متن درس
نقد فلسفی و کلامی بر برهان توحید ابنسینا و لزوم دلیل برای اصول دین
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۲)
مقدمه
در گستره معارف فلسفی و کلامی، مباحثی که به تبیین حقیقت الهی و اصول اعتقادی میپردازند، از جایگاهی بس رفیع برخوردارند. این مباحث، همچون ستارگانی در آسمان اندیشه، راهنمای جویندگان حقیقتاند. درسگفتار سی و دوم از مجموعه تأملات استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با نگاهی نقادانه به برهان توحید ابنسینا و ادعای لزوم دلیل برای اصول دین در باب حادی عشر، دریچهای نو به سوی فهم عمیقتر این موضوعات میگشاید.
بخش اول: نقد برهان توحید ابنسینا
جایگاه ابنسینا و کتاب اشارات
در سپهر فلسفه اسلامی، ابنسینا چون خورشیدی درخشان میدرخشد که با نظام فکری منسجم و منطقی خود، بنیانهای فلسفه را استوار ساخته است. کتاب اشارات او، به مثابه گوهری نایاب در میان آثار فلسفی، چکیدهای از اندیشههای عمیق و برهانی اوست. این اثر، به دلیل ساختار منطقی و استدلالهای دقیق، مرجعی بیبدیل برای شناخت فلسفه سینوی به شمار میرود. استاد فرزانه قدسسره، با تأکید بر این جایگاه، ابنسینا را برجستهترین فیلسوف منطقی و اشارات را بهترین اثر او میدانند.
برهان توحید ابنسینا و مسئله تقید
برهان توحید ابنسینا، که در اشارات به تفصیل آمده، حق تعالی را به عنوان واجبالوجود و طرف ممکنات معرفی میکند. این تعریف، واجب را در نسبت با ممکنات قرار داده و صفت تقیدی بر آن بار میکند. به دیگر سخن، واجبالوجود، به دلیل ارتباط با ممکنات، از اطلاق محروم شده و مقید به این نسبت میگردد. این دیدگاه، که ریشه در برهان وجوب و امکان دارد، واجب را نه به عنوان حقیقتی مطلق، بلکه به مثابه موجودی در ارتباط با ممکنات ترسیم میکند.
این برهان، هرچند در نظام فلسفی ابنسینا از استحکام برخوردار است، اما به چالشهایی بنیادین منجر میشود. استاد فرزانه قدسسره استدلال میکنند که اگر واجبالوجود مقید به ممکنات باشد، نمیتواند مطلق باشد، زیرا اطلاق، به معنای رهایی از هر قید و شرط است. این نقد، به قلب نظام فلسفی ابنسینا نفوذ کرده و پرسشی اساسی را مطرح میسازد: آیا واجبالوجودی که مقید به ممکنات است، میتواند حقیقت الهی را به تمامی بازنمایی کند؟
فقدان مطلق خارجی در نظام سینوی
یکی از نتایج برهان ابنسینا، نفی وجود مطلق در خارج است. ممکنات، به دلیل ماهیت خود، مقیدند و سلسله ممکنات نیز، به دلیل وابستگی به واجب، از اطلاق محروم است. واجبالوجود نیز، به دلیل تعریف در نسبت با ممکنات، مقید میگردد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که بر اساس این برهان، هیچ موجودی در خارج نمیتواند مطلق باشد، زیرا همه موجودات، چه واجب و چه ممکن، به نوعی تقید گرفتارند.
این نتیجه، به مثابه تیغی دو لبه، هم قدرت استدلال ابنسینا را نشان میدهد و هم محدودیتهای آن را آشکار میسازد. اگر در خارج مطلقی وجود نداشته باشد، فلسفه که به معرفت موجودات میپردازد، با چالشی بنیادین مواجه میشود: موضوع فلسفه چیست؟ آیا میتوان موجودی مطلق را به عنوان موضوع فلسفه برگزید، در حالی که برهان، وجود چنین موجودی را در خارج نفی میکند؟
مطلق مفهومی و محدودیتهای آن
در نبود مطلق خارجی، تنها مطلق مفهومی در ذهن باقی میماند. این مطلق، مفهومی است که بر واجب و ممکن حمل میشود، اما مصداق خارجی آن، به دلیل تقید، فاقد اطلاق است. استاد فرزانه قدسسره، این مطلق مفهومی را به مفهوم عدم مقایسه میکنند: عدم، حاکی موجود است، اما محکی ندارد؛ در حالی که مطلق مفهومی، حاکی مطلق است، اما محکی آن مقید است. این تفاوت، به پیچیدگی رابطه میان مفهوم (حاکی) و مصداق (محکی) در فلسفه اسلامی اشاره دارد.
در این میان، واجبالوجود از منظری دیگر بررسی میشود: حاکی آن (مطلق مفهومی) با محکی (واجب یا ممکن مقید) نه کاملاً مطابق است و نه کاملاً متباین. این تفاوت، به لحاظ اطلاق است، زیرا حاکی، اطلاق را حمل میکند، اما محکی، به دلیل تقید، از آن محروم است. این تمایز، به مثابه پلی میان فلسفه و عرفان، نشاندهنده محدودیتهای استدلال عقلی در برابر شهود عرفانی است.
نقد موضوع فلسفه در نظام ابنسینا
پرسش بنیادین این است که موضوع فلسفه چیست؟ آیا مطلق مفهومی میتواند موضوع فلسفه باشد؟ استاد فرزانه قدسسره استدلال میکنند که اگر موضوع فلسفه مطلق مفهومی باشد، فلسفه به معرفت موجودات نمیپردازد، زیرا مطلق مفهومی، ذهنی و فاقد وجود خارجی است. از سوی دیگر، اگر موضوع فلسفه مطلق مصداقی باشد، چنین موجودی در خارج وجود ندارد، زیرا واجب و ممکن هر دو مقیدند. این نقد، به قلب روششناسی فلسفه اسلامی نفوذ کرده و پرسشی عمیق را مطرح میسازد: آیا فلسفه سینوی میتواند موضوعی معتبر برای خود تعریف کند؟
این اشکال، به تفاوت میان فلسفه و عرفان در تعریف اطلاق اشاره دارد. در فلسفه، اطلاق مشروط به نسبت است، اما در عرفان، اطلاق به معنای رهایی از هر قید و شرط است. استاد فرزانه قدسسره، با این نقد، به محدودیتهای نظام سینوی در برابر حقیقت الهی اشاره میکنند.
نقد تعریف خدا در نظام ابنسینا
تعریف خدا در نظام ابنسینا، به دلیل تقید واجبالوجود به ممکنات، با چالش مواجه است. استاد فرزانه قدسسره استدلال میکنند که مقید نمیتواند واجبالوجود باشد، زیرا واجب باید مطلق باشد. این تناقض، به ناسازگاری میان تعریف فلسفی واجب و حقیقت الهی اشاره دارد. خدای تعریفشده در برهان ابنسینا، به مثابه نوری محصور در قفس ممکنات، نمیتواند حقیقت مطلق الهی را بازنمایی کند.
این نقد، به تفاوت میان واجب فلسفی و حق تعالی عرفانی در سنت اسلامی اشاره دارد. واجب فلسفی، در چارچوب استدلال عقلی، مقید به ممکنات است، اما حق تعالی عرفانی، چون دریایی بیکران، از هر قید و شرطی آزاد است.
جمعبندی بخش اول
بخش نخست این نوشتار، به نقد برهان توحید ابنسینا و چالشهای آن در تعریف واجبالوجود پرداخت. جایگاه ابنسینا و کتاب اشارات، به عنوان مرجعی بیبدیل در فلسفه اسلامی، مورد تأیید قرار گرفت، اما برهان او در تبیین واجبالوجود، به دلیل تقید به ممکنات، از اطلاق محروم است. این نقد، به فقدان مطلق خارجی در نظام سینوی و محدودیتهای مطلق مفهومی در فلسفه اشاره دارد. پرسش از موضوع فلسفه و ناسازگاری تعریف خدا با حقیقت الهی، از دیگر نکات برجسته این بخش است. این تأملات، به مثابه آینهای، محدودیتهای فلسفه عقلی را در برابر حقیقت الهی بازتاب میدهند.
بخش دوم: تمایز میان دلیل و اعتقاد
نقص دلیل و سلامت اعتقاد
استاد فرزانه قدسسره، با دقتی ستودنی، میان دلیل و اعتقاد تمایز قائل میشوند. نقص دلیل ابنسینا، به معنای نقص اعتقاد او نیست. او به خدای انبیا، چون گوهری درخشان در قلب ایمان، معتقد بود، اما دلیلش، به مثابه پلی شکسته، نتوانست به تمامی حقیقت الهی دست یابد. این تمایز، به پیوند عمیق میان فلسفه و ایمان در سنت اسلامی اشاره دارد.
