در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 276

متن درس





وصول تعین به لا تعین و تبیین وحدت شخصی وجود

وصول تعین به لا تعین و تبیین وحدت شخصی وجود

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۷۶)

دیباچه

مسئله وصول تعین خلقی به لا تعین حقی و مفهوم وحدت شخصی وجود، از ژرف‌ترین مباحث فلسفه و عرفان اسلامی است که در کانون اندیشه‌های فیلسوفان و عارفان بزرگ جای دارد. این موضوع، پرسش‌هایی بنیادین درباره چگونگی اتصال خلق به حق، نقش هویت ساریه، و مراتب توحید در سلوک عارفانه مطرح می‌سازد.

بخش نخست: مبانی وصول تعین به لا تعین

پیوستگی کفر و ایمان با تعین و لا تعین

بحث کفر و ایمان، به‌عنوان مقدمه‌ای برای فهم وصول تعین به لا تعین، از اهمیت بسزایی برخوردار است. کفر و ایمان، دو سویه وجودی‌اند که مراتب و شئون متفاوتی دارند و در نهایت به پرسش بنیادین چگونگی وصول تعین خلقی به لا تعین حقی منتهی می‌شوند. کفر، نمود غفلت از حقیقت است، در حالی که ایمان، توجه به هویت ساریه و معیت قیومیه حق را در خود نهفته دارد. این پیوستگی، مانند پلی است که از ظواهر خلقی به سوی باطن حقی رهنمون می‌شود، و سالک را به تأمل در نسبت میان خلق و حق دعوت می‌کند.

درنگ: کفر و ایمان، مقدمه‌ای برای فهم وصول تعین به لا تعین‌اند؛ کفر، غفلت از حقیقت و ایمان، توجه به هویت ساریه است.

چالش وصول تعین به لا تعین

پرسش محوری این بحث، چگونگی وصول تعین خلقی به لا تعین حقی است. تعین، وصف خلق است که در محدودیت و قید گرفتار است، در حالی که لا تعین، وصف حق است که از هرگونه قید و تحدید آزاد است. چگونه ممکن است خلق، که ذاتاً متعین است، به معرفت حقیقتی دست یابد که ورای هر تعینی است؟ این پرسش، مانند کوششی است برای پل زدن میان کرانه‌های متناهی و بی‌کرانه، که سالک را به تأمل در ماهیت وجود و ظهورات آن وا می‌دارد.

تمایز ظرف حاکى و محکى در لا تعین

لا تعین، در ظرف محکى (مصداق خارجی)، از دسترس ذهن انسانی خارج است، زیرا ذهن، به دلیل محدودیت خود، ناچار به تعین می‌افتد. اما در ظرف حاکى (ذهنی)، حتی لا تعین نیز متعین می‌گردد. این امر، مانند آن است که بی‌کرانگی اقیانوس حقیقت را در کوزه محدود ذهن بخواهیم جای دهیم. در وجود ذهنی، همان‌گونه که معدوم نیز موجود می‌شود، لا تعین نیز به ناچار تعین می‌پذیرد. این تمایز، محدودیت ادراک انسانی را نشان می‌دهد و بر ضرورت هویت ساریه به‌عنوان حلقه اتصال تأکید می‌ورزد.

درنگ: لا تعین در ظرف محکى، مطلق است، اما در ظرف حاکى، به دلیل محدودیت ذهن، متعین می‌گردد.

وجود ذهنی و محدودیت تعین

مشابه وجود ذهنی، که در آن حتی معدوم نیز به‌صورت موجود ادراک می‌شود، لا تعین در ظرف ذهن متعین است. این قیاس، مانند آیینه‌ای است که محدودیت‌های ظرف ذهن را بازتاب می‌دهد. ذهن، به دلیل ماهیت خود، نمی‌تواند حقیقت لا تعین را بدون تعین ادراک کند، و این محدودیت، چالش اصلی سالک در وصول به لا تعین است.

ظهور خلقی و حقی

تعین، ظرف ظهور است، اما ظهور به دو گونه است: خلقی و حقی. ظهور خلقی، در مخلوقات متجلی است، مانند حجر و شجر، و ظهور حقی، در اسماء و صفات الهی، مانند رحمان و رحیم. هر تعینی خلقی نیست، اما هر خلقی متعین است. حق، در اسماء و صفات خود، تعین مفهومی و رتبی دارد، و حتی ذات حق، در قیاس با لا تعین، متعین می‌گردد. این تمایز، مانند نوری است که در آیینه‌های گوناگون بازتاب می‌یابد، اما ذات نور از آیینه‌ها جداست.

درنگ: ظهور یا خلقی است یا حقی؛ هر تعینی خلقی نیست، اما هر خلقی متعین است.

سه‌گانه فیاض، فیض، مستفیض

در فلسفه و عرفان اسلامی، سه عنوان کلیدی فیاض (فاعل)، فیض (فعل)، و مستفیض (قابل) مطرح است. فیاض، مبدأ وجود است؛ فیض، ظهور فیاض؛ و مستفیض، ظهور فیض. فیض، اطلاق دارد، زیرا بی‌حد است، اما به دلیل تعین، مقید است. مستفیض، دو تعین دارد: تعین فیضی و تعین مستفیضی. این سه‌گانه، مانند جریانی است که از سرچشمه فیاض به سوی مستفیض جاری می‌شود و فیض، چونان پلی، این دو را به هم متصل می‌کند.

درنگ: فیاض، فیض، و مستفیض، چارچوب فلسفی وصول را تشکیل می‌دهند؛ فیض، واسطه فیاض و مستفیض است.

تقید و اطلاق فیض

فیض، به دلیل ماهیت خود، هم اطلاق دارد (زیرا بی‌حد است) و هم تقید (زیرا متعین است). مستفیض، دو تقید دارد: تقید فیضی و تقید مستفیضی. این تمایز، مانند نوری است که در ظرف‌های گوناگون، گاه درخشنده و گاه محدود، جلوه‌گر می‌شود. اطلاق فیض، آن را به حق متصل می‌کند، اما تقید آن، نمود خلقی‌اش را نشان می‌دهد.

هویت ساریه: پل وصول

هویت ساریه، حلقه اتصال تعین و لا تعین است. این هویت، مانند جریانی است که در همه موجودات ساری است و خلق را به حق واصل می‌سازد. بدون هویت ساریه، تعین و لا تعین در تباین باقی می‌مانند، مانند شیشه شکسته‌ای که از جام نشکسته جداست. هویت ساریه، با دو چهره حقی و خلقی، ظرف نزول تعین الهی و صعود سالک به سوی لا تعین است.

درنگ: هویت ساریه، واسطه وجودی است که تعین را به لا تعین متصل می‌کند و وصول را ممکن می‌سازد.

معیت قیومیه و آیه قرب

هویت ساریه، با معیت قیومیه برابر است، چنان‌که در آیه «أَقْرَبَ مِنْ حَبْلِ ٱلْوَرِيدِ» (قاف: ۱۶) آمده است: «نزدیک‌تر از رگ گردن [مطلب حذف شد] ). این معیت، مانند نوری است که در همه ذرات عالم ساری است، بی‌آنکه با آن‌ها ممزوج شود یا از آن‌ها جدا گردد. معیت قیومیه، در نزول یکسان است و تفاوت در صعود خلق، به توجه یا غفلت بستگی دارد.

درنگ: معیت قیومیه، ظرف نزول تعین الهی است و تفاوت در صعود، به توجه خلق بستگی دارد.

توجه و غفلت در وصول

وصول به لا تعین، با توجه به هویت ساریه رخ می‌دهد. بدون توجه، هویت ساریه همچنان وجود دارد، اما وصول ممکن نیست. این امر، مانند سفره‌ای است که گسترده شده، اما تنها کسی که چشم بصیرت دارد، از آن بهره می‌برد. غفلت، چونان پرده‌ای است که حقیقت را از دید سالک پنهان می‌کند، در حالی که توجه، چونان کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید.

مراتب وصول

وصول به لا تعین، مراتب دارد. سالک ممکن است به برخی مراتب واصل شود و به برخی نه. این مراتب، مانند پله‌های نردبانی است که هر گام، سالک را به سوی قله‌ای والاتر می‌برد. تفاوت در مراتب، به میزان توجه و معرفت سالک بستگی دارد، و هر مرتبه، جلوه‌ای نوین از حقیقت را آشکار می‌سازد.

درنگ: وصول به لا تعین، مراتب دارد و به میزان توجه و معرفت سالک وابسته است.

چالش‌های وصول: عالی و دانی

در وصول به لا تعین، دو چالش اصلی وجود دارد: ندیدن عالی (لا تعین) و ندیدن دانی (حجر). همان‌گونه که در علوم طبیعی، چیزی از بس دور یا نزدیک است، دیده نمی‌شود، در معرفت نیز لا تعین به دلیل عظمت و حجر به دلیل نزدیکی، از دید سالک پنهان می‌مانند. این چالش‌ها، مانند دو کرانه‌اند که سالک را در میانه حیرت و تأمل نگه می‌دارند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، به مبانی وصول تعین به لا تعین پرداخت و مفاهیم کلیدی چون هویت ساریه، معیت قیومیه، و مراتب وصول را تبیین کرد. کفر و ایمان، به‌عنوان مقدمه‌ای برای این بحث، پیوستگی خلق و حق را نشان داد. تمایز ظرف حاکى و محکى، محدودیت ادراک انسانی را آشکار ساخت. ظهور خلقی و حقی، و سه‌گانه فیاض، فیض، و مستفیض، چارچوب فلسفی وصول را ترسیم کردند. هویت ساریه، به‌عنوان پل اتصال، و معیت قیومیه، به‌عنوان ظرف نزول، راