در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فصوص الحکم 1120

متن درس





بررسی فصوص الحکم: حکمت ختمیه

بررسی فصوص الحکم: حکمت ختمیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۱۲۰)

مقدمه

حکمت ختمیه، به‌عنوان یکی از فصول برجسته فصوص الحکم، دریچه‌ای است به سوی تأمل در مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی که در بستر تعالیم اسلامی شکوفا شده‌اند. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به بررسی و نقد مفاهیم کلیدی این فصل می‌پردازد. محور بحث، تحلیل عقلانی و منطقی موضوعاتی چون شوق الهی، جبر، طبیعت انسانی، و نسبت‌های نادرست به ذات باری‌تعالی است. هدف از این بازنویسی، ارائه متنی منسجم، علمی و متناسب با فضای آکادمیک است که با حفظ تمامی جزئیات و نکات اصلی، مفاهیم را با زبانی روشن و وزین به مخاطبان منتقل کند. این اثر، با بهره‌گیری از تمثیلات و استعارات ادبی، می‌کوشد تا عمق و زیبایی این مفاهیم را در قالبی دلنشین و عالمانه به نمایش بگذارد.

بخش اول: نقد شوق الهی و نسبت‌های نادرست

شوق متقابل میان حق و خلق

یکی از محورهای اصلی حکمت ختمیه، بحث شوق متقابل میان خداوند و بنده است. در شعری که در این فصل مورد اشاره قرار گرفته، آمده است که خداوند مشتاق دیدار بنده است و بنده نیز در آرزوی لقای الهی به سر می‌برد، اما تحقق این شوق به مرگ منوط شده است. این تعبیر، هرچند در نگاه نخست عاطفی و عرفانی به نظر می‌رسد، از منظر عقلانی و منطقی مورد نقد قرار می‌گیرد. شوق، به‌مثابه صفتی انسانی، نمی‌تواند به ذات الهی نسبت داده شود، زیرا این نسبت با اصل تنزیه خداوند ناسازگار است. ذات باری‌تعالی، که در قرآن کریم با وصف غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (بی‌نیاز از جهانیان است) توصیف شده، از هرگونه نیاز یا شوق به معنای انسانی مبراست. این نقد، بر ضرورت پرهیز از نسبت‌های غیرمستند به خداوند تأکید دارد و از خلط میان صفات انسانی و ذات الهی جلوگیری می‌کند.

درنگ: نسبت دادن شوق به خداوند، به دلیل ناسازگاری با غنای ذاتی او، تعبیری غیرعلمی است که از ضعف در تحلیل عرفانی ناشی می‌شود. این دیدگاه، بر لزوم تنزیه ذات الهی از صفات انسانی تأکید دارد.

نقد خودخواهی الهی

ادعای اینکه خداوند تنها به خودش شوق دارد و بنده را برای تحقق شوق خویش به مرگ می‌کشاند، جسارتی به ساحت الهی است. این تعبیر، که در برخی متون عرفانی با عبارت «لا یشتاق إلا لنفسه» (جز به خودش شوق ندارد) بیان شده، با غنای مطلق خداوند ناسازگار است. خداوند، که در قرآن کریم با صفت غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (بی‌نیاز از جهانیان است) معرفی شده، نیازی به خلق یا تحقق شوق از طریق مرگ ندارد. این دیدگاه، همانند گلی است که در خاک تعابیر نادرست ریشه دوانده و نیازمند پالایش است تا عظمت ذات الهی را از گزند ساده‌انگاری مصون دارد.

نقد مرگ به‌عنوان ابزار شوق الهی

یکی دیگر از تعابیر مورد نقد، ادعای این است که خداوند مرگ را برای تحقق شوق خود به بنده قرار داده است. این دیدگاه، مرگ را نه بخشی از نظام خلقت، بلکه نتیجه‌ای از شوق الهی می‌داند که فاقد سند و منطق است. مرگ، چونان جریانی طبیعی در نظام هستی، بخشی از نظم الهی است و نه ابزاری برای ارضای شوق خداوند. این نقد، همانند چراغی است که در تاریکی تعابیر غیرعلمی، راه را به سوی حقیقت روشن می‌کند و بر ضرورت تبیین علمی مرگ تأکید دارد.

بخش دوم: جبر، اختیار و مسئولیت انسانی

نقد جبر و سلب اختیار

یکی از مسائل اساسی مورد بحث در حکمت ختمیه، نقد دیدگاه جبرگرایانه است که انسان را فاقد اختیار و همه امور را به خداوند نسبت می‌دهد. این دیدگاه، با صراحت قرآن کریم در آیه إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس) ناسازگار است. انسان، موجودی مختار است که اختیار او، هرچند اقتضایی و مشروط به علل و اسباب است، اما نقش تعیین‌کننده‌ای در سرنوشت او دارد. این اختیار، چونان کلیدی است که درهای خیر و شر را به روی انسان می‌گشاید و او را مسئول اعمالش می‌سازد.

درنگ: اعتقاد به جبر، با سلب مسئولیت از انسان، به انفعال و سستی جوامع اسلامی منجر شده و با ارسال رسل و وجود بهشت و دوزخ ناسازگار است. انسان، موجودی مختار است که می‌تواند سرنوشت خود را رقم بزند.

پیامدهای اعتقاد به جبر

اعتقاد به جبر، چونان سایه‌ای سنگین، بر جوامع اسلامی افتاده و مانع تلاش و کوشش برای تغییر سرنوشت شده است. این باور، که همه امور را به خداوند نسبت می‌دهد و انسان را از مسئولیت معاف می‌کند، به توجیه ظلم و انفعال منجر شده است. تاریخ گواه است که این دیدگاه، جوامع را از پویایی و پیشرفت باز داشته و حرمان و ضعف را به ارمغان آورده است. نقد این باور، چونان نسیمی است که غبار انفعال را از چهره جامعه می‌زداید و راه را برای تلاش و مسئولیت‌پذیری هموار می‌سازد.

نقش استعمار در ترویج جبر

باور به جبر، در برخی مقاطع تاریخی، از سوی نیروهای استعماری و سران وابسته به قدرت‌ها ترویج شده تا توده‌ها را منفعل و مطیع نگه دارد. این تحریف، چونان خنجری است که در قلب پویایی جوامع اسلامی فرو رفته و مانع پیشرفت و تحول شده است. نقد این دیدگاه، بر ضرورت هوشیاری در برابر عوامل سیاسی و اجتماعی که مفاهیم دینی را تحریف می‌کنند، تأکید دارد و جامعه را به سوی اصلاح و پویایی دعوت می‌کند.

بخش سوم: طبیعت انسانی و نقد تعابیر نادرست

نقد طبیعت ناری انسان

ادعای اینکه انسان دارای طبیعت ناری (آتشی) است و این طبیعت، منشأ عشق و شوق اوست، از منظر علمی و منطقی نادرست است. انسان، موجودی است مرکب از دو فصل طینی (ترابی) و نوری، که فصل نوری او، به‌ویژه در اولیاء و معصومین، به کمال می‌رسد. این فصل نوری، چونان ستاره‌ای درخشان، برتر از نور ملائکه است و تعبیر طبیعت ناری، ساده‌انگاری وجود پیچیده انسانی است. این نقد، چونان آینه‌ای است که حقیقت وجودی انسان را از تحریفات پاک می‌سازد.

درنگ: انسان، دارای دو فصل طینی و نوری است و تعبیر طبیعت ناری، به دلیل فقدان پایه علمی، نادرست است. فصل نوری انسان، در اولیاء و معصومین به کمال می‌رسد و از نور ملائکه برتر است.

فصل طینی و نوری انسان

انسان، چونان گوهری دوچهره، از دو فصل طینی و نوری تشکیل شده است. فصل طینی، به بعد مادی و جسمانی او اشاره دارد، در حالی که فصل نوری، تجلی روح ربوبی اوست که در اولیاء و معصومین به تمامیت می‌رسد. این جامعیت وجودی، انسان را از سایر موجودات متمایز می‌سازد و او را به‌عنوان خلیفه الهی، دارای قدرتی عظیم برای تحول عالم معرفی می‌کند. این دیدگاه، چونان پلی است که انسان را از محدودیت‌های مادی به سوی افق‌های معنوی رهنمون می‌شود.

نقد تعبیر خلقت انسان به صورت الهی

ادعای اینکه انسان به صورت خداوند خلق شده، به دلیل ناسازگاری با تنزیه الهی، نادرست است. خداوند، فاقد صورت است و انسان، مظهر تعینات الهی و اسماء و صفات اوست، نه دارای صورت الهی. این نقد، چونان سپری است که ذات الهی را از نسبت‌های غیرمستند مصون می‌دارد و بر تمایز میان حق و خلق تأکید دارد.

نقد تعبیر روح الهی

تعبیر نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي (از روح خود در او دمیدم) به معنای روح مخلوقی است که خداوند در انسان دمیده، نه بخشی از ذات الهی. این روح، چونان نوری است که از منبع الهی ساطع شده، اما متمایز از ذات اوست. این دیدگاه، از خلط میان حق و خلق جلوگیری می‌کند و بر تنزیه خداوند تأکید دارد.

بخش چهارم: قدرت انسانی و تحول عالم

اختیار انسانی و تغییر قضا

انسان، به‌عنوان خلیفه الهی، دارای اختیاری اقتضایی است که می‌تواند قضا را تغییر دهد. این اختیار، با بهره‌گیری از عقل، هوش و شرایط محیطی، انسان را قادر می‌سازد تا سرنوشت خود و جهان را دگرگون کند. انقلاب‌ها و تحولات تاریخی، گواهی بر این قدرت عظیم‌اند که انسان را چونان باغبانی می‌سازد که می‌تواند عالم را به گلستان یا جهنم بدل کند.

درنگ: انسان، با اختیار اقتضایی خود، می‌تواند قضا را تغییر دهد و عالم را به سوی خیر یا شر هدایت کند. این قدرت، از جامعیت وجودی او و نقش او به‌عنوان خلیفه الهی ناشی می‌شود.

انسان به‌عنوان خلیفه الهی

انسان، چونان آیینه‌ای که جمال الهی را بازمی‌تاباند، دارای قدرتی عظیم است که می‌تواند عالم را دگرگون سازد. این قدرت، که از جامعیت وجودی او سرچشمه می‌گیرد، او را قادر می‌سازد تا یا رحمت‌الهی را در عالم پراکنده کند یا به شر و تباهی دامن بزند. این دیدگاه، انسان را مسئول عالم می‌داند و از انفعال و سستی برحذر می‌دارد.

بخش پنجم: نقد عرفان کلامی و نقش علم دینی

نقد عرفان کلامی حافظ

عرفان کلامی، که در آثار شاعرانی چون حافظ متجلی شده، به دلیل ماهیت غیرعلمی و فقدان استدلال منطقی، دارای اشکالات متعددی است. این عرفان، هرچند از نظر ادبی ارزشمند است، اما نیازمند نقد و اصلاح علمی است تا از ترویج مفاهیم نادرست جلوگیری شود. این نقد، چونان جراحی است که زخم‌های تعابیر نادرست را از پیکره عرفان اسلامی می‌زداید.

نقد نقش علم دینی در انفعال جامعه

علم دینی، در برخی مقاطع، به دلیل وابستگی به قدرت‌ها و ترویج جبر، به انفعال و حرمان جامعه دامن زده است. این انفعال، چونان زنجیری است که دست و پای جامعه را بسته و مانع پیشرفت و تحول شده است. نقد این دیدگاه، بر ضرورت اصلاح علم دینی و بازگشت آن به نقش هدایت‌گری و تحول‌آفرینی تأکید دارد.

نقد تعظیم بیش از حد گذشتگان

تعظیم بیش از حد به گذشتگان، بدون توجه به نیازهای زندگان، چونان غباری است که دید جامعه را تیره کرده و مانع پیشرفت آن شده است. این دیدگاه، بر ضرورت توجه به مسائل جاری و ترویج علم و عمل در زمان حال تأکید دارد تا جامعه از انفعال به سوی پویایی حرکت کند.

پیشنهاد محاکمه علمی شاعران

پیشنهاد شده است که آثار شاعران بزرگی چون حافظ، سعدی و مولانا مورد نقد علمی و منطقی قرار گیرند تا اشکالات عرفانی و فلسفی آنها اصلاح شود. این محاکمه، نه به معنای نفی ارزش‌های ادبی، بلکه چونان بازنگری است که متون عرفانی را با معیارهای علمی و دینی پالایش می‌کند تا از ترویج مفاهیم نادرست جلوگیری شود.

جمع‌بندی

حکمت ختمیه، با تمرکز بر نقد تعابیر غیرعلمی در عرفان، از جمله شوق الهی، جبر و طبیعت ناری انسان، به تبیین جایگاه انسان به‌عنوان خلیفه الهی و دارای اختیار اقتضایی پرداخته است. این نوشتار، با تأکید بر نقش اختیار انسانی در تغییر قضا و ضرورت پالایش متون عرفانی از مفاهیم نادرست، بر اهمیت تحلیل علمی و منطقی در عرفان اسلامی تأکید دارد. نقد نقش علم دینی در انفعال جامعه و پیشنهاد بازنگری علمی متون عرفانی، نشان‌دهنده ضرورت تطبیق میراث دینی با نیازهای زمان حال است. این اثر، چونان چراغی است که راه را برای درک عمیق‌تر عرفان اسلامی و مسئولیت انسان در برابر خداوند و جامعه روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی