متن درس
نقد بداهت وجود مطلق: بازاندیشی در موضوع فلسفه
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه بیست و هفتم)
دیباچه
در قلمرو فلسفه، پرسش از بداهت وجود مطلق بهعنوان موضوع این علم، چونان کلیدی است که دروازههای حقیقت را میگشاید. این پرسش، نهتنها به چیستی موضوع فلسفه بازمیگردد، بلکه بنیادهای استدلالی آن را به چالش میکشد. درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه بیست و هفتم، با نگاهی نقادانه و علمی، ادعای بداهت و بینیازی وجود مطلق از تعریف را مورد بررسی قرار داده و ضرورت بازاندیشی در این پیشفرض را مطرح کرده است. این نوشتار، با تجمیع محتوای درسگفتار و تحلیلهای تفصیلی، چونان آیینهای صیقلی، دیدگاههای فلاسفهای چون ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی، و ملاصدرا را بازتاب داده و با زبانی فاخر و ساختاری علمی، راه را برای پژوهشگران حوزه فلسفه و الهیات هموار میسازد. گویی این متن، چونان مشعلی فروزان، مسیر تحقیق در باب موضوع فلسفه را از پیشفرضهای تقلیدی پالایش داده و به سوی حقیقت ناب هدایت میکند.
بخش نخست: نقد بداهت وجود مطلق و پیشفرضهای فلسفی
نقد ادعای بداهت و بینیازی از تعریف
فلاسفهای چون ملاصدرا و ابنسینا مدعیاند که وجود مطلق، بهعنوان موضوع فلسفه، بَیّن بوده و از تعریف بینیاز است. ملاصدرا در اسفار اربعه میفرماید: «يجب أن يكون بيّناً لنفسه»، و این بداهت را پیشنیاز پذیرش وجود بهعنوان موضوع فلسفه میداند. اما این ادعا، چونان سدی در برابر تحقیق آزادانه، مانع از بررسی انتقادی چیستی وجود مطلق میشود. بداهت، اگر به معنای منع پرسوجو باشد، فلسفه را از برهان و استدلال محروم میسازد. بینیازی از تعریف نیز، چونان قفلی بر درهای معرفت، از تحلیل دقیق موضوع فلسفه جلوگیری میکند.
ضرورت اثبات موضوع فلسفه
موضوع فلسفه، بهعنوان بنیادیترین رکن این علم، باید پیش از بررسی مسائل آن تثبیت شود. اگر وجود مطلق بهعنوان موضوع فلسفه مورد نزاع باشد، نمیتوان آن را بدیهی فرض کرد. قاعده «البينة للمدعي» ایجاب میکند که مدعی وجود مطلق، چه بهصورت مفهومی و چه مصداقی، آن را با برهان اثبات کند. این قاعده، چونان ترازویی دقیق، ادعاهای فلسفی را سنجیده و از پذیرش تقلیدی پیشفرضها جلوگیری میکند.
تمایز مفهومی و مصداقی وجود مطلق
پرسش بنیادین این است که مراد از وجود مطلق چیست؟ آیا منظور، وجود مطلق من حیث هو مطلق (غیرمقید، شامل واجب و ممکن) است یا وجود مطلق بهصورت مفهومی (ما یحمل على جميع الوجودات)؟ هر دو تفسیر، چونان دو شاخه از یک درخت، چالشهایی را پیش روی فلسفه قرار میدهند. اگر وجود مطلق مصداقی باشد، به دلیل عدم اثبات واجب پیش از بحث فلسفی، معدوم تلقی میشود. اگر مفهومی باشد، ذهنی بوده و نمیتواند موضوع فلسفهای باشد که به حقیقت عینی میپردازد.
دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی
خواجه نصیرالدین طوسی میفرماید: «الوجودها هنا هو الوجود المطلق»، که بر واجب (لا علة له) و معلول (ممکن) با تشکیک حمل میشود. این تعریف، وجود مطلق را بهعنوان مفهومی عام معرفی میکند که مانند عرض بر مقولات مختلف حمل میشود، بدون آنکه عین ماهیت آنها باشد. برای مثال، مفهوم «شیء» بر انسان و سنگ حمل میشود، اما عین ماهیت آنها نیست. این عروضی بودن، چونان نقابی بر چهره حقیقت، وجود مطلق را به مفهومی ذهنی فرومیکاهد که با موضوع فلسفه، بهعنوان حقیقتی عینی، ناسازگار است.
نقد عروضی بودن وجود مطلق
وجود مطلق، اگر بهصورت عروضی بر واجب و ممکن حمل شود، مانند عرضهایی چون کم، کیف، و اضافه است که بر مقولات نهگانه ارسطو حمل میشوند. این عروضی بودن، وجود را به مفهومی ذهنی تبدیل میکند که نمیتواند موضوع فلسفه باشد، زیرا فلسفه به واقعیات عینی میپردازد، نه مفاهیم ذهنی. ارسطو مقولات را به یک جوهر (بهعنوان ماهیت) و نه عرض (بهعنوان مفاهیم متباین) تقسیم کرد، و این تمایز، چونان خطی روشن، جوهر را واقعی و عرض را ذهنی نشان میدهد.
مثال آب مطلق و مقید
برای فهم تمایز بین مطلق و مقید، میتوان به مثال آب اشاره کرد. آب مطلق، چونان مفهومی کلی، قابل مصرف نیست، اما آب در لیوان (مقید) قابل استفاده است. وجود مقید، مانند ماده و دنیا، بدیهی و قابل مشاهده است، اما وجود مطلق، چه بهصورت واجب یا غیرمقید، نیازمند اثبات است. این مثال، چونان آیینهای، تفاوت بین وجود بدیهی مقید و وجود مورد نزاع مطلق را آشکار میسازد.
مثال کلی طبیعی و افراد
کلی طبیعی، مانند مفهوم «انسان»، به خودی خود فرد نمیشود، اما افراد آن (مانند محمدعلی و حسن) واقعیاند. وجود مطلق نیز، اگر مفهومی باشد، مانند کلی طبیعی است و نمیتواند موضوع فلسفه باشد، زیرا فلسفه به مصادیق عینی میپردازد. این تمایز، چونان مشعلی، ضرورت اثبات وجود مطلق را روشن میکند.
بخش دوم: دیدگاه قرآن کریم و تمایز اهل توحید و کفر
تأیید وجود دنیا در قرآن کریم
قرآن کریم، وجود دنیا را بهعنوان واقعیتی مقید تأیید میکند، اما آن را متاع غرور میداند. خداوند متعال میفرماید: «مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» [مطلب حذف شد] : «زندگی دنیا جز متاع فریب نیست.»). همچنین میفرماید: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ» [مطلب حذف شد] : «بدانید که زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی و زینت و فخرفروشی میان شما و افزونجویی در اموال و فرزندان نیست.»). این آیات، چونان نوری در تاریکی، وجود دنیا را تأیید کرده، اما آن را ادنی و دانی میدانند.
دیدگاه اهل توحید و کفر
اهل توحید، دنیا را بهعنوان واقعیتی مقید میپذیرند، اما آن را پست و ادنی میدانند و به وجود آخرت و واجبالوجود معتقدند. در مقابل، اهل کفر، وجود دنیا را میپذیرند، اما آخرت و وجود واجب را انکار میکنند. قرآن کریم، دیدگاه کافران را چنین بیان میکند: «قَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا كُنَّا بِمَبْعُوثِينَ» [مطلب حذف شد] : «گفتند: جز زندگی دنیای ما چیزی نیست؛ میمیریم و زنده میشویم و ما را برنمیانگیزند.»). همچنین میفرماید: «وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ» [مطلب حذف شد] : «و جز روزگار، چیزی ما را هلاک نمیکند.»). این آیات، چونان آینهای، مادیگرایی کافران و انکار وجود غیرمادی را نشان میدهند.
اصل مشترک میان اهل توحید و کفر
وجود دنیا، بهعنوان واقعیتی مقید و مادی، اصل مشترکی میان اهل توحید و کفر است. این اشتراک، چونان پلی است که امکان گفتوگو درباره وجود مطلق را فراهم میسازد. اما نزاع بر سر وجود واجب و آخرت، که اهل کفر آن را انکار میکنند، نیازمند اثبات است. قاعده «البينة للمدعي» ایجاب میکند که مدعی وجود مطلق، آن را با برهان تأیید کند، نه اینکه به بداهت آن اکتفا نماید.
شعر منسوب به یزید و تحلیل آن
شعری منسوب به یزید، که میگوید: «لعبت هاشم بالملك والخبر جاء و وحي نظر»، به انکار وحی و توحید اشاره دارد. اگر این شعر از یزید باشد، نشاندهنده خباثت عمیق اوست، اما ممکن است شاعری دیگر آن را سروده باشد. این شعر، چونان آیهای شیطانی، از منظر ادبی قوی و شاعرانه است، اما از منظر معرفتی، بیانگر انکار حقیقت الهی است. تحلیل تاریخی یزید نیز نشان میدهد که او فردی قوی و خبیث بود، نه ضعیف. کوچک شمردن دشمن، چونان خطایی در میدان نبرد، ارزش تحلیل فلسفی و تاریخی را کاهش میدهد.
بخش سوم: چالشهای مفهومی و مصداقی وجود مطلق
مفهومی بودن وجود مطلق
اگر وجود مطلق بهصورت مفهومی (ما یحمل على جميع الوجودات) تعریف شود، ذهنی بوده و نمیتواند موضوع فلسفه باشد، زیرا فلسفه به واقعیات عینی میپردازد. مفهوم، چونان سایهای بر دیوار ذهن، از حقیقت خارجی جدا است. فلاسفهای چون خواجه نصیر و ملاصدرا، وجود مطلق را بهعنوان مفهومی عام معرفی کردهاند که بر واجب و ممکن با تشکیک حمل میشود. اما این تعریف، چونان بنایی بر شالودهای سست، فلسفه را به ذهنگرایی فرومیکاهد.
مصداقی بودن وجود مطلق
اگر وجود مطلق مصداقی باشد، شامل واجب و ممکن میشود. اما واجب، پیش از اثبات، معدوم تلقی میشود و نمیتوان آن را در موضوع فلسفه گنجاند. این اشکال، چونان میخی سست در کوهنوردی معرفت، پایههای فلسفه را متزلزل میسازد. وجود مطلق مصداقی، به دلیل عدم اثبات، نمیتواند بدیهی فرض شود.
مثال ادعای پیغمبری
ادعای وجود واجب، مانند ادعای پیغمبری، نیازمند اثبات است. کسی که مدعی پیغمبری است، باید برهان آورد، وگرنه ادعایش باطل است. به همین ترتیب، وجود واجب، حتی بهصورت مقید، مورد پذیرش نیست و باید اثبات شود. این مثال، چونان مشعلی، ضرورت برهان برای وجود مطلق را روشن میسازد.
تمایز جوهر و عرض
در فلسفه ارسطو، مقولات به یک جوهر (بهعنوان ماهیت) و نه عرض (بهعنوان مفاهیم متباین) تقسیم میشوند. جوهر، مانند انسان یا عقل، واقعی است و به اقسام جسمانی و مجرد تقسیم میشود. اما عرض، مانند کم و کیف، مفهومی است و بر مقولات مختلف حمل میشود. وجود مطلق، اگر عروضی باشد، مانند عرض مفهومی است و نمیتواند موضوع فلسفه باشد. این تمایز، چونان خطی زرین، واقعیت جوهر و ذهنی بودن عرض را جدا میسازد.
نقد دیدگاههای دیگر درباره مقولات
برخی مقولات را چهاردهتا (پنج جوهر و نه عرض) یا دوتا (جوهر و عرض) دانستهاند، اما این تقسیمات نادرست است. تقسیم ارسطو، که جوهر را ماهیت و عرض را مفهوم میداند، دقیقتر است. این دقت، چونان نقشهای راهنما، فلسفه را از گمراهی در تعریف موضوع حفظ میکند.
بخش چهارم: ضرورت اثبات وجود مطلق و شبهات فلسفی
شبهه ابتدایی در فلسفه
شبهه وجود مطلق، در ابتدای مبحث فلسفه مطرح است و باید پیش از ورود به مسائل فلسفی اثبات شود. این شبهه، چونان ابرهایی در آسمان معرفت، نیازمند پاسخهای استدلالی است. ادعای بداهت، بدون برهان، این شبهه را رفع نمیکند و فلسفه را از مسیر علمی خود دور میسازد.
حق شك در وجود مطلق
شك در وجود مطلق، چونان جرقهای در تاریکی، حق طبیعی فیلسوف است و نباید با ادعای بداهت سرکوب شود. شك، موتور محرک فلسفه است و فیلسوف را به سوی تحقیق و استدلال هدایت میکند. سرکوب شك، چونان بستن بالهای پرنده معرفت، فلسفه را از پرواز به سوی حقیقت بازمیدارد.
نقد پیشفرض توحید در فلسفه اسلامی
فلاسفه اسلامی، چون ملاصدرا، ابنسینا، و میرداماد، به دلیل ایمان پیشینی به توحید، وجود مطلق را بدیهی فرض کردند. این پیشفرض، چونان شرابی شیرین، آنها را از چشیدن شبهات بازداشت و مانع بحث انتقادی با منکران شد. فلسفه، بهعنوان علمی برهانی، باید از پیشفرضهای تقلیدی آزاد باشد.
مثال شیر و شیره
فلاسفه، مانند کسی که شیر را خورده و شیرین یافته، وجود مطلق را بدیهی گرفتند. اما فیلسوف جدید، چونان کاوشگری که شیره را میچشد، باید موضوع را بررسی کند تا به یقین برسد. این مثال، چونان آیینهای، ضرورت تحقیق شخصی در برابر تقلید را نشان میدهد.
نقد مفهومی بودن موضوع فلسفه
موضوع فلسفه نباید مفهوم باشد، زیرا فلسفه به حقیقت عینی میپردازد. وجود مطلق مفهومی، چونان سایهای در ذهن، از واقعیت خارجی جدا است و نمیتواند پایه فلسفهای استوار باشد. این نقد، چونان کلیدی، قفلهای پیشفرضهای ناسنجیده را میگشاید.
نقد موضوع مورد نزاع
موضوع فلسفه نباید مورد نزاع باشد، زیرا موضوع مورد نزاع، پایههای فلسفه را متزلزل میسازد. وجود مطلق، به دلیل نزاع میان اهل توحید و کفر، نیازمند اثبات است و نمیتوان آن را بدیهی فرض کرد. این ضرورت، چونان میخی محکم، فلسفه را بر شالوده استدلال استوار میسازد.
جمعبندی
این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به نقد ادعای بداهت وجود مطلق بهعنوان موضوع فلسفه پرداخت. فلاسفهای چون ابنسینا، خواجه نصیر، و ملاصدرا، وجود مطلق را بدیهی و بینیاز از تعریف دانستهاند، اما این پیشفرض، چونان سدی در برابر تحقیق، مانع بررسی انتقادی موضوع میشود. وجود مقید (ماده و دنیا) بدیهی و مورد پذیرش همگان است، اما وجود مطلق (واجب و مجرد) نیازمند اثبات است. قرآن کریم، با تأیید وجود دنیا و تأکید بر اثبات آخرت، این دیدگاه را تقویت میکند. وجود مطلق، چه مفهومی باشد و چه مصداقی، به دلیل ذهنی بودن یا عدم اثبات، نمیتواند بدیهی فرض شود. شك در وجود مطلق، نهتنها مانع فلسفه نیست، بلکه محرک آن است و باید با برهان رفع گردد. این تحلیل، با تأکید بر قاعده «البينة للمدعي» و ضرورت استدلال، راه را برای بازسازی روششناسی فلسفی هموار میسازد.