در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 218

متن درس

 

تحلیل و تبیین فلسفه اسلامی: مراتب وجودی اتحاد و وحدت

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۱۸)

دیباچه

این نوشتار، بازنویسی و تبیینی است عمیق و روش‌مند از درس‌گفتار شماره ۲۱۸ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، که در تاریخ پنجم مهرماه ۱۳۷۹ در حوزه فلسفه خارج ایراد شده است. موضوع این درس‌گفتار، کاوش در مفاهیم بنیادین اتحاد، وحدت، اتصال و عشق در فلسفه صدرالمتألهین (ملاصدرا) است که با نگاهی نقادانه و اصلاحی، مراتب وجودی، نقش تجرد در تحقق اتحاد، و بازنگری در مفاهیم سنتی عشق و ادراک را مورد بررسی قرار می‌دهد.

بخش نخست: مراتب وجودی اتحاد و وحدت در عالم تجرد

مفهوم مراتب اتحاد و وحدت

در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در نظام حکمت متعالیه، اتحاد و وحدت به‌عنوان روابط وجودی در ساحت تجرد، مراتب متفاوتی دارند که به درجه قرب و تجرد سالک وابسته‌اند. تجرد، به‌سان کلیدی گشاینده، امکان ارتقا به مراتب متعالی‌تر را فراهم می‌آورد. اتحاد، چونان پلی میان محب و محبوب، در مراتب گوناگون ظاهر می‌شود، و وحدت، چون قله‌ای رفیع، تنها در ساحت حق تعالی به کمال خود می‌رسد. این مراتب، از اتصال و اختلاط در عالم ماده تا وحدت ظهوری در ساحت الهی، طیف گسترده‌ای از روابط وجودی را در بر می‌گیرند.

درنگ: اتحاد و وحدت در عالم تجرد، مراتبی وجودی‌اند که به میزان رهایی نفس از قیود مادی و نزدیکی به حقیقت الهی وابسته‌اند.

وابستگی وصول به تجرد و قرب

سالک، به میزان تجرد نفس و قرب وجودی به حق، می‌تواند به مراتب اتصال، اتحاد یا وحدت ظهوری دست یابد. اتصال، چونان نسیمی که بر سطح ماده می‌وزد، در دسترس موجوداتی با تجرد کمتر است، اما اتحاد و وحدت ظهوری، چونان آتشی فروزان، تنها در ساحت نفوس متجرد و متعالی رخ می‌نماید. وحدت ظهوری، که در آن سالک وصف ذات الهی را در نفس خویش متجلی می‌بیند، مرتبه‌ای است که با سلوک عمیق و معرفت متعالی محقق می‌شود.

تمایز متعلق وحدت و اتحاد

وحدت، به دلیل فقدان هرگونه تغایر و کثرت، منحصراً به حق تعالی تعلق دارد، اما اتحاد، چونان جامه‌ای که بر قامت موجودات مختلف دوخته می‌شود، می‌تواند با حق یا حتی غیرحق، مانند معبودهای باطل، محقق گردد. این تمایز، ریشه در اصل وحدت وجود دارد و نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری مفهوم اتحاد در روابط وجودی است. برای مثال، اتحاد با معبود باطل، هرچند نازل، در ظرف نفس ممکن است، اما وحدت تام، چونان گوهری یگانه، تنها در ساحت الهی یافت می‌شود.

مراتب مادون اتحاد

اتصال، اختلاط و انتزاج، چونان سایه‌هایی در عالم ماده، مراتبی فروتر از اتحاد و وحدت‌اند. این اوصاف، به دلیل وابستگی به ساحت ماده و افتراق ذاتی آن، نمی‌توانند به حقیقت اتحاد وجودی دست یابند. ماده، چونان دریایی متلاطم، ذراتش از یکدیگر بیگانه‌اند و تنها به الصاق و تراکم به هم پیوند می‌خورند، نه به اتحاد حقیقی.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با تبیین مراتب اتحاد و وحدت، بر نقش محوری تجرد و قرب در ارتقای سالک به مراتب متعالی تأکید کرد. تمایز میان وحدت، که مختص حق است، و اتحاد، که در ساحت‌های مختلف ممکن است، نشان‌دهنده عمق فلسفه صدرایی و ضرورت بازنگری در مفاهیم سنتی است. این بخش، چونان چراغی راهنما، مسیر سلوک عرفانی و فلسفی را روشن می‌سازد.

بخش دوم: نقش قرب و تجرد در تحقق اتحاد و وحدت

ارتقای مراتب با قرب و معرفت

هرچه قرب وجودی، تجرد نفس و معرفت سالک عمیق‌تر شود، مرتبه اتحاد و وحدت او به افق‌های متعالی‌تر ارتقا می‌یابد. قرب، چونان نسیمی که روح را به سوی حق می‌راند، و تجرد، چونان بال‌هایی که نفس را از بند ماده رها می‌سازد، شروط بنیادین تحقق این مراتب‌اند. معرفت، به‌سان آینه‌ای صیقلی، حقیقت وجود را در نفس سالک متجلی می‌سازد و او را به وحدت ظهوری رهنمون می‌شود.

درنگ: قرب وجودی، تجرد نفس و معرفت عمیق، چونان سه گوهر در تاج سلوک، سالک را به مراتب اعلای اتحاد و وحدت رهنمون می‌سازند.

نقد ادعای صوری اتحاد

ادعای اتحاد یا وحدت، بدون پشتوانه وجودی، چونان صدفی تهی است که تنها ظاهری فریبنده دارد. درس‌گفتار، با نقدی روش‌مند، تأکید می‌کند که اتحاد صوری، مانند تعلق، تمثل یا تشبه، از اتحاد حقیقی متمایز است. سالک تنها با قرب وجودی و تجرد نفس به اتحاد حقیقی دست می‌یابد، و ادعای زبانی، چونان باد، در برابر حقیقت وجود پایداری ندارد.

معیار تحقق اتحاد و وحدت

معیار تحقق اتحاد و وحدت، قرب وجودی، تجرد و ظهور است که همگی به حقیقت وجود بازمی‌گردند. ظهور، چونان تجلی نور الهی در نفس سالک، اتحاد را از حالت اعتباری به واقعیتی وجودی بدل می‌سازد. این معیار، ریشه در اصالت وجود در حکمت متعالیه دارد و بر محوریت وجود در فلسفه اسلامی تأکید می‌ورزد.

تعریف قرب در سلوک عرفانی

قرب به حق، چونان حالتی وجودی است که با توجه عمیق به حق، تجرد نفس، صفای نفسانی و ظهور وجودی همراه است. این حالت، چونان رودی که به دریا می‌پیوندد، نفس را به سوی حقیقت الهی هدایت می‌کند و اتحاد با حق را ممکن می‌سازد. قرب، نه مفهومی انتزاعی، بلکه واقعیتی است که از طریق سلوک عملی و عرفانی به دست می‌آید.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تأکید بر نقش قرب، تجرد و معرفت در تحقق اتحاد و وحدت، نشان داد که این مفاهیم، فراتر از ادعاهای صوری، نیازمند سلوک عمیق و وجودی‌اند. نقد ادعاهای زبانی و تبیین معیارهای وجودی، این بخش را به چراغی برای پژوهشگران فلسفه اسلامی بدل ساخته است.

بخش سوم: نقد و بررسی دیدگاه صدرالمتألهین در اتحاد و عشق

دیدگاه صدرالمتألهین درباره اتحاد با ماده

صدرالمتألهین در *اسفار اربعه* استدلال می‌کند که محب نمی‌تواند با محبوب مادی، مانند سنگ، متحد شود، زیرا ماده عالم افتراق و تباین است. ذرات ماده، چونان سربازانی پراکنده، از یکدیگر بیگانه‌اند و امکان اتحاد حقیقی را سلب می‌کنند. درس‌گفتار، این دیدگاه را نقد کرده و استدلال می‌کند که تجرد محب، امکان اتحاد با حقیقت ماده را فراهم می‌آورد، حتی اگر ظاهر آن مفترق باشد.

امکان اتحاد محب مجرد با حقیقت ماده

درس‌گفتار، با رد دیدگاه صدرایی، تأکید می‌کند که محب مجرد می‌تواند با حقیقت محبوب مادی متحد شود. حقیقت محبوب، چونان گوهری در صدف نفس، در ظرف وجودی محب متجلی می‌شود، نه به‌صورت جسم خارجی مفترق. این دیدگاه، نقش محوری نفس را در فرآیند اتحاد برجسته می‌سازد و از نظریه صدرایی فراتر می‌رود.

درنگ: محب مجرد، با حقیقت محبوب مادی متحد می‌شود، نه با ظاهر مفترق آن، و این اتحاد در ظرف نفس محقق می‌گردد.

علم به‌عنوان تعینات نفس

علم، چونان نقشی بر لوح نفس، تعینات نفسانی است و معلوم، حقیقت نفسانی است، نه شیء خارجی با افتراق ذاتی. برای نمونه، علم به سنگ، علم به حقیقت سنگ در ظرف نفس است، نه جسم مفترق خارجی. این تحلیل، ریشه در نظریه اتحاد عاقل و معقول دارد و بر نقش نفس در ادراک تأکید می‌ورزد.

وحدت تام مختص حق تعالی

وحدت تام، چونان گوهری بی‌همتا، به دلیل فقدان هرگونه تغایر، تنها به حق تعالی تعلق دارد. موجودات دیگر، به دلیل وجود کثرت و تغایر، هرچند اندک، نمی‌توانند به این مرتبه دست یابند. این دیدگاه، جایگاه متعالی حق را در نظام فلسفی صدرایی نشان می‌دهد.

وحدت ظهوری برای سالک

سالک، از طریق سلوک عرفانی، می‌تواند به وحدت ظهوری دست یابد که مرتبه‌ای نازل‌تر از وحدت تام الهی است. این وحدت، چونان آینه‌ای که نور حق را بازمی‌تاباند، ظهور حقیقت الهی را در نفس سالک متجلی می‌سازد و او را به سوی کمال وجودی رهنمون می‌شود.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با نقد دیدگاه صدرالمتألهین درباره اتحاد با ماده و تأکید بر امکان اتحاد محب مجرد با حقیقت ماده، رویکردی نوین به مفاهیم اتحاد و وحدت ارائه داد. تبیین علم به‌عنوان تعینات نفس و وحدت ظهوری، این بخش را به منبعی غنی برای پژوهش در فلسفه اسلامی بدل ساخته است.

بخش چهارم: بازتعریف عشق و تمایز آن با شوق

تعریف عشق در اسفار

صدرالمتألهین در جلد هفتم *اسفار* (صفحه ۱۷۷)، عشق را «افراط شوق إلی الاتحاد» تعریف می‌کند. درس‌گفتار، این تعریف را ناقص دانسته و استدلال می‌کند که عشق، حفظ موجود و وصول به حقیقت است، نه صرف شوق. عشق، چونان آتشی که وجود را در خود می‌گدازد، با وجدان حقیقت همراه است، در حالی که شوق، طلب فقدان است.

تمایز عشق و شوق

عشق، چونان گوهری که در دل نفس می‌درخشد، حالتی وجودی است که با وجدان حقیقت همراه است، در حالی که شوق، چونان پرنده‌ای که به سوی مقصد پرواز می‌کند، طلب فقدان است. این تمایز، ریشه در عرفان نظری دارد و عشق را مرتبه‌ای متعالی‌تر از شوق معرفی می‌کند.

درنگ: عشق، وجدان حقیقت و حفظ موجود است، در حالی که شوق، طلب فقدان است و مرتبه‌ای فروتر از عشق دارد.

عشق به‌عنوان صفت عام موجودات

درس‌گفتار، با نقد دیدگاه صدرایی که عشق را مختص نفوس می‌داند، استدلال می‌کند که عشق، صفتی عام برای همه موجودات، از جمله اجسام، است. حتی سنگ، در مرتبه‌ای نازل، عشق دارد، زیرا عشق، چونان جریانی که در رگ‌های هستی جاری است، صفتی وجودی است که در همه مراتب وجود حضور دارد.

استناد قرآنی به عشق موجودات

درس‌گفتار، با استناد به آیه شریفه از قرآن کریم، عشق موجودات را تبیین می‌کند:

يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ [مطلب حذف شد] : آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است برای خدا تسبیح می‌گویند (سوره جمعه، آیه ۱).

این آیه، تسبیح و سجده موجودات را نشانه‌ای از عشق آن‌ها به حق می‌داند. این عشق، چونان نغمه‌ای که از عرش تا فرش طنین‌انداز است، در همه مراتب وجود جاری است.

نقد اتحاد میان اجسام

اتحاد میان اجسام، به دلیل افتراق ذاتی ذرات ماده، محال است و تنها اختلاط یا اتصال رخ می‌دهد. اجسام، چونان دانه‌های شن در تپه‌ای، با تراکم ظاهری به هم پیوند می‌خورند، اما اتحاد حقیقی، که نیازمند وحدت وجودی است، در ساحت ماده ممکن نیست.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با بازتعریف عشق و تمایز آن با شوق، و تأکید بر عشق به‌عنوان صفتی عام، دیدگاهی نوین به مفهوم عشق ارائه داد. استناد به قرآن کریم و نقد دیدگاه صدرایی، این بخش را به منبعی ارزشمند برای تبیین مفاهیم عرفانی و فلسفی بدل ساخته است.

بخش پنجم: اتحاد نفس عاقله و بازنگری در مفاهیم سنتی

اتحاد نفس عاقله با معقول

صدرالمتألهین، اتحاد حقیقی را میان نفس عاقله و حقیقت معقول بالفعل می‌داند، نه ظاهر مادی. برای نمونه، اتحاد با سنگ، اتحاد با حقیقت آن در ظرف نفس است، نه ویژگی‌های مادی مانند وزن. این تحلیل، اهمیت نظریه اتحاد عاقل و معقول را در فلسفه صدرایی نشان می‌دهد.

رد مفهوم صورت در اتحاد

درس‌گفتار، با نقدی رادیکال، مفهوم صورت عقل را رد کرده و اتحاد را رابطه‌ای میان عاقل و حقیقت معقول تعریف می‌کند. این دیدگاه، چونان نسیمی که گرد و غبار را می‌زداید، خواستار بازنگری در مفاهیم سنتی ادراک است.

مراتب حقیقت در عوالم مختلف

هر موجود، در عوالم مختلف (ناسوت، مثال، علم خدا)، چهره‌های متفاوتی دارد. اتحاد، با حقیقت این موجودات در ظرف نفس محقق می‌شود، نه ظاهر خاص آن‌ها در ناسوت. این دیدگاه، چونان دریچه‌ای به سوی مراتب وجود، اهمیت تحلیل وجودی را نشان می‌دهد.

درنگ: اتحاد، با حقیقت موجود در ظرف نفس محقق می‌شود، نه با ظاهر مادی آن در عالم ناسوت.

عشق به‌عنوان تعین نفس

عشق، تعینات نفس عاشق است و متعلق آن، حقیقت معشوق است، نه جسم خارجی. عاشق، چونان نقاشی که چهره معشوق را بر لوح دل می‌نگارد، با حقیقت معشوق متحد می‌شود، نه ظاهر ناسوتی آن.

مثال مجنون و لیلی

درس‌گفتار، با ارجاع به داستان مجنون و لیلی، استدلال می‌کند که مجنون با حقیقت لیلی متحد شد و به جسم ناسوتی او بی‌نیاز گردید: «لی أنت غنی بعشق». این مثال، چونان آینه‌ای، نظریه اتحاد با حقیقت را بازتاب می‌دهد و عشق حقیقی را فراتر از عالم ناسوت می‌داند.

نقد وصال در ناسوت

صدرالمتألهین، وصال در عالم ناسوت را به دلیل افتراق ذاتی اجسام محال می‌داند. درس‌گفتار، با نقد این دیدگاه، وصال با حقیقت معشوق را حتی در ناسوت ممکن می‌داند. این وصال، اتحاد با تعینات نفسانی است، نه اتصال جسمانی.

نقد مفهوم جسم متصل

درس‌گفتار، مفهوم جسم متصل را در طبیعیات سنتی رد کرده و اجسام را مجموعه‌ای از ذرات منفصل با تراکم می‌داند. اجسام، چونان تپه‌ای از شن، تنها به الصاق و تراکم به هم پیوند می‌خورند، نه به اتصال حقیقی.

استناد قرآنی به عشق باطل

درس‌گفتار، با استناد به آیات قرآن کریم، گوساله‌پرستی قوم بنی‌اسرائیل را نمونه‌ای از اتحاد با حقیقت باطل می‌داند:

وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا [مطلب حذف شد] : و قوم موسی پس از او از زیورهای خود گوساله‌ای ساختند که صدایی چون نعره داشت (سوره اعراف، آیه ۱۴۸).

با نظارت صادق خادمی