در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 92

متن درس





در جست‌وجوی حقیقت: چیستی فلسفه و هویت فیلسوف

در جست‌وجوی حقیقت: چیستی فلسفه و هویت فیلسوف

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۹۲)

دیباچه

در پهنه بی‌کران معرفت، پرسش از چیستی فلسفه و هویت فیلسوف چون ستارگانی فروزان، ذهن‌های ژرف‌اندیش را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد. این پرسش‌های بنیادین، که ریشه در سنت فلسفی-عرفانی اسلامی دارند، در درس‌گفتار نود و دوم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره با نگاهی عمیق و مبتنی بر حکمت متعالیه ملاصدرا و عرفان اسلامی بررسی شده‌اند. فلسفه، در این دیدگاه، نه‌تنها یک نظام فکری، بلکه سلوکی وجودی است که هدف آن قرب به حق تعالی و ادراک حقایق الهی است. فیلسوف نیز کسی است که این قرب را در دو ساحت نظر و عمل متجلی می‌سازد.

بخش یکم: ماهیت فلسفه به‌مثابه قرب الهی

فلسفه: سلوکی برای وصول به حق

فلسفه، در نگرش عرفانی-اسلامی، به‌مثابه قرب به حق تعالی و ادراک حقایق الهی تعریف می‌شود. این تعریف، فلسفه را از یک فعالیت صرفاً نظری به تجربه‌ای وجودی ارتقا می‌دهد که هدف آن وصول به ذات و صفات الهی است. قرب علمی، که از طریق استدلال عقلانی و شهود قلبی حاصل می‌شود، و قرب عملی، که در تخلق به اخلاق الهی و عمل صالح متجلی می‌گردد، دو بال این سلوک عظیم‌اند. فلسفه، در این معنا، مجموعه‌ای از حقایق قربی و معرفتی است که چون رودی زلال، روح را به سوی دریای حقیقت هدایت می‌کند.

درنگ: فلسفه، قرب به حق تعالی و ادراک حقایق الهی است که در دو ساحت نظر (معرفت) و عمل (تخلق به اخلاق الهی) محقق می‌شود.

این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه ملاصدرا دارد، فلسفه را از یک نظام مفهومی صرف به سلوکی وجودی تبدیل می‌کند. برخلاف رویکردهای صوری که فلسفه را به مباحث ذهنی محدود می‌سازند، این تعریف، فلسفه را راهی برای تحقق حقیقت در وجود انسان می‌داند. کتاب‌های فلسفی، مانند «اسفار اربعه» ملاصدرا، تنها حکایاتی از این سلوک‌اند و خود فلسفه نیستند. فلسفه، چون نوری که در قلب فیلسوف می‌تابد، در وجود او متجلی می‌شود و بدون این تجلی، معنای خود را از دست می‌دهد.

فلسفه به‌مثابه مصدر

فلسفه، از منظر مصدری، فعل قرب به حق است و بدون فاعل، یعنی فیلسوف، تحقق نمی‌یابد. این رابطه، چون پیوند میان نور و چراغ، ناگسستنی است. فلسفه، به‌عنوان فرآیند وصول به حقیقت، تنها در وجود فیلسوفی که این قرب را در خود محقق کرده معنا می‌یابد. این دیدگاه، که با وجودشناختی ملاصدرا هم‌خوانی دارد، وجود را مقدم بر ماهیت می‌داند و فلسفه را در تحقق وجودی آن در فیلسوف جست‌وجو می‌کند.

جمع‌بندی بخش یکم

فلسفه، در نگرش عرفانی-اسلامی، سلوکی وجودی است که هدف آن قرب به حق تعالی و ادراک حقایق الهی است. این سلوک، در دو ساحت قرب علمی و عملی محقق می‌شود و از نظام‌های صوری و ذهنی متمایز است. فلسفه، به‌عنوان مصدر، تنها در وجود فیلسوف معنا می‌یابد و کتاب‌های فلسفی صرفاً بازتابی از این حقیقت‌اند. این بخش، چون دروازه‌ای به سوی حقیقت، فلسفه را به‌عنوان راهی برای وصول به حق معرفی می‌کند.

بخش دوم: هویت فیلسوف حقیقی

فیلسوف: مظهر قرب و وصول

فیلسوف حقیقی، کسی است که به قرب ذهنی و عملی به حق تعالی دست یافته و در دایره ادراک و حضور الهی قرار دارد. این تعریف، فیلسوف را از یک متفکر صرف به شخصی ارتقا می‌دهد که معرفت حضوری و وجودی به حقیقت دارد. ادراک و حضور، چون دو بال پرواز، فیلسوف را به سوی محضر الهی رهنمون می‌سازند، و جهل و غفلت، چون سدهایی استوار، مانع این وصول‌اند.

درنگ: فیلسوف حقیقی، صاحب قرب و وصول به حقایق الهی است و در مقابل جهل و غفلت، در ساحت ادراک و حضور الهی زیست می‌کند.

این دیدگاه، که ریشه در سنت عرفانی اسلامی دارد، فیلسوف را با عارف هم‌سان می‌داند. حکمای ربانی، اولیاء خدا، و انبیای الهی، به‌عنوان فیلسوفان حقیقی، کسانی‌اند که معرفت و عمل را توأمان در خود متحد ساخته‌اند. این وحدت، چون آینه‌ای صاف، حقیقت الهی را در وجود فیلسوف بازمی‌تاباند و او را به مظهر این حقیقت تبدیل می‌کند.

وحدت فلسفه و فیلسوف

فلسفه و فیلسوف، در خارج از ذهن، جدای از یکدیگر نیستند. فلسفه، چون روحی است که در کالبد فیلسوف دمیده می‌شود و بدون او معنا نمی‌یابد. عارف، مؤمن، حکیم الهی، و فیلسوف ربانی، در حقیقت یکی‌اند و همگی مظاهر تحقق حقیقت در وجود انسانی‌اند. این وحدت وجودی، که با حکمت متعالیه ملاصدرا هم‌خوانی دارد، فیلسوف را به‌عنوان فاعل قرب به حق معرفی می‌کند و فلسفه را در سلوک او متجلی می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

فیلسوف حقیقی، کسی است که قرب به حق را در ساحت نظر و عمل محقق ساخته و در دایره ادراک و حضور الهی زیست می‌کند. وحدت فلسفه و فیلسوف، این حقیقت را آشکار می‌سازد که فلسفه بدون تحقق در وجود فیلسوف بی‌معناست. این بخش، چون نوری که از قلب فیلسوف می‌تابد، هویت او را به‌عنوان مظهر حقیقت الهی معرفی می‌کند.

بخش سوم: معیارهای شناسایی فیلسوف حقیقی

پذیرش حقیقت و تمایز فیلسوف از غیرفیلسوف

پذیرش حقیقت وجود، معیار اصلی شناسایی فیلسوف حقیقی است. کسانی که حقیقت را پذیرفته‌اند، حتی اگر در مسائل جزئی دچار اشتباه شوند، فیلسوف‌اند. برای مثال، ابن‌سینا، با پذیرش حقیقت وجود، در زمره فیلسوفان حقیقی قرار می‌گیرد، هرچند ممکن است در برخی مسائل خطا کرده باشد. اما کسانی که وجود، واجب، یا حقیقت را انکار می‌کنند، از دایره فلسفه خارج‌اند. این تمایز، چون خطی روشن میان نور و ظلمت، فیلسوف را از غیرفیلسوف جدا می‌سازد.

درنگ: پذیرش حقیقت وجود، شرط لازم برای فیلسوف بودن است، و انکار آن، فرد را از دایره فلسفه و عرفان خارج می‌کند.

اشتباهات فیلسوفان به دو نوع تقسیم می‌شوند: اشتباهاتی که فرد از آن آگاه شده و اصلاح می‌کند، و اشتباهاتی که تا پایان عمر نادانسته باقی می‌مانند. فیلسوفی که خطای خود را می‌شناسد و اصلاح می‌کند، همچنان در مسیر حقیقت است، اما ناآگاهی دائمی از خطا مانع وصول کامل می‌شود. این دیدگاه، پویایی سلوک فلسفی را نشان می‌دهد و بر اهمیت خودآگاهی تأکید دارد.

تخلق به حقیقت و تمایز از تخلف

تخلق به حقیقت الهی، که همان قرب به حق است، از تخلف در مسائل جزئی جداست. حتی معصومین علیهم‌السلام در برخی امور فاقد وجوب‌اند، اما این امر مانع فیلسوف بودنشان نیست. این تمایز، چون جداسازی گوهر از صدف، نشان می‌دهد که خطاهای مصداقی نمی‌توانند اصل حقیقت را در وجود فیلسوف مخدوش سازند. تخلق به حقیقت، جوهره فلسفه است و فیلسوف را به سوی تهذیب نفس و عمل صالح هدایت می‌کند.

فیلسوف به‌معنای عام و خاص

به‌معنای عام، هر کس که می‌اندیشد فیلسوف است، اما فیلسوفان حقیقی کسانی‌اند که علم به فلسفه خود دارند و آثار عملی از آن بروز می‌دهند. این تمایز، چون جداسازی دانه از کاه، فیلسوف حقیقی را از متفکر عادی متمایز می‌سازد. فیلسوف حقیقی، معرفت خود را در اندیشه، عمل، و صفای باطن متجلی می‌کند و فلسفه را به‌عنوان سلوکی زیسته تجربه می‌نماید.

جمع‌بندی بخش سوم

معیارهای شناسایی فیلسوف حقیقی، پذیرش حقیقت وجود، تخلق به آن، و بروز آثار عملی در اندیشه و رفتار است. تمایز میان خطای مصداقی و خطای در اصل حقیقت، و تفاوت میان فیلسوف به‌معنای عام و خاص، هویت فیلسوف را روشن می‌سازد. این بخش، چون نقشه‌ای دقیق، مسیر شناسایی فیلسوف حقیقی را ترسیم می‌کند.

بخش چهارم: نقد دیدگاه‌های انحرافی و تبیین توحید

نقد دهرگرایی و استناد به قرآن کریم

دهرگرایی، که روزگار را عامل اصلی وجود و هلاکت می‌داند، در قرآن کریم مورد نقد قرار گرفته است. آیه شریفه می‌فرماید:

قَالُوا مَا يُهْلِكُنَا [مطلب حذف شد] : «گفتند: جز روزگار چیزی ما را هلاک نمی‌کند» (سوره جاثیه، آیه ۲۴).

این آیه، دهرگرایی را به‌عنوان دیدگاهی باطل معرفی می‌کند که حقیقت الهی را انکار می‌کند. در فلسفه اسلامی، اعتقاد به دهر یا هر مصداق غیرحقیقی دیگر، فرد را از دایره معرفت حقیقی خارج می‌سازد. این دیدگاه، چون سرابی که رهرو را گمراه می‌کند، مانع وصول به حقیقت است و فیلسوف بودن را ناممکن می‌سازد.

درنگ: دهرگرایی، با انکار حقیقت الهی، مانع فیلسوف بودن است، و قرآن کریم آن را به‌عنوان دیدگاهی باطل نقد می‌کند.

نقد سوفسطایی‌گری و نسبی‌گرایی

سوفسطایی‌گری، که هر سخنی را رد می‌کند، و نسبی‌گرایی، که همه نظرات را برابر می‌داند، در فلسفه اسلامی مردودند. فخر رازی، که در اواخر عمر به شک فلسفی و نسبی‌گرایی گرایید، نمونه‌ای از این انحراف است. این دیدگاه‌ها، چون بادهایی که شعله حقیقت را خاموش می‌کنند، از فهم حقیقت الهی بازمی‌مانند. حقیقت الهی، معیار برتری است، و انکار آن به دلیل نقص در فهم سوفسطایی یا نسبی‌گرایانه است.

فیلسوف الهی و وحدت

فیلسوف حقیقی، کسی است که به وحدت رسیده و موحد است. فلسفه غیرالهی وجود ندارد، زیرا تنها یک وجود حقیقی، یعنی حق تعالی، وجود دارد. غایت فلسفه، قرب به این حقیقت است، و هر دیدگاهی که از این حقیقت فاصله بگیرد، از فلسفه اصیل دور می‌شود. این دیدگاه، چون قطب‌نمایی که همیشه به سوی حقیقت می‌چرخد، فلسفه را به توحید پیوند می‌زند.

جمع‌بندی بخش چهارم

نقد دهرگرایی، سوفسطایی‌گری، و نسبی‌گرایی نشان می‌دهد که پذیرش حقیقت الهی و وحدت، معیار اصلی فلسفه و فیلسوف بودن است. استناد به قرآن کریم و تأکید بر توحید، فلسفه را به‌عنوان سلوکی الهی معرفی می‌کند که از انحرافات دور است. این بخش، چون تیغی برنده، دیدگاه‌های باطل را از حقیقت جدا می‌سازد.

بخش پنجم: آثار حقیقت و پویایی معرفت

آثار حقیقت در فیلسوف

حقیقت، آثاری چون اندیشه، عمل، ظهور، و صفای باطن دارد. فیلسوف حقیقی، کسی است که این آثار را در خود متجلی می‌سازد. معرفت او، نه‌تنها در اندیشه، بلکه در عمل صالح و تهذیب نفس آشکار می‌شود. این آثار، چون گل‌هایی که در باغ وجود فیلسوف می‌شکفند، نشان‌دهنده تحقق حقیقت در اوست.

درنگ: حقیقت در فیلسوف با آثاری چون اندیشه، عمل، و صفای باطن متجلی می‌شود و او را به مظهر حقیقت الهی تبدیل می‌کند.

تشخیص حقیقت از باطل

تشخیص حقیقت از باطل، مرحله‌ای کلیدی پس از پذیرش حقیقت است. این تشخیص، نیازمند استدلال عقلانی و شهود قلبی است که فیلسوف حقیقی را در مسیر حقیقت نگه می‌دارد. این فرآیند، چون صیقل دادن گوهر، معرفت را از ناخالصی‌های باطل پالایش می‌کند و فیلسوف را به سوی کمال هدایت می‌نماید.

اشتباهات فیلسوفان و پویایی معرفت

اشتباهات فیلسوفان، یا اصلاح‌شدنی‌اند یا تا پایان عمر نادانسته باقی می‌مانند. فیلسوفی که خطای خود را می‌شناسد و اصلاح می‌کند، در مسیر حقیقت است، اما ناآگاهی دائمی مانع وصول کامل می‌شود. ابن‌سینا، به‌عنوان نمونه، با پذیرش حقیقت وجود و آثار عملی‌اش، فیلسوف حقیقی است، هرچند در مسائل جزئی خطا کرده باشد. این پویایی، چون رودی که موانع را درمی‌نوردد، سلوک فلسفی را زنده و پویا نگه می‌دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

آثار حقیقت در فیلسوف، از اندیشه تا عمل و صفای باطن، او را به مظهر حقیقت الهی تبدیل می‌کند. تشخیص حقیقت از باطل و پویایی معرفت در اصلاح خطاها، سلوک فلسفی را به سوی کمال هدایت می‌کند. این بخش، چون آینه‌ای صاف، بازتاب حقیقت در وجود فیلسوف را نشان می‌دهد.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با بازنمایی درس‌گفتار نود و دوم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در پرسش‌های بنیادین چیستی فلسفه و هویت فیلسوف پرداخت. فلسفه، به‌مثابه سلوکی وجودی برای قرب به حق تعالی و ادراک حقایق الهی تعریف شد، و فیلسوف، کسی است که این قرب را در ساحت نظر و عمل محقق می‌سازد. وحدت فلسفه و فیلسوف، اولیاء خدا و حکمای ربانی را به‌عنوان فیلسوفان حقیقی معرفی کرد که معرفت و عمل را توأمان دارند. نقد دهرگرایی، سوفسطایی‌گری، و نسبی‌گرایی، و استناد به قرآن کریم، بر اهمیت پذیرش حقیقت وجود و آثار عملی آن تأکید داشت. فلسفه، چون چراغی فروزان، مسیر وصول به حقیقت را روشن می‌کند، و فیلسوف، چون آیینه‌ای صاف، این حقیقت را در وجود خود بازمی‌تاباند. این اثر، با تکیه بر حکمت متعالیه و عرفان اسلامی، فلسفه را به‌عنوان راهی الهی برای وصول به حق معرفی می‌نماید.

با نظارت صادق خادمی