در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 234

متن درس

 

حقیقت علم الهی: نقد و تبیین در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۳۴)

مقدمه: کاوش در حقیقت علم الهی

در سپهر فلسفه اسلامی، حقیقت علم الهی چونان گوهری تابناک، در کانون تأملات فلاسفه و متکلمان قرار دارد. درس‌گفتار شماره ۲۳۴، ارائه‌شده در تاریخ نهم آبان ۱۳۷۹ توسط استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تمرکز بر شناخت‌شناسی و حقیقت علم الهی، به نقد دیدگاه‌های معتزله، عرفا (به‌ویژه محی‌الدین ابن‌عربی) و تحلیل رویکرد صدرالمتألهین در جلد ششم اسفار اربعه می‌پردازد. این درس‌گفتار، با زبانی نقادانه و تحلیلی، اشکالات مبانی کلامی و عرفانی پیشین را آشکار ساخته و با تأکید بر اصالت وجود، اعیان ثابته را به‌عنوان وجودات علمی و ظهورات اسما و صفات الهی تبیین می‌کند. نقد جبر و تأکید بر اختیار الهی و انسانی، چونان نوری در این گفتار می‌درخشد، که از خلال تمثیلات بدیع و استدلال‌های دقیق، حقیقت علم الهی را چونان جویباری زلال در برابر دیدگان طالبان حکمت قرار می‌دهد.

بخش نخست: دشواری‌های تبیین علم الهی در فلسفه و کلام

چالش‌های فلاسفه در اثبات علم الهی

فلاسفه و متکلمان، در تبیین علم حق تعالی به مخلوقات، حتی در اثبات یک علم واحد، با دشواری‌های عدیده‌ای مواجه شده‌اند. این چالش، ریشه در محدودیت‌های روش‌شناسی فلسفی و کلامی دارد که گاه از درک انکشاف لا یتناهی علم الهی بازمی‌ماند. علم الهی، چونان اقیانوسی بی‌کران است که ذهن‌های محدود بشری، در فهم عمق و گستره آن، چونان ماهیانی در ساحل گرفتار می‌مانند.

درنگ: فلاسفه در اثبات علم حق تعالی به مخلوقات، حتی برای یک علم واحد، با دشواری مواجه شده‌اند، زیرا روش‌شناسی فلسفی و کلامی از درک انکشاف لا یتناهی علم الهی ناتوان است.

این دشواری، نه‌تنها از پیچیدگی حقیقت علم الهی، بلکه از ناتوانی در فهم تمایزات وجودی و ذهنی سرچشمه می‌گیرد. درس‌گفتار، با اشاره به این چالش، زمینه را برای نقد اقوال پیشین و ارائه دیدگاه حکمت متعالیه فراهم می‌سازد.

علم لا یتناهی حق و تفاوت با فلسفه سنتی

برخلاف تصور فلاسفه سنتی که علم الهی را گاه به یک علم محدود می‌انگاشتند، درس‌گفتار تأکید می‌ورزد که علم حق تعالی لا یتناهی است و از طرق بی‌شمار برخوردار است. این دیدگاه، علم الهی را چونان خورشیدی می‌داند که شعاع‌های بی‌پایانش، هر موجودی را در ظرف وجودی‌اش روشن می‌سازد. تفاوت این رویکرد با فلسفه سنتی، در نگرش ظهوری و وجودی به علم الهی نهفته است، که برخلاف تبیین‌های عقلی محدود، به وحدت و کثرت در علم الهی توجه دارد.

درنگ: علم حق تعالی، لا یتناهی و دارای طرق بی‌شمار است، که با نگرش محدود فلسفه سنتی تفاوت دارد و به وحدت و کثرت ظهوری توجه می‌کند.

این تمایز، حکمت متعالیه را از فلسفه مشائی و کلامی متمایز ساخته و راه را برای تبیینی عمیق‌تر از علم الهی هموار می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست درس‌گفتار، با تبیین دشواری‌های فلاسفه در اثبات علم الهی و تأکید بر لا یتناهی بودن آن، بنیان‌های نقد اقوال سنتی را فراهم می‌سازد. این بخش، چونان پیش‌درآمدی است که ذهن خواننده را برای ورود به نقد دیدگاه‌های معتزله و عرفا آماده می‌کند، در حالی که نگرش وجودی و ظهوری حکمت متعالیه را به‌عنوان چارچوبی نوین معرفی می‌نماید.

بخش دوم: نقد دیدگاه معتزله در باب علم الهی

دیدگاه معتزله درباره علم به معدومات

درس‌گفتار، با ارجاع به جلد ششم اسفار اربعه، صفحه ۱۸۳، فصل پنجم، به نقد دیدگاه معتزله می‌پردازد. معتزله معتقدند که خداوند به معدومات، به‌عنوان ماهیت‌های معدومه یا اعیان ثابته، علم دارد. این دیدگاه، معدومات را در عالمی از ثابتات ازلی فرض می‌کند که پیش از وجود خارجی، دارای هویت و ماهیت علمی‌اند. این تصور، چونان نقشی بر آب است که وجودی موهوم را به معدومات نسبت می‌دهد.

درنگ: معتزله معتقدند خداوند به معدومات، به‌عنوان ماهیت‌های معدومه در عالم ثابتات ازلی، علم دارد، که این تصور به دلیل خلط وجود ذهنی و خارجی نادرست است.

معتزله، با فرض عالم ثابتات ازلی، معدوم را نه موجود و نه ممتنع، بلکه در وضعیتی میانه می‌انگاشتند، که این دیدگاه، ریشه در ناتوانی آن‌ها در فهم مباحث معرفت‌شناختی دارد.

نقد معتزله: خلط حمل اولی و شایع

درس‌گفتار، اشکال اصلی معتزله را در عدم درک تمایز میان حمل اولی (وجود ذهنی) و حمل شایع (وجود خارجی) می‌داند. آن‌ها معدوم را در عالم ثابتات فرض می‌کردند، گویی که معدومات دارای ثبوتی مستقل از وجودند. این خلط، چونان آمیختن آب و روغن، به مغالطه‌ای در شناخت‌شناسی منجر شده است. درس‌گفتار تأکید می‌ورزد که هر موجودی، اعم از واجب، ممتنع یا ممکن، در ذهن دارای وجود ذهنی است، اما تفاوت آن‌ها در محکی (وجود خارجی) است. ممتنع فاقد وجود خارجی است، ممکن قابلیت وجود دارد، و واجب وجود ذاتی دارد.

درنگ: معتزله به دلیل عدم درک حمل اولی و شایع، معدومات را در عالم ثابتات فرض کردند، در حالی که همه موجودات در ذهن دارای وجود ذهنی‌اند و تفاوت در محکی آن‌هاست.

این نقد، با استدلالی منطقی، نشان می‌دهد که معتزله در مباحث ذهنی و معرفتی دچار ضعف بوده‌اند و تصور معدومات به‌عنوان مناط علم الهی، سخافتی است که از خلط وجود ذهنی و خارجی ناشی می‌شود.

تمایز معدومات و سخافت دیدگاه معتزله

معتزله معتقدند که معدومات، در حال عدم، با یکدیگر متمایزند، گویی که عدم می‌تواند معیار تمایز باشد. درس‌گفتار، با استناد به نقد حاجی سبزواری، این دیدگاه را بی‌معنا می‌داند، زیرا عدم، چونان سایه‌ای بی‌جسم، نمی‌تواند مبنای تمایز باشد. تمایز، تنها در ساحت وجود معنا می‌یابد، و معدومات، به دلیل فقدان وجود، فاقد هرگونه ثبوت یا تمایزند.

درنگ: معتزله معدومات را در حال عدم متمایز می‌دانند، اما عدم نمی‌تواند معیار تمایز باشد، زیرا تمایز تنها در ساحت وجود معنا دارد.

این تحلیل، دیدگاه معتزله را چونان کاخی از شن فرو می‌ریزد که بر بنیانی سست بنا شده است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم درس‌گفتار، با نقد دیدگاه معتزله درباره علم الهی به معدومات، اشکالات معرفت‌شناختی آن‌ها را آشکار می‌سازد. خلط حمل اولی و شایع، فرض عالم ثابتات ازلی، و تصور تمایز معدومات، چونان غبارهایی بر آینه حقیقت‌اند که درس‌گفتار با استدلال و نقد، آن‌ها را زدوده و راه را برای تبیین وجودی علم الهی هموار می‌کند.

بخش سوم: نقد دیدگاه عرفا و محی‌الدین ابن‌عربی

اعیان ثابته در عرفان ابن‌عربی

درس‌گفتار، دیدگاه محی‌الدین ابن‌عربی را در باب اعیان ثابته بررسی می‌کند. او اعیان ثابته را ماهیت‌های معدومه‌ای می‌داند که پیش از وجود خارجی، در علم الهی ثابت‌اند و دارای هویت علمی‌اند. این دیدگاه، در فتوحات مکیه (باب ۷۵۷) و فصوص الحکم تبیین شده، جایی که اعیان ممکنات در حال عدم، مرئی و دارای قابل معرفی شده‌اند.

درنگ: محی‌الدین ابن‌عربی اعیان ثابته را ماهیت‌های معدومه‌ای می‌داند که پیش از وجود خارجی، در علم الهی ثابت و مرئی‌اند.

این تصور، اعیان را چونان سایه‌هایی در آینه علم الهی می‌داند که هنوز به وجود خارجی نرسیده‌اند، اما درس‌گفتار این دیدگاه را به دلیل ماهیت‌محوری مورد نقد قرار می‌دهد.

نقد ملاصدرا بر محی‌الدین

صدرالمتألهین، با احترام به محی‌الدین و قونوی، ظاهر عبارات آن‌ها را نقد می‌کند. او در فصل پنجم اسفار، دیدگاه عرفا را که اعیان ثابته را ماهیت‌های معدومه می‌دانند، باطل می‌شمارد. ملاصدرا تأکید می‌ورزد که ثبوت بدون وجود، چونان کچل زلفی، بی‌معناست، زیرا ثبوت مستلزم وجود است، چه علمی و چه عینی.

درنگ: ملاصدرا با احترام به محی‌الدین، مفهوم ماهیت ثابته بدون وجود را باطل می‌داند، زیرا ثبوت مستلزم وجود است.

این نقد، چونان خطی روشن میان وجود و ماهیت می‌کشد و نشان می‌دهد که اعیان ثابته، نه ماهیت‌های مستقل، بلکه وجودات علمی در علم الهی‌اند.

تسبیح اعیان در حال عدم

محی‌الدین در فصوص الحکم مدعی است که اعیان در حال عدم، تسبیح و تمجید الهی دارند. درس‌گفتار این دیدگاه را بی‌معنا می‌داند، زیرا تسبیح و تمجید، مستلزم وجود است، و معدوم، چونان سایه‌ای بی‌جسم، نمی‌تواند چنین فعلی را انجام دهد. این تصور، به خلط میان وجود علمی و عینی منجر شده است.

درنگ: تصور تسبیح اعیان در حال عدم، به دلیل فقدان وجود، بی‌معناست و با اصالت وجود ناسازگار است.

این نقد، دیدگاه عرفانی را چونان نقشی بر آب می‌داند که با حقیقت وجودی ناسازگار است.

علم تابع معلوم و جبر

محی‌الدین در فصوص الحکم بیان می‌دارد که «العلم تابع للمعلوم»، یعنی علم الهی تابع معلوم است. این دیدگاه، علم الهی را منفعل از معلوم می‌داند و به جبر منجر می‌شود، زیرا وجود را کپی عدم فرض می‌کند. درس‌گفتار این تصور را نقد کرده و تأکید می‌ورزد که وجود، کپی عدم نیست، بلکه ظهوری از علم الهی به سوی عین است.

درنگ: دیدگاه «العلم تابع للمعلوم» در فصوص، علم الهی را منفعل و تابع معلوم می‌داند، که به جبر منجر می‌شود و با حقیقت علم الهی ناسازگار است.

این نقد، علم الهی را چونان جویباری زلال می‌داند که از سرچشمه ذات حق جاری می‌شود، نه انعکاسی از معلوم.

زکات ابن‌سینا در برابر محی‌الدین

درس‌گفتار، با مقایسه‌ای بدیع، ابن‌سینا را به دلیل پرهیز از انفعال علم الهی، از محی‌الدین زکاوتمندتر می‌داند. ابن‌سینا از تصور علم الهی به‌عنوان تابع معلوم، که به تغییر و کثرت در ذات حق منجر می‌شود، اجتناب کرد. این زکات، نشان‌دهنده عمق فلسفی او در مسائل عقلی است.

درنگ: ابن‌سینا با پرهیز از انفعال علم الهی، در مسائل عقلی از محی‌الدین زکاوتمندتر بود.

این مقایسه، ابن‌سینا را چونان ستاره‌ای در آسمان فلسفه مشائی می‌نمایاند که با دقت عقلی، از مغالطات عرفانی دوری جست.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم درس‌گفتار، با نقد دیدگاه محی‌الدین ابن‌عربی درباره اعیان ثابته و علم الهی، اشکالات ماهیت‌محوری و جبرگرایانه عرفان نظری را آشکار می‌سازد. ملاصدرا، با احترام به عرفا، مفهوم ماهیت ثابته و تسبیح اعیان در حال عدم را رد کرده و علم الهی را ظهوری وجودی می‌داند. این بخش، چونان پلی است که از نقد عرفان نظری به سوی تبیین حکمت متعالیه می‌رسد.

بخش چهارم: اصالت وجود و تبیین اعیان ثابته

ابهام در فلسفه ابن‌سینا

درس‌گفتار به ابهام در آثار ابن‌سینا (اشارات، شفا، نجات) درباره اصالت وجود یا ماهیت اشاره می‌کند. عبارات او گاه به اصالت وجود و گاه به اصالت ماهیت متمایل است، که نشان‌دهنده عدم وضوح این بحث در فلسفه مشائی است. این ابهام، چونان مهی بر سپهر فلسفه مشائی است که حقیقت را در پرده نگه می‌دارد.

درنگ: دیدگاه ابن‌سینا درباره اصالت وجود یا ماهیت مبهم است و عبارات او گاه به هر دو متمایل می‌شود.

این ابهام، زمینه‌ساز تحولات بعدی در حکمت متعالیه شد که با تلاش‌های میرداماد و ملاصدرا به وضوح رسید.

وضوح اصالت وجود پس از میرداماد

بحث اصالت وجود و ماهیت، با تلاش‌های میرداماد و صدرالمتألهین، به‌صورت شفاف و جبهه‌بندی‌شده مطرح شد. ملاصدرا، وجود را اصیل و ماهیت را تبع وجود دانست، و این دیدگاه، چونان خورشیدی تابناک، ابهامات پیشین را زدود.

درنگ: اصالت وجود و ماهیت پس از میرداماد و ملاصدرا روشن شد، و وجود به‌عنوان حقیقت اصیل و ماهیت به‌عنوان تبع آن معرفی گردید.

این وضوح، حکمت متعالیه را به‌عنوان قله‌ای رفیع در فلسفه اسلامی معرفی کرد که بر بنیانی استوار از وجود بنا شده است.

دیدگاه ملاصدرا: وجود اصیل، ماهیت تبع

ملاصدرا در حکمت متعالیه، وجود را اصیل و ماهیت را تبع وجود می‌داند. او ماهیت را فاقد واقعیت مستقل دانسته و تأکید می‌ورزد که موجودات، چه در علم الهی و چه در خارج، تنها بالوجود تحقق می‌یابند. این دیدگاه، ماهیت را چونان سایه‌ای می‌داند که بدون نور وجود، هیچ واقعیتی ندارد.

درنگ: ملاصدرا وجود را اصیل و ماهیت را تبع وجود می‌داند، و ماهیت بدون وجود فاقد واقعیت است.

این اصل، بنیان تبیین علم الهی و اعیان ثابته در حکمت متعالیه است که از خلط ماهیت و وجود جلوگیری می‌کند.

اعیان ثابته به‌عنوان وجودات علمی

درس‌گفتار، اعیان ثابته را نه ماهیت‌های معدومه، بلکه وجودات علمی حق تعالی و ظهورات اسما و صفات الهی می‌داند. این اعیان، در ظرف علم الهی، مظاهر تعینی خلقی‌اند که کثرت در ذات حق ایجاد نمی‌کنند. آن‌ها چونان انعکاس‌های نور الهی در آینه علم حق‌اند که از وحدت عالم اسما سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: اعیان ثابته، وجودات علمی و ظهورات اسما و صفات الهی‌اند که در وحدت عالم اسما تحقق می‌یابند، نه ماهیت‌های معدومه.

این تبیین، اعیان ثابته را از ماهیت‌محوری عرفان نظری رها ساخته و در چارچوب اصالت وجود قرار می‌دهد.

نقد معدوم ثابت

درس‌گفتار، با تمثیلی طنزآمیز، مفهوم معدوم ثابت را به «کچل زلفی» تشبیه می‌کند و آن را بی‌معنا می‌داند. معدوم نمی‌تواند ثبوت داشته باشد، زیرا ثبوت مستلزم وجود است. این نقد، تصور ماهیت‌های معدومه را چونان خیالی باطل فرو می‌ریزد.

درنگ: مفهوم معدوم ثابت، چونان کچل زلفی، بی‌معناست، زیرا ثبوت مستلزم وجود است.

این تمثیل، با زبانی بدیع، سخافت دیدگاه‌های ماهیت‌محور را آشکار می‌سازد.

ظهور از علم به عین

درس‌گفتار، فرآیند ظهور هستی را از علم الهی به وجود عینی (من العلم الی العین) تبیین می‌کند و هرگونه نقش عدم را رد می‌نماید. این فرآیند، چونان جاری شدن آب از قنات، پیوستگی وجودی میان حق و مخلوقات را نشان می‌دهد.

درنگ: هستی از علم الهی به وجود عینی ظاهر می‌شود، نه از عدم، مانند جاری شدن آب از قنات.

این تشبیه، ظهور وجودی را چونان جویباری زلال تصویر می‌کند که از سرچشمه حق جاری است.

تشتت ملاصدرا در باب ماهیت

درس‌گفتار به تشتت در عبارات ملاصدرا درباره ماهیت اشاره می‌کند: او گاه ماهیت را اعتباری و گاه تبع وجود می‌داند. این تشتت، نشان‌دهنده پیچیدگی بحث اصالت وجود در حکمت متعالیه است. درس‌گفتار، با صراحت، ماهیت را مفهومی انتزاعی و دروغین می‌داند که هیچ واقعیت مستقلی ندارد.

درنگ: ملاصدرا گاه ماهیت را اعتباری و گاه تبع وجود می‌داند، اما درس‌گفتار ماهیت را مفهومی انتزاعی و فاقد واقعیت می‌شمارد.

این دیدگاه، ماهیت را چونان سایه‌ای بی‌جسم می‌داند که تنها در پرتو وجود معنا می‌یابد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم درس‌گفتار، با تبیین اصالت وجود و رد ماهیت‌های مستقل، اعیان ثابته را به‌عنوان وجودات علمی و ظهورات اسما و صفات معرفی می‌کند. نقد ابهامات ابن‌سینا، تشتت ملاصدرا، و تصور معدوم ثابت، این بخش را چونان قله‌ای در شناخت‌شناسی حکمت متعالیه قرار می‌دهد که حقیقت علم الهی را در پرتو وجود روشن می‌سازد.

بخش پنجم: تمایزات وجودی و رد ماهیت‌محوری

تمایزات وجودی در هستی

درس‌گفتار تأکید می‌ورزد که تمایزات در هستی، به مراتب و تعینات وجودی است، نه به ماهیت. همه اجزای هستی، چونان انگشت، وجودند و تمایزات آن‌ها نیز وجودی است. سر انگشت، ته انگشت، همه وجودند، و این تمایزات، به مراتب وجودی بازمی‌گردد، نه به مفاهیم اعتباری.

درنگ: تمایزات در هستی، به مراتب و تعینات وجودی است، نه به ماهیت، و همه اجزای هستی وجودند.

این تشبیه، هستی را چونان درختی تناور تصویر می‌کند که شاخ و برگ آن، همه از جنس وجودند.

تشخص وجودی

تشخص اشیا، به وجود و مراتب آن وابسته است، نه به ماهیت یا اعتبارات ذهنی. درس‌گفتار، با مثال چوب (یک متر یا دو متر)، تفاوت‌ها را به مراتب وجودی (بیشتر یا کمتر) نسبت می‌دهد. این تفاوت، چونان طول و قصر سایه در برابر نور خورشید، واقعی و وجودی است.

درنگ: تشخص اشیا به وجود و مراتب آن وابسته است، نه به ماهیت یا اعتبارات ذهنی.

این تحلیل، تشخص را چونان امواجی در دریای وجود می‌داند که هر موج، تعینی از وجود است.

ماهیت به‌عنوان مفهوم انتزاعی

درس‌گفتار، ماهیت را صرفاً مفهومی انتزاعی می‌داند که از خصوصیات خارجی اشیا استخراج می‌شود و هیچ وجود مستقلی ندارد. این دیدگاه، ماهیت را چونان نقشی در ذهن می‌داند که بدون واقعیت خارجی، تنها در ساحت اندیشه معنا می‌یابد.

درنگ: ماهیت، مفهومی انتزاعی است که از خصوصیات خارجی اشیا استخراج می‌شود و فاقد وجود مستقل است.

این تبیین، ماهیت را از عرش حقیقت به فرش اعتبار فرو می‌کشاند و وجود را تنها حقیقت اصیل معرفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم درس‌گفتار، با تأکید بر اصالت وجود و رد ماهیت‌محوری، تمایزات و تشخصات هستی را به مراتب وجودی نسبت می‌دهد. تمثیلات انگشت و چوب، این حقیقت را چونان نوری در سپهر فلسفه روشن می‌سازند و ماهیت را به‌عنوان مفهومی اعتباری از ساحت حقیقت دور می‌کنند.

بخش ششم: رد جبر و تأکید بر اختیار

اقتضا در برابر عليت

درس‌گفتار، تفاوت میان اقتضا و عليت را تبیین می‌کند: اقتضا به معنای استعداد و امکان است، در حالی که عليت، جبر را دربر دارد. اعیان ثابته، اقتضایی‌اند و نه علّی، و این اقتضا، با اختیار مخلوقات سازگار است. این تمایز، چونان خطی روشن میان آزادی و جبر می‌کشد.

درنگ: اقتضا به معنای استعداد و امکان است، در حالی که عليت به جبر منجر می‌شود، و اعیان ثابته اقتضایی‌اند.

این تحلیل، اختیار را چونان گوهری در نفس انسانی می‌داند که از اقتضای الهی سرچشمه می‌گیرد.

رد جبر و تأکید بر اختیار الهی

درس‌گفتار، جبر را با اختیار الهی و انسانی ناسازگار می‌داند. خدا مخلوقات را مانند ناخدایی آزاد آفریده که در دریای وجود، با اراده خود حرکت می‌کنند. صفات مخلوقات، چونان ظهورات صفات الهی‌اند، و جبر، این ظهور را محدود می‌سازد.

درنگ: جبر با اختیار الهی و ظهور اراده آزاد مخلوقات ناسازگار است، و خدا مخلوقات را مانند ناخدایی آزاد آفریده است.

این تشبیه، مخلوقات را چونان کشتی‌هایی در اقیانوس الهی تصویر می‌کند که با بادبان اراده، به سوی مقصد می‌روند.

جبر به‌عنوان بحث سیاسی

درس‌گفتار، جبر را نه فلسفی، بلکه سیاسی می‌داند که توسط خلفای اموی و عباسی برای توجیه ظلم و ستم ترویج شد. این دیدگاه، جبر را چونان زنجیری می‌داند که برای اسارت اراده انسانی و توجیه بی‌عدالتی‌های سیاسی به کار گرفته شده است.

درنگ: جبر، بحثی سیاسی است که توسط خلفای اموی و عباسی برای توجیه ظلم ترویج شد، نه فلسفی.

این نقد، ریشه‌های تاریخی جبر را آشکار ساخته و آن را از سپهر فلسفه و عرفان دور می‌کند.

اختیار حتی در غیرعاقل

درس‌گفتار، با تشبیهی طنزآمیز، حتی خورشید را در نور دادن آزاد می‌داند، گویی که از نور دادن لذت می‌برد. این دیدگاه، اختیار را به‌عنوان ظهور کمالات الهی در همه موجودات، حتی غیرعاقل، تبیین می‌کند.

درنگ: حتی خورشید در نور دادن آزاد است، و اختیار، ظهور کمالات الهی در همه موجودات است.

این تمثیل، اختیار را چونان نوری می‌داند که در همه موجودات، از عاقل تا غیرعاقل، می‌درخشد.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم درس‌گفتار، با رد جبر و تأکید بر اختیار الهی و انسانی، حقیقت علم الهی را در پرتو ظهورات وجودی تبیین می‌کند. تمایز اقتضا و عليت، نقد جبر سیاسی، و تشبیه ناخدا و خورشید، این بخش را چونان مشعلی فروزان در برابر تاریکی جبرگرایی قرار می‌دهد.

بخش هفتم: مقایسه و ارزیابی دیدگاه‌ها

نزدیکی معتزله به شیعه

درس‌گفتار، معتزله را در مباحث عقلی به شیعه نزدیک‌تر از اشاعره می‌داند، اما همچنان آن‌ها را ناکافی می‌شمارد. معتزله، با جدایی از اشاعره به دلیل ضعف‌های فکری آن‌ها، شاخه‌ای مستقل شدند، اما ضعف‌های معرفت‌شناختی آن‌ها مانع از تبیین صحیح علم الهی شد.

درنگ: معتزله در مباحث عقلی به شیعه نزدیک‌تر از اشاعره‌اند، اما به دلیل ضعف‌های معرفت‌شناختی، ناکافی‌اند.

این مقایسه، معتزله را چونان شاخه‌ای از درخت کلام می‌داند که هرچند از اشاعره جدا شد، اما به ثمر کامل نرسید.

نقد اشاعره

اشاعره، به دلیل ضعف در مشاعر و عقل‌گرایی، از معتزله نیز عقب‌ترند. درس‌گفتار، با طنزی فلسفی، اشاعره را به دلیل سخافت عقلانی مورد نقد قرار می‌دهد و آن‌ها را چونان کوزه‌گرانی می‌داند که از کوزه شکسته آب می‌نوشند.

درنگ: اشاعره به دلیل ضعف در مشاعر و عقل‌گرایی، از معتزله عقب‌ترند و سخافت عقلانی دارند.

این نقد، اشاعره را از سپهر فلسفه و کلام عقلانی دور ساخته و برتری معتزله را در عقل‌گرایی نسبی نشان می‌دهد.

برتری اسفار بر فصوص

درس‌گفتار، اسفار ملاصدرا را به دلیل تحقیقات عمیق و روش‌شناسی دقیق، در برخی موارد پیشرفته‌تر از فصوص الحکم می‌داند. فصوص، هرچند دارای مطالب ارزشمند است، اما در بحث علم الهی دچار اشکالاتی است که ملاصدرا آن‌ها را برطرف کرده است.

درنگ: اسفار ملاصدرا، به دلیل تحقیقات عمیق، در برخی موارد از فصوص الحکم پیشرفته‌تر است.

این برتری، حکمت متعالیه را چونان قله‌ای رفیع در برابر تپه‌های عرفان نظری قرار می‌دهد.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم درس‌گفتار، با مقایسه معتزله، اشاعره، و عرفان نظری با حکمت متعالیه، برتری روش‌شناسی ملاصدرا را نشان می‌دهد. نقد ضعف‌های اشاعره و معتزله، و ارزیابی فصوص در برابر اسفار، این بخش را چونان آینه‌ای می‌سازد که حقیقت حکمت متعالیه را منعکس می‌کند.

نتیجه‌گیری: سوی روشنی در حقیقت علم الهی

درس‌گفتار شماره ۲۳۴، چونان مشعلی فروزان در سپهر حکمت متعالیه، حقیقت علم الهی را در پرتو اصالت وجود و ظهورات علمی اسما و صفات تبیین می‌کند. نقد دیدگاه‌های معتزله، به دلیل خلط حمل اولی و شایع و فرض معدومات در عالم ثابتات، و نقد محی‌الدین ابن‌عربی، به دلیل ماهیت‌محوری و جبرگرایی، راه را برای فهمی عمیق‌تر از علم الهی هموار می‌سازد. اعیان ثابته، به‌عنوان وجودات علمی و ظهورات اسما و صفات، از تصور ماهیت‌های معدومه رها شده و در وحدت عالم اسما جای می‌گیرند. رد جبر و تأکید بر اختیار الهی و انسانی، این درس‌گفتار را به دعوتی برای بازنگری در فلسفه و کلام سنتی تبدیل می‌کند. تمثیلات قنات، انگشت، ناخدا، و خورشید، این حقایق را چونان ستارگانی در آسمان فلسفه می‌درخشاند.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

با نظارت صادق خادمی