متن درس
نقد روششناسی کلامی و فلسفی در باب حادی عشر و استدلال ابنسینا
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۳)
دیباچه
در این نوشتار، با نگاهی ژرف و انتقادی به روششناسی کلامی و فلسفی، محتوای باب حادی عشر و استدلالهای ابنسینا در اثبات وجود خداوند مورد بررسی قرار میگیرد. این بررسی، که ریشه در درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره دارد، با رویکردی علمی و دانشگاهی، تفاوتهای بنیادین میان کلام و فلسفه را آشکار میسازد و با نقدی دقیق بر استدلالهای کلامی و فلسفی، به تبیین ایمان بهعنوان حقیقتی وجودی و فراتر از استدلال میپردازد.
بخش نخست: تمایز روششناسی کلامی و فلسفی
مبنای کلام و فلسفه
کلام و فلسفه، دو ساحت معرفتی با رویکردهایی متمایزند. کلام، به نقل و روایات متکی است و غالباً در پی فتوا و تأیید احادیث است، در حالی که فلسفه بر عقل و منطق استوار است و از استدلالهای عقلی برای تبیین حقایق بهره میگیرد. این تفاوت بنیادین، در طراحی آثار کلامی مانند باب حادی عشر و آثار فلسفی مانند اشارات ابنسینا آشکار میشود. کلام، گاه با چاشنی عقل، به مباحث نقلمحور میپردازد، اما فلسفه، با تکیه بر منطق و استدلال، به سوی حقایق عقلانی گام برمیدارد.
| درنگ: تفاوت روششناسی کلامی و فلسفی، در اتکای کلام به نقل و فتوا و تکیه فلسفه بر عقل و منطق است که هرگونه مقایسه میان این دو را نادرست میسازد. |
این تمایز، مانند تفاوت میان دو رودخانه است: یکی خروشان از چشمههای عقل و دیگری جاری از آبشخورهای نقل. مقایسه این دو، بهسان قیاس دو باغ با خاک و ریشههای متفاوت است که هر یک میوهای خاص به بار میآورد.
نقد مقایسه کلام و فلسفه
مقایسه کلام و فلسفه، به دلیل تفاوت در مبانی و روشها، امری ناسازگار است. کلام، در جستوجوی احادیث و فتاواست و گاه با افزودن استدلالهای عقلی، به تبیین مسائل میپردازد. اما فلسفه، با نگاهی عقلانی و منطقی، از نقل فاصله میگیرد و به استدلالهای نظاممند روی میآورد. این تفاوت، در آثار کلامی مانند باب حادی عشر و آثار فلسفی مانند اشارات ابنسینا به وضوح دیده میشود. کلام، گاه به مباحث عامیانه و بیپشتوانه منطقی گرایش دارد، در حالی که فلسفه، با ساختاری منطقی، به دنبال حقیقت است.
این تفاوت، بهسان دو راه است: یکی سنگلاخ و پرپیچوخم که به نقل وابسته است و دیگری هموار و روشن که عقل آن را هدایت میکند. مقایسه این دو، مانند قیاس شب و روز است که هر یک در ساحتی متفاوت نور میافشانند.
بخش دوم: نقد باب حادی عشر
محتوای مشکلدار باب حادی عشر
باب حادی عشر، اثری کلامی است که به دلیل اتکا به مبانی ضعیف و استدلالهای ناکافی، از منظر علمی و فلسفی مورد انتقاد است. این کتاب، با تکیه بر اجماع و نقل، از استحکام منطقی برخوردار نیست و برخی ادعاهای آن، مانند ناتوانی عقل در معرفت خداوند و نظری بودن وجود او، خطرناک و بیاساس تلقی میشود.
| درنگ: باب حادی عشر، به دلیل اتکا به اجماع و نقل بهجای استدلال عقلی، از منظر فلسفی ضعیف و غیرقابل دفاع است. |
این اثر، مانند بنایی است که بر پایههای سست نهاده شده و در برابر بادهای نقد فلسفی تاب نمیآورد. استدلالهای آن، بهسان شاخههای شکنندهای است که نمیتوانند وزن حقیقت را تحمل کنند.
نقد استناد به اجماع
یکی از ایرادات اصلی باب حادی عشر، استناد به اجماع برای اثبات وجوب معرفت خداوند است. اجماع، چه در نزد شیعه و چه عامه، فاقد حجیت ذاتی است. اجماع مدرَکی، به دلیل نبود مدرک معتبر، بیاعتبار است و اجماع غیرمدرَکی، بهویژه از متأخرین، هیچ ارزش استدلالی ندارد. حتی در اجماع متقدمین، تنها فرض میشود که دلیل گمشدهای وجود داشته، اما این فرض، حجیت نمیآورد.
اجماع، مانند سایهای است که بر دیوار میافتد، اما خود دیوار نیست. اعتماد به آن، بهسان تکیه بر سرابی است که در بیابان حقیقتجویی، راه به جایی نمیبرد.
تمایز وجوب معرفت و اصل معرفت
وجوب معرفت، که الزام به کسب معرفت خداوند است، از اصل معرفت، یعنی تحقق آن، متمایز است. هنگامی که معرفت حاصل شد، دیگر نیازی به دلیل نیست. اجماع نمیتواند وجوب معرفت را اثبات کند، زیرا خود فاقد پشتوانه منطقی است. معرفت، مانند گوهری است که پس از یافتن، نیازی به نقشه راه ندارد.
| درنگ: وجوب معرفت، الزام به جستوجوی معرفت است، اما پس از حصول معرفت، دلیل و اجماع بیمعنا میشود. |
این تمایز، مانند تفاوت میان جستوجوی آب و نوشیدن آن است: جستوجو راه میخواهد، اما نوشیدن، خود مقصود است.
طرق متعدد معرفت به خداوند
دلایل عقلی، تنها یکی از طرق اعدادی برای رسیدن به معرفت خداوند است. انسان میتواند از مسیرهای متعددی، از جمله شهود و عقل پاک، به معرفت الهی دست یابد. دلیل، مانند پلی است که تنها یکی از راههای عبور به سوی حقیقت را فراهم میکند، اما تنها راه نیست.
این مسیرها، بهسان راههای متعددی است که به قلهای واحد منتهی میشوند. هر راه، بسته به سالک، میتواند او را به مقصد برساند.
نقد حجیت اجماع شیعه و عامه
اجماع شیعه و عامه، به دلیل فقدان پشتوانه منطقی، فاقد اعتبار است. اجماع مدرَکی، به دلیل نبود مدرک، و اجماع غیرمدرَکی، بهویژه از متأخرین، هیچ ارزش استدلالی ندارد. حتی در اجماع متقدمین، تنها فرض میشود که دلیل گمشدهای وجود داشته، اما این فرض، حجیت نمیآورد.
اجماع، مانند آینهای شکسته است که نمیتواند حقیقت را بهدرستی بازتاب دهد. اعتماد به آن، مانند تکیه بر عصایی پوسیده است که در لحظه نیاز میشکند.
نقد دخول امام در اجماع
ادعای دخول امام در اجماع، ادعایی عامیانه و بدون پشتوانه است. این ادعا، نه تنها حجیت اجماع را تقویت نمیکند، بلکه به دلیل فقدان استدلال منطقی، بیاعتبار است.
این ادعا، مانند افزودن شاخهای خشک به درختی بیریشه است که نه میوه میدهد و نه سایهای فراهم میآورد.
نقد لطف الهی در حضور یا غیبت
ادعای کلامی مبنی بر اینکه لطف الهی در حضور امام است، نادرست است. لطف الهی، متنوع و وابسته به حکمت است و گاه در غیبت امام، محتملتر است. خداوند، به قول شاعر: «ز حکمت ببندد دری / ز لطفش گشاید در دیگر». گاه لطف او در قفل محکمتری است که درهای دیگری را میگشاید.
| درنگ: لطف الهی، نه محدود به حضور امام است و نه به غیبت؛ حکمت الهی، تنوع لطف را رقم میزند. |
لطف الهی، مانند نسیمی است که گاه از درهای و گاه از قلهای میوزد، اما همواره به سوی خیر هدایت میکند.
نقد آیه «على حرف»
آیه شریفه وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ [مطلب حذف شد] : «و برخی از مردم خدا را تنها به زبان میپرستند») به ایمان سطحی و منفعتطلبانه اشاره دارد. این آیه، کسانی را نقد میکند که ایمانشان به دنبال شیرینیهای ظاهری است، نه حقیقت باطنی.
این ایمان، مانند گلی است که در خاک سست ریشه دوانده و با اولین باد فرو میریزد.
نقد روایت «لا تجتمع امتی»
روایت «لا تجتمع امتی على ضلالة» فاقد اعتبار است و نمیتواند مبنای اجماع قرار گیرد. این روایت، به دلیل فقدان سند معتبر، از ارزش استدلالی برخوردار نیست.
این روایت، مانند کاغذی است که در طوفان حقیقت گم میشود و نمیتواند راهنمایی به سوی مقصود باشد.
نقد نظری بودن خداوند
ادعای باب حادی عشر مبنی بر نظری بودن خداوند به دلیل وجود اختلاف، خطرناک و بیاساس است. اختلاف در میان انسانها، نمیتواند بداهت وجود خداوند را نفی کند. اختلاف، گاه در تصور (درک مفهوم) و گاه در تصدیق (قضاوت) است، اما بداهت تصدیقی خداوند، به تصور صحیح وابسته است.
| درنگ: اختلاف در تصور یا تصدیق، بداهت وجود خداوند را نفی نمیکند؛ بداهت، فراتر از اختلافات است. |
این اختلاف، مانند سایههایی است که بر آینه حقیقت میافتد، اما نمیتواند نور آن را خاموش کند.
مثال سماور و اختلاف در تصور
مانند کسی که سماور را ندیده و در تصور آن اشتباه میکند، اختلاف در تصور خداوند، ناشی از نقص در درک است، نه نفی بداهت او. کسی که سماور را نمیشناسد، ممکن است شیر آن را بزرگتر تصور کند، اما این اشتباه، وجود سماور را نفی نمیکند.
این مثال، مانند چراغی است که راه نقص تصور را روشن میکند و حقیقت را از پردههای جهل بیرون میآورد.
نقد ناتوانی عقل در معرفت
ادعای ناتوانی عقل در رسیدن به معرفت خداوند، بیاساس است. عقل پاک، با اندک توجه، به خداوند میرسد. فردی که در دریا غرق میشود، با عقل خود به خداوند توجه میکند، که نشاندهنده توانایی عقل در معرفت است.
| درنگ: عقل پاک، با اندک توجه، به معرفت خداوند میرسد و ادعای ناتوانی آن، بیپایه است. |
عقل، مانند کشتیای است که در دریای حقیقت، با بادهای شهود به سوی ساحل الهی میراند.
تناقض در استدلال باب حادی عشر
چگونه عقل، که حجت باطنی انسان است، ناتوان خوانده میشود، اما اجماع غیرمعتبر («لا تجتمع») پذیرفته میشود؟ این تناقض، ضعف روششناسی کلامی را آشکار میکند.
این تناقض، مانند دو راه متضاد است که یکی به سوی نور و دیگری به سوی تاریکی میرود.
نقد کلی باب حادی عشر
باب حادی عشر، به دلیل اتکا به مبانی بیاساس و عامیانه، شایسته تدریس نیست و نیازمند نقد و بازنگری است. این اثر، از حیث علمی و فلسفی، ضعیف و غیرقابل دفاع است.
این کتاب، مانند بنایی است که بر شنهای روان بنا شده و نمیتواند در برابر طوفان نقد استوار بماند.
بخش سوم: ایمان، باور و یقین
ایمان بدون نیاز به دلیل
ایمان، باور قلبی است و نیازی به دلیل ندارد. الزام دلیل برای ایمان، ادعایی بیربط است. فتاوایی که ایمان را به دلیل وابسته میکنند، مانند آنچه در توضیح المسائل آمده، نادرستاند. یقین، مبنای ایمان است، نه استدلال منطقی.
| درنگ: ایمان، حقیقتی قلبی است که با یقین شکل میگیرد، نه با دلایل استدلالی. |
ایمان، مانند گوهری است که در ژرفای قلب میدرخشد و نیازی به نور استدلال ندارد.
قرآن کریم و فقدان استدلال برای اثبات خداوند
قرآن کریم، بهعنوان کتاب الهی، فاقد دلایل صریح برای اثبات وجود خداوند است، زیرا وجود او را بديهي میداند. این کتاب، احکام جزئی مانند غسل، وضو و طهارت را بیان کرده، اما اثبات ذات خداوند را نیاورده است. آیه شریفه لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي [مطلب حذف شد] : «هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن [ثبت] است») جامعیت قرآن کریم را نشان میدهد، اما اثبات ذات را فرض میگیرد.
قرآن کریم، مانند اقیانوسی است که همه جزئیات را در بر دارد، اما وجود خداوند را چون خورشید، بديهي میبیند.
بداهت خداوند در قرآن کریم
قرآن کریم، به دلیل عدم اثبات ذات خداوند، بداهت او را فرض میگیرد. اثبات، فرع بر شک یا نفی است، اما خداوند مشکوک نیست که نیاز به اثبات داشته باشد. معلول (مخلوق) نمیتواند علت (خداوند) را اثبات کند، زیرا علت تقدم وجودی دارد.
| درنگ: قرآن کریم، وجود خداوند را بديهي میداند و نیازی به استدلال برای اثبات آن نمیبیند. |
این بداهت، مانند نوری است که پیش از طلوع آفتاب، در دلهای مؤمنان میدرخشد.
تمرکز قرآن کریم بر صفات
قرآن کریم، به جای اثبات ذات خداوند، بر صفات او تمرکز دارد. آیاتی مانند وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ [مطلب حذف شد] : «و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند») به صفت خالقیت اشاره دارند، نه اثبات ذات. همچنین، آیه أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ [مطلب حذف شد] : «آیا در [وجود] خدا شکی است، پدیدآورنده آسمانها و زمین؟») شک را نفی و صفت فاطریت را بیان میکند.
این آیات، مانند آینههایی هستند که صفات الهی را بازتاب میدهند، اما ذات او را فراتر از اثبات میدانند.
سوره اخلاص و توحید صفاتی
سوره اخلاص، با آیات قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ [مطلب حذف شد] : «بگو او خدای یگانه است * خدای بینیاز * نه زاده و نه زاییده شده») به توحید صفاتی میپردازد، نه اثبات ذات. این سوره، مانند گوهری است که یگانگی و بینیازی خداوند را در دل مؤمنان مینشاند.
این آیات، مانند نغمهای آسمانیاند که حقیقت توحید را در جانها زمزمه میکنند.
ایمان و عمل بدون دلیل
ایمان و یقین، به عمل صالح، مانند نماز شب، منجر میشود، اما دلایل استدلالی چنین اثری ندارند. کسی که ادله نماز شب را بحث کند، ممکن است آن را نخواند، اما باور قلبی به عمل میانجامد. ایمان، حقیقتی وجودی است که جان آدمی را فرا میگیرد و از دلایل استدلالی کارگشاتر است.
| درنگ: ایمان، حقیقتی وجودی است که به عمل صالح میانجامد، نه به دلایل استدلالی وابسته است. |
ایمان، مانند رودی است که از چشمه قلب سرچشمه میگیرد و به دریای عمل میریزد.
محدودیت دلایل استدلالی
دلایل استدلالی، اعدادی و محدودند و در مراتب عالی معرفت کارایی ندارند. این دلایل، مانند پلهای باریکی هستند که تنها تا میانه راه انسان را همراهی میکنند، اما به قلههای معرفت نمیرسانند.
این محدودیت، مانند دیواری است که راه را تنگ میکند، اما قلب، دریچهای به سوی بیکران میگشاید.
بخش چهارم: نقد استدلال ابنسینا
ناکافی بودن استدلال ابنسینا
استدلال ابنسینا برای اثبات وجود خداوند، به دلیل مقید بودن واجب، ناکافی است. خدای مقید، مانند «کچل زلفی»، تناقضآمیز است، زیرا واجب مقید، واجب نیست و اگر مقید است، واجب نیست.
| درنگ: استدلال ابنسینا، به دلیل مقید بودن واجب، با توحید مطلق ناسازگار است. |
این استدلال، مانند بنایی است که بر پایهای متزلزل بنا شده و نمیتواند حقیقت مطلق را نمایان کند.
رابطه واجب و ممکن
واجب و ممکن در استدلال ابنسینا، یا متباین، متخالف، متماثل یا عین هماند. هیچکدام از این حالات، رابطه علّی را توجیه نمیکند. اگر متباین باشند، تباین مانع علّيت است. اگر متخالف باشند، از حیث تخالف، نمیتوانند رابطه علّی یا حکایی داشته باشند.
این رابطه، مانند دو خط موازی است که هرگز به هم نمیرسند، زیرا سنخیت میان آنها وجود ندارد.
بیگانگی واجب و ممکن
واجب (غني) و ممکن (فقير) از یکدیگر بیخبرند، مانند سير و گرسنه یا سواره و پیاده. این بیگانگی، رابطه عاطفی یا علّی را غیرممکن میکند. آیه شریفه أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ [مطلب حذف شد] : «شما به خدا نیازمندید و خدا بینیاز است») این تضاد را نشان میدهد.
| درنگ: واجب و ممکن، به دلیل تباین و تخالف، نمیتوانند رابطه علّی یا عاطفی داشته باشند. |
این بیگانگی، مانند دو ساحل دورافتاده است که هیچ پلی میان آنها وجود ندارد.
نقد محبت اجباری
محبت به خدایی که همهچیز دارد و مخلوق هیچ ندارد، اجباری و زورانه است. این محبت، مانند فروش گندم از سر نیاز است که غیرعاشقانه و از روی اجبار است.
این محبت، مانند گلی است که در خاک اجبار ریشه دوانده و عطر عشق ندارد.
شعر شیر نر
خدای واجب در استدلال ابنسینا، مانند «شير نر خونخوار» است که جز تسلیم چارهای نیست. این تصویر، خدایی زورانه را نشان میدهد که با محبت عاشقانه ناسازگار است.
این خدا، مانند قلعهای است که درهایش به روی محبت بسته است و تنها با تسلیم گشوده میشود.
امکان عشقی در برابر امکان فقری
ملاصدرا، امکان را به امکان فقری تفسیر کرد که رابطه واجب و ممکن را فقرآمیز میکند. اما امکان، عشقی است، نه فقری. همه موجودات، حتی کافران و بتپرستان، از عشق به خداوند به او پناه میبرند و میگویند: «به هر چه رسیدم، تو را دیدم». کفر، از بیحوصلگی ناشی میشود، نه انکار عشق.
| درنگ: امکان، عشقی است که همه موجودات را به سوی خداوند میکشاند، نه فقری که آنها را از او دور میکند. |
این عشق، مانند جریانی است که از قلب هستی به سوی اقیانوس الهی جاری است.
نقد کلی استدلال ابنسینا
استدلال ابنسینا، به دلیل تقدیم و تخالف واجب و ممکن، هیچ خدای قابلقبولی را اثبات نمیکند. این خدا، قابل پرستش نیست، زیرا با توحید و محبت عاشقانه ناسازگار است.
این استدلال، مانند نقشی است که بر آب کشیده شده و با اولین موج محو میشود.
دفاع از ایمان ابنسینا
اشکال در دلیل ابنسینا، به معنای انکار ایمان او نیست. او خدای پیامبر را قبول دارد، اما دلیلش اشکال دارد. مانند دانشآموزی که در امتحان ناکام میشود، اما دانش او انکار نمیشود.
این تمایز، مانند جدایی میان جوهر و ظاهر است که حقیقت ایمان را از خطای استدلال جدا میکند.
خدای ابنسینا و توحید مفضل
خدای ابنسینا، خدایی متخالف و متباین است که با توحید پیامبر سازگار نیست. به فرموده امام صادق علیهالسلام در توحید مفضل: «كُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِكُمْ» مخلوق ذهن است. خدای ابنسینا، به اندازه فهم اوست و بدرد خود او میخورد.
| درنگ: خدای ابنسینا، مخلوق ذهن اوست و با توحید ناب ناسازگار است. |
این خدا، مانند سایهای است که به اندازه جسم ترسیمکنندهاش محدود است.
نقد وصول به خدا از طریق دلیل
وصول به خداوند از طریق دلیل، علیل و محدود است. اولیاء و انبیاء، از راه قلب و یقین به خدا رسیدهاند، نه دلیل. ایمان استدلالی، ناقص و محدود به مراتب نازل است.
این محدودیت، مانند قفسی است که پرنده روح را از پرواز به سوی بیکران بازمیدارد.
بخش پنجم: نقد رابطه واجب و ممکن
نقد رابطه اعطایی واجب و ممکن
واجد (غني) و فاقد (فقير) نمیتوانند بدون تناسب، رابطه اعطایی داشته باشند. واجب و ممکن، به دلیل تباین و تخالف، نمیتوانند رابطه علّی یا حکایی داشته باشند. مانند سائل و غنی، که رابطهشان نیازمند تناسب است، اما بین واجب و ممکن این تناسب وجود ندارد.
| درنگ: فقدان سنخیت میان واجب و ممکن، هرگونه رابطه اعطایی یا علّی را غیرممکن میکند. |
این فقدان، مانند دیواری است که میان دو باغ، مانع از تبادل میوهها میشود.
مثال جنگل و بخورات
در جنگل هستی، همه موجودات «بخور»اند، اما وجودشان ناپایدار و فقرآمیز است. این ناپایداری، تضاد میان واجب و ممکن را نشان میدهد.
این مثال، مانند آینهای است که حقیقت شکننده مخلوقات را در برابر غنای واجب بازتاب میدهد.
جمعبندی
این نوشتار، با نگاهی ژرف به درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به نقد روششناسی کلامی و فلسفی در باب حادی عشر و استدلال ابنسینا پرداخت. باب حادی عشر، به دلیل اتکا به اجماع و نقل، از منظر فلسفی ضعیف و غیرقابل دفاع است. ایمان، حقیقتی وجودی است که با یقین قلبی شکل میگیرد و نیازی به دلایل استدلالی ندارد. قرآن کریم، با فرض بداهت خداوند، بر صفات او تمرکز دارد و اثبات ذات را غیرضروری میداند. استدلال ابنسینا، به دلیل مقید بودن واجب و تباین و تخالف میان واجب و ممکن، ناکافی است و خدایی قابل پرستش ارائه نمیدهد. امکان عشقی، رابطه واجب و ممکن را به محبت فطری بازمیگرداند و ایمان را به تجربهای وجدانی و عاشقانه ارتقا میدهد.
این بررسی، مانند چراغی است که راه حقیقت را در میان تاریکیهای استدلالهای ناکافی روشن میکند و قلب را به سوی معرفت ناب هدایت مینماید.
| با نظارت صادق خادمی |