متن درس
تحلیل عرفانی فص هارونیه در فصوص الحکم: تأملی بر توحید، شرك و اختیار
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۳۷)
مقدمه: تأمل در حکمت الهی و ماجرای گوسالهپرستی
در گستره عرفان اسلامی، فصوص الحکم ابنعربی چون گوهری درخشان، مفاهیم عمیق توحید، شرك و اختیار را در قالب حکمتهای عرفانی به تصویر میکشد. فص هارونیه، با تمرکز بر ماجرای گوسالهپرستی قوم بنیاسرائیل، دریچهای است به سوی تأمل در نقش انبیا، اختیار انسان و حکمت الهی در نظام خلقت. این نوشتار، با نگاهی عمیق به این فص، میکوشد تا با تبیین تمایز میان توحید و شرك، نقش اختیار در سرنوشت انسان و عصمت انبیا را روشن سازد. این تحلیل، با بهرهگیری از آیات قرآن کریم و تأملات فلسفی و عرفانی، درصدد است تا مفاهیم پیچیده این فص را با زبانی روشن و متین برای مخاطبان متخصص آشکار کند. در این مسیر، از تمثیلات و استعارات فاخر برای پروراندن مفاهیم بهره گرفته شده تا ضمن حفظ اصالت علمی، روح عرفانی متن نیز حفظ گردد.
بخش اول: ناتوانی هارون و نقد نسبت گوسالهپرستی به حکمت الهی
بررسی ماجرای گوسالهپرستی
ماجرای گوسالهپرستی قوم بنیاسرائیل، که در فص هارونیه مورد بحث قرار گرفته، یکی از نقاط عطف در تحلیل عرفانی ابنعربی است. در این روایت، ناتوانی حضرت هارون علیهالسلام در بازداری قوم از پرستش گوساله، به عنوان نشانهای از حکمت الهی معرفی شده است. اما این نسبت، که پرستش گوساله را به اراده الهی برای عبادت در هر صورتی پیوند میدهد، مورد نقد جدی قرار میگیرد. این دیدگاه، که گوسالهپرستی را به حکمت الهی منتسب میکند، با اصل توحید و عصمت انبیا ناسازگار است. هارون علیهالسلام، به عنوان نبی الهی، با تمام توان و اقتدار خود عمل کرد، اما اختیار قوم و فریب سامری مانع از موفقیت او شد. این ناتوانی، نه به ضعف هارون، بلکه به آزادی اراده انسان در نظام خلقت بازمیگردد.
| درنگ: ناتوانی هارون علیهالسلام در بازداری قوم از گوسالهپرستی، نتیجه اختیار انسان و فریب سامری است، نه نشانهای از اراده الهی برای ترویج شرك. |
نقد جبرگرایی در ماجرای گوساله
نسبت دادن ناتوانی هارون یا خروج موسی علیهالسلام از میان قوم به اراده الهی برای ترویج شرك، به مثابه جبرگرایی است که با حکمت الهی و رسالت انبیا ناسازگار است. هر فرد در این ماجرا، از موسی و هارون گرفته تا سامری و قوم، بر اساس اختیار و توان خویش عمل کرد. حکمت الهی در این است که انسانها با اراده آزاد خود مسیرشان را برگزینند، نه آنکه خداوند با ناتوان ساختن هارون یا خروج موسی، زمینه شرك را فراهم کرده باشد. این دیدگاه، که خدا را به مثابه کارگردانی میبیند که برای تماشای نمایش شرك، صحنه را آماده کرده، با قداست و حکمت ربالعالمین منافات دارد. خداوند، چون باغبانی حکیم، بذر اختیار را در وجود انسان کاشته تا هر کس میوه اعمال خویش را برداشت کند.
| درنگ: حکمت الهی در اعطای اختیار به انسانهاست، نه اجبار به شرك یا كفر. موسی، هارون، سامری و قوم، هر یک بر اساس اراده خویش عمل کردند. |
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (انسان: ۳؛ ترجمه: ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس).
بخش دوم: تمایز ایمان، كفر و شرك در نظام خلقت
تحول سریع در قلب و تدریج در عمل
در نظام خلقت، ایمان، كفر و شرك به سرعت در قلب انسان شکل میگیرند، در حالی که اعمال به تدریج به این مراتب میانجامند. قلب انسان، چون آینهای زلال، در لحظهای میتواند از ایمان به كفر یا از شرك به توحید دگرگون شود. این تحول سریع، برخلاف ساحت عمل است که به ندرت به كفر یا شرك منجر میشود. قرآن کریم در این باره میفرماید:
عَاقِبَةُ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ (روم: ۱۰؛ ترجمه: سرانجام کسانی که بد کردند، بسیار بد بود، زیرا آیات خدا را تکذیب کردند).
این آیه نشان میدهد که كفر و شرك، نتیجه تکذیب آیات الهی است، نه صرف ارتکاب گناه. گناه، چون خاری است که در پای انسان فرو میرود، اما تکذیب آیات، چون زهری است که قلب را به کام مرگ میکشاند. این تمایز، بر نقش معرفت و اختیار در تعیین سرنوشت انسان تأکید دارد.
| درنگ: ایمان و كفر در قلب به سرعت شکل میگیرند، اما اعمال به تدریج به این مراتب میانجامند. تکذیب آیات الهی، جوهره كفر و شرك است. |
تفاوت عذاب عامه و خواص
مردم عادی، به دلیل فقدان علم و کمال، به ندرت به حرمان ابدی ناشی از كفر یا شرك مبتلا میشوند. گناهان آنها، هرچند سنگین، با اجرای حدود الهی تطهیر میگردد و از عذاب اخروی مصون میمانند. اما خواص و اهل علم، چون مشعلداران معرفت، با یک لغزش کوچک ممکن است به ورطه كفر یا شرك فرو غلتند. این تفاوت، چون تفاوت میان سفری در دشت هموار برای عامه و صعودی پرخطر بر قلههای معرفت برای خواص است. حدود الهی برای عامه، چون آبی است که گناه را میشوید، اما برای خواص، یک جمله یا یک لحظه غفلت، میتواند دریچهای به سوی حرمان ابدی بگشاید.
| درنگ: حدود الهی برای عامه، تطهیرگر است، اما لغزش خواص ممکن است به كفر یا شرك منجر شود، زیرا علم، مسئولیت را سنگینتر میکند. |
بخش سوم: توحید و شرك: تمایز و سازگاری
توحید: یکتایی معبود
توحید، به معنای «لا إله إلا الله»، یکتایی خداوند در معبودیت است. این اصل، چون ستارهای درخشان در آسمان عرفان، راه را به سوی حقیقت مینمایاند. در عرفان محبین، که در آثاری چون منازل السایرین تبیین شده، توحید آخرین منزل سلوک است، جایی که سالک پس از تجرید و تخلیط به یکتایی معبود میرسد. اما در عرفان محبوبین، که عرفان انبیا و اولیاست، توحید اولین منزل است، چون بذری که در آغاز کاشته میشود و سلوک را شکوفا میکند. این تفاوت، چون تفاوت میان صعود به قله برای محبین و آغاز سفر از قله برای محبوبین است.
| درنگ: توحید در عرفان محبین، آخرین منزل سلوک است، اما در عرفان محبوبین، اولین منزل و مبدأ سلوک. |
سازگاری محبت مظاهر با توحید
محبت به مظاهر عالم، از مال و اولاد گرفته تا زندگی و علم، اگر به عنوان مظاهر الهی باشد، با توحید منافاتی ندارد. توحید، به معنای «لا معبود سواه»، این محبتها را در بر میگیرد، زیرا اینها چون آیینههایی هستند که جمال حق را بازمیتابانند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً (بقره: ۹۴؛ ترجمه: بگو اگر سرای آخرت نزد خدا ویژه شماست).
این آیه بر خلوص نیت تأکید دارد. محبت به مظاهر، اگر برای قرب الهی باشد، چون گلی است که در باغ توحید میروید و با حقیقت آن همخوانی دارد.
| درنگ: محبت به مظاهر عالم، اگر برای قرب الهی باشد، با توحید سازگار است و منافاتی با «لا معبود سواه» ندارد. |
تمایز حب اهل توحید و اهل دنیا
اهل توحید، به دنیا به عنوان مظهر الهی محبت دارند، محبتی که برای قرب به حق است (حب لله). اما اهل دنیا، دنیا را برای نفس آن دوست دارند (حب فى نفسه). این تفاوت، چون تمایز میان نگریستن به دریا به خاطر عظمت آفرینندهاش و غرق شدن در امواج برای لذت نفس است. اهل توحید، در هر عملی، از خوردن غذا تا خواندن نماز، قرب الهی را میجویند، در حالی که اهل دنیا، دنیا را برای کام خویش میخواهند. این تمایز، جوهره توحید و شرك را آشکار میسازد.
| درنگ: حب اهل توحید، برای قرب الهی است، اما حب اهل دنیا، برای نفس دنیاست، و این تمایز، مرز توحید و شرك را مشخص میکند. |
بخش چهارم: خداانگاری و تظاهر به توحید
خداانگاری: توهم توحید
برخی افراد، با وجود محبت به دنیا برای نفس آن، ادعای حب لله دارند. این گروه، که خداانگار نامیده شدهاند، در توهم یا تظاهر به توحید گرفتارند. این خداانگاری، چون نقابی است که حقیقت شرك را میپوشاند، اما در برابر دیدگان حق، عیان است. این افراد، با لقلقه زبان یا تخیل، محبت خود به دنیا را به قرب الهی نسبت میدهند، حال آنکه قلبشان در بند نفس است. این انحراف، چون گلی مصنوعی است که عطر حقیقت ندارد.
| درنگ: خداانگاری، تظاهر یا توهم حب لله است، در حالی که محبت واقعی به دنیا، برای نفس آن است و به شرك میانجامد. |
تقسیمبندی اهل دنیا: معبود و عابد
اهل دنیا به دو دسته تقسیم میشوند: معبودان، که خود را در جایگاه الوهیت قرار داده و دنیا را مستخدم خویش میدانند، و عابدان، که مظاهر مادی چون گوساله یا ستاره را معبود میسازند. معبودان، چون فرعون که گفت:
أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى (نازعات: ۲۴؛ ترجمه: من پروردگار برتر شما هستم)، خود را معبود میپندارند. عابدان، مانند گوسالهپرستان، به مظاهر مادی پرستش میکنند، گویی گوساله یا ستاره را خدا میدانند. این دو گروه، هرچند در ظاهر متفاوتاند، هر دو در ورطه شرك فرو غلتیدهاند.
| درنگ: اهل دنیا یا معبودند که خود را در جایگاه الوهیت قرار میدهند، یا عابدند که مظاهر مادی را معبود میسازند، و هر دو شرك است. |
رفتار معبودان به مقتضای زمان
معبودان دنیا، چون رجال سیاسی در تاریخ، به مقتضای زمان رفتار میکنند. گاه به عبادت روی میآورند، گاه کفر میورزند، بسته به آنکه چه چیزی به نفعشان باشد. این رفتار، چون بازیگری است که نقابهای گوناگون به چهره میزند تا تماشاگران را فریب دهد. آنها دین یا کفر را به مثابه ابزاری برای قدرت به کار میگیرند، بدون آنکه خلوص یا تعهدی به حقیقت داشته باشند. این فرصتطلبی، چون بادی است که شاخههای ایمان را میلرزاند و ریشههای توحید را سست میکند.
| درنگ: معبودان دنیا، به مقتضای زمان رفتار میکنند و دین یا کفر را ابزاری برای قدرت میسازند، که این با توحید ناسازگار است. |
بخش پنجم: عرفان حقیقی و نقد انحرافات
عرفان حقیقی: دقت و نظم
عرفان حقیقی، چون علمی دقیق و منظم، نیازمند محاسباتی ریاضیوار است. این علم، چون عروسی ظریف در میان علوم انسانی، با بینظمی و شلختگی سازگار نیست. عرفان، انسان را به سوی کمال و نظم هدایت میکند، نه به سوی هرجومرج یا بیمسئولیتی. رفتارهایی مانند «هر چه پیش آید خوش آید» یا خودکشی به دلیل ناامیدی، انحرافاتی هستند که عرفان را از اصالت خود دور میکنند. عرفان، چون خطکشی دقیق، انسان را مهندس روح خویش میسازد، نه بازیگری سرگشته در صحنه دنیا.
| درنگ: عرفان حقیقی، علمی دقیق و نظاممند است که انسان را به سوی کمال هدایت میکند، نه به بینظمی یا انحراف. |
نقد خلط توحید و شرك در فصوص الحکم
فصوص الحکم، به دلیل خلط مفاهیم توحید و شرك، گاه به گمراهی خواننده منجر میشود. عباراتی که گوسالهپرستی را به حکمت الهی نسبت میدهند، با رسالت انبیا و اصل توحید ناسازگارند. این خلط، چون آمیختن آب زلال با گل، حقیقت عرفان را تیره میسازد. ضرورت بازنگری و اصلاح این متون، برای حفظ اصالت توحید و جلوگیری از تحریف مفاهیم عرفانی، امری بایسته است.
| درنگ: خلط توحید و شرك در فصوص الحکم، به گمراهی منجر میشود و بازنگری این متون برای حفظ اصالت توحید ضروری است. |
بخش ششم: دولت ناسوت و نقش انبیا
سلطه نفس در عالم ناسوت
در عالم ناسوت، دولت به دست دنیاست، برخلاف عوالم دیگر که تحت ربوبیت الهیاند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ (عصر: ۲؛ ترجمه: همانا انسان در زیان است).
این آیه، به سلطه نفس اماره در ناسوت اشاره دارد. دنیا، بدون نیاز به پیامبر یا مربی، بازار خود را رونق میدهد، در حالی که توحید نیازمند هدایت الهی است. خداوند، با ارسال انبیا، اولیا، وحی و شهدا، راه را به انسان نشان داده، اما بازار دنیا همچنان داغ است، زیرا ناسوت، قلمرو نفس است.
| درنگ: در عالم ناسوت، دولت به دست دنیاست، اما خداوند با ارسال انبیا و اولیا، راه توحید را نشان داده است. |
سرشکنی اعمال در عوالم
اعمال انسان در ناسوت، نتیجه و بازتاب عوالم پیشین و پسین است. ناسوت، چون آینهای است که حقیقت وجودی انسان در عوالم دیگر را بازمیتاباند. هر فرد، در این عالم، ظهور همان چیزی است که در عوالم دیگر بوده است. این پیوستگی، چون رشتهای است که عوالم را به هم میپیوندد و اعمال انسان را در همه آنها سرشکن میکند. این دیدگاه، حکمت الهی را در نظام خلقت آشکار میسازد، نه در پرستش گوساله یا ترویج شرك.
| درنگ: اعمال انسان در ناسوت، بازتاب عوالم پیشین و پسین است و حکمت الهی در پیوستگی این عوالم نهفته است. |
جمعبندی
این نوشتار، با تأمل در فص هارونیه فصوص الحکم، به تبیین مفاهیم توحید، شرك و اختیار در نظام خلقت پرداخت. ماجرای گوسالهپرستی، نه نشانهای از حکمت الهی برای ترویج شرك، بلکه نتیجه اختیار انسان و فریب سامری بود. تمایز میان ایمان، كفر و شرك، نقش حدود الهی در تطهیر عامه، و مسئولیت سنگین خواص در حفظ معرفت، از محورهای کلیدی این تحلیل بود. توحید، چون گوهری درخشان، در عرفان محبین و محبوبین جایگاه متفاوتی دارد، اما در هر دو، یکتایی معبود را میستاید. محبت به مظاهر، اگر برای قرب الهی باشد، با توحید سازگار است، اما حب فى نفسه، به شرك میانجامد. اهل دنیا، یا معبودند که خود را در جایگاه الوهیت قرار میدهند، یا عابدند که مظاهر مادی را پرستش میکنند. عرفان حقیقی، علمی دقیق و نظاممند است که با خلط توحید و شرك یا بینظمی سازگار نیست. در عالم ناسوت، سلطه نفس برجسته است، اما خداوند با ارسال انبیا و اولیا، راه توحید را نشان داده است. این تحلیل، با حفظ اصالت محتوای اصلی، تلاش کرد تا با زبانی متین و علمی، مفاهیم عرفانی را برای مخاطبان متخصص روشن سازد.
| با نظارت صادق خادمی |