در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 1011

متن درس






حکمت لقمانیة در فصوص الحکم: تبیین نسبت حق و خلق

حکمت لقمانیة در فصوص الحکم: تبیین نسبت حق و خلق

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۰۱۱)

مقدمه: چیستی عالم و آدم در حکمت عرفانی

فصوص الحکم، چون گوهری درخشان در آسمان عرفان نظری، به تبیین معارف عمیق توحیدی و حکمی می‌پردازد. این نوشتار، با الهام از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به بررسی فص لقمانیة اختصاص دارد و پرسش بنیادین نسبت میان حق و خلق را در کانون توجه قرار می‌دهد. آیا عالم و آدم، چون جویبارهایی از چشمه فیض الهی، تعینات و نزولات پروردگارند یا موجوداتی مستقل از او؟ این پرسش، مانند مشعلی فروزان، راه را برای درک وحدت وجود، تمایز خالق و مخلوق، و مراتب معرفت عرفانی روشن می‌سازد. با تکیه بر آیات قرآن کریم، روایات معتبر، و استدلال‌های عقلی، این متن به نقد دیدگاه‌های عرفانی، تبیین نقش عقل در معرفت، و بررسی نظام وجودی در عرفان ابن‌عربی می‌پردازد. ساختار این نوشتار، مانند آیینه‌ای زلال، مفاهیم پیچیده را در قالبی نظام‌مند و دانشگاهی ارائه می‌دهد تا طالبان حقیقت و پژوهشگران حکمت اسلامی را به سوی معرفت رهنمون شود.

بخش نخست: نسبت حق و خلق در حکمت عرفانی

پرسش بنیادین: عالم و آدم، تعینات الهی یا موجودات مستقل؟

یکی از ریشه‌ای‌ترین مسائل در عرفان نظری، چیستی نسبت میان حق و خلق است. آیا عالم و آدم، چون سایه‌هایی از نور الهی، ظهورات و تعینات پروردگارند یا موجوداتی جدای از او که به دست آفریدگار خلق شده‌اند؟ این پرسش، مانند دریچه‌ای به سوی حقیقت، مبنای درک وحدت وجود یا تمایز میان خالق و مخلوق را شکل می‌دهد. پاسخ به این سؤال، مانند نردبانی است که سالک را به قله معرفت توحیدی رهنمون می‌سازد.

درنگ: پرسش از نسبت حق و خلق، مانند مشعلی، مبنای فهم وحدت وجود یا تمایز خالق و مخلوق را روشن می‌سازد.

دیدگاه شیخ محی‌الدین و اشاعره

شیخ محی‌الدین ابن‌عربی، عالم را عین حق می‌داند، گویی عالم آیینه‌ای است که نور ذات الهی را بازمی‌تاباند. در مقابل، اشاعره عالم را امری متمایز از حق می‌شمارند، به‌گونه‌ای که خالق و مخلوق دو حقیقت جدای از یکدیگرند. شارح فصوص الحکم، با احترام به اشاعره، این اختلاف را جزئی می‌بیند و می‌کوشد میان این دو دیدگاه پلی از سازگاری بنا کند. این رویکرد، مانند نسیمی ملایم، حرمت آرای مختلف را حفظ می‌کند، اما از عمق اختلاف میان وحدت وجود و تمایز وجودی غافل نمی‌ماند.

درنگ: شیخ عالم را عین حق می‌داند، در حالی که اشاعره آن را غیر حق می‌شمارند، مانند دو آیینه که یک حقیقت را به‌گونه‌ای متفاوت بازمی‌تابانند.

نفی عینیت و غیریت مطلق

عالم نه عین پروردگار است و نه غیر او، بلکه چون جویباری از چشمه فیض الهی، نزولات و تعینات پروردگار است. این دیدگاه، مانند پلی میان دو کرانه، از افراط در عینیت (وحدت وجود مطلق) و غیریت (تمایز کامل) پرهیز می‌کند. همان‌گونه که دم و بازدم انسان نه عین اوست و نه بیگانه با او، عالم نیز فعل الهی است که ظهور حق را در مراتب وجود متجلی می‌سازد.

درنگ: عالم، مانند دم و بازدم، نه عین حق است و نه غیر او، بلکه ظهور و تعین فیض الهی است.

طیف آرای عرفانی و فلسفی

میان دو کرانه عینیت و غیریت، آرای گوناگونی چون تباین، تشکیک، و وحدت وجود شکل گرفته‌اند. شیخ محی‌الدین خلق را خیال می‌پندارد، گویی سایه‌ای است که به حق متوسل می‌شود. اما دیدگاه صحیح، حق را حقیقت و خلق را رقّت یا ظهور آن حقیقت می‌داند. این رویکرد، مانند آیینه‌ای زلال، خلق را مظهر حق می‌بیند بدون آنکه آن را وهم یا خیال صرف انگارد.

درنگ: خلق، مانند رقّتی از حقیقت، ظهور حق است، نه خیال یا وهم صرف.

تعین و معین بودن خلق

هر مخلوقی در عالم، متعین و معین است، یعنی دارای تعین وجودی و وابسته به علتی مشخص. هیچ موجودی بدون علت یا معلول نیست، و تسلسل در سلسله علل و معلول‌ها جاری است. این اصل، مانند نخی که دانه‌های تسبیح را به هم متصل می‌کند، پیوستگی نظام وجودی را نشان می‌دهد.

درنگ: هر مخلوق، مانند دانه‌ای در تسبیح وجود، متعین و معین است و تسلسل علّی و معلولی در عالم جاری است.

ازلی و ابدی بودن خلق

خلق، چون جویباری که از چشمه ازلی حق سرچشمه می‌گیرد، ازلی و ابدی است. خداوند نمی‌تواند این سلسله را تعطیل کند، زیرا خلق به ذات او وابسته است. این دیدگاه، با آیه شریفه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (الرحمن: ۲۹؛ هر روز او در شأنی است) همخوانی دارد و استمرار وجودی خلق را تأیید می‌کند.

درنگ: خلق، مانند جویباری از چشمه حق، ازلی و ابدی است و به ذات الهی وابسته.

نفی علت اولی و معلول آخری

در عالم، نه علتی اولی بدون پیشینه وجود دارد و نه معلولی آخری بدون اثر. عالم، مانند اقیانوسی بی‌کران، سلسله‌ای بی‌ابتدا و بی‌انتها است. این اصل، تصورات سنتی درباره آغاز و پایان عالم را نفی می‌کند و بر استمرار وجودی تأکید دارد.

درنگ: عالم، مانند اقیانوسی بی‌کران، نه آغاز مطلق دارد و نه پایان، و تسلسل وجودی در آن جاری است.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، مانند مشعلی فروزان، نسبت میان حق و خلق را در حکمت عرفانی تبیین کرد. عالم، نه عین حق است و نه غیر او، بلکه ظهور و تعین فیض الهی است. دیدگاه شیخ محی‌الدین، اشاعره، و رویکرد حد وسط، مانند آیینه‌هایی مختلف، این حقیقت را از زوایای گوناگون بازتاباندند. خلق، چون جویباری از چشمه ازلی، ازلی و ابدی است و در سلسله‌ای بی‌ابتدا و بی‌انتها جریان دارد.

بخش دوم: حکمت لقمانی و صفات لطيف و خبير

حکمت لقمان و صفت لطيف

لقمان حکیم، چون ستاره‌ای در آسمان حکمت، حکمت خود را از صفت الهی لطيف گرفته است. این صفت، به سريان حق در اشیا اشاره دارد، نه عینیت کامل اشیا با حق. لطافت الهی، مانند نسیمی نامحسوس، در همه مراتب وجود جاری است و عالم را در بر می‌گیرد.

درنگ: صفت لطيف، مانند نسیمی نامحسوس، سريان حق در اشیا را نشان می‌دهد، نه عینیت کامل با او.

صفت خبير و علم فعلی الهی

صفت خبير، به علم فعلی پروردگار اشاره دارد که با فعل همراه است، نه پیش یا پس از آن. این علم، ذاتی و غیرانفعالی است و با آیه «لَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» (الأنعام: ۵۹؛ و برگی فرو نیفتد، مگر آنکه آن را بداند) همخوانی دارد. علم خبير، مانند مشعلی که با حرکت شعله روشن می‌شود، با فعل متولد می‌گردد.

درنگ: علم خبير، مانند مشعلی، با فعل متولد می‌شود و ذاتی و غیرانفعالی است.

نقد تقلیل علم خبير به علم ذوقی

شیخ محی‌الدین، علم خبير را به علم ذوقی تقلیل می‌دهد، گویی ذوق، که چون جوانه‌ای در باغ معرفت است، مرتبه‌ای ابتدایی و انفعالی است. اما خبير، فراتر از یقین، علم فعلی الهی است که با فعل هم‌زمان است و نیازی به انفعال ندارد.

درنگ: علم خبير، مانند قله‌ای رفیع، فراتر از علم ذوقی است که چون جوانه‌ای ابتدایی است.

علم فعلی در اولیای الهی

اولیای الهی نیز می‌توانند به علم فعلی دست یابند، مانند پیش‌بینی رزق یا مرگ که با فعل هم‌زمان است. این مرتبه، مانند آیینه‌ای زلال، قرب اولیا به علم الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: علم فعلی اولیا، مانند آیینه‌ای، قرب آنها به علم الهی را بازمی‌تاباند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، مانند دریچه‌ای به سوی حکمت لقمانی، صفات لطيف و خبير را تبیین کرد. لطافت الهی، چون نسیمی در عالم جاری است، و علم خبير، مانند مشعلی، با فعل متولد می‌شود. نقد تقلیل خبير به ذوق، مانند آیینه‌ای، مراتب معرفتی را روشن ساخت.

بخش سوم: لقاء مطهر و غیر مطهر

لقاء مطهر: شهود کلمات الهی

عارف در لقاء مطهر، عالم را چون کلمات الهی می‌بیند و با طهارت نفسانی به شهود حق می‌رسد. این مقام، مانند آیینه‌ای زلال، حق را در خلق متجلی می‌سازد و با آیه «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ» (التوبة: ۱۰۸؛ خداوند پاکیزگان را دوست می‌دارد) همخوانی دارد.

درنگ: لقاء مطهر، مانند آیینه‌ای، عالم را کلمات الهی نشان می‌دهد و با طهارت نفسانی محقق می‌شود.

لقاء غیر مطهر: کدورت‌های نفسانی

لقاء غیر مطهر، دیدن خلق بدون توجه به حق است، گویی دل سالک، مانند ماست ترشیده‌ای، پر از کینه و کدورت است. این دل، مانند آیینه‌ای غبارگرفته، از شهود حقیقت محروم است.

درنگ: لقاء غیر مطهر، مانند آیینه‌ای غبارگرفته، دل را از شهود حق محروم می‌سازد.

نقش طهارت در معرفت

طهارت نفسانی، مانند جویباری زلال، شرط لازم برای شهود حق در عالم است. عارف با طهارت، عالم را مطهر می‌بیند و به لقاء مطهر نائل می‌شود. این مقام، مانند مشعلی، راه معرفت عرفانی را روشن می‌سازد.

درنگ: طهارت نفسانی، مانند جویباری، عارف را به لقاء مطهر و شهود حق رهنمون می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، مانند آیینه‌ای زلال، تفاوت لقاء مطهر و غیر مطهر را تبیین کرد. طهارت نفسانی، چون مشعلی فروزان، عارف را به شهود کلمات الهی هدایت می‌کند، در حالی که کدورت‌های نفسانی، مانند سایه‌ای تاریک، راه معرفت را می‌بندد.

بخش چهارم: مراتب معرفت عرفانی

سلسله‌مراتب معرفت

معرفت عرفانی، مانند نردبانی به سوی حقیقت، از ذوق آغاز می‌شود و به خلسه، توجه، یقظه، شهود، معاینه، معرفت، و یقین می‌رسد. خبير، چون قله‌ای رفیع، فراتر از یقین است و به علم فعلی الهی اشاره دارد.

درنگ: معرفت عرفانی، مانند نردبانی، از ذوق تا خبير امتداد می‌یابد و قله آن علم فعلی است.

ذوق: آغاز راه معرفت

ذوق، مانند جوانه‌ای در باغ معرفت، مرتبه ابتدایی سلوک است. این مرتبه، چون نوک قاشقی از حقیقت، تجربه‌ای انفعالی است که سالک را به مراتب بالاتر هدایت می‌کند.

درنگ: ذوق، مانند جوانه‌ای، آغاز راه معرفت عرفانی است که به مراتب بالاتر می‌رسد.

خبير: قله معرفت

خبير، مرتبه‌ای فراتر از یقین است که علم فعلی الهی را متجلی می‌سازد. این علم، مانند مشعلی که با فعل روشن می‌شود، با حرکت عالم هم‌زمان است و نیازی به انفعال ندارد.

درنگ: خبير، مانند مشعلی، علم فعلی الهی است که فراتر از یقین قرار دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، مانند دریچه‌ای به سوی معرفت، سلسله‌مراتب عرفانی را از ذوق تا خبير تبیین کرد. ذوق، چون جوانه‌ای، آغاز راه است و خبير، مانند قله‌ای، مقصد نهایی معرفت عرفانی را نشان می‌دهد.

بخش پنجم: نقد تحریف معنوی قرآن

تحریف معنوی: خطری بزرگ‌تر از تحریف لفظی

تحریف معنوی قرآن کریم، مانند سایه‌ای تاریک، خطرناک‌تر از تحریف لفظی است، زیرا کل محتوای معرفتی را دگرگون می‌کند. برای نمونه، تفسیر صفت لطيف به عینیت اشیا با حق، مانند نسیمی گمراه‌کننده، به انحراف در معرفت می‌انجامد.

درنگ: تحریف معنوی، مانند سایه‌ای، محتوای قرآن کریم را دگرگون می‌کند و خطرناک‌تر از تحریف لفظی است.

نقد تفسیر آیه «لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ»

تفسیر آیه «لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ» (محمد: ۳۱؛ و شما را می‌آزماییم تا بدانیم) به معنای تعلیل (تا بدانیم) نادرست است، زیرا علم الهی انفعالی نیست. «حتى» در اینجا تفريع ادبی است، نه تعلیل، و علم فعلی الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: «حتى» در آیه، مانند پلی ادبی، تفريع است و علم فعلی الهی را نشان می‌دهد، نه تعلیل.

غربت قرآن کریم و خداوند

قرآن کریم و خداوند هر دو غریب‌اند. خداوند قريب است، زیرا به همه نزدیک است، و غريب، زیرا کسی او را به‌درستی نمی‌شناسد. این غربت، مانند آهی در دل عارف، او را به قرب الهی نزدیک‌تر می‌کند.

درنگ: غربت قرآن و خداوند، مانند آهی، عارف را به سوی قرب الهی رهنمون می‌شود.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، مانند مشعلی فروزان، خطرات تحریف معنوی قرآن کریم را روشن ساخت. نقد تفسیر نادرست آیات و تأکید بر غربت قرآن و خداوند، مانند جویبارهایی زلال، لزوم پایبندی به معنای حقیقی متون دینی را نشان داد.

بخش ششم: نظام وجودی و علم دینی

نقد علم دینی و لزوم دقت در تفسیر

برخی تفسیرهای علم دینی، مانند بنایی سست، به دلیل عدم پایبندی به قرآن کریم و روایات معتبر، به انحراف می‌انجامد. لزوم دقت در تفسیر، مانند مشعلی است که راه معرفت صحیح را روشن می‌سازد.

درنگ: دقت در تفسیر علم دینی، مانند مشعلی، از انحراف در معرفت جلوگیری می‌کند.

علم فعلی و انفعالی در نظام وجودی

علم فعلی، مانند نوری که با فعل متولد می‌شود، با حرکت عالم هم‌زمان است، در حالی که علم انفعالی، مانند سایه‌ای، معلول فعل دیگری است. این تمایز، مانند آیینه‌ای، نظام وجودی را روشن می‌سازد.

درنگ: علم فعلی، مانند نوری، با فعل هم‌زمان است، برخلاف علم انفعالی که سایه‌ای از فعل است.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، مانند آیینه‌ای زلال، نظام وجودی و نقش علم دینی را تبیین کرد. نقد تفسیرهای نادرست و تمایز علم فعلی و انفعالی، مانند ستارگانی، راه معرفت را روشن ساختند.

نتیجه‌گیری

این نوشتار، مانند مشعلی در تاریکی، به تبیین حکمت لقمانیة در فصوص الحکم پرداخت. نسبت حق و خلق، مانند جویباری از فیض الهی، نه عین حق است و نه غیر او، بلکه ظهور و تعین اوست. حکمت لقمان، با تکیه بر صفات لطيف و خبير، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، سريان حق و علم فعلی الهی را روشن ساخت. لقاء مطهر، چون آیینه‌ای زلال، شهود کلمات الهی را متجلی کرد، و نقد تحریف معنوی قرآن کریم، مانند مشعلی، لزوم پایبندی به معنای حقیقی متون دینی را نشان داد. مراتب معرفت عرفانی، از ذوق تا خبير، مانند نردبانی به سوی حقیقت، راه سالکان را هموار نمود. غربت قرآن و خداوند، چون آهی در دل عارف، او را به قرب الهی رهنمون شد. این متن، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان و فلسفه اسلامی است که در پی فهم عمیق نظام وجودی و معرفت توحیدی‌اند.

توصیه برای پژوهش‌های آتی: بررسی تطبیقی این درس‌گفتار با دیدگاه‌های شارحان دیگر فصوص الحکم، مانند قیصری و جندی، و تدوین نظام‌مند علم دینی مبتنی بر قرآن کریم، روایات، و عقل، می‌تواند افق‌های جدیدی در حکمت اسلامی بگشاید.

با نظارت صادق خادمی