متن درس
کاوش در اصالت وجود: تأملی در هستیشناسی اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۶)
مقدمه: گذار از معرفتشناسی به هستیشناسی
جهان فلسفه، چونان دریایی ژرف، همواره اندیشمندان را به کاوش در اسرار حقیقت دعوت کرده است. پس از تأمل در مباحث معرفتشناختی، که چون مشعلی راه شناخت را روشن میساخت، اکنون به قلمرو هستیشناسی گام مینهیم، جایی که پرسش از چیستی واقعیت و حقیقت وجود، چون ستارهای درخشان، ذهن را به خود مشغول میدارد. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی بنیادین مسئله اصالت وجود و ماهیت میپردازد و با نگاهی دقیق و روشمند، مفاهیم کلیدی چون وجود، ماهیت، مفهوم، و عدم را تحلیل میکند. پرسش بنیادین این است: حقیقت واقعیت چیست؟ آیا وجود اصیل است یا ماهیت؟ یا شاید هر دو یا هیچیک؟ این کاوش، با بهرهگیری از آرای فیلسوفان بزرگ اسلامی، مانند ملاصدرا، حاجی سبزواری، و شیخ اشراق، و با استناد به آیات قرآن کریم، مسیری نظاممند را برای فهم حقیقت هستی میگشاید.
بخش یکم: مبادی هستیشناسی و پرسش از حقیقت
۱.۱. انتقال به مباحث وجودی
فلسفه، چونان سفری از شناخت به هستی، در این مرحله از مباحث معرفتشناختی به سوی هستیشناسی حرکت میکند. پس از بررسی موضوعاتی چون شناخت و تعریف، که چون پلی به سوی فهم حقیقت بودند، اکنون پرسش از چیستی واقعیت و هستی در کانون توجه قرار میگیرد. این انتقال، چون گذار از ساحل معرفت به اقیانوس وجود، نشاندهنده پیوستگی عمیق میان شناخت و هستی است. در فلسفه اسلامی، این تغییر محور، چارچوبی برای تحلیل حقیقت وجود فراهم میکند و بر ضرورت تعیین مبدأ اصیل در واقعیت تأکید میورزد.
درنگ: گذار از معرفتشناسی به هستیشناسی، چون گامی از شناخت به حقیقت، مبنای تحلیل وجود و ماهیت را فراهم میسازد.
۱.۲. پرسش بنیادین: چرا وجود، نه ماهیت؟
در قلب هستیشناسی، پرسشی ژرف رخ مینماید: چرا واقعیت را وجود مینامیم و نه ماهیت؟ آیا میتوان هر دو را حقیقت دانست یا چیز دیگری را؟ این پرسش، چونان کلیدی زرین، دروازههای تحلیل فلسفی را میگشاید. حقیقت، آن گوهر ناب که واقعیت را در بر میگیرد، آیا در وجود ریشه دارد یا در ماهیت؟ یا شاید هر دو یا هیچیک؟ این سؤال، بنیان بحث اصالت وجود یا ماهیت را تشکیل میدهد و فیلسوف را به تأمل در چیستی حقیقت دعوت میکند.
۱.۳. مفاهیم مرتبط با حقیقت
در این کاوش، مفاهیمی چون وجود، عدم، مفهوم، و ماهیت چون ستارگان آسمان فلسفه میدرخشند. هر یک از این مفاهیم، گوشهای از حقیقت را روشن میسازد، اما کدامیک اصیل است؟ وجود، چونان نور مطلق، حقیقت را در بر میگیرد، یا ماهیت، چونان ظرفی برای آن؟ عدم، که سایهای از نیستی است، و مفهوم، که زاییده ذهن است، چگونه در این معادله جای میگیرند؟ این مفاهیم، چارچوبی برای تحلیل هستیشناختی فراهم میکنند و بر ضرورت تمایز میان آنها تأکید دارند.
درنگ: مفاهیم وجود، عدم، مفهوم، و ماهیت، چون ستارگانی در آسمان فلسفه، چارچوبی برای تحلیل حقیقت واقعیت فراهم میکنند.
۱.۴. محوریت وجود در هستیشناسی
وجود، چونان ریشهای استوار، محور بحثهای هستیشناختی قرار میگیرد. پرسش از چیستی وجود و نام آن، چونان فانوسی در شب، راه را برای فیلسوف روشن میسازد. آیا حقیقت، وجود است یا ماهیت؟ یا شاید چیز دیگری؟ این پرسش، به قلب مباحث فلسفی نفوذ کرده و بر ضرورت تعیین مبدأ اصیل در واقعیت تأکید میورزد. وجود، بهعنوان موضوع اصلی، چارچوبی برای تحلیل حقیقت فراهم میکند و از سایر مفاهیم متمایز میشود.
۱.۵. اختلاف در نامگذاری حقیقت
در میان فیلسوفان، اختلاف نظر در نامگذاری حقیقت چون موجی در دریا خودنمایی میکند. برخی حقیقت را وجود مینامند، برخی ماهیت، و برخی شاید هر دو یا چیز دیگری را حقیقت بدانند. این تنوع دیدگاهها، چون شاخسارهای درختی تنومند، نشاندهنده عمق و پیچیدگی مسئله است. این اختلاف، فیلسوف را به تأمل در اصالت وجود یا ماهیت واداشته و بر ضرورت استدلال دقیق تأکید میکند.
۱.۶. جمعبندی بخش یکم
این بخش، با طرح پرسشهای بنیادین درباره چیستی حقیقت و واقعیت، به اهمیت وجود بهعنوان محور هستیشناسی اشاره کرد. مفاهیم وجود، عدم، مفهوم، و ماهیت، چارچوبی برای تحلیل فراهم ساختند و بر ضرورت تعیین مبدأ اصیل تأکید داشتند. این کاوش، ما را به سوی بررسی عمیقتر اصالت وجود یا ماهیت هدایت میکند، جایی که آرای فیلسوفان اسلامی راهگشای حقیقت خواهد بود.
بخش دوم: اصالت وجود و تقدم آن بر اشتراک
۲.۱. دیدگاه حاجی سبزواری در منظومه
حاجی سبزواری، در منظومه خویش، چونان راهنمایی دانا، بحث را با مفهوم آغاز کرده و بداهت وجود را به دلیل عمومیت آن مطرح میسازد. وجود، چونان خورشیدی تابان، به دلیل فراگیری و بداهت، مبدأ تحلیل فلسفی قرار میگیرد. این دیدگاه، بر این اصل استوار است که وجود، به دلیل عمومیت، بديهي است، نه آنکه بديهي بودنش آن را عام سازد. این رویکرد، چارچوبی منطقی برای تحلیل اصالت وجود فراهم میکند و بر اهمیت بداهت وجود در فلسفه اسلامی تأکید دارد.
درنگ: حاجی سبزواری، وجود را به دلیل عمومیت و بداهت، مبدأ تحلیل فلسفی قرار داده و بر اولویت آن تأکید میورزد.
۲.۲. تقدم اصالت وجود بر اشتراک
در سلسلهمراتب منطقی فلسفه، بحث اصالت وجود بر اشتراک وجود تقدم دارد. پیش از آنکه پرسیده شود آیا وجود مشترک است یا متباین، باید روشن گردد که آیا وجود اصیل است یا خیر. این تقدم، چونان پایهای استوار برای بنای فلسفی، از خلط مباحث جلوگیری میکند. اگر وجود اصیل نباشد، بحث اشتراک بیمعنا خواهد بود، زیرا اشتراک فرع بر اصالت است. این اصل، بر ساختار نظاممند هستیشناسی تأکید دارد.
۲.۳. نقد ترتیب بحث در اسفار ملاصدرا
ملاصدرا، در اسفار اربعه، بحث اشتراک وجود را پیش از اصالت وجود مطرح کرده است، حال آنکه منطق فلسفی اقتضا میکند که اصالت وجود مقدم باشد. این نقد، چونان آینهای روشن، نشاندهنده اهمیت ترتیب منطقی در تحلیل هستیشناختی است. حاجی سبزواری، با طرح اصالت پیش از اشتراک، رویکردی مناسبتر ارائه داده است. این نقد، بر ضرورت رعایت سلسلهمراتب در فلسفه تأکید میکند.
درنگ: اصالت وجود بر اشتراک تقدم دارد، زیرا بدون اثبات اصالت، بحث اشتراک بیمعناست.
۲.۴. پیامدهای اصالت وجود یا ماهیت
اگر وجود اصیل نباشد، بحث اشتراک وجود منتفی است، زیرا اشتراک فرع بر اصالت است. اگر ماهیت اصیل باشد، اشتراک وجود معنایی ندارد، زیرا ماهیت مثار کثرت است و تباین دارد. اما اگر وجود اصیل باشد، میتوان پرسید آیا وجود متباین است، مشترک است، مشکک است، یا دارای وحدت وجود است. این امکانات، چونان شاخههای درختی تنومند، تنوع دیدگاهها را در تحلیل وجود نشان میدهند.
۲.۵. اشتراک مفهومی و بحث ادبی
اشتراک مفهومی وجود، چونان بحثی ادبی، به فلسفه مربوط نیست، زیرا فلسفه به حقیقت وجود میپردازد، نه به مفاهیم زبانی. اشتراک معنوی، که همان اشتراک مفهومی در حوزه حقیقت است، به مراتب وجود اشاره دارد، اما اشتراک مفهومی ادبی، خارج از قلمرو فلسفه است. این تمایز، چونان خطی روشن، فلسفه را از مباحث ادبی جدا میسازد و بر تمرکز بر حقیقت وجود تأکید میکند.
۲.۶. دیدگاههای مختلف درباره اشتراک وجود
پس از اثبات اصالت وجود، پرسش از اشتراک یا تباین آن مطرح میشود. آیا وجود متباین است، مشترک است، مشکک است، یا دارای وحدت شخصی است؟ این تنوع دیدگاهها، چونان رنگهای گوناگون در تابلویی عظیم، نشاندهنده عمق و پیچیدگی مسئله است. برخی وجود را متباین میدانند، برخی مشترک، و برخی آن را دارای وحدت شخصی میپندارند. این اختلاف، بر نیاز به استدلال دقیق تأکید دارد.
درنگ: پس از اصالت وجود، پرسش از اشتراک، تباین، یا وحدت آن، چون شاخههای درختی تنومند، مسیرهای فلسفی را میگشاید.
۲.۷. جمعبندی بخش دوم
این بخش، با بررسی تقدم اصالت وجود بر اشتراک، بر اهمیت تعیین مبدأ اصیل تأکید کرد. دیدگاه حاجی سبزواری، با محوریت بداهت وجود، و نقد ترتیب بحث در اسفار ملاصدرا، چارچوبی منطقی برای تحلیل هستیشناختی فراهم ساخت. پیامدهای اصالت وجود یا ماهیت، و تمایز اشتراک مفهومی و معنوی، نشاندهنده عمق و دقت فلسفه اسلامی در این حوزه است.
بخش سوم: تحلیل اصالت وجود و ماهیت
۳.۱. مفاهیم کلیدی در تحلیل اصالت
در تحلیل اصالت، مفاهیمی چون وجود، ماهیت، مفهوم، و عدم چون گوهرهایی در صدف فلسفه میدرخشند. حقیقت، نمیتواند عدم باشد، زیرا عدم فاقد واقعیت است. مفهوم نیز، گرچه خود از حقایق است، نمیتواند حقیقت مطلق باشد، زیرا حقیقت محدود به ذهن نیست. بنابراین، حقیقت یا وجود است یا ماهیت، اما آیا میتوان هر دو را اصیل دانست؟ این پرسش، چونان بادی که شاخسارهای اندیشه را به حرکت درمیآورد، فیلسوف را به تأمل وامیدارد.
۳.۲. نفی عدم و مفهوم بهعنوان حقیقت
عدم، چونان سایهای بیجان، نمیتواند حقیقت واقعیت باشد، زیرا فاقد وجودیت است. مفهوم نیز، گرچه زاییده ذهن است و از حقایق محسوب میشود، نمیتواند حقیقت مطلق باشد، زیرا حقیقت فراتر از ذهن است. این نفی، چونان پالایشی از ناخالصیها، راه را برای تمرکز بر وجود یا ماهیت هموار میسازد.
درنگ: حقیقت، نه عدم است و نه مفهوم، بلکه در وجود یا ماهیت ریشه دارد.
۳.۳. امکان اصالت وجود و ماهیت
آیا میتوان هر دو وجود و ماهیت را اصیل دانست؟ این پرسش، چونان موجی که ساحل را میکاود، ذهن را به چالش میکشد. اصالت، به معنای مبدأیتی که دیگری بر آن بنا شود، نمیتواند متعدد باشد. اگر وجود اصیل باشد، ماهیت تابع آن است، و اگر ماهیت اصیل باشد، وجود تابع آن خواهد بود. اما آیا میتوان هر دو را اصل دانست؟ این پرسش، به قلب مباحث هستیشناختی نفوذ میکند.
۳.۴. نقد اصالت دوگانه
کسی که هر دو وجود و ماهیت را اصیل بداند، چونان کسی است که دو ریشه برای یک درخت قائل شود. اصالت، به معنای «الأصل ما یبنی علیه شیء غيره»، وحدت را اقتضا میکند. اصل، چونان ریشهای واحد، نمیتواند متعدد باشد. حاجی سبزواری، با استناد به این تعریف، تأکید میکند که دو اصل داشتن با منطق فلسفی ناسازگار است. این نقد، بر ضرورت انتخاب یک مبدأ اصیل تأکید دارد.
درنگ: اصالت، چون ریشهای واحد، نمیتواند متعدد باشد؛ وجود یا ماهیت باید اصل باشد.
۳.۵. تمایز وجود و اصالت
وجود داشتن با اصیل بودن متفاوت است، چونان تفاوت میان نور و سرچشمه آن. ممکن است ماهیت در خارج وجود داشته باشد، اما اصیل نباشد. اصالت، به معنای اولی بودن است، نه صرف موجودیت. این تمایز، از خلط میان موجودیت و مبدأیت جلوگیری کرده و وجود را بهعنوان اصل معرفی میکند.
۳.۶. جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تحلیل مفاهیم وجود، ماهیت، مفهوم، و عدم، بر نفی عدم و مفهوم بهعنوان حقیقت تأکید کرد. پرسش از امکان اصالت دوگانه، با نقد وحدت اصل پاسخ داده شد، و تمایز میان وجود و اصالت، چارچوبی برای تحلیل دقیقتر فراهم ساخت. این کاوش، ما را به سوی بررسی دیدگاههای فیلسوفان اسلامی هدایت میکند.
بخش چهارم: دیدگاههای فلسفی در باب اصالت
۴.۱. دیدگاه شیخ اشراق
شیخ اشراق، چونان ستارهای در آسمان فلسفه اسلامی، ماهیت را اصیل و وجود را مفهومی ذهنی و انتزاعی میداند. در این دیدگاه، حقیقت در خارج، ماهیت است، و وجود، چونان سایهای ذهنی، واقعیتی ندارد. آسمان، زمین، و انسان، ماهیتهایی هستند که وجودشان صرفاً مفهومی است. این رویکرد، چونان راهی متفاوت در جنگل فلسفه، حقیقت را به ماهیت فرو میکاهد.
درنگ: شیخ اشراق، ماهیت را اصیل و وجود را مفهومی ذهنی میداند، چونان سایهای که از حقیقت جدا افتاده است.
۴.۲. نفی وجود خارجی در دیدگاه اشراقی
در دیدگاه شیخ اشراق، وجود انسان یا آسمان، چونان نامی بیمحتوا، صرفاً مفهومی ذهنی است. حقیقت، در ماهیتهایی چون انسانیت یا آسمانیت نهفته است، و وجود، زاییده ذهن است. این نفی، چونان بادی که ابرهای وجود را پراکنده میسازد، حقیقت را به ماهیت محدود میکند و از پذیرش وجود بهعنوان اصل جلوگیری میکند.
۴.۳. امکان نفی فرع در اصالت
اگر ماهیت اصیل باشد، لازم نیست وجود فرع باشد. شیخ اشراق معتقد است که وجود کاملاً دروغ است و حقیقت در ماهیت است. این دیدگاه، چونان قلعهای که تنها بر یک پایه استوار است، ماهیت را اصل و وجود را منتفی میداند. این امکان، عمق اختلافات فلسفی را نشان میدهد.
۴.۴. دیدگاه ملاصدرا و حاجی سبزواری
ملاصدرا و حاجی سبزواری، چونان حکیمان روشنیبخش، وجود را اصیل و ماهیت را تابع آن میدانند. در این دیدگاه، هر دو وجود و ماهیت در خارج هستند، اما وجود اصل است و ماهیت فرع. این رویکرد، چونان بنایی که بر پایهای استوار ساخته شده، وجود را مبدأ حقیقت و ماهیت را تابع آن معرفی میکند.
درنگ: ملاصدرا و حاجی سبزواری، وجود را اصل و ماهیت را فرع میدانند، چونان بنایی که بر پایهای استوار است.
۴.۵. نفی ماهیت بهعنوان حقیقت
اگر وجود اصیل باشد، میتوان ماهیت را صرفاً مفهومی ذهنی دانست. در این دیدگاه، ماهیت، چونان نامی که بر وجود نهاده شده، حقیقت ندارد. قرآن کریم، در آیهای نورانی، این حقیقت را چنین بیان میکند: إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ [مطلب حذف شد] : «اینها جز نامهایی که شما و پدرانتان نهادهاید، چیزی نیستند»). این آیه، ماهیت را به نامهایی تقلیل داده و وجود را حقیقت واقعی میداند.
۴.۶. ماهیت بهعنوان نامگذاری وجود
ماهیتها، چونان برچسبهایی بر وجود، برای تمایز موجودات وضع شدهاند. آسمان، زمین، و انسان، همگی وجودند، اما برای جلوگیری از خلط، نامهایی چون آسمان و زمین بر آنها نهاده شده است. این دواسمی بودن، چونان نشانههایی در راه، از گمراهی در فهم حقیقت جلوگیری میکند.
درنگ: ماهیتها، چون نامهایی بر وجود، برای تمایز موجودات وضع شدهاند، اما حقیقت در وجود است.
۴.۷. جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با بررسی دیدگاههای شیخ اشراق، ملاصدرا، و حاجی سبزواری، به تحلیل اصالت وجود و ماهیت پرداخت. شیخ اشراق، ماهیت را اصیل و وجود را مفهومی ذهنی میداند، در حالی که حکمت متعالیه، وجود را اصل و ماهیت را فرع معرفی میکند. آیه قرآن کریم، بر نفی اصالت ماهیت و تأکید بر وجود دلالت دارد. این تحلیل، عمق اختلافات فلسفی را نشان داده و بر ضرورت استدلال دقیق تأکید میکند.
بخش پنجم: وحدت اصل و نقد اصول متعدد
۵.۱. نفی دو اصل در وجودیات
اصل، چونان ریشهای که درخت را استوار میسازد، نمیتواند متعدد باشد. نمیتوان گفت هم وجود و هم ماهیت اصیلاند، زیرا اصالت، وحدت را اقتضا میکند. اگر وجود اصیل باشد، ماهیت تابع آن است، و اگر ماهیت اصیل باشد، وجود تابع آن خواهد بود. این نفی، چونان پالایشی از ابهامات، راه را برای تحلیل دقیق هموار میسازد.
۵.۲. نقد اصول متعدد در دین
در دین نیز، اصل واحد است و آن خداست. اصول دین، مانند توحید، نبوت، و معاد، همگی به خدا بازمیگردند. طرح اصول متعدد، چونان شاخههایی است که به ریشهای واحد متصلاند. این نسبیت در اصول دین، نشاندهنده وحدت حقیقت است و از تعدد اصول جلوگیری میکند.
درنگ: اصول دین، چون شاخههایی به ریشه خدا متصلاند، و اصل حقیقی واحد است.
۵.۳. عدالت بهعنوان اصل نسبی
عدالت، به دلیل اختلاف با اهل سنت، به اصول دین افزوده شده است، حال آنکه سایر صفات الهی، مانند علم و قدرت، نیز ضروریاند. این افزودن، چونان نامی برای تأکید بر یک صفت، نسبیت اصول را نشان میدهد. اصل حقیقی، خداست، و سایر اصول، فرع آناند.
۵.۴. وحدت اصل در عقليات
در عقليات نیز، اصل واحد است و آن عدم تناقض است. بديهيات و وجدانيات، همگی به این اصل بازمیگردند. این وحدت، چونان ستونی استوار، ساختار عقليات را حفظ میکند و به وحدت اصل در وجود تشبیه میشود.
۵.۵. امکان وجود ماهیت بدون اصالت
ممکن است ماهیت در خارج وجود داشته باشد، اما اصیل نباشد. این امکان، چونان شاخهای که از ریشهای دیگر تغذیه میکند، ماهیت را تابع وجود معرفی میکند. وجود، اصل است و ماهیت، فرع آن.
درنگ: ماهیت میتواند موجود باشد، اما اصیل نیست؛ وجود، ریشه حقیقت است.
۵.۶. جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تأکید بر وحدت اصل در وجودیات، دینیات، و عقليات، بر نفی اصول متعدد تأکید کرد. اصل، چونان ریشهای واحد، نمیتواند دوگانه باشد. عدالت و سایر اصول دین، فرع اصل خدا هستند، و در عقليات، عدم تناقض مبدأ است. این تحلیل، چارچوبی برای فهم وحدت حقیقت فراهم میسازد.
بخش ششم: پیامدها و تحلیلهای تکمیلی
۶.۱. وجودات دواسمی
موجودات، چونان گوهرهایی با دو نام، حقیقتاً وجودند، اما برای تمایز، نامهایی چون آسمان و زمین بر آنها نهاده شده است. این دواسمی بودن، چونان نشانههایی در راه، از خلط حقیقت جلوگیری میکند. حقیقت، وجود است، و ماهیت، نامی برای تمایز.
۶.۲. تمایز اشتراک معنوی و مفهومی
اشتراک معنوی، که به مراتب حقیقت وجود اشاره دارد، از اشتراک مفهومی ادبی متمایز است. فلسفه، چونان کاوشگری در اعماق حقیقت، به حقیقت وجود میپردازد، نه به مفاهیم زبانی. این تمایز، بر تمرکز فلسفه بر حقیقت تأکید میکند.
۶.۳. مثال خانه و پایه
خانه، چونان بنایی استوار، بر یک پایه استوار است. ماهیت، گرچه وجود دارد، اما اصالت ندارد. وجود، پایه حقیقت است، و ماهیت، تابع آن. این تمثیل، چونان آینهای روشن، تمایز میان اصالت و موجودیت را نشان میدهد.
درنگ: وجود، چون پایهای استوار، اصالت دارد، و ماهیت، تابع آن است.
۶.۴. عینیت وجود و ماهیت
وجود، عارض ماهیت است، و هر دو در خارج عینیاند، اما ماهیت اصالت ندارد. این عینیت، چونان همکاری میان ناخدا و کشتی، نشاندهنده حضور هر دو در واقعیت است، اما با اصالت وجود.
۶.۵. تخصص اصالت نسبت به موجودیت
اصالت، اخص از موجودیت است. ممکن است چیزی وجود داشته باشد، اما اصیل نباشد. این تخصص، چونان خطی که مرزها را روشن میسازد، از خلط میان موجودیت و مبدأیت جلوگیری میکند.
۶.۶. نقد خلط بودن و اولی بودن
کسی که وجود و ماهیت را هر دو اصیل بداند، بودن را با اولی بودن خلط کرده است. این نقد، چونان شمشیری تیز، ابهامات را میزداید و بر وحدت اصل تأکید میکند.
۶.۷. ابعاد و اصالت وجود
طول، عرض، و عمق، در خارج وجود دارند، اما اگر وجود اصیل باشد، اینها وجوداتاند، و اگر ماهیت اصیل باشد، مفاهیماند. این تحلیل، چونان کلیدی که قفل حقیقت را میگشاید، پیامدهای اصالت وجود یا ماهیت را روشن میسازد.
۶.۸. کلیات خمس و اصالت
اگر ماهیت اصیل باشد، کلیات خمس مفاهیمی ذهنیاند، اما اگر وجود اصیل باشد، اینها وجوداتاند. این تمایز، چونان شاخههایی که از ریشهای واحد روییدهاند، به پیامدهای عمیق اصالت وجود اشاره دارد.
۶.۹. دقت فلسفه اسلامی
فلسفه اسلامی، چونان گوهری درخشان، در مباحث وجودی از دقتی بینظیر برخوردار است، اما ابهاماتی نیز دارد که نیاز به موشکافی دارد. این دقت، فیلسوف را به تأمل عمیق و تحلیل دقیق دعوت میکند.
درنگ: فلسفه اسلامی، با دقتی بینظیر، حقیقت وجود را کاوش میکند، اما ابهامات آن نیازمند تحلیل موشکافانه است.
۶.۱۰. جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تحلیل پیامدهای اصالت وجود و ماهیت، بر دواسمی بودن موجودات، تمایز اشتراک معنوی و مفهومی، و دقت فلسفه اسلامی تأکید کرد. تمثیلات، مانند خانه و پایه، و تحلیل ابعاد و کلیات خمس، چارچوبی برای فهم عمیقتر حقیقت فراهم ساختند.
بخش هفتم: نتیجهگیری و چشمانداز
کاوش در اصالت وجود، چونان سفری به اعماق حقیقت، ما را به فهم ژرفتر چیستی واقعیت رهنمون شد. حقیقت، نه عدم است و نه مفهوم، بلکه در وجود یا ماهیت ریشه دارد. شیخ اشراق، ماهیت را اصیل و وجود را مفهومی ذهنی میداند، حال آنکه ملاصدرا و حاجی سبزواری، وجود را اصل و ماهیت را فرع معرفی میکنند. آیه نورانی قرآن کریم، إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ [مطلب حذف شد] : «اینها جز نامهایی که شما و پدرانتان نهادهاید، چیزی نیستند»)، بر نفی اصالت ماهیت و تأکید بر وجود دلالت دارد. تقدم اصالت بر اشتراک، وحدت اصل در وجودیات، دینیات، و عقليات، و تمایز میان موجودیت و اصالت، از نکات بنیادین این کاوشاند. فلسفه اسلامی، با دقتی بینظیر، این مباحث را بررسی کرده، اما ابهامات آن، فیلسوف را به تأمل بیشتر دعوت میکند. این تحلیل، راه را برای بررسیهای آتی در باب اشتراک، تباین، و وحدت وجود هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی