متن درس
تبیین حقیقت مفهوم وجود در فلسفه و عرفان
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۳)
مقدمه: بازخوانی مفهوم وجود در سپهر فلسفه و عرفان
مفهوم وجود، بهسان نوری که بر تمامی گستره هستی میتابد، از دیرباز محور تأملات عمیق فلاسفه و عرفای اسلامی بوده است. استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در درسگفتار چهلوسوم، با نگاهی نقادانه و دقیق، به تبیین حقیقت وجود از منظر مفهومی و مصداقی پرداختهاند. این درسگفتار، بدون قصد اثبات و صرفاً در مقام تصور مفهومی، به کاوش در چیستی وجود، تمایزات زبانی و مفهومی آن، و چالشهای روششناختی مرتبط با تعریف و تحلیل این مفهوم میپردازد. این بررسی، با تأکید بر وحدت وجود، نقد قواعد سنتی ادبی و فلسفی، و بازتعریف رابطه وجود و ظهور، راه را برای فهمی نوین از حقیقت وجود هموار میسازد.
بخش نخست: چیستی وجود و چالشهای مفهومی آن
محدوده بحث: تصور مفهومی وجود
استاد فرزانه قدسسره، بحث را به تحلیل مفهوم و مصداق وجود محدود کرده و تأکید دارند که این کاوش، صرفاً در حد تصور مفهومی است و از استدلالهای اثباتی اجتناب میورزد. این رویکرد، مانند جویباری زلال که از هرگونه آلایش استدلالی پاک است، به تبیین حقیقت وجود در سطح ادراک و تصور میپردازد. وجود، بهعنوان بنیادیترین مفهوم فلسفه، نیازی به اثبات ندارد، زیرا ذاتاً خودآشکار است و هرگونه تلاش برای تعریف آن، خود نوعی استدلال محسوب میشود که با هدف این بحث ناسازگار است.
درنگ: بحث حاضر، به تصور مفهومی وجود محدود است و از استدلالهای اثباتی پرهیز میکند تا حقیقت وجود را در سطح ادراک محض بررسی نماید.
سؤال بنیادین: چگونه وجود را تعریف کنیم؟
آیا وجود را میتوان با خودش، با دیگری، یا بدون نیاز به تعریف تبیین کرد؟ این سؤال، مانند کلیدی که قفل معمای وجود را میگشاید، به چالشهای روششناختی در تعریف وجود اشاره دارد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که تعریف وجود، خود نوعی استدلال است که از حوزه تصور مفهومی خارج میشود. وجود، مانند خورشیدی که بینیاز از نور دیگری میدرخشد، ذاتاً خود را نشان میدهد و نیازی به تعریف با واسطه یا بیواسطه ندارد.
درنگ: وجود، حقیقتی خودآشکار است که تعریف آن، به دلیل ذات بیواسطهاش، غیرضروری و مستلزم استدلال است.
وجود بهمعنای حضور ذاتی
استاد فرزانه قدسسره وجود را بهمعنای «حضور» یا «مِنْ دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ» تعریف میکنند، یعنی حقیقتی که خود به خود آشکار است و نیازی به واسطه ندارد. این تعریف، مانند آینهای شفاف که حقیقت را بیهیچ تحریفی بازمیتاباند، وجود را بهعنوان جوهر خودبسنده معرفی میکند. وجود، ذاتاً حضور است و هرگونه تلاش برای تعریف آن، مانند افزودن رنگ به نوری بیرنگ، از خلوص آن میکاهد.
درنگ: وجود، بهمعنای حضور ذاتی است و به دلیل خودآشکاری، از تعریف با واسطه یا بیواسطه بینیاز است.
ادراک بهعنوان حقیقت مصداقی
ادراک، برخلاف تصور رایج، حقیقتی مصداقی است، نه مفهومی. حتی مفهوم ادراک نیز خود نوعی مصداق است، زیرا ادراک، مانند نسیمی که بیواسطه بر جان میوزد، ذاتاً به وجود پیوند دارد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که ادراک، بخشی از حقیقت وجود است و از حوزه مفهومسازی صرف خارج میشود. این دیدگاه، مانند پلی است که ادراک را از قلمرو ذهن به سوی حقیقت عینی وجود هدایت میکند.
درنگ: ادراک، حقیقتی مصداقی است که به وجود متصل است و حتی مفهوم آن نیز نوعی مصداق محسوب میشود.
وحدت در اطلاق وجود
هر لفظی که برای وجود به کار رود، به وحدت ذاتی آن اشاره دارد. این وحدت، مانند اقیانوسی بیکران که همه امواج را در خود جای داده، چالش تعریف وجود را پدید میآورد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که اطلاق وجود، به دلیل وحدت ذاتیاش، کثرت معانی را در خود حل میکند و هرگونه کثرت در معانی، تنها به ظهورات وجود بازمیگردد، نه به ذات آن.
درنگ: وحدت ذاتی وجود، هرگونه کثرت در معانی را در خود حل کرده و اطلاق آن، چالش تعریف وجود را پدید میآورد.
وجود از منظر ذات و صفات
وجود، گاه از منظر ذات و گاه از منظر صفات بررسی میشود. با حذف علّیت، همه چیز وجود است، مانند نوری که بیهیچ سایهای بر همه چیز میتابد. اما با لحاظ علّیت، تمایز میان علت و معلول، یا وجود و ظهور پدید میآید. استاد فرزانه قدسسره این تمایز را بهسان جدایی میان رود و امواج آن میدانند: وجود، ذات واحد است و ظهورات، تجلیات آن در قلمرو کثرت.
درنگ: با حذف علّیت، همه چیز وجود است؛ اما با لحاظ علّیت، تمایز میان وجود و ظهور پدیدار میشود.
وجود بهعنوان اعمالاشیاء
وجود، بهتعبیر استاد فرزانه قدسسره، «أوَّلُ ما یُفْعَلُ» است، یعنی جامعترین حقیقتی که هیچچیز از آن عامتر نیست. این تعریف، مانند آسمانی بیکران که همه ستارگان را در برگرفته، وجود را بهعنوان بنیاد همه مفاهیم فلسفی معرفی میکند. وجود، مانند جویباری است که همه جریانهای معرفت از آن سرچشمه میگیرند.
درنگ: وجود، اعمالاشیاء است و بهعنوان جامعترین حقیقت، بنیاد همه مفاهیم فلسفی را تشکیل میدهد.
بخش دوم: تمایزات زبانی و مفهومی وجود
وجود و وجودی در زبان عربی
در زبان عربی، «وجود» لفظی بسیط است که اطلاق دارد، اما «وجودی» به دلیل اضافه شدن یاء نسبت، مرکب و مقید است. این تمایز، مانند تفاوت میان دریا و موجی که از آن برمیخیزد، نشاندهنده تفاوت ساختاری و دلالی این دو لفظ است. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که وجود، به دلیل بساطت خود، از هرگونه قید آزاد است، اما وجودی، به دلیل ترکیب، مقید به قیود خاصی میشود.
درنگ: وجود، لفظی بسیط و مطلق است، اما وجودی، به دلیل اضافه شدن یاء نسبت، مرکب و مقید است.
نقض قاعده ادبی: قلت الفاظ و کثرت معانی
برخلاف قاعده ادبی که «کثرت الفاظ تدلّ على کثرت المعانی» (کثرت الفاظ بر کثرت معانی دلالت دارد)، در مورد وجود و وجودی، قلت الفاظ بر کثرت معانی دلالت میکند. استاد فرزانه قدسسره این نقض قاعده را مانند کلیدی میدانند که قفل پیچیدگیهای زبانی را میگشاید. وجود، مانند کلمه «شهر» که عام و مطلق است، اطلاق دارد، اما وجودی، مانند «شهری»، مقید است.
درنگ: در مورد وجود و وجودی، قلت الفاظ بر کثرت معانی دلالت دارد و قاعده کثرت الفاظ را نقض میکند.
هست و هستی در زبان فارسی
در زبان فارسی، «هست» و «هستی» تفاوتهای معنایی و ساختاری دارند. «هست» فعل است و مانند «است» در جملاتی چون «علی در خانه هست» بهکار میرود، اما «هستی» میتواند هم اسم باشد (مانند مفهوم وجود) و هم فعل مرکب (مانند «تو هستی»). استاد فرزانه قدسسره این تمایز را بهسان تفاوت میان شاخه و برگ یک درخت میدانند: «هست» مانند شاخهای است که عمل میکند، اما «هستی» مانند برگهایی است که هویت و معنا را نشان میدهند.
درنگ: در فارسی، «هست» فعل است و «هستی» میتواند اسم یا فعل مرکب باشد، که تفاوتهای معنایی و ساختاری را نشان میدهد.
عدم وجود «استی» در فارسی
در ادبیات فارسی، کلمه «استی» وجود ندارد، زیرا «است» حرف ربط است و قابلیت اضافه شدن ندارد. استاد فرزانه قدسسره این محدودیت را مانند قفسی میدانند که «است» را از تبدیل شدن به فعلی مستقل بازمیدارد. در مقابل، «هست» به دلیل فعل بودن، قابلیت ترکیب دارد و در عباراتی چون «من هستم» بهکار میرود.
درنگ: «است» بهعنوان حرف ربط، از تبدیل شدن به «استی» بازمیماند، اما «هست» به دلیل فعل بودن، قابلیت ترکیب دارد.
هستی بهعنوان اسم و فعل
«هستی» در فارسی، هم بهصورت اسم بسیط (بهمعنای وجود) و هم بهصورت فعل مرکب (مانند «تو هستی») بهکار میرود. این چندمعنایی، مانند آینهای است که دو چهره از یک حقیقت را بازمیتاباند. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که «هستی» اسم، مقابل «وجود» بسیط در عربی است، اما «هستی» فعلی، مرکب و مقید است.
درنگ: «هستی» در فارسی، هم اسم بسیط (مطلق) است و هم فعل مرکب (مقید)، که با «وجود» و «وجودی» در عربی همارز است.
تمایز وجود و موجود
وجود، مادهای بسیط است، اما موجود، مشتق اسمی است که لحاظ مفعولی دارد. استاد فرزانه قدسسره این تمایز را بهسان تفاوت میان جوهر و صفت میدانند: وجود، مانند جوهری ناب است که بیهیچ قیدی میدرخشد، اما موجود، مانند صفتی است که به قیود مشتق شده مقید است. موجود، به دلیل اشتقاق، حدوث دارد، اما وجود، از حدوث و اشتقاق مبراست.
درنگ: وجود، مادهای بسیط و غیرمشتق است، اما موجود، مشتق اسمی است که حدوث دارد.
محمول شدن موجود و محدودیت وجود
موجود، به دلیل مشتق بودن، میتواند محمول قضیه قرار گیرد (مانند «زیدٌ موجودٌ»)، اما وجود، بهعنوان ماده، قابلیت محمول شدن ندارد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که عبارت «زیدٌ وجودٌ» در منطق نادرست است، زیرا وجود، مانند جوهری که در قالبی نمیگنجد، نمیتواند محمول شود. این محدودیت، مانند خطکشی دقیق، مرز میان ماده و مشتق را در قضایای فلسفی مشخص میسازد.
درنگ: موجود، به دلیل مشتق بودن، محمول میشود، اما وجود، بهعنوان ماده، از محمول شدن بازمیماند.
هیئت در وجود و موجود
وجود و موجود هر دو هیئت دارند، اما هیئت وجود، ثبوتی و غیرحدوثی است، در حالی که هیئت موجود، حدوثی است. استاد فرزانه قدسسره این تفاوت را بهسان تفاوت میان نور خورشید و سایهای که از آن پدید میآید میدانند: وجود، مانند نور خورشید، ثبوتی است، اما موجود، مانند سایه، حدوثی و مشتق است. حتی خداوند متعال نیز هیئت دارد، اما این هیئت، مانند وجود، از حدوث مبراست.
درنگ: وجود و موجود هر دو هیئت دارند، اما هیئت وجود ثبوتی و هیئت موجود حدوثی است.
نقد ماده بدون هیئت
ماده بدون هیئت وجود ندارد، مانند هیولا که بدون صورت نیست. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که وجود، هرچند ماده است، اما با هیئت ثبوتی همراه است. این دیدگاه، مانند آینهای که حقیقت را بازمیتاباند، ضرورت همراهی ماده و هیئت را در زبان و فلسفه نشان میدهد.
درنگ: ماده بدون هیئت وجود ندارد؛ وجود، با هیئت ثبوتی همراه است، اما از حدوث مبراست.
بخش سوم: مصدر و اشتقاق در تحلیل وجود
نقد اشتقاق مصدر از فعل
استاد فرزانه قدسسره ادعای اشتقاق مصدر از فعل را نادرست میدانند و تأکید میکنند که مصدر و فعل، هیچیک از دیگری مشتق نمیشوند. مصدر، مانند ریشهای است که فعل از آن سرچشمه میگیرد، و تعریف آن بهصورت «ما یَصْدُرُ عنه الفعل» (آنچه فعل از آن صادر میشود) ارائه شده است. این نقد، مانند زنگ بیداری است که خطاهای رایج در تحلیلهای ادبی را آشکار میسازد.
درنگ: مصدر از فعل مشتق نمیشود؛ مصدر، ریشهای است که فعل از آن صادر میشود.
تمایز مصدر و فعل در زمان
در مصدر (مانند «ضَرْب»)، زمان کلی است و به «فِی أَحَدِ الأَزْمِنَةِ» (در یکی از زمانها) اشاره دارد، اما در فعل (مانند «ضَرَبَ»)، زمان خاص است. استاد فرزانه قدسسره این تمایز را مانند تفاوت میان اقیانوس و موجی خاص میدانند: مصدر، مانند اقیانوس، زمان را بهصورت کلی دربرمیگیرد، اما فعل، مانند موج، به زمانی خاص محدود است.
درنگ: مصدر، زمان کلی دارد، اما فعل، به زمانی خاص محدود است.
مصدر بهعنوان جامد
مصدر، مانند «ضَرْب»، جامد است و مشتق نیست، اما مشتقات از آن گرفته میشوند. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که وجود، بهماهُو وجود، مصدر نیست، بلکه اسم است، و مصدر بودن آن تنها به اعتبار مشتقات (مانند «موجود» یا «یَجِدُ») است. این دیدگاه، مانند کلیدی است که قفل تمایزات زبانی را میگشاید و جایگاه وجود را بهعنوان اسم بسیط تثبیت میکند.
درنگ: مصدر، جامد است و مشتق نیست؛ وجود، اسم بسیط است و مصدر بودن آن به اعتبار مشتقات است.
اسم ذات و اسم معنی
در ادبیات سنتی، اسم ذات (مانند «علی») و اسم معنی (مانند «علم») متمایزند. اما اگر «علم» بهعنوان ذات تلقی شود، دیگر اسم معنی نیست. استاد فرزانه قدسسره این تقسیمبندی را مانند بنایی سست میدانند که نیاز به بازنگری دارد، زیرا «علم» در صورت ذات بودن، از قلمرو عرض خارج میشود.
درنگ: اسم ذات و اسم معنی در ادبیات سنتی، نیازمند بازنگری است، زیرا علم در صورت ذات بودن، از قلمرو معنی خارج میشود.
نقد ادبیات سنتی
استاد فرزانه قدسسره ادبیات سنتی را به هیئت بطلمیوسی تشبیه میکنند که مخلوطی از مفاهیم نادرست است و نیاز به بازسازی دارد. عالمان قدرتمند، این ادبیات را کنار میگذارند، اما ضعفا به آن پایبند میمانند. این نقد، مانند نسیمی است که غبار از آینه حقیقت میزداید و راه را برای تحولی علمی در ادبیات فلسفی هموار میسازد.
درنگ: ادبیات سنتی، به دلیل مخلوط بودن با مفاهیم نادرست، نیازمند بازسازی توسط عالمان قدرتمند است.
بخش چهارم: وجود، ظهور و علّیت
نقش علّیت در تمایز وجودات
با لحاظ علّیت، تمایز میان علت و معلول، یا وجود و ظهور پدید میآید. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که بدون علّیت، همه چیز وجود است، مانند نوری که همه چیز را در خود غرق میکند. اما با لحاظ علّیت، مانند جدایی میان رود و ساحل، وجود بهعنوان حقیقت الهی و ظهورات بهعنوان مخلوقات متمایز میشوند.
درنگ: علّیت، محور تمایز میان وجود (حقیقت الهی) و ظهورات (مخلوقات) است.
فاعل و معد در فلسفه
در فلسفه، فاعل به معنای «مُعْطِی الوجود» (دهنده وجود) است، و مابقی معد (آماده) هستند، مانند کارگری که آماده است، اما معطی نیست. استاد فرزانه قدسسره این تمایز را مانند تفاوت میان چشمه و جویبارهایی که از آن سرچشمه میگیرند میدانند: فاعل، وجود را میبخشد، اما معد، تنها ظرف ظهور آن است.
درنگ: فاعل، معطی وجود است، اما معد، تنها ظرف ظهور وجود است.
نقد اطلاق موجود بر همه چیز
فلاسفه با حذف لحاظ علّیت، همه چیز را «موجود» نامیدهاند، اما این اطلاق، تفاوت میان خالق و مخلوق را نادیده میگیرد. استاد فرزانه قدسسره این رویکرد را مانند نقاشی میدانند که همه رنگها را در هم میآمیزد و تمایزات را محو میکند. وجود، تنها به خداوند متعال اطلاق میشود و مابقی ظهوراتاند.
درنگ: اطلاق «موجود» بر همه چیز، با حذف علّیت، تفاوت میان خالق و مخلوق را نادیده میگیرد.
اشتراک معنوی در موجود
اطلاق «موجود» بر خدا و انسان (مانند «اللّه موجودٌ»، «انسان موجودٌ») اشتراک معنوی است، زیرا لحاظ علّیت حذف شده است. استاد فرزانه قدسسره این اشتراک را مانند آینهای میدانند که همه چیز را یکسان بازمیتاباند، اما با لحاظ علّیت، تفاوت میان وجود الهی و ظهورات مخلوقات آشکار میشود.
درنگ: اطلاق «موجود» بر خدا و انسان، اشتراک معنوی است که با حذف علّیت پدید میآید.
وجود و ظهور
وجود، حقیقت الهی است و مابقی ظهوراتاند که محدود، مشتق و ظرف حدوثاند. استاد فرزانه قدسسره این رابطه را مانند خورشید و سایههای آن میدانند: وجود، خورشید بیکران است و ظهورات، سایههایی هستند که از نور آن پدید میآیند.
درنگ: وجود، حقیقت الهی است و ظهورات، مخلوقات محدودی هستند که از آن سرچشمه میگیرند.
بخش پنجم: وجود در قرآن کریم و ادراک وجود
عدم اطلاق وجود بر ذات الهی در قرآن کریم
استاد فرزانه قدسسره به این پرسش میپردازند که چرا در قرآن کریم، وجود بر ذات خداوند متعال اطلاق نشده است، در حالی که مصداق مطلق وجود اوست؟ پاسخ این است که قرآن کریم، ظرف اوصاف است، نه ذات. مانند آیه شریفه «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى ۞ وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى ۞ وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ» [مطلب حذف شد] : «آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد؟ و تو را سرگشته نیافت و هدایت کرد؟ و تو را تنگدست نیافت و بینیاز کرد؟») که به اوصاف الهی اشاره دارد، نه ذات. این تمرکز بر اوصاف، مانند نوری است که از حقیقت الهی ساطع میشود، اما خود ذات را در پرده نگه میدارد.
درنگ: قرآن کریم، ظرف اوصاف است و وجود را به اوصاف و مشتقات نسبت میدهد، نه به ذات الهی.
اشتقاق و اوصاف در قرآن کریم
در قرآن کریم، همه موارد کاربرد وجود (پنج مورد برای خداوند و صد و ده مورد برای دیگران) به اوصاف و اشتقاقات مربوطاند. استاد فرزانه قدسسره این نکته را مانند آینهای میدانند که اوصاف را بازمیتاباند، اما ذات الهی را در پس پرده نگه میدارد. این تمرکز بر اوصاف، نشاندهنده محدودیت زبان در بیان ذات وجود است.
درنگ: کاربرد وجود در قرآن کریم، به اوصاف و مشتقات محدود است و ذات الهی را مستقیماً بیان نمیکند.
وجود بهعنوان ادراک
وجود، حقیقتی ادراکی است، نه اثباتی. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که اثبات، مستلزم کثرت و مقابله است، اما وجود، وحدت دارد. ادراک وجود، مانند نسیمی است که بیواسطه بر جان میوزد و نیازی به تصدیق یا ترکیب ندارد. این دیدگاه، معرفت را از قلمرو اثباتگرایی به سوی ادراک محض هدایت میکند.
درنگ: وجود، حقیقتی ادراکی است، نه اثباتی، و معرفت آن از ترکیب و تصدیق بینیاز است.
مراتب ادراک وجود
ادراک وجود در مراتب مختلف است: مفهومی، عقلی، شهودی و وجوبی (برای خداوند). استاد فرزانه قدسسره این مراتب را مانند پلههای نردبانی میدانند که از ادراک مفهومی به سوی ادراک وجوبی صعود میکند. هر مرتبه، مانند شاخهای از درخت وجود، جلوهای از حقیقت واحد را نشان میدهد.
درنگ: ادراک وجود در مراتب مفهومی، عقلی، شهودی و وجوبی متجلی است و هر مرتبه، جلوهای از حقیقت واحد است.
نقد انکار و پذیرش وجود
منکر وجود (کافر) و مؤمن، هر دو از حقیقت وجود بیخبرند، زیرا پذیرش یا انکار وجود، از جهل به حقیقت آن ناشی میشود. استاد فرزانه قدسسره با استناد به روایت عرفانی «کُلَّما مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهامِکُمْ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَرْدُودٌ علیه»، تأکید میکنند که هرچه با اوهام متمایز شود، مخلوق است و به ذات الهی بازنمیگردد. این دیدگاه، مانند آینهای است که محدودیتهای معرفت بشری را بازمیتاباند.
درنگ: پذیرش یا انکار وجود، از جهل به حقیقت آن ناشی میشود؛ هرچه با اوهام متمایز شود، مخلوق است.
عدم و وابستگی به وجود
عدم، نه مفهوم دارد، نه مصداق، و مفهوم آن در واقع مصداق وجود است که از فقدان ادراک شده است. استاد فرزانه قدسسره این نکته را مانند جعل مماثل میدانند: وجود را ادراک میکنیم و سپس عدم را فرض میکنیم. این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکیهای مفهوم عدم را میزداید و وابستگی آن به وجود را آشکار میسازد.
درنگ: عدم، فاقد مفهوم و مصداق است و مفهوم آن، در واقع مصداق وجودی است که از فقدان ادراک شده است.
وحدت ادراک در همه موجودات
کافر، مؤمن، عارف و خداوند همگی ادراک دارند، اما در مراتب مختلف: وجوبی، شهودی، علمی، مفهومی و انکاری. استاد فرزانه قدسسره این وحدت را مانند اقیانوسی میدانند که همه امواج را در خود جای داده است. تفاوت، تنها در تعینات و مراتب ادراک است، نه در جوهر آن.
درنگ: ادراک، در همه موجودات وجود دارد و تفاوت، تنها در تعینات و مراتب آن است.
بخش ششم: جمعبندی و بازتعریف وجود
وحدت وجود و ظهورات
وجود، حقیقتی واحد و اعمالاشیاء است که ذاتاً از حدوث، اشتقاق و قیود مبراست. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که وجود، تنها به خداوند متعال اطلاق میشود و مابقی، ظهورات این حقیقتاند. این دیدگاه، مانند خورشیدی است که همه سایهها را در خود محو میکند و وحدت وجود را در برابر کثرت ظاهری تأیید مینماید.
درنگ: وجود، حقیقتی واحد و الهی است و مابقی، ظهورات آن هستند که در قلمرو کثرت متجلی میشوند.
نقد فلسفه سنتی و ضرورت بازتعریف
فلسفه سنتی، با حذف لحاظ علّیت، همه چیز را «موجود» نامیده و تفاوت میان خالق و مخلوق را نادیده گرفته است. استاد فرزانه قدسسره این رویکرد را مانند بنایی میدانند که بر شالودهای سست استوار شده است. بازتعریف وجود بهعنوان حقیقت الهی و ظهورات بهعنوان مخلوقات، فلسفه را به سوی حقیقت عینی هدایت میکند.
درنگ: فلسفه سنتی نیازمند بازتعریف وجود بهعنوان حقیقت الهی و ظهورات بهعنوان مخلوقات است.
جمعبندی
حقیقت وجود، بهعنوان بنیادیترین مفهوم فلسفه و عرفان، حقیقتی بسیط، خودآشکار و اعمالاشیاء است که از حدوث، اشتقاق و قیود مبراست. وجود، بهمعنای حضور ذاتی است و نیازی به تعریف یا اثبات ندارد، زیرا ادراک آن ذاتی است. تمایزات زبانی میان «وجود» و «وجودی» در عربی، و «هستی» و «هست» در فارسی، نشاندهنده تفاوتهای ساختاری و دلالی است که وجود را مطلق و مشتقات آن را مقید میسازد. موجود، به دلیل اشتقاق، حدوث دارد، اما وجود، مادهای ثبوتی است. قرآن کریم، وجود را به اوصاف و مشتقات نسبت میدهد و از اطلاق آن بر ذات الهی پرهیز میکند، زیرا ظرف اوصاف است. ادراک وجود، در مراتب مختلف (مفهومی، عقلی، شهودی و وجوبی) متجلی است و معرفت آن، ادراکی است، نه اثباتی. این تحلیل، فلسفه را به سوی روششناسی ادراکی و بازتعریف وجود بهعنوان حقیقت الهی هدایت میکند، تا وحدت وجود در برابر کثرت ظهورات به روشنی آشکار شود.
درنگ: فلسفه اسلامی، با بازتعریف وجود بهعنوان حقیقت الهی و ادراکی، به سوی فهم وحدت وجود و ظهورات آن هدایت میشود.
با نظارت صادق خادمی