خدای مورد اعتقاد ابنسینا، مطلق و فراتر از قیود است، اما خدای ترسیمشده در دلیل او، مقید به ممکنات است. این تفاوت، به ناتوانی استدلال فلسفی در برابر ایمان قلبی اشاره دارد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که نمیتوان به صرف نقص دلیل، اعتقاد ابنسینا را مقید دانست، زیرا ایمان او، چون جویباری زلال، از سرچشمه حقیقت الهی سیراب شده است.
باور بهعنوان جوهره اعتقاد
اعتقاد دینی، به باور و یقین قلبی وابسته است، نه به دلیل عقلی. استاد فرزانه قدسسره استدلال میکنند که اصول دین، چون بنایی استوار، بر پایه یقین بنا شدهاند، نه بر استدلالهای پیچیده. باور، به مثابه روح دین، در قلب مؤمن جای دارد و نیازی به دلیل ندارد. حتی اگر باور از تقلید ناشی شود، اگر به یقین منجر گردد، معتبر است.
این دیدگاه، به انعطافپذیری سنت اسلامی در پذیرش ایمان عوام اشاره دارد. باور خالص یک روستایی بیسواد، که چون ستارهای در آسمان ایمان میدرخشد، ممکن است از استدلالهای فلسفی یک عالم برتر باشد. این تأکید، به پیوند عمیق میان عرفان و دین در سنت اسلامی اشاره دارد.
دلیل برای ارائه به غیر
دلیل، ابزاری است برای اثبات به دیگران، اما برای اعتقاد شخصی، باور کافی است. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که وقتی مؤمن به خدا یقین دارد، نیازی به ارائه دلیل ندارد. دلیل، چون کلیدی برای گشودن قفل شک دیگران است، اما باور، چون نوری در دل، حقیقت را روشن میسازد.
این تمایز، به روششناسی کلامی در جداسازی یقین شخصی و جدل با دیگران اشاره دارد. ایمان، امری درونی است که در ساحت قلب شکل میگیرد، اما دلیل، برای گفتوگو با دیگران به کار میآید.
ملاک مسلمانی: باور، نه دلیل
ملاک مسلمانی، باور به خداست، نه ارائه دلیل. استاد فرزانه قدسسره استدلال میکنند که حتی اگر دلیل مؤمنی ناقص باشد، باور خالص او، چون گوهری ناب، او را در زمره مؤمنان قرار میدهد. باور عوام، که گاه از تقلید سرچشمه میگیرد، اگر به یقین منجر شود، از استدلالهای فلسفی برتر است.
این دیدگاه، به ارزش ایمان قلبی در برابر استدلالهای پیچیده اشاره دارد. باور یک روستایی که خدا را چون خورشیدی بیغروب در دل میبیند، ممکن است از استدلالهای فیلسوفی که در قفس منطق گرفتار است، عمیقتر باشد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تمایز میان دلیل و اعتقاد پرداخت و تأکید کرد که نقص دلیل، به ایمان لطمه نمیزند. ابنسینا، با وجود نقص در دلیل فلسفی خود، به خدای انبیا معتقد بود. باور، به عنوان جوهره ایمان، فراتر از استدلال است و حتی اگر از تقلید ناشی شود، معتبر است. این بخش، با تمثیلاتی چون نور ایمان و پل شکسته استدلال، به زیبایی نشان داد که ایمان قلبی، در سنت اسلامی، از دلیل عقلی مقدم است.
بخش سوم: نقد باب حادی عشر و ادعای لزوم دلیل
ادعای فاضل مقداد در باب حادی عشر
فاضل مقداد، در شرح باب حادی عشر، ادعا میکند که هر مسلمانی باید مطالب این کتاب را بداند، وگرنه از دایره ایمان خارج و مستحق عذاب ابدی است. استاد فرزانه قدسسره، این ادعا را به چماقکشی کلامی تشبیه میکنند که با تهدید، ایمان را تحمیل میکند. این رویکرد، به مثابه نامهای تهدیدآمیز است که با ترساندن، مخاطب را به اطاعت وامیدارد.
این ادعا، به دلیل سختگیری غیرعقلانی و نسبت دادن مسائل غیرمرتبط به دین، مورد نقد قرار میگیرد. بسیاری از مطالب باب حادی عشر، چون شکل جسم یا مسائل حاشیهای، به اصول دین ارتباطی ندارند و نمیتوانند شرط ایمان باشند.
نقد لزوم دلیل برای اصول دین
باب حادی عشر ادعا میکند که اصول دین باید به دلیل باشد، نه تقلید. استاد فرزانه قدسسره، این ادعا را بیاساس میخوانند، زیرا ایمان به باور وابسته است، نه دلیل. اگر مؤمنی خدا را با یقین قلبی بشناسد، نیازی به دلیل ندارد. این دیدگاه، به انعطافپذیری سنت اسلامی در پذیرش ایمان عوام اشاره دارد.
این نقد، با تمثیلی فاخر به فتوای غیراعلم تشبیه میشود: همانگونه که فقیهی ممکن است بدون اعلمیت فتوا دهد، مدعی لزوم دلیل نیز ممکن است خود دلیل نداشته باشد. این تناقض، سستی ادعای باب حادی عشر را نشان میدهد.
باور بهعنوان کافی برای ایمان
استاد فرزانه قدسسره، با نقل شعری زیبا، تأکید میکنند که باور به خدا، چون گوهری در دل مؤمن، برای ایمان کافی است:
من هر چه خواندهام از یادم رفت الا حدیث دوست که تکرار میکنم
این شعر، به زیبایی نشان میدهد که ایمان، امری قلبی است و دانشهای پیچیده، شرط آن نیستند. مؤمنی که خدا را با قلب خود میبیند، نیازی به دانستن جزئیات کلامی ندارد.
وجوب معرفت خدا: عقلانی، نه اجماعی
باب حادی عشر ادعا میکند که علما بر وجوب معرفت خدا اجماع دارند، اما استاد فرزانه قدسسره استدلال میکنند که این وجوب، عقلانی و مبتنی بر شکر منعم است، نه نیازمند اجماع. شکر منعم، چون جویباری زلال، عقل را به شناخت ولینعمت هدایت میکند. اجماع، در این مورد، تنها تأییدی بر حکم عقل است و خود مبنای مستقلی ندارد.
فاضل مقداد، با استناد به روایت «لا تجتمع أمتی علی الخطأ»، حجیت اجماع را اثبات میکند، اما استاد فرزانه قدسسره این استدلال را نقد میکنند. روایت ارتداد امت پس از پیامبر اکرم (ص)، که میفرماید: «ارتد الناس بعد رسول الله الا ثلاث»، نشان میدهد که امت ممکن است بر خطا اجتماع کنند. این تناقض، حجیت اجماع را در این مورد باطل میسازد.
خلط معرفت و دلیل
باب حادی عشر، وجوب معرفت خدا را با لزوم دلیل برای آن خلط کرده است. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که معرفت خدا واجب است، زیرا شکر منعم عقلانی است، اما این معرفت نیازی به دلیل ندارد. اگر مؤمنی خدا را با یقین بشناسد، حتی اگر از تقلید باشد، ایمانش معتبر است. این خلط، به مثابه آمیختن دو جویبار متمایز، خطایی کلامی است.
نقد باب حادی عشر بهعنوان متن درسی
استاد فرزانه قدسسره، باب حادی عشر را به دلیل محتوای غیرمستدل و سختگیرانه، کتابی انحرافی و نامناسب برای تدریس میدانند. این کتاب، با تحمیل مسائل غیرمرتبط به دین و تهدید به خروج از ایمان، از اصول عقلانی و دینی فاصله گرفته است. این نقد، به اهمیت انتخاب متون معتبر در آموزش کلام و فلسفه اشاره دارد.
این کتاب، به مثابه بنایی سستبنیاد، نمیتواند پایهای محکم برای آموزش معارف دینی باشد. در حالی که متون بسیاری در سنت اسلامی وجود دارند که با استدلالهای عقلانی و منطقی، راه را برای جویندگان حقیقت هموار میکنند.
نقد بداهت معرفت خدا
فاضل مقداد ادعا میکند که معرفت خدا بدیهی نیست، زیرا در آن اختلاف وجود دارد. استاد فرزانه قدسسره این ادعا را نقد میکنند و استدلال میکنند که اختلاف، در تصور خدا است، نه در تصدیق آن. تصدیق معرفت خدا، چون نوری بدیهی در عقل، فطری و بینیاز از دلیل است. این تمایز، به روش منطقی در فلسفه اسلامی اشاره دارد که تصور و تصدیق را از یکدیگر جدا میسازد.
به عنوان مثال، اگر کسی مفهوم «ممکن» را نفهمد، ممکن است در نیاز آن به علت اختلاف کند، اما اگر تصور ممکن را دریابد، تصدیق آن بدیهی است. معرفت خدا نیز، در تصدیق، بدیهی و فطری است، اما تصور آن ممکن است محل اختلاف باشد.
معرفت خدا بهعنوان فطری
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به کلام امام صادق (ع) که به توجه عقلانی در شرایط بحرانی اشاره دارند، معرفت خدا را فطری میدانند. وقتی انسان در دریای طوفانزده زندگی تنها میماند، عقل او به سوی خدا هدایت میشود. این توجه فطری، نیازی به دلیل ندارد و چون نوری در دل، حقیقت الهی را آشکار میسازد.
این دیدگاه، به پیوند عرفان و کلام در سنت اسلامی اشاره دارد. فطرت، چون بذری در وجود انسان، در لحظه نیاز، جوانه میزند و به سوی خدا روی میآورد.
باور بهعنوان هدف
هدف ایمان، رسیدن به باور است، چه از تقلید، چه از دلیل و چه از عشق. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که اگر مؤمنی از تقلید به باور برسد، ایمانش معتبر است. حتی اگر دلیل او ناقص باشد، باور خالص او، چون گوهری درخشان، او را به خدا متصل میکند.
این دیدگاه، به انعطافپذیری سنت اسلامی در پذیرش ایمان از مسیرهای مختلف اشاره دارد. همانگونه که سیب افتاده از درخت، جاذبه زمین را به نیوتن نشان داد، یک نشانه ساده، چون کلاغی که پر میگشاید، میتواند باور به خدا را در دل مؤمن بیدار کند.
تناقض در باب حادی عشر
باب حادی عشر، در تناقضی آشکار، هم لزوم دلیل را ادعا میکند و هم تقلید را با تهدید تحمیل میکند. استاد فرزانه قدسسره این تناقض را به مثابه دو راه متضاد میدانند که نمیتوانند همزمان پیموده شوند. از یک سو، ادعا میشود که معرفت باید به دلیل باشد، و از سوی دیگر، ندانستن مطالب کتاب، به خروج از دین منجر میشود. این تناقض، سستی استدلالهای کلامی باب حادی عشر را نشان میدهد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به نقد باب حادی عشر و ادعای لزوم دلیل برای اصول دین پرداخت. ادعای فاضل مقداد مبنی بر لزوم دانستن مطالب این کتاب، به دلیل غیرعقلانی بودن و تحمیل مسائل غیرمرتبط به دین، رد شد. معرفت خدا، وجوبی عقلانی و فطری دارد و نیازی به اجماع یا دلیل ندارد. تمایز میان تصور و تصدیق، بداهت معرفت خدا را تأیید کرد. این بخش، با تمثیلات ادبی و استدلالهای دقیق، نشان داد که ایمان، بر باور استوار است، نه دلیل، و باب حادی عشر، به دلیل تناقضات و رویکرد غیرعقلانی، نمیتواند مرجعی معتبر برای آموزش معارف دینی باشد.
نتیجهگیری و جمعبندی کل
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار سی و دوم استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به نقد فلسفی و کلامی برهان توحید ابنسینا و ادعای لزوم دلیل برای اصول دین پرداخت. برهان ابنسینا، هرچند از استحکام منطقی برخوردار است، اما به دلیل تقید واجبالوجود به ممکنات، از تبیین حقیقت مطلق الهی بازمیماند. این نقد، به محدودیتهای فلسفه عقلی در برابر حقیقت الهی اشاره دارد و نشان میدهد که مطلق مفهومی، به دلیل ذهنی بودن، نمیتواند موضوع فلسفه باشد.
تمایز میان دلیل و اعتقاد، از نکات برجسته این نوشتار است. ایمان ابنسینا، به خدای انبیا متصل بود، اما دلیل او، به دلیل محدودیتهای فلسفی، ناقص ماند. باور، به عنوان جوهره ایمان، فراتر از دلیل است و حتی اگر از تقلید ناشی شود، معتبر است. این دیدگاه، به انعطافپذیری سنت اسلامی در پذیرش ایمان از مسیرهای مختلف اشاره دارد.
نقد باب حادی عشر، نشان داد که ادعای لزوم دلیل برای اصول دین، بیاساس و با اصول عقلانی و دینی ناسازگار است. معرفت خدا، وجوبی عقلانی و فطری دارد و نیازی به اجماع یا استدلالهای پیچیده ندارد. این نوشتار، با تمثیلات ادبی چون نور ایمان، پل شکسته استدلال، و جویبار زلال فطرت، به زیبایی این مفاهیم را پروراند.
در نهایت، این اثر، چون آیینهای، محدودیتهای فلسفه و کلام جدلی را در برابر حقیقت الهی بازتاب داد و نشان داد که ایمان، در ساحت قلب و باور شکل میگیرد، نه در میدان استدلال. با این حال، نیاز به تبیین دقیقتر معرفت فطری و نقش آن در ایمان، موضوعی است که پژوهشهای آتی را میطلبد.