در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 1009

متن درس





حکمت لقمانی و معرفت الهی در فصوص الحکم

حکمت لقمانی و معرفت الهی در فصوص الحکم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه هزار و نهم)

مقدمه: درآمدی بر حکمت لقمانی و وحدت وجود

کتاب شریف فصوص الحکم، اثر سترگ ابن‌عربی، چون نگینی در عرفان نظری می‌درخشد و دریچه‌ای به سوی فهم ژرفای حکمت الهی و معرفت وجودی می‌گشاید. در فص لقمانی این اثر، که به حکمت منسوب به لقمان حکیم اختصاص دارد، مباحثی عمیق در باب تنزلات ذات الهی، ظهور حق در اشیا، و مراتب معرفت و حکمت مطرح شده است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار استاد فرزانه قدس‌سره، به تبیین و تحلیل این مفاهیم پرداخته و با نگاهی نقادانه، ادعاهای شارح فصوص در باب تمامیت حکمت لقمانی و وحدت وجود را بررسی می‌کند. متن پیش‌رو، با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، روایات، و استدلال‌های عقلی و شرعی، مفاهیم را با ساختاری علمی و دقیق ارائه می‌دهد. ساختار این نوشتار، با بخش‌بندی‌های منظم، توضیحات تکمیلی، و تمثیلات ادبی، راه را برای فهم عمیق‌تر این معارف هموار می‌سازد.

بخش نخست: حکمت لقمانی و تمامیت آن

ادعای تمامیت حکمت در فص لقمانی

شارح فصوص الحکم مدعی است که لقمان حکمت را تمام کرده و استیفا نموده است: «ثم تمم الحکمة واستوفاها». این ادعا، به معنای تکمیل و استیفای کامل حکمت توسط لقمان است، که حکایت از مقامی والا در سلوک عرفانی و معرفتی دارد. با این حال، این ادعا نیازمند بررسی دقیق است، زیرا حکمت، به‌عنوان گوهری گران‌قدر، تنها در مراتب عالی وجود به کمال می‌رسد.

درنگ: ادعای شارح مبنی بر تمامیت حکمت لقمانی، نیازمند تبیین و نقد است، زیرا حکمت، چون گوهری گران‌قدر، تنها در مراتب عالی وجود به کمال می‌رسد.

عینیت اشیا در زمینه حق

در فص لقمانی، ابتدا از عینیت اشیا در زمینه حق سخن به میان آمده است. این مفهوم، به ظهور حق تعالی در اشیا اشاره دارد، گویی هر شیء، چون آینه‌ای، تجلی ذات الهی را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه، ریشه در نظریه وحدت وجود دارد که تمامی هستی را مظهر و جلوه حق می‌داند.

انحصار تمامیت حکمت به مقام ختمی

تمامیت حکمت، تنها به مقام ختمی، یعنی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، اختصاص دارد. هیچ‌یک از انبیا یا اولیا، از جمله لقمان، به این مرتبه از استیفای حکمت نرسیده‌اند. این انحصار، به دلیل کمال بی‌نظیر پیامبر اکرم در عصمت نظری و عملی است که حکمت را به اوج خود رسانده است.

درنگ: تمامیت حکمت، چون قله‌ای رفیع، تنها به مقام ختمی اختصاص دارد و لقمان یا هیچ نبی دیگری به این مرتبه نرسیده است.

نقد ادعای شارح در نسبت تمامیت به لقمان

ادعای شارح مبنی بر اینکه لقمان حکمت را تمام کرده، از دقت کافی برخوردار نیست. این ادعا، نه‌تنها با مقام ختمی سازگار نیست، بلکه فاقد پشتوانه قرآنی یا روایی است. لقمان، هرچند حکیمی فرزانه بوده، اما ادعای استیفای حکمت در او جای تأمل دارد، زیرا این مرتبه، مختص پیامبر اکرم است که تمامی کمالات را در خود جمع کرده است.

مکمل بودن حکمت در اسلام

حکمت، معرفت، و کمالات، تنها در بستر اسلام، قرآن کریم، و مقام ختمی به تمامیت رسیده است. قرآن کریم، چون چشمه‌ای زلال، معرفت و حکمت را در اختیار بشریت قرار داده و پیامبر اکرم، به‌عنوان مظهر کامل این معارف، آن‌ها را به کمال رسانده است.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، به بررسی ادعای شارح در باب تمامیت حکمت لقمانی و نقد آن پرداخت. حکمت، تنها در مقام ختمی به کمال رسیده و نسبت دادن استیفای آن به لقمان، نادرست است. این بخش، با تأکید بر نقش اسلام و قرآن کریم در تکمیل حکمت، زمینه را برای تبیین تفاوت معرفت و حکمت فراهم می‌سازد.

بخش دوم: معرفت و حکمت: تمایز و پیوند

تفاوت معرفت و حکمت

معرفت، ظرف نظری است که به وصول، قرب، و رویت حق تعالی مربوط می‌شود، در حالی که حکمت، ظرف نظری و عملی است. حکمت، چون درختی است که ریشه در معرفت دارد و شاخسار آن در عمل متجلی می‌شود. معرفت، بصیرت نظری را فراهم می‌آورد، اما حکمت، این بصیرت را با عمل درهم می‌آمیزد.

درنگ: معرفت، چون بذری است که حکمت از آن می‌روید؛ حکمت، معرفت را با عمل درمی‌آمیزد و به ثمر می‌رساند.

ریشه حکمت در معرفت

حکمت، بدون معرفت ممکن نیست، زیرا معرفت، ریشه و بنیاد حکمت است. همان‌گونه که بنای رفیع حکمت بر شالوده معرفت استوار است، سالک بدون معرفت الهی به حکمت دست نمی‌یابد. معرفت، چون نوری است که راه حکمت را روشن می‌کند.

تفاوت علم و معرفت

علم، به گزاره‌های بخشی و محدود وابسته است، اما معرفت، به گزاره‌های ذاتی و کلی نظر دارد. علم، چون قطره‌ای است در برابر دریای بی‌کران معرفت، که حقیقت وجود را در بر می‌گیرد. معرفت، سالک را به شهود ذات الهی رهنمون می‌سازد، در حالی که علم، در حد ادراکات جزئی باقی می‌ماند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به تمایز و پیوند میان معرفت و حکمت پرداخت. معرفت، چون ریشه‌ای است که حکمت از آن تغذیه می‌کند، و حکمت، با درآمیختن معرفت با عمل، سالک را به کمال می‌رساند. تفاوت علم و معرفت نیز نشان‌دهنده عمق و جامعیت معرفت در برابر محدودیت‌های علم است.

بخش سوم: پیامبر اکرم و کرامت الهی

پیامبر اکرم و صفت اکرم

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، به دلیل کرامت، که عصمت نظری و عملی را در بر می‌گیرد، اکرم نامیده شده است. این صفت، برتری او را بر سایر صفات، مانند اعظم و اکبر، نشان می‌دهد. کرامت، چون گوهری است که بزرگی را با فضیلت و شرافت درمی‌آمیزد.

درنگ: صفت اکرم، چون تاجی بر سر پیامبر اکرم، بزرگی را با کرامت و عصمت درهم می‌آمیزد و او را در مرتبه‌ای بی‌نظیر قرار می‌دهد.

نقد عنوان پیامبر اعظم

عنوان «پیامبر اعظم»، هرچند به دلیل اشتراک با برخی دیدگاه‌ها پذیرفته شده، اما «پیامبر اکرم» به دلیل تأکید بر کرامت، از مرتبه والاتری برخوردار است. اعظم، به بزرگی اشاره دارد، اما اکرم، بزرگی را با شرافت و فضیلت پیوند می‌زند.

تفاوت اکبر و اعظم

اکبر، به جلال و بزرگی الهی اشاره دارد، اما اکرم، بزرگی را با کرامت درهم می‌آمیزد. اکبر، چون قله‌ای است که عظمت را نشان می‌دهد، اما اکرم، این عظمت را با لطف و شرافت کامل می‌کند.

الله اکبر و جلال الهی

تعبیر «الله اکبر» در قرآن کریم، به جلال الهی و بزرگی فراتر از وصف اشاره دارد. این تعبیر، چون نوری است که عظمت غیرقابل‌وصف خداوند را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که ذات الهی از هر توصیفی برتر است.

اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ

خداوند بزرگ‌تر از آن است که وصف شود.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به برتری صفت اکرم بر اعظم و اکبر، و نقش آن در مقام پیامبر اکرم پرداخت. تعبیر «الله اکبر»، عظمت غیرقابل‌وصف الهی را نشان می‌دهد و کرامت پیامبر اکرم، او را در مرتبه‌ای بی‌نظیر قرار داده است.

بخش چهارم: نقد نسبت دادن تمامیت حکمت به لقمان

فقدان سند قرآنی و روایی

شارح فصوص، به‌اشتباه تمامیت حکمت را به لقمان نسبت داده، در حالی که هیچ آیه یا روایتی این ادعا را تأیید نمی‌کند. لقمان، حکیمی فرزانه بوده، اما استیفای حکمت، چون قله‌ای است که تنها پیامبر اکرم به آن دست یافته است.

درنگ: نسبت دادن تمامیت حکمت به لقمان، فاقد پشتوانه قرآنی یا روایی است و تنها مقام ختمی به این مرتبه دست یافته است.

لزوم امانت‌داری در نسبت سخنان

نباید سخنان خود را به انبیا یا اولیا نسبت داد یا سخنان آن‌ها را به خود منتسب کرد. این امانت‌داری، چون کلیدی است که صدق و راستی گفتار را حفظ می‌کند. نسبت دادن استیفای حکمت به لقمان، نقض این اصل است.

تفاوت دیدگاه شارح با کلام اشعری

دیدگاه شارح، که حکمت را به صورت‌های مختلف در یک حقیقت واحد می‌بیند، مشابه کلام اشعری (جوهر واحد با اعراض مختلف) است. این دیدگاه، با حکمت لقمانی سازگار نیست، زیرا حکمت لقمانی، ریشه در معرفت الهی دارد، نه در کثرت اعراض.

لزوم استدلال منطقی در عرفان

سخنان عرفانی، باید با دلیل و برهان همراه باشد، نه به‌صورت کلی و بدون استدلال. عرفان، چون جراحی ظریف است که با ابزار منطق و برهان، حقیقت را از پرده‌های ابهام بیرون می‌آورد.

درنگ: عرفان، چون جراحی ظریف، نیازمند ابزار منطق و برهان است تا حقیقت را از ابهامات بیرون آورد.

احترام به علما و عرفا

علما و عرفا، اعم از شیعه و سنی، چون ولی‌نعمت‌های علمی‌اند، اما سخنانشان باید با دقت نقد شود. این نقد، نه از سر انکار، بلکه از سر حقیقت‌جویی است، گویی باغبانی که شاخسارهای درخت علم را برای باروری بیشتر هرس می‌کند.

دقت در تبیین عرفان

عرفان، باید با دقت و مانند جراحی، با ابزار منطق و دلیل تبیین شود، نه با نقالی و کلی‌گویی. این دقت، چون نوری است که راه سالک را در مسیر حقیقت روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به نقد ادعای شارح در نسبت دادن تمامیت حکمت به لقمان پرداخت. این ادعا، فاقد سند قرآنی و روایی است و با مقام ختمی ناسازگار است. لزوم امانت‌داری، استدلال منطقی، و احترام به علما، از اصول کلیدی در تبیین عرفان است.

بخش پنجم: وحدت وجود و نقد عینیت حق با اشیا

ادعای شارح در عینیت حق با اشیا

شارح مدعی است که خداوند در هر شیء، عین آن شیء است: «إنه فی الشیء عين ذلك الشیء». این ادعا، به معنای تعین حق در اشیا است، گویی خداوند در زمین، عین زمین، و در آسمان، عین آسمان است. این دیدگاه، نیازمند نقد دقیق است.

درنگ: ادعای عینیت حق با اشیا، به تعین حق منجر شده و با تنزیه الهی ناسازگار است.

نقد تعین حق

حق تعالی، معین است اما متعین نیست. اشیا، تعینات حق‌اند، اما حق، از تعین منزه است. این تمایز، چون خطی است که حقیقت الهی را از کثرت مخلوقات جدا می‌سازد.

بیان عصمت در وحدت وجود

امام علی علیه‌السلام فرموده‌اند: «داخل فی الأشیاء لا بالممازجة، خارج عن الأشیاء لا بالمفارقة». این بیان، وحدت وجود را بدون تعین حق تبیین می‌کند، گویی حق، چون نوری است که در همه‌چیز حاضر است، اما با هیچ‌چیز آمیخته نیست.

درنگ: بیان عصمت، وحدت وجود را چون نوری می‌داند که در همه‌چیز حاضر است، اما از تعین و آمیختگی منزه است.

اشیا به‌عنوان ظهورات حق

اشیا، ظهورات، تجلیات، و افعال حق‌اند، نه عین حق. این دیدگاه، چون آینه‌ای است که حقیقت وحدت وجود را بدون فروکاستن حق به مخلوقات بازتاب می‌دهد.

نقد وحدت شخصی وجود

وحدت شخصی وجود، اگر به معنای عینیت حق و اشیا باشد، نارسا و نادرست است. این تبیین، به سوءتفاهم‌هایی چون الوهیت انسان منجر می‌شود، گویی پرده‌ای که حقیقت را از باطل جدا می‌کند، دریده شده است.

نقد فقها به وحدت وجود

اشکال برخی عالمان دینی به وحدت وجود، به دلیل تبیین نادرست عرفا، مانند عینیت حق و اشیا، وارد است. این اشکال، بر لزوم تبیین دقیق و منطقی وحدت وجود تأکید دارد.

وحدت وجود و مخلوقات

همه هستی، ظهورات و مخلوقات حق‌اند. وحدت وجود، به معنای یک ذات الهی و ظهورات متعدد است، گویی یک خورشید که پرتوهای بی‌شمار از آن ساطع می‌شود.

درنگ: وحدت وجود، چون خورشیدی است که ذات واحد آن، ظهورات متعدد را در هستی متجلی می‌سازد.

نقد سوءتفاهم در عرفان

ادعای عینیت حق و اشیا، به سوءتفاهم‌هایی چون الوهیت انسان منجر می‌شود. این سوءتفاهم، چون ابری است که حقیقت عرفان را در پرده ابهام فرو می‌برد.

بیان کریمانه معصوم

بیان امام علی علیه‌السلام، کریمانه و حکیمانه است و حکمت را به‌درستی استیفا کرده است. این بیان، چون چشمه‌ای زلال، حقیقت وحدت وجود را بدون نقص تبیین می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، به نقد ادعای شارح در باب عینیت حق با اشیا و تبیین وحدت وجود پرداخت. بیان عصمت، وحدت وجود را بدون تعین حق تبیین کرده و اشیا را ظهورات حق می‌داند. این بخش، بر لزوم دقت در تبیین عرفان و پرهیز از سوءتفاهم تأکید دارد.

بخش ششم: لطف و لطافت الهی در قرآن کریم

لطيف در قرآن کریم

خداوند در قرآن کریم، لطيف معرفی شده است، چنان‌که در آیه‌ای از سوره لقمان می‌فرماید:

إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ

به‌راستی خداوند لطیف و آگاه است.

این آیه، لطافت الهی را در کنار آگاهی او برجسته می‌سازد و به فعل خداوند در خلق اشاره دارد.

لطيف به‌عنوان وصف فعلی

لطيف در قرآن کریم، به معنای وصف فعلی است، مانند «لطيف بعباده» یا «لطيف لما يشاء». این وصف، به لطافت خداوند در آفرینش و تدبیر خلق اشاره دارد، نه به ذات او.

درنگ: لطيف، چون وصفی است که لطافت خداوند را در آفرینش و تدبیر خلق نشان می‌دهد، نه ذات غیرقابل‌وصف او.

لطافت ذاتی خداوند

خداوند، الطف اللطایف است، اما لطافت ذاتی او در دسترس ادراک انسانی نیست. این لطافت، چون نوری است که در ورای پرده‌های ادراک، از دسترس ذهن بشر خارج است.

نقد وصف ذاتی لطيف

لطيف، به دلیل غیرقابل‌وصف بودن ذات الهی، در قرآن کریم به‌صورت وصف فعلی آمده است. این دقت قرآنی، چون آینه‌ای است که تنزیه ذات الهی را بازتاب می‌دهد.

لطافت در مظاهر هستی

لطافت الهی، در ظرایف، موجودات، و مظاهر هستی قابل‌پیگیری است. این لطافت، چون نسیمی است که در میان برگ‌های درختان خلقت می‌وزد و حضور الهی را آشکار می‌سازد.

تفاوت لطف و لطافت

لطافت، ظرف ظهور است، اما لطف، ظرف ظاهر و باطن را در بر می‌گیرد. لطف، چون دریایی عمیق است که لطافت، تنها موجی بر سطح آن است.

درنگ: لطف، چون دریایی است که لطافت، موجی بر سطح آن است؛ لطف، ظاهر و باطن را در بر می‌گیرد.

نقد ترتیب شارح

شارح، به‌اشتباه لطافت را بر لطف مقدم کرده، در حالی که لطف، به دلیل شمول ظاهر و باطن، باید مقدم باشد. این نقد، بر ضرورت ترتیب صحیح در تبیین مفاهیم عرفانی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، به تبیین لطف و لطافت الهی در قرآن کریم و نقد دیدگاه شارح پرداخت. لطيف، به‌عنوان وصف فعلی، لطافت خداوند در خلق را نشان می‌دهد، اما ذات الهی، از وصف انسانی منزه است. تمایز لطف و لطافت، بر مراتب مختلف اسمای الهی تأکید دارد.

بخش هفتم: مراتب شريعت، طريقت، و حقيقت

تقسیم‌بندی مراتب وجود

عالم، به شريعت، طريقت، و حقيقت تقسیم می‌شود. حقيقت، ظرف معرفت است و بدون معرفت، تحقق نمی‌یابد. شريعت و طريقت، با علم ممکن‌اند، اما حقيقت، چون قله‌ای است که تنها با معرفت فتح می‌شود.

درنگ: حقيقت، چون قله‌ای است که تنها با معرفت فتح می‌شود، در حالی که شريعت و طريقت، با علم ممکن‌اند.

تقدم معرفت بر حکمت

معرفت، مقدم بر حکمت است و باید در تبیین، معرفت به خدا بر حکمت مقدم شود. معرفت، چون کلیدی است که درهای حکمت و حقیقت را می‌گشاید.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، به تقسیم‌بندی مراتب وجود و نقش محوری معرفت در دستیابی به حقیقت پرداخت. معرفت، چون نوری است که راه شريعت، طريقت، و حقيقت را روشن می‌سازد و بدون آن، حکمت و حقیقت محقق نمی‌شود.

بخش هشتم: استمرار حکمت و چشم‌انداز آینده

ادامه حکمت پس از لقمان

حکمت، پس از لقمان، با معجزات موسی، عیسی، و سپس مقام ختمی و ولوی ادامه یافته است. این استمرار، چون رودی است که از چشمه‌های انبیا و اولیا جاری شده و به دریای مقام ختمی می‌ریزد.

درنگ: حکمت، چون رودی جاری از چشمه‌های انبیا، در مقام ختمی به دریا می‌پیوندد.

استیفای حکمت در عصر ظهور

استیفای کامل حکمت، در عصر ظهور امام زمان علیه‌السلام محقق خواهد شد. این عصر، چون سپیده‌دمی است که حقیقت حکمت را در تمامی جلوه‌هایش آشکار خواهد ساخت.

فتح آسمان‌ها توسط مسلمین

مسلمین، در آینده، آسمان‌ها را فتح خواهند کرد و تمدن‌های کنونی، در برابر اقتدار اسلام، چون روستایی کوچک خواهند شد. این چشم‌انداز، چون افقی است که وعده پیروزی نهایی اسلام را نوید می‌دهد.

نقد ساده‌لوحی در انتظار

ادعای ظهور قریب‌الوقوع، ساده‌لوحانه است و انتظار واقعی، نیازمند زمان طولانی است. این انتظار، چون درختی است که با صبر و استقامت به بار می‌نشیند.

نقد علم خیالی

سخنان خیالی و غیرمستدل، علم حقیقی نیست و در عالم برزخ، حقیقت آن‌ها آشکار خواهد شد. علم حقیقی، چون گوهری است که با استدلال و برهان صیقل یافته است.

مثال زیبایی یوسف

زیبایی یوسف علیه‌السلام، زبانزد است، اما پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خود را زیباتر از او دانسته است. این برتری، چون نوری است که کمال پیامبر را در تمامی جنبه‌ها، از جمله زیبایی، آشکار می‌سازد.

درنگ: پیامبر اکرم، چون خورشیدی است که زیبایی یوسف را در پرتو کمال خود Overshadow می‌کند.

لزوم اثبات ادعاها

ادعای برتری پیامبر اکرم بر یوسف، باید با دلیل و برهان اثبات شود، نه به‌صورت تعبدی. این استدلال، چون پلی است که ایمان را به معرفت پیوند می‌دهد.

جمع‌بندی بخش هشتم

بخش هشتم، به استمرار حکمت از لقمان تا مقام ختمی و چشم‌انداز استیفای آن در عصر ظهور پرداخت. فتح آسمان‌ها توسط مسلمین و نقد ساده‌لوحی در انتظار، بر واقع‌گرایی و استدلال در عرفان تأکید دارد.

بخش نهم: نقد علم دینی و ضرورت استدلال

نقد علم دینی غیرمستدل

علم دینی، گاهی گرفتار ظواهر و کاغذبازی می‌شود و از سلوک معنوی غافل می‌ماند. این غفلت، چون پرده‌ای است که حقیقت معرفت را از دیدگان پنهان می‌کند.

درنگ: علم دینی، اگر از استدلال و سلوک معنوی خالی باشد، چون پوسته‌ای است که هسته معرفت را در خود ندارد.

لزوم استدلال در علم دینی

علم دینی، باید با استدلال و برهان همراه باشد تا از نقالی و کلی‌گویی مصون بماند. این استدلال، چون نوری است که راه حقیقت را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش نهم

بخش نهم، به نقد علم دینی غیرمستدل و ضرورت استدلال در آن پرداخت. علم دینی، اگر از استدلال خالی باشد، نمی‌تواند به معرفت و حکمت رهنمون شود.

جمع‌بندی نهایی

کتاب حکمت لقمانی و معرفت الهی در فصوص الحکم، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به تبیین عمیق مفاهیم عرفانی و فلسفی در فص لقمانی پرداخت. حکمت، تنها در مقام ختمی به تمامیت رسیده و نسبت دادن استیفای آن به لقمان، نادرست است. معرفت، ریشه حکمت است و بدون آن، حقیقت محقق نمی‌شود. وحدت وجود، به معنای ظهورات حق در اشیاست، نه عینیت حق با اشیا، و بیان عصمت، این مفهوم را به‌درستی تبیین کرده است. لطف و لطافت الهی، در قرآن کریم به‌عنوان وصف فعلی خداوند مطرح شده و ذات الهی از وصف انسانی منزه است. استمرار حکمت تا عصر ظهور و فتح آسمان‌ها توسط مسلمین، چشم‌اندازی روشن از آینده اسلام ارائه می‌دهد. علم دینی، نیازمند استدلال و پرهیز از ظواهر است تا به معرفت رهنمون شود. این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات، راهنمای سالکان در مسیر معرفت و حکمت است و با نگاهی علمی و دقیق، معارف را برای جویندگان حقیقت روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی