در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 261

متن درس




شناخت‌شناسی علم الهی و مادّیات: نقد شبهات ملاصدرا در فلسفه اسلامی

شناخت‌شناسی علم الهی و مادّیات: نقد شبهات ملاصدرا در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۲۶۱)

مقدمه: کاوش در حقیقت علم الهی و نسبت آن با مادّیات

بحث از علم الهی و چگونگی تعلق آن به مادّیات، از جمله مسائل بنیادین و ژرف فلسفه اسلامی است که در درس‌گفتار شماره ۲۶۱ از مجموعه درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، ارائه‌شده در تاریخ ۵ بهمن ۱۳۷۹، مورد کاوش قرار گرفته است. این درس‌گفتار، با تمرکز بر شبهه‌های چهارم و پنجم ملاصدرا در باب علم الهی، به نقد دیدگاه وی می‌پردازد که علم را به تجرد عالم و معلوم وابسته می‌داند و امکان تعلق علم الهی به مادّیات را به چالش می‌کشد. در این نوشتار، با رویکردی نوین، علم به‌عنوان انکشاف و ظهور ذاتی تعریف شده و مادّیات به‌مثابه تجلیات این علم تبیین گردیده‌اند.

بخش اول: شبهات ملاصدرا در باب علم الهی و مادّیات

شبهه‌های چهارم و پنجم: تجرد عالم و معلوم

ملاصدرا، در چارچوب حکمت متعالیه، علم را مقوله‌ای مجرد می‌داند که تنها به عالم و معلوم مجرد تعلق می‌گیرد. به باور وی، ماده نمی‌تواند عالم یا معلوم واقع شود، زیرا تجرد شرط لازم برای علم است. این دیدگاه، ریشه در فلسفه سینوی دارد که علم را به صور ذهنی مجرد وابسته می‌داند، اما ملاصدرا با نظریه اتحاد عاقل و معقول، این دیدگاه را تکمیل می‌کند.

درنگ: ملاصدرا علم را به تجرد عالم و معلوم وابسته می‌داند و معتقد است که ماده نمی‌تواند عالم یا معلوم واقع شود، زیرا فاقد تجرد است.

این شبهه، چونان دیواری استوار که راه علم الهی به مادّیات را سد می‌کند، بر تفاوت سنخی میان تجرد و مادیت تأکید دارد و چالش اصلی درس‌گفتار را شکل می‌دهد.

نقد وابستگی علم به تجرد

دیدگاه ملاصدرا، که علم را به تجرد محدود می‌کند، مورد نقد قرار گرفته است. علم، به‌مثابه انکشاف و ظهور ذاتی، مفهومی گسترده است که می‌تواند در مراتب گوناگون، از علم الهی گرفته تا شعور موجودات مادّی، ظهور یابد. این انکشاف، نیازی به تجرد ندارد و می‌تواند در ظرف مادّیات نیز تحقق یابد.

درنگ: علم، به‌سان نوری که در همه مراتب هستی ساری است، به تجرد وابسته نیست و به‌صورت انکشاف ذاتی در مجردات و مادّیات ظهور می‌یابد.

این نقد، چونان کلیدی که قفل محدودیت‌های تجرد را می‌گشاید، علم را از انحصار مجردات آزاد می‌سازد و راه را برای فهمی جامع‌تر از علم الهی هموار می‌کند.

تمایز علم اکتسابی و علم ذاتی

علم به دو نوع اکتسابی و ذاتی تقسیم می‌شود. علم اکتسابی، که در انسان‌ها نمود دارد، وابسته به نفس، اراده، اختیار و زمان است. این علم، چونان جویباری که در بستر زمان جاری می‌شود، متغیر و مقید است. در مقابل، علم ذاتی، مانند علم الهی، از قیود زمان و مکان مبراست و به‌صورت حضوری تحقق می‌یابد.

درنگ: علم اکتسابی، چونان جریانی متغیر در ظرف زمان، به قوای انسانی وابسته است، اما علم ذاتی، مانند علم الهی، چونان نوری بی‌کران، از قیود مبراست.

این تمایز، چونان خطی که مرز میان علم محدود انسانی و علم نامتناهی الهی را ترسیم می‌کند، بر تفاوت در نحوه تحقق علم دلالت دارد.

جمع‌بندی بخش اول

شبهه‌های چهارم و پنجم ملاصدرا، علم را به تجرد عالم و معلوم وابسته می‌دانند و امکان تعلق علم به مادّیات را نفی می‌کنند. نقد این دیدگاه، با تعریف علم به‌مثابه انکشاف ذاتی، محدودیت تجرد را برمی‌دارد و علم را در مراتب مختلف وجود، از الهی تا انسانی، قابل تحقق می‌داند. تمایز میان علم اکتسابی و ذاتی، چارچوبی برای فهم این مراتب فراهم می‌آورد.

بخش دوم: علم الهی و مادّیات: چالش‌ها و پاسخ‌ها

پرسش از علم الهی به مادّیات

پرسش بنیادین این است که خداوند، به‌عنوان موجودی مجرد، چگونه به مادّیات علم دارد؟ همچنین، مجردات، مانند عقول و نفوس، و انسان‌ها چگونه مادّیات را می‌شناسند؟ این پرسش، به تفاوت سنخی میان عالم مجرد و معلوم مادّی اشاره دارد.

درنگ: پرسش از چگونگی علم الهی به مادّیات، چونان دریچه‌ای به سوی فهم نسبت میان تجرد و مادیت، چالش اصلی شناخت‌شناسی الهی را تشکیل می‌دهد.

این پرسش، چونان پلی که از فلسفه مشائی به حکمت متعالیه و فراتر از آن امتداد می‌یابد، نیازمند تبیینی است که تفاوت سنخی را برطرف سازد.

عالمیت و معلومیت ماده

ماده، نه‌تنها به‌عنوان معلوم، بلکه به‌عنوان عالم نیز مورد توجه است. پرسش این است که ماده چگونه خود را می‌شناسد و چگونه به‌عنوان معلوم شناخته می‌شود؟ عالمیت ماده، به معنای شعور ذاتی آن، و معلومیت ماده، به معنای قابلیت شناخته شدن توسط عالم، دو جنبه مکمل‌اند که در چارچوب ظهورات علم بررسی می‌شوند.

درنگ: ماده، چونان آیینه‌ای که نور علم را بازمی‌تاباند، هم عالم است به قدر شعور ذاتی‌اش و هم معلوم است به قدر ظهور در علم الهی.

این دیدگاه، چونان جریانی زلال که در مراتب وجود جاری است، ماده را از انفعال محض به سوی فعلیت شعوری هدایت می‌کند.

مقایسه علم الهی با قدرت و اراده الهی

اگر قدرت و اراده الهی به مادّیات تعلق می‌گیرند، چرا علم الهی نتواند به مادّیات تعلق گیرد؟ قدرت الهی، مادّیات را خلق می‌کند و اراده الهی، آن‌ها را مراد قرار می‌دهد. علم الهی نیز، به‌عنوان صفتی هم‌سنخ با قدرت و اراده، می‌تواند مادّیات را در بر گیرد.

درنگ: علم الهی، چونان نوری که با قدرت و اراده الهی هم‌جهت است، به مادّیات تعلق می‌گیرد، زیرا همه صفات الهی، مجرد و متحد در ذات‌اند.

این استدلال، چونان تیغی که پرده‌های تمایز میان صفات الهی را می‌درد، بر وحدت صفات الهی تأکید دارد.

احاطه الهی و تعلق علم به مادّیات

قرآن کریم در آیه وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ [مطلب حذف شد] : «و او به هر چیز احاطه دارد»، بر شمول علم، قدرت و اراده الهی بر همه موجودات، اعم از مجرد و مادّی، تأکید دارد. اگر مخلوق خدا مادّی است، معلوم خدا نیز می‌تواند مادّی باشد.

درنگ: آیه وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ، چونان نوری که همه مراتب هستی را در بر می‌گیرد، بر احاطه علم الهی به مادّیات دلالت دارد.

این آیه، چونان سندی الهی، امکان تعلق علم الهی به مادّیات را تأیید می‌کند و شبهه ملاصدرا را برطرف می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

چگونگی تعلق علم الهی به مادّیات، پرسشی بنیادین است که با استناد به وحدت صفات الهی و احاطه الهی بر همه موجودات پاسخ داده می‌شود. ماده، هم عالم است به قدر شعور ذاتی‌اش و هم معلوم است به قدر ظهور در علم الهی. مقایسه علم با قدرت و اراده الهی، بر امکان تعلق علم به مادّیات تأکید دارد و آیه قرآنی، این امکان را تأیید می‌کند.

بخش سوم: ظهورات علم الهی و وحدت وجود

مادّیات به‌مثابه ظهورات علم الهی

مادّیات، ظهورات علم الهی‌اند و علم الهی، از طریق خود علم، نه از طریق مادّیات، به آن‌ها تعلق می‌گیرد. مادّیات، برای ظهور، به علم الهی وابسته‌اند، نه بالعکس.

درنگ: مادّیات، چونان سایه‌هایی که از نور علم الهی پدید می‌آیند، ظهورات این علم‌اند و وجودشان به علم الهی وابسته است.

این دیدگاه، چونان آیینه‌ای که نور علم الهی را در همه مراتب هستی بازمی‌تاباند، با فلسفه وحدت وجود هم‌خوانی دارد.

ظهور مادّیات به‌واسطه اراده و قدرت الهی

مشابه علم، اراده و قدرت الهی نیز علل ذاتی ظهور مادّیات‌اند. مادّیات، برای تحقق، به اراده و قدرت الهی وابسته‌اند و این صفات، چونان چشمه‌هایی زلال، مادّیات را به وجود می‌آورند.

درنگ: اراده و قدرت الهی، چونان جریانی که مادّیات را به هستی می‌رساند، با علم الهی در خلقت و ظهور مادّیات هم‌سو هستند.

این هم‌سویی، چونان رشته‌ای که صفات الهی را به هم پیوند می‌دهد، وحدت ذاتی صفات را نشان می‌دهد.

وحدت ظهور در مجردات و مادّیات

ظهور علم الهی، چه در قالب مجردات (مانند ملائکه) و چه در قالب مادّیات (مانند کوه)، یکسان است. هر دو، ظهورات علم الهی‌اند و تفاوتشان در مراتب ظهور است، نه در ماهیت.

درنگ: مجردات و مادّیات، چونان دو شاخه از یک درخت، هر دو ظهورات علم الهی‌اند و تفاوتشان در مراتب ظهور است، نه در اصل ظهور.

این وحدت، چونان گوهری که کثرت مراتب را در خود حل می‌کند، بر وحدت وجود تأکید دارد.

معلوم به‌مثابه ظهور علم

معلوم، ظهور علم است، نه متعلق مستقل از آن. علم الهی، خود معلوم است و مادّیات، تجلیات این علم‌اند، نه اشیاء خارجی که علم به آن‌ها تعلق گیرد.

درنگ: معلوم، چونان جلوه‌ای از نور علم الهی، در ذات علم مندمج است و نیازی به متعلقات خارجی ندارد.

این دیدگاه، چونان نوری که تاریکی‌های نظریه متعلقات علم را می‌زداید، علم را به انکشاف ذاتی تعریف می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

مادّیات، ظهورات علم، اراده و قدرت الهی‌اند و وجودشان به این صفات وابسته است. وحدت ظهور در مجردات و مادّیات، بر یکسانی ماهیت ظهور در همه مراتب وجود دلالت دارد. معلوم، به‌عنوان تجلی علم، نیازی به متعلقات خارجی ندارد و این دیدگاه، با فلسفه وحدت وجود هم‌خوانی دارد.

بخش چهارم: شعور و حیات در موجودات مادّی

انکشاف به‌مثابه جوهره علم

علم، انکشاف و انبساط است که در ظرف مجردات و مادّیات به‌صورت واحد ظهور می‌یابد. علم اکتسابی انسان، تنها یک مرتبه از این انکشاف است، در حالی که علم الهی، انکشاف ذاتی و نامتناهی است.

درنگ: علم، چونان جریانی زلال که در همه مراتب هستی ساری است، به‌صورت انکشاف ذاتی ظهور می‌یابد و از محدودیت‌های صوری آزاد است.

این تعریف، چونان کلیدی که درهای فهم علم را می‌گشاید، علم را از انحصار تجرد و صور حصولی رها می‌سازد.

وجود، حیات و شعور

وجود، به‌مثابه ظهور، با حیات همراه است و حیات، خود علم و شعور است. هیچ موجودی بدون شعور نیست، زیرا وجود، ذاتاً ظهور و حیات است.

درنگ: وجود، چونان نوری که حیات و شعور را در خود دارد، همه موجودات را به قدر مرتبه وجودشان برخوردار از شعور می‌سازد.

این دیدگاه، چونان پلی که وجود را به شعور پیوند می‌دهد، بر حضور علم در همه مراتب هستی تأکید دارد.

شعور موجودات مادّی

موجودات مادّی، مانند سنگ، به قدر وجودشان، حیات، شعور و علم دارند. این شعور، ذاتی و متناسب با مرتبه وجودی آن‌هاست، نه اکتسابی یا صوری.

درنگ: موجودات مادّی، چونان سنگ، به قدر وجودشان، چونان شعله‌ای کوچک از نور حیات، شعور ذاتی دارند که نیازی به تجرد ندارد.

این شعور، چونان جریانی که در عمق وجود مادّیات جاری است، آن‌ها را از انفعال محض به سوی فعلیت شعوری هدایت می‌کند.

استناد به آیات تسبیح و سجده

قرآن کریم در آیات يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي [مطلب حذف شد] : «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، خدا را تسبیح می‌گویند»، و يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي [مطلب حذف شد] : «و هر که در آسمان‌ها و هر که در زمین است، برای او سجده می‌کند»، بر حیات و شعور ذاتی همه موجودات تأکید دارد.

درنگ: آیات تسبیح و سجده، چونان گواهانی الهی، بر حیات و شعور ذاتی همه موجودات، از سنگ تا انسان، دلالت دارند.

این آیات، چونان نوری که تاریکی‌های جهل را می‌زداید، علم و شعور را به همه مراتب وجود تعمیم می‌دهند.

تفاوت مراتب شعور

شعور موجودات، متناسب با مراتب وجود و حیات آن‌هاست. سنگ، انسان و سایر موجودات، به قدر حیاتشان شعور دارند، اما این شعور، ذاتی است، نه صوری یا اکتسابی.

درنگ: شعور موجودات، چونان شاخه‌هایی با درجات گوناگون از درخت وجود، متناسب با مرتبه حیاتشان متفاوت است.

این تفاوت، چونان تنوع رنگ‌ها در یک نقاشی، بر غنای مراتب وجود تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

علم، به‌مثابه انکشاف ذاتی، در همه مراتب وجود ظهور می‌یابد و موجودات مادّی، به قدر وجودشان، از حیات و شعور برخوردارند. آیات تسبیح و سجده، این شعور ذاتی را تأیید می‌کنند و تفاوت مراتب شعور، ناشی از تفاوت مراتب وجود است.

بخش پنجم: نقد فلسفه‌های سنتی و بازتعریف علم

مثال اکل و شرب در گیاهان

گیاهان، بدون نیاز به اندام‌های جسمانی مانند معده یا روده، از خاک تغذیه می‌کنند. این فرآیند، نشانه حیات و شعور ذاتی آن‌هاست که نیازی به تجرد یا صور حصولی ندارد.

درنگ: گیاهان، چونان موجوداتی که بی‌صدا از خاک می‌نوشند، حیات و شعور ذاتی دارند که نیازی به ابزارهای جسمانی ندارد.

این مثال، چونان آیینه‌ای که فعالیت ذاتی موجودات را بازمی‌تاباند، بر امکان شعور بدون تجرد تأکید دارد.

رد ضرورت تجرد برای علم و شعور

ضرورت تجرد برای عالم یا معلوم بودن، رد می‌شود. ماده، همان‌گونه که مقدور و مراد است، می‌تواند عالم و معلوم باشد.

درنگ: ماده، چونان موجودی که در برابر قدرت و اراده الهی مقدور و مراد است، می‌تواند عالم و معلوم باشد، بدون نیاز به تجرد.

این دیدگاه، چونان تیغی که پرده‌های محدودیت تجرد را می‌درد، علم و شعور را به همه مراتب وجود تعمیم می‌دهد.

نقد صور حصولی در فلسفه سینوی و صدرایی

نظریه صور حصولی در فلسفه ابن‌سینا و ملاصدرا، که علم را به صور ذهنی وابسته می‌داند، نقد می‌شود. علم، نیازی به صور حصولی ندارد و معلوم، ظهور علم است، نه صورت ذهنی.

درنگ: علم، چونان نوری که بی‌واسطه می‌تابد، نیازی به صور حصولی ندارد و معلوم، تجلی ذاتی علم است.

این نقد، چونان جریانی که موانع صوری را از مسیر علم می‌زداید، علم را به انکشاف ذاتی بازمی‌گرداند.

نقد دیدگاه اشراقی در باب متعلقات علم

دیدگاه اشراقی، که معلوم را متعلق علم می‌داند، نیز نقد می‌شود. معلوم، ظهور علم است و نیازی به متعلقات خارجی ندارد.

درنگ: معلوم، چونان جلوه‌ای از نور علم، در ذات علم مندمج است و نیازی به رابطه عارضی با متعلقات خارجی ندارد.

این نقد، چونان پلی که از فلسفه اشراقی به وحدت وجود گذر می‌کند، علم را از محدودیت‌های متعلقات آزاد می‌سازد.

علم به‌مثابه آفرینش

علم الهی، نوعی آفرینش است. ظهور معلوم، ظهور علم است و این ظهور، همان خلقت است که منافاتی با تعلق به مادّیات ندارد.

درنگ: علم الهی، چونان آفرینشی که معلومات را به هستی می‌رساند، با خلقت هم‌جهت است و مادّیات را در بر می‌گیرد.

این دیدگاه، چونان نوری که علم و خلقت را در هم می‌آمیزد، شبهه ملاصدرا را برطرف می‌سازد.

جمع‌بندی بخش پنجم

نقد فلسفه‌های سنتی، از مشائی تا اشراقی و صدرایی، علم را از محدودیت‌های تجرد، صور حصولی و متعلقات خارجی آزاد می‌سازد. علم، به‌مثابه انکشاف ذاتی و آفرینش، در همه مراتب وجود ظهور می‌یابد و ماده، به‌عنوان عالم و معلوم، در این انکشاف شریک است.

نتیجه‌گیری نهایی

درس‌گفتار شماره ۲۶۱، چونان گوهری در صدف فلسفه اسلامی، به کاوش در شبهه‌های ملاصدرا در باب علم الهی و مادّیات پرداخته است. ملاصدرا، با تأکید بر تجرد عالم و معلوم، امکان تعلق علم الهی به مادّیات را به چالش می‌کشد، اما این دیدگاه، با استناد به وحدت صفات الهی و تعریف علم به‌مثابه انکشاف ذاتی، نقد می‌شود. مادّیات، ظهورات علم، اراده و قدرت الهی‌اند و وجودشان به این صفات وابسته است. آیات قرآنی وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ، يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ و يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ بر احاطه الهی و شعور ذاتی همه موجودات دلالت دارند. علم، به‌عنوان انکشاف و آفرینش، نیازی به تجرد یا صور حصولی ندارد و در همه مراتب وجود، از سنگ تا انسان، ظهور می‌یابد. این درس‌گفتار، با ارائه چارچوبی منسجم و مبتنی بر وحدت وجود، راه را برای فهمی عمیق‌تر از علم الهی و نسبت آن با مادّیات هموار ساخته است.

با نظارت صادق خادمی