در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 122

متن درس






فنای عالم و اعاده معدوم: تبیین فلسفی و نقد معرفت‌شناختی متکلمان

فنای عالم و اعاده معدوم: تبیین فلسفی و نقد معرفت‌شناختی متکلمان

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۲۲)

دیباچه

مسأله فنای عالم و اعاده معدوم، چونان چشمه‌ای ژرف در حکمت اسلامی، از موضوعات بنیادین فلسفه و کلام است که در تقاطع عقل و نقل، پرسش‌های معرفت‌شناختی عمیقی را برمی‌انگیزد. درس‌گفتار جلسه صد و بیست و دوم استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با نگاهی نقادانه و دقیق، این موضوع را در چارچوب حکمت متعالیه و نقد دیدگاه‌های متکلمان کاوش کرده است. این اثر، با تکیه بر تمایز میان بطلان ذاتی و تفریق اجزاء، به بررسی اختلافات فلاسفه و متکلمان پرداخته و ریشه‌های این تفاوت‌ها را در مبانی عقل‌محور و نقل‌محور جست‌وجو می‌کند. عالم، به مثابه مظهری از اسماء و صفات الهی، باقی به بقای الله است و فنای آن، نه به معنای زوال کامل، بلکه به صورت تفریق اجزاء یا انتقال وجودی معنا می‌یابد.

استاد فرزانه، با تکیه بر آیات قرآن کریم و استدلال‌های عقلی، نشان می‌دهند که متکلمان، معدوم را به مرگ و تفریق اجزاء تفسیر کرده‌اند، در حالی که فلاسفه، به‌ویژه ابن‌سینا، اعاده معدوم را به دلیل بطلان ذاتی ممتنع می‌دانند. این اثر، با کاوش در این اختلافات، راه را برای فهم عمیق‌تر مبانی معرفت‌شناختی هموار می‌سازد.

بخش نخست: طرح مسأله فنای عالم و اعاده معدوم

امکان یا امتناع اعاده معدوم

استاد فرزانه، بحث را با طرح مسأله اعاده معدوم آغاز می‌کنند و آن را به دلیل پیچیدگی معرفت‌شناختی، موقتاً کنار می‌گذارند تا تمرکز بر امکان فنای عالم باشد. این اولویت‌بندی، مانند انتخاب مسیری روشن در میان انبوه پرسش‌های فلسفی، امکان تحلیل دقیق‌تر مسأله فنای عالم را فراهم می‌سازد.

اعاده معدوم، به معنای بازگرداندن چیزی که به کلی از وجود ساقط شده، موضوعی است که فلاسفه و متکلمان درباره آن اختلاف دارند. این اختلاف، ریشه در تفاوت تفسیر معدوم دارد که در بخش‌های بعدی بررسی خواهد شد.

درنگ: مسأله اعاده معدوم، به دلیل پیچیدگی معرفت‌شناختی، موقتاً کنار گذاشته شده تا تمرکز بر امکان فنای عالم باشد.

امتناع فنای عالم به معنای بطلان ذاتی

استاد فرزانه تأکید دارند که فنای عالم به معنای بطلان ذاتی، یعنی زوال کامل وجود، ممتنع است. عالم، چون مظهری از فیض الهی، نمی‌تواند به کلی از وجود ساقط شود. این دیدگاه، مانند مشعلی فروزان، اصل اصالت وجود و وابستگی عالم به خدا را روشن می‌سازد.

بطلان ذاتی، به معنای محو کامل وجود است که با وابستگی عالم به فیض دائمی الهی سازگار نیست. این امتناع، ریشه در وجوب وجود واجب‌الوجود و استمرار فیض او دارد.

درنگ: فنای عالم به معنای بطلان ذاتی، به دلیل وابستگی عالم به فیض الهی، ممتنع است.

نقد شرح تجرید در تبیین فنای عالم

استاد فرزانه، با اشاره به *شرح تجرید* (صفحه ۳۱۶)، تبیین‌های ارائه‌شده در این اثر را غیرمنقح و فاقد وضوح کافی می‌دانند. این نقد، مانند خط‌کشی دقیق، ضعف در تحلیل‌های کلامی را نشان می‌دهد که نتوانسته‌اند مسأله فنای عالم را با دقت فلسفی تبیین کنند.

فقدان تنقیح در *شرح تجرید*، به عدم وضوح در تمایز میان بطلان ذاتی و تفریق اجزاء اشاره دارد، که تحلیل‌های فلسفی را تضعیف می‌کند.

درنگ: تبیین‌های *شرح تجرید* درباره فنای عالم، به دلیل فقدان تنقیح، از دقت فلسفی کافی برخوردار نیستند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با طرح مسأله اعاده معدوم و فنای عالم، بر امتناع بطلان ذاتی عالم تأکید کرد. کنار گذاشتن موقت بحث اعاده معدوم، امکان تمرکز بر فنای عالم را فراهم ساخت. نقد *شرح تجرید*، ضعف تبیین‌های کلامی را نشان داد و راه را برای بررسی عمیق‌تر اختلافات فلاسفه و متکلمان هموار کرد.

بخش دوم: اختلاف فلاسفه و متکلمان در تفسیر معدوم

دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی و صحت عدم عالم

استاد فرزانه، با استناد به خواجه نصیرالدین طوسی، خاطرنشان می‌کنند که صحت عدم عالم، به امکان معدومیت آن وابسته است. اگر علت وجود (خدا) فیض خود را قطع کند، عالم معدوم می‌شود. این دیدگاه، مانند کلیدی زرین، نقش اختیار الهی را در امکان عدم عالم برجسته می‌سازد.

خواجه، امکان عدم را به فقدان علت وجود مشروط می‌داند. این شرط، نشان‌دهنده وابستگی وجودی عالم به اراده الهی است که در صورت اختیار، می‌تواند عالم را معدوم کند.

درنگ: صحت عدم عالم، به فقدان علت وجود (فیض الهی) مشروط است که به اختیار الهی وابسته است.

اختلاف در صحت عدم عالم

استاد فرزانه، اختلاف میان فلاسفه و متکلمان را در صحت عدم عالم برجسته می‌کنند. اکثریت متکلمان (میلیون اجمع) معتقدند که عالم می‌تواند معدوم شود، اما گروهی شاذ این دیدگاه را رد کرده‌اند. این اختلاف، مانند دو راهی در مسیر معرفت، ریشه در تفاوت مبانی معرفت‌شناختی دارد.

گروه شاذ، احتمالاً به دلیل وابستگی عالم به فیض الهی، معدومیت مطلق را غیرممکن می‌دانند. این دیدگاه، با حکمت اسلامی و اصل بقای فیض الهی همخوان است.

درنگ: اختلاف فلاسفه و متکلمان در صحت عدم عالم، به تفاوت در مبانی معرفت‌شناختی (عقل‌محوری و نقل‌محوری) بازمی‌گردد.

تفسیر متکلمان از معدوم

متکلمان، معدوم را به مرگ و تفریق اجزاء تفسیر می‌کنند و با استناد به آیات قرآن کریم، مانند إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (التكوير: ۱) و كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ (الرحمن: ۲۶)، این تفسیر را [مطلب حذف شد] : «آنگاه که خورشید درهم پیچیده شود» و «هر که بر روی [زمین] است فانی است»، این آیات به تحولات قیامت و مرگ اشاره دارند، نه بطلان ذاتی.

این تفسیر، مانند نقشی بر آب، نشان‌دهنده محدودیت روش‌شناختی متکلمان است که به جای تحلیل عقلی، به نقل وابسته‌اند. معدوم نزد متکلمان، به تحولات مادی و مرگ محدود می‌شود.

درنگ: متکلمان، معدوم را به مرگ و تفریق اجزاء تفسیر می‌کنند و با استناد به آیات قرآن کریم، از بطلان ذاتی فاصله می‌گیرند.

داستان ابراهیم و تفریق اجزاء

استاد فرزانه، داستان ابراهیم (ع) را به عنوان سندی برای تفریق و تجمیع اجزاء مطرح می‌کنند. در این داستان، پرندگان پس از تفریق اجزای آن‌ها بازسازی می‌شوند، که متکلمان آن را مصداق اعاده معدوم می‌دانند. این مثال، مانند آیینه‌ای، مکانیزم معاد را در چارچوب تفریق و تراکم اجزاء نشان می‌دهد.

این داستان، بر بازسازی وجودی تأکید دارد و بطلان ذاتی را منتفی می‌کند. متکلمان، با استناد به این روایت، معدوم را به تحول مادی محدود می‌کنند.

درنگ: داستان ابراهیم، تفریق و تجمیع اجزاء را به عنوان مکانیزم معاد تأیید می‌کند، نه بطلان ذاتی.

نقد دیدگاه ابن‌سینا

استاد فرزانه، دیدگاه ابن‌سینا را نقد می‌کنند که اعاده معدوم را به دلیل بطلان ذاتی ممتنع می‌داند. ابن‌سینا در *شفاء* می‌گوید: اعاده معدوم، متفرع بر شئیت عدم است، یعنی معدوم، به دلیل فقدان شئیت، قابل اعاده نیست. این دیدگاه، مانند دیواری استوار، بطلان ذاتی را مانع اعاده می‌شمارد.

در مقابل، متکلمان، معدوم را به تفریق اجزاء تفسیر می‌کنند که با بطلان ذاتی متفاوت است. این اختلاف، ریشه در تفاوت مبانی عقل‌محور و نقل‌محور دارد.

درنگ: ابن‌سینا، اعاده معدوم را به دلیل بطلان ذاتی ممتنع می‌داند، در حالی که متکلمان، معدوم را تفریق اجزاء می‌دانند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، اختلافات فلاسفه و متکلمان را در تفسیر معدوم بررسی کرد. متکلمان، با استناد به آیات قرآن کریم و روایات، معدوم را به مرگ و تفریق اجزاء محدود می‌کنند، در حالی که فلاسفه، مانند ابن‌سینا، آن را به بطلان ذاتی نسبت می‌دهند. داستان ابراهیم، مکانیزم معاد را در چارچوب تفریق و تراکم اجزاء نشان داد، که بطلان ذاتی را منتفی می‌کند. این تبیین، راه را برای نقد عمیق‌تر دیدگاه‌های متکلمان هموار می‌سازد.

بخش سوم: نقد معرفت‌شناختی متکلمان و تبیین معاد

نقل‌محوری متکلمان و محدودیت‌های آن

استاد فرزانه، با تأکید بر نقل‌محوری متکلمان، خاطرنشان می‌کنند که آن‌ها با استناد به آیات قرآن کریم، مانند كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ (الرحمن: ۲۶) و داستان‌های ابراهیم و عزیر، معدوم را به مرگ و تفریق اجزاء تفسیر می‌کنند. این رویکرد، مانند تکیه بر ستون‌های نقل، محدودیت‌های معرفت‌شناختی را نشان می‌دهد که از تحلیل عقلی عمیق فاصله دارد.

متکلمان، به جای استدلال فلسفی، به روایات وابسته‌اند، که منجر به تفسیر محدود معدوم به تحولات مادی می‌شود. این محدودیت، تحلیل‌های فلسفی را تضعیف می‌کند.

درنگ: نقل‌محوری متکلمان، معدوم را به مرگ و تفریق اجزاء محدود می‌کند، که از تحلیل عقلی عمیق فاصله دارد.

امتناع ذاتی یا غیری در عدم عالم

استاد فرزانه، به اختلاف در امتناع عدم عالم اشاره می‌کنند. برخی، امتناع را ذاتی می‌دانند و عالم را واجب‌الوجود بالحق می‌شمارند، زیرا مستفیض از فیض دائمی الهی است. علامه، این دیدگاه را خطا می‌داند، زیرا عالم حادث است و امکان ذاتی دارد.

گروهی دیگر، امتناع را غیری می‌دانند، زیرا عالم معلول واجب‌الوجود است و عدم آن، تنها با عدم علت ممکن است، که محال است. این دیدگاه، مانند نوری بر تاریکی‌های معرفتی، وابستگی عالم به فیض الهی را روشن می‌سازد.

درنگ: امتناع عدم عالم، یا ذاتی (به دلیل واجب‌الوجود بودن بالحق) یا غیری (به دلیل وابستگی به واجب‌الوجود) است، اما عالم حادث است.

اختیار الهی و بقای عالم

استاد فرزانه، با تأکید بر اختیار الهی، خاطرنشان می‌کنند که خدا مختار است و می‌تواند عالم را موجود یا معدوم کند. با این حال، عالم باقی به بقای الله است، نه ابقای مستقل. این اصل، مانند رودی جاری، وابستگی وجودی عالم به اسماء و صفات الهی را نشان می‌دهد.

بقای عالم، در سایه فیض الهی است و فنای آن، به معنای تفریق اجزاء یا انتقال وجودی است، نه بطلان ذاتی. این دیدگاه، با حکمت اسلامی همخوان است.

درنگ: عالم، باقی به بقای الله است و فنای آن، به معنای تفریق اجزاء است، نه بطلان ذاتی.

دیدگاه جاحظ و نقد آن

استاد فرزانه، به دیدگاه جاحظ اشاره می‌کنند که عدم عالم پس از وجود را محال می‌داند، زیرا اجسام باقی‌اند و خدا ایجاد می‌کند، نه اعدام. جاحظ، مانند متفکری عقلانی، به بقای ذاتی اجسام تأکید دارد، اما نفي فعل را نادیده می‌گیرد، که خود نوعی اعدام است.

این نقد، مانند تیری بر قلب دیدگاه‌های محدود، ضعف معرفت‌شناختی جاحظ را در نادیده گرفتن فعل اعدام نشان می‌دهد. نفي فعل، خود عملی است که با شأن الهی سازگار است.

درنگ: جاحظ، عدم عالم را محال می‌داند، اما نفي فعل را نادیده می‌گیرد، که خود نوعی اعدام است.

تفاوت موضوع نزاع فلاسفه و متکلمان

استاد فرزانه تأکید دارند که نزاع فلاسفه و متکلمان، در صغری (تفسیر معدوم) است، نه کبری (جواز یا امتناع). فلاسفه، معدوم را باطل‌الذات می‌دانند، در حالی که متکلمان، آن را تفریق اجزاء می‌شمارند. این تفاوت، مانند دو شاخه از یک درخت، منشأ اصلی اختلاف را نشان می‌دهد.

متکلمان، با استناد به آیات و روایات، مانند داستان ابراهیم و عزیر، معدوم را به مرگ و تحول مادی محدود می‌کنند، در حالی که فلاسفه، بر بطلان ذاتی تمرکز دارند.

درنگ: نزاع فلاسفه و متکلمان، در تفسیر معدوم (بطلان ذاتی یا تفریق اجزاء) است، نه جواز یا امتناع کلی.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد معرفت‌شناختی دیدگاه‌های متکلمان، نشان داد که نقل‌محوری آن‌ها، معدوم را به تفریق اجزاء محدود کرده و از تحلیل عقلی عمیق فاصله دارد. فلاسفه، با تأکید بر بطلان ذاتی، اعاده معدوم را ممتنع می‌دانند، اما متکلمان، با استناد به آیات قرآن کریم، مانند كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ، معدوم را به مرگ و تحول مادی تفسیر می‌کنند. اختیار الهی و بقای عالم در سایه فیض الهی، بطلان ذاتی را منتفی می‌سازد. دیدگاه جاحظ، به دلیل نادیده گرفتن نفي فعل، نقد شد.

بخش چهارم: معاد و تبیین فلسفی مرگ

کیفیت معاد و تفریق اجزاء

استاد فرزانه، با استناد به داستان ابراهیم و عزیر، کیفیت معاد را به تفریق و تجمیع اجزاء وابسته می‌دانند. علامه و خواجه نیز اعدام را به تفریق اجزاء تفسیر کرده‌اند. این مکانیزم، مانند بازسازی نقشی بر لوح وجود، معاد را به تراکم اجزاء پس از تفریق آن‌ها مرتبط می‌سازد.

در داستان ابراهیم، پرندگان پس از تفریق اجزای آن‌ها بازسازی می‌شوند، که نشان‌دهنده امکان معاد بدون بطلان ذاتی است. این دیدگاه، با آیات قرآن کریم، مانند نَسْتَوِي بَنَانَهُ [مطلب حذف شد] : «ما تواناییم که [حتی] سر انگشتانش را درست کنیم» – همخوان است.

درنگ: معاد، به تفریق و تجمیع اجزاء وابسته است، که با داستان ابراهیم و آیه نَسْتَوِي بَنَانَهُ تأیید می‌شود.

مردن به معنای انقطاع روح و بدن

استاد فرزانه، مرگ را انقطاع ارتباط روح و بدن تعریف می‌کنند، نه بطلان ذاتی. روح، به دلیل تجرد، در بدن نیست، بلکه متعلق به آن است، مانند شرطی که بر جزء حاکم است. این تعریف، مانند خطی روشن، تفاوت میان روح مجرد و جسم مادی را نشان می‌دهد.

در اصول فقه، رکوح جزء صلاة و طهارت شرط آن است. روح، مانند طهارت، خارج از جسم و حاکم بر آن است، نه جزء مادی آن. این تمایز، تحلیل فلسفی مرگ را عمیق‌تر می‌کند.

درنگ: مرگ، انقطاع ارتباط روح و بدن است، نه بطلان ذاتی، و روح، به دلیل تجرد، متعلق به جسم است، نه جزء آن.

بقای روح و تلاشی بدن

استاد فرزانه، با استناد به آیه عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ [مطلب حذف شد] : «نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند» – تأکید دارند که روح، پس از مرگ، به قوت خود باقی است، در حالی که بدن متلاشی می‌شود. این بقا، مانند ستاره‌ای در آسمان وجود، نشان‌دهنده تجرد روح است.

بدن، پس از مرگ، به خاک، آب، یا موجودات دیگر تبدیل می‌شود، اما روح، به دلیل ماهیت غیرمادی، از تحول مصون است و در مرتبه‌ای متعالی باقی می‌ماند.

درنگ: روح، پس از مرگ، به قوت خود باقی است (عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)، در حالی که بدن متلاشی می‌شود.

شبهه آکل و مأکول

استاد فرزانه، شبهه آکل و مأکول را به دلیل تحول اجزاء بدن در معاد مطرح می‌کنند. اگر اجزای بدن در موجودات دیگر ادغام شوند، بازسازی آن‌ها در معاد چالش‌برانگیز است. این شبهه، مانند گرهی پیچیده، پیچیدگی هویت مادی در معاد را نشان می‌دهد.

این شبهه، به خوردن ماده یا صورت بدن مربوط است. ماده، قابل تحول است، اما صورت، هویت اصلی را حفظ می‌کند. این تمایز، تحلیل معاد را عمیق‌تر می‌کند.

درنگ: شبهه آکل و مأکول، به دلیل تحول اجزاء بدن در معاد، پیچیدگی هویت مادی را نشان می‌دهد.

معاد روحانی و کاهش شبهه

استاد فرزانه، معاد روحانی را راه‌حلی برای کاهش شبهه آکل و مأکول معرفی می‌کنند. معاد روحانی، به بقای روح بدون نیاز به جسم خاص وابسته است، که مانند نوری در تاریکی، مشکلات هویت مادی را کمرنگ می‌کند.

اگر معاد به جسم کلی وابسته باشد، نه جسم خاص، شبهه آکل و مأکول کمرنگ‌تر می‌شود. این دیدگاه، بر نقش محوری روح در معاد تأکید دارد.

درنگ: معاد روحانی، با تمرکز بر بقای روح، شبهه آکل و مأکول را کاهش می‌دهد.

اعمال و نقش نفس

استاد فرزانه، اعمال را شئونات نفس می‌دانند که جسم، واسطه آن‌هاست. جسم، مانند ابزاری در دست نفس، تنها وسیله‌ای برای تحقق اعمال است، نه جوهر آن‌ها. این دیدگاه، مانند آیینه‌ای، نقش محوری نفس را در حفظ اعمال نشان می‌دهد.

اعمال، به دلیل تعلق به نفس، باقی می‌مانند، حتی اگر جسم متلاشی شود. این اصل، با حکمت اسلامی و بقای شئونات نفس همخوان است.

درنگ: اعمال، شئونات نفس‌اند و جسم، تنها واسطه‌ای برای تحقق آن‌هاست.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین معاد و مرگ، نشان داد که معاد، به تفریق و تجمیع اجزاء یا بقای روحانی وابسته است. مرگ، انقطاع ارتباط روح و بدن است، نه بطلان ذاتی. شبهه آکل و مأکول، به پیچیدگی هویت مادی اشاره دارد، اما معاد روحانی، این مشکلات را کاهش می‌دهد. آیات قرآن کریم، مانند عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ، بقای روح را تأیید می‌کنند. اعمال، به عنوان شئونات نفس، از تحولات مادی مصون‌اند.

نتیجه‌گیری نهایی

این اثر، چون سفری معرفتی در ژرفای حکمت اسلامی، مسأله فنای عالم و اعاده معدوم را با نگاهی نقادانه کاوش کرد. فلاسفه، مانند ابن‌سینا، اعاده معدوم را به دلیل بطلان ذاتی ممتنع می‌دانند، در حالی که متکلمان، با استناد به آیات قرآن کریم، مانند كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ و نَسْتَوِي بَنَانَهُ، معدوم را به تفریق اجزاء و مرگ تفسیر می‌کنند. عالم، باقی به بقای الله است و فنای آن، به معنای تحول وجودی یا تفریق اجزاء است، نه زوال کامل. معاد، چه به صورت روحانی و چه به صورت جسمانی، با بازسازی اجزاء یا بقای نفس ممکن است. شبهه آکل و مأکول، پیچیدگی هویت مادی را نشان می‌دهد، اما نقش محوری نفس، این مشکلات را کمرنگ می‌کند.

استاد فرزانه، با نقد دیدگاه‌های متکلمان و تبیین‌های غیرمنقح، مانند *شرح تجرید*، بر ضرورت تحلیل‌های عقلی تأکید کردند. اختلاف فلاسفه و متکلمان، در صغری (تفسیر معدوم) است، نه کبری. این اثر، با زبانی فاخر و ساختاری علمی، دعوتی است به بازاندیشی در مبانی معرفت‌شناختی، جایی که عقل و نقل، در چارچوب حکمت اسلامی، به تبیین حقیقت وجود می‌پردازند.

با نظارت صادق خادمی