درنگ: هر اسم الهی، حکمی خاص دارد و دلالت آن‌ها بر ذات، متفاوت است.

تأکید شیخ بر تفاوت احکام اسما

شیخ، با عبارت «و لا خلاف فی انه لکل اسم حکم لیس للأخر»، بر تفاوت احکام اسما تأکید می‌کند. این دیدگاه، چونان خطی روشن، تمایز در تعینات و ظهورات اسما را از وحدت ذاتی آن‌ها جدا می‌سازد. هر اسم، چونان دریچه‌ای است که منظری خاص از ذات الهی را به نمایش می‌گذارد.

درنگ: هر اسم الهی، حکمی خاص دارد که از دیگر اسما متمایز است و دلالت‌ها متفاوت‌اند.

بخش نهم: وحدت صفات در انسان و تفاوت مصداقی

وحدت صفات در انسان با زاید بودن

در انسان، صفات مانند علم و قدرت، وحدت دارند، اما به‌صورت زاید: «در انسان هم آن صفات موجود وحدت خودش را دارد منتها وحدت خودش را با زیاده دارد». انسان، هنگام اندیشیدن یا اعمال قدرت، از مجموعه صفاتش بهره می‌برد، اما این صفات ممکن است کسب یا زوال یابند. این وحدت، چونان جویباری است که از سرچشمه‌های گوناگون تغذیه می‌شود، اما در انسان، محدود و متغیر است.

درنگ: در انسان، صفات وحدت دارند، اما به‌صورت زاید و قابل زوال‌اند.

تفاوت صفات انسانی و الهی

برخلاف انسان که صفاتش زاید و متغیرند، در ذات الهی، صفات ذاتی و غیرقابل تغییرند: «در خدا صفات زاید ذات نیست». این تفاوت، چونان فاصله میان خاک و افلاک است که محدودیت وجودی انسان را از کمال مطلق الهی جدا می‌سازد.

درنگ: صفات انسانی زاید و متغیرند، اما صفات الهی ذاتی و غیرقابل تغییرند.

بخش دهم: تعینات و ظهورات الهی

ذات و تعینات اسما

ذات الهی، به اسما تعین می‌دهد: «این ذات است به اسما تعین می‌دهد». اسما، چونان جلوه‌هایی‌اند که ذات در آن‌ها متعین می‌شود، نه عوارضی که بر ذات افزوده گردند. این دیدگاه، با نظریه تجلی در عرفان نظری همخوانی دارد و ذات را سرچشمه همه تعینات می‌داند.

درنگ: ذات الهی، به اسما تعین می‌بخشد و اسما، جلوه‌های ذات‌اند، نه عوارض آن.

دلالت اسما و مظاهر

اسما، به دو شیوه بر ذات دلالت می‌کنند: دلالت اسمی، که خود اسم مستقیماً به ذات اشاره دارد، و دلالت مظهری، که از طریق مظاهر به ذات راه می‌یابد. این دوگانگی، چونان دو بال است که سالک را به سوی فهم حقیقت ذات پرواز می‌دهد.

درنگ: اسما، با دلالت اسمی و مظهری، به ذات الهی راه می‌برند.

جمع‌بندی

فص زکریاویه، با تبیین تمایز مفهومی و وحدت مصداقی اسمای الهی، یکی از عمیق‌ترین مباحث عرفان نظری را ارائه می‌دهد. این فص، با تأکید بر عینیت صفات با ذات، نقد خلط مفهوم و مصداق، و تبیین تفاوت تعینات و ظهورات اسما، چارچوبی دقیق برای فهم توحید و تجلیات الهی فراهم می‌کند. نقدهای مطرح‌شده، از جمله خطای شارح در یکسان‌انگاری دلالت اسما و خلط ذات با ماهیت، بر پیچیدگی این مباحث دلالت دارد. توصیه به استفاده از اسمای فعلی در دعا و تأکید بر وحدت مصداقی اسما، راهنمایی عملی و نظری برای سالکان و پژوهشگران ارائه می‌دهد. برای پژوهش‌های آتی، پیشنهاد می‌شود دیدگاه‌های این شرح با دیگر شارحان، مانند قیصری و جندی، تطبیق گردد تا زوایای جدیدی از اسمای الهی روشن شود.

با نظارت صادق خادمی