متن درس
تبیین فلسفی علم اجمالی الهی: نقد و تحلیل آرای ملاصدرا، حاجی سبزواری و علامه طباطبایی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۵۱)
دیباچه
بحث علم اجمالی خداوند به مخلوقات، یکی از مسائل بنیادین فلسفه اسلامی است که در پیچ و خم استدلالهای منطقی و فلسفی، چالشهایی عمیق را پیش روی فیلسوفان قرار داده است. این نوشتار، برگرفته از درسگفتار شماره ۲۵۱ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی آرای ملاصدرا، حاجی سبزواری و علامه طباطبایی در این موضوع پرداخته و با نگاهی نقادانه و علمی، اشکالات منطقی و مفهومی این آراء را تحلیل میکند.
بخش نخست: طرح مسئله علم اجمالی الهی
اهمیت و جایگاه مسئله
علم اجمالی خداوند به مخلوقات، به معنای آگاهی کلی و غیرتفصیلی به موجودات پیش از خلقت، یکی از مسائل محوری در فلسفه اسلامی است که با وحدت و بساطت ذات الهی پیوندی عمیق دارد. این موضوع، چونان دریایی ژرف است که فیلسوفان اسلامی، از جمله ملاصدرا، حاجی سبزواری و علامه طباطبایی، در آن غواصی کردهاند تا گوهر حقیقت را از اعماق آن استخراج کنند. چالش اصلی این بحث، تبیین چگونگی علم خداوند به کثرات مخلوقات در عین وحدت و بساطت ذات اوست. این مسئله، نهتنها به شناختشناسی فلسفی، بلکه به الهیات و متافیزیک اسلامی نیز گره خورده است.
درنگ: علم اجمالی الهی، به دلیل پیوند با بساطت ذات خداوند، یکی از پیچیدهترین مسائل فلسفه اسلامی است که نیازمند استدلالهای منطقی و فلسفی دقیق است.
تعریف علم اجمالی و تمایز آن با علم تفصیلی
علم اجمالی، در مقابل علم تفصیلی، به آگاهی کلی به موجودات بدون تفکیک جزئیات آنها اشاره دارد. این مفهوم، در فلسفه اسلامی، بهویژه در بحث صفات الهی، از اهمیت ویژهای برخوردار است، زیرا باید با اصل وحدت ذات الهی سازگار باشد. علم اجمالی، چونان نوری است که کلیت هستی را روشن میکند، اما جزئیات را در پرده ابهام نگاه میدارد، در حالی که علم تفصیلی، هر جزء را با وضوحی بیمانند آشکار میسازد.
درنگ: تمایز علم اجمالی و تفصیلی، در قلب بحث علم الهی قرار دارد و تبیین آن، کلید فهم رابطه ذات الهی با کثرات مخلوقات است.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، به معرفی مسئله علم اجمالی الهی و اهمیت آن در فلسفه اسلامی پرداخت. با تأکید بر پیوند این موضوع با بساطت ذات الهی، مشخص شد که تبیین علم اجمالی، نیازمند استدلالهایی است که وحدت ذات را با کثرت مخلوقات هماهنگ سازد. این مسئله، چونان پلی است که شناختشناسی را به متافیزیک متصل میکند و زمینهساز بررسی آرای فیلسوفان بزرگ در بخشهای بعدی است.
بخش دوم: استدلالهای ملاصدرا و نقدهای او
استدلال اول اجمالیون به نقل از ملاصدرا
ملاصدرا از قول اجمالیون استدلالی را نقل میکند که در قالب قیاس منطقی چنین صورتبندی شده است: «الواجب لما کان عالماً بذاته و ذاته مبدأ لصدور جمیع الأشیاء فیجب أن یکون عالماً بجمیعها». به عبارت دیگر، واجبالوجود چون به ذات خویش عالم است و ذاتش مبدأ صدور همه اشیاء است، پس باید به همه آنها عالم باشد. این قیاس، صغری را در علم واجب به ذاتش و کبری را در مبدأ بودن ذات برای صدور اشیاء قرار داده و نتیجه میگیرد که واجب به همه مخلوقات عالم است.
درنگ: استدلال اول اجمالیون، با تکیه بر علم واجب به ذات و مبدأ بودن ذات، میکوشد علم الهی به مخلوقات را اثبات کند، اما ساختار منطقی آن مورد نقد قرار گرفته است.
اشکال ملاصدرا بر استدلال اول
ملاصدرا این قیاس را به دلیل عدم تکرار حد وسط ناقص میداند. در صغری، حد وسط «عالم بذاته» و در کبری «ذاته مبدأ لصدور» است. این دو مفهوم، یکسان نیستند و قیاس را از اعتبار ساقط میکنند. او پیشنهاد میدهد که با انعکاس موجبه کلیه، قیاس اصلاح شود: «کل مبدأ لصدور عالم به». اما این انعکاس، خود نیازمند قیاسی دیگر است که اثبات کند هر مبدأ صدور، عالم به معلولات خود است. این نقد، چونان تیغی است که پردههای ابهام را میدرد و ضعف منطقی قیاس را آشکار میسازد.
درنگ: عدم تکرار حد وسط در قیاس اول، آن را از اعتبار منطقی ساقط کرده و انعکاس پیشنهادی ملاصدرا نیز نیازمند استدلال مستقلی است.
استدلال دوم اجمالیون به نقل از ملاصدرا
ملاصدرا استدلال دومی را از اجمالیون نقل میکند که میفرماید: «علمه بالأشیاء منطوی فی علمه بذاته»، یعنی علم خداوند به اشیاء، در علم او به ذاتش منطوی است. این استدلال، با این مقدمات شکل میگیرد: علم خداوند به ذاتش، همان ذات اوست؛ ذات او علت همه موجودات است؛ بنابراین، علم او به مخلوقات، در ذاتش منطوی است. اما این قیاس، به دلیل تکرار غیرضروری برخی مقدمات، آشفتگی دارد.
درنگ: استدلال دوم، با تأکید بر منطوی بودن علم به اشیاء در علم به ذات، میکوشد علم اجمالی را اثبات کند، اما تکرار مقدمات، آن را آشفته ساخته است.
اشکال در صورت قیاس دوم
ملاصدرا اشاره میکند که تکرار عباراتی مانند «علمه بالأشیاء منطوی فی علمه بذاته» و «علمه بما عدا منطوی فی ذاته»، قیاس را از صورت منطقی خارج کرده است. این تکرارها، چونان شاخههای زائد یک درخت، قیاس را از انسجام محروم کردهاند. نتیجه این قیاس، به جای اثبات علم به مخلوقات، علّیت علم الهی نسبت به مخلوقات را نشان میدهد که با هدف اولیه همخوانی ندارد.
درنگ: تکرار غیرضروری مقدمات در قیاس دوم، آن را از انسجام منطقی محروم کرده و نتیجهگیری را به سمت علّیت علم سوق داده است.
ابهام در هدف استدلال دوم
یکی از چالشهای اساسی قیاس دوم، ابهام در هدف آن است. آیا این قیاس میخواهد علم خداوند به مخلوقات را اثبات کند یا علّیت علم الهی نسبت به مخلوقات را؟ این دو هدف، چونان دو مسیر متفاوتاند که قیاس، در میانه راه، میان آنها سرگردان مانده است. نتیجه قیاس، علّیت علم را نشان میدهد، نه علم اجمالی به مخلوقات.
درنگ: ابهام در هدف قیاس دوم، میان اثبات علم یا علّیت، آن را از دستیابی به نتیجه مطلوب بازمیدارد.
نیاز به قیاس جدید
برای اثبات علم خداوند به مخلوقات، نیاز به قیاسی دیگر است که نشان دهد علتی که عالم است، نمیتواند نسبت به معلول خود بیعلم باشد. این قیاس، چونان کلیدی است که قفل معمای علم اجمالی را میگشاید، اما نیازمند مقدمات جدیدی است که در استدلالهای پیشین ارائه نشدهاند.
درنگ: اثبات علم الهی به مخلوقات، نیازمند قیاسی است که رابطه علّیت و علم را بهصراحت تبیین کند.
نقد ملاصدرا بر علم فعلی
ملاصدرا میفرماید حتی اگر فرض کنیم علم خداوند فعلی است، یعنی همراه با تحقق مخلوقات، باز هم تبیین آن دشوار است: «لم یقدروا علی بیانه». او معتقد است علم فعلی، با علم منطوی در ذات (علم اجمالی) سازگار نیست، زیرا علم اجمالی به علم پیش از خلقت اشاره دارد، در حالی که علم فعلی، با تحقق خارجی اشیاء پیوند دارد.
درنگ: تناقض میان علم فعلی و علم اجمالی، ضعف استدلالهای ارائهشده را آشکار میسازد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، به بررسی دو استدلال نقلشده توسط ملاصدرا از اجمالیون و نقدهای او بر آنها پرداخت. استدلال اول، به دلیل عدم تکرار حد وسط، و استدلال دوم، به دلیل تکرار غیرضروری مقدمات و ابهام در هدف، از اعتبار منطقی برخوردار نیستند. این نقدها، نشاندهنده عمق نگاه ملاصدرا به مسائل منطقی و فلسفی است، اما ناتوانی این استدلالها در اثبات علم اجمالی، راه را برای بررسی آرای دیگر فیلسوفان هموار میسازد.
بخش سوم: نقد حاجی سبزواری و علامه طباطبایی
استدلال حاجی سبزواری
مرحوم حاجی سبزواری استدلالی ارائه کرده که میفرماید: «کل مبدأ تمیز الشیء علم به». او معتقد است ذات الهی، مبدأ تمیز اشیاء است و بنابراین، باید به آنها عالم باشد. اما این استدلال، به دلیل تفاوت ماهوی میان مفاهیم تمیز، مبدأ صدور و علم، مورد نقد قرار گرفته است.
درنگ: استدلال حاجی سبزواری، با معرفی مفهوم تمیز، میکوشد قیاس اجمالیون را اصلاح کند، اما تفاوت ماهوی تمیز با علم و مبدأ صدور، آن را ناکام میگذارد.
تفاوت تمیز، مبدأ صدور و علم
تمیز، به معنای تمایز و جداسازی میان موجودات، نیازمند تعدد است، در حالی که علم میتواند به یک شیء واحد نیز تعلق گیرد. مبدأ صدور، به علّیت خلقت اشاره دارد و لزوماً با علم همراه نیست. این تفاوتها، چونان دیوارهایی هستند که قیاس حاجی را از استحکام محروم میکنند.
درنگ: تفاوت ماهوی میان تمیز، مبدأ صدور و علم، قیاس حاجی سبزواری را از اعتبار منطقی ساقط میکند.
نقد علامه طباطبایی بر استدلال حاجی
علامه طباطبایی، استدلال حاجی را تکرار استدلال اجمالیون میداند و میفرماید فرض «مبدأ تمیز عالم است» نیازمند دلیل است. او تأکید میکند که تمیز، با علم و مبدأ صدور متفاوت است و نمیتوان این مفاهیم را در یک قیاس واحد ترکیب کرد.
درنگ: نقد علامه بر استدلال حاجی، بر تفاوت مفهومی تمیز با علم و مبدأ صدور تأکید دارد و نیازمندی به دلیل برای فرض مبدأ تمیز را برجسته میسازد.
نقد علامه بر تفسیر ملاصدرا
علامه معتقد است که ملاصدرا دو استدلال متمایز را به اشتباه یکی پنداشته است. او میفرماید استدلال اول، بر مبدأ صدور تمرکز دارد، در حالی که استدلال دوم، بر رابطه علم و ذات الهی تأکید میکند. این تمایز، چونان خطی است که دو مسیر متفاوت را از هم جدا میسازد.
درنگ: علامه با تأکید بر تفاوت ماهوی دو استدلال ملاصدرا، تفسیر او را مبنی بر یکی بودن آنها نقد میکند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، به بررسی استدلال حاجی سبزواری و نقدهای علامه طباطبایی بر آن و همچنین تفسیر ملاصدرا پرداخت. تفاوتهای مفهومی میان تمیز، مبدأ صدور و علم، قیاس حاجی را ناکارآمد ساخته و نقد علامه بر تفسیر ملاصدرا، عمق اختلافات میان این آراء را نشان میدهد. این بررسیها، زمینه را برای بازاندیشی در تبیین علم اجمالی فراهم میآورد.
بخش چهارم: نقد فلسفی مفهوم علم و صورت
نقد مفهوم سنتی علم
درسگفتار، مفهوم سنتی علم را که آن را صورتی از معلوم در ذهن میداند، مورد نقد قرار داده و تأکید میکند که علم، حقیقتی مجرد و معنایی است. این دیدگاه، علم را از مفاهیم مادی مانند صور ذهنی یا مثالی مبرا میداند و آن را چونان نوری میبیند که بدون نیاز به ظرف مادی، حقیقت را آشکار میسازد.
درنگ: علم، به عنوان حقیقتی مجرد، نیازی به صورت ذهنی یا مادی ندارد و با نظریه علم حضوری همخوانی دارد.
تفاوت علم حضوری و حصولی
تفاوت میان علم حضوری و حصولی، در قرب و بعد معنایی نهفته است. همه علوم، در اصل حضوریاند و علم حصولی، تنها به دلیل دوری معنایی از علم حضوری متمایز میشود. این دیدگاه، چونان آینهای است که حقیقت علم را به عنوان انکشاف نفس نمایان میسازد.
درنگ: علم حضوری و حصولی، در درجه انکشاف نفس تفاوت دارند و همه علوم، در نهایت، حضوریاند.
نقد مفهوم صور مثالی
درسگفتار، با رد وجود صور مثالی در نفس، تأکید میکند که علم، حقیقتی تجردی است و نیازی به صور ذهنی ندارد. این دیدگاه، تصور سنتی از علم را که آن را به صورتهای مادی یا ذهنی وابسته میداند، به چالش میکشد و علم را چونان جریانی معنوی میبیند که از ماده و صورت مبراست.
درنگ: رد صور مثالی، علم را به عنوان حقیقتی تجردی و غیرمادی تبیین میکند که با ماده و صورت بینیاز است.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد مفهوم سنتی علم و تأکید بر تجرد آن، چارچوب جدیدی را برای فهم علم الهی ارائه کرد. علم، به عنوان حقیقتی حضوری و غیرمادی، از صور ذهنی و مثالی مبراست و این دیدگاه، راه را برای تبیین علم اجمالی الهی هموار میسازد.
بخش پنجم: روح، تجرد و ارتباط با حقایق ربوبی
تجرد روح و استقلال از ماده
روح، به عنوان حقیقتی مجرد، در ماده محصور نیست و نیازی به ظرف مادی ندارد. درسگفتار، روح را چونان جوهری میبیند که بر بدن حاکم است و از هرگونه صورت مادی مبراست. این دیدگاه، با رد تفسیرهای مادیگرایانه، روح را حقیقتی الهی و غیرمادی معرفی میکند.
درنگ: روح، به عنوان حقیقتی مجرد، از ماده و صورت مادی مستقل است و بر بدن حاکم است.
نقد مفهوم نفخ صور
مفهوم نفخ صور، در درسگفتار به معنای دمیدن مادی تفسیر نشده، بلکه ظهوری معنوی و رحمانی دانسته شده است. نفخ صور، چونان نسیمی است که میل به آخرت را در موجودات برمیانگیزد و نه عملی مادی. این تبیین، با استناد به آیه قرآن کریم «فَإِذَا [مطلب حذف شد] : «پس چون در صور دمیده شود»)، معنای تجردی این مفهوم را برجسته میسازد.
درنگ: نفخ صور، ظهوری معنوی است که میل به آخرت را در موجودات ایجاد میکند، نه عملی مادی.
ارتباط انسان با حقایق ربوبی
انسان، به دلیل دارا بودن روح مجرد، قادر است با حقایق ربوبی ارتباط برقرار کند. این ارتباط، از طریق انکشاف نفس و انقطاع از مادیات ممکن میشود و انسان را به مرتبهای میرساند که عالم به همه هستی است. این دیدگاه، انسان را چونان پلی میبیند که زمین را به آسمان متصل میکند.
درنگ: انسان، از طریق تجرد روح و انکشاف نفس، میتواند با حقایق ربوبی ارتباط برقرار کند و به مقام عالم به همه هستی نائل شود.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تأکید بر تجرد روح و استقلال آن از ماده، چارچوبی نوین برای فهم ارتباط انسان با حقایق الهی ارائه کرد. نقد مفهوم نفخ صور و تبیین آن به عنوان ظهوری معنوی، همراه با تأکید بر قابلیت انسان برای اتصال به حقایق ربوبی، عمق دیدگاه فلسفی درسگفتار را نشان میدهد.
نتیجهگیری نهایی
تحلیل علم اجمالی خداوند به مخلوقات، یکی از پیچیدهترین مسائل فلسفه اسلامی است که در درسگفتار استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با دقتی عمیق بررسی شده است. استدلالهای ملاصدرا، حاجی سبزواری و علامه طباطبایی، هرچند از منظر فلسفی و منطقی قابل تأملاند، اما به دلیل اشکالات قیاسی و مفهومی، نتوانستهاند این علم را بهصورت معتبر اثبات کنند. اشکالات اصلی شامل عدم تکرار حد وسط در قیاس اول، تکرار غیرضروری مقدمات در قیاس دوم، تفاوت ماهوی مفاهیم تمیز، مبدأ صدور و علم، و ابهام در هدف استدلالها است. با این حال، درسگفتار با ارائه دیدگاهی تجردی به علم، روح و حقایق الهی، چارچوبی نوین پیشنهاد میکند که علم را حقیقتی مجرد و غیرمادی میداند و از مفاهیم مادی مانند صور ذهنی مبرا میسازد. این دیدگاه، با تأکید بر علم حضوری و تجرد روح، انسان را موجودی معرفی میکند که میتواند از طریق انکشاف نفس، با حقایق ربوبی ارتباط برقرار کند. این بحث، چونان گوهری در صدف فلسفه اسلامی، راه را برای پژوهشهای عمیقتر در شناختشناسی و الهیات هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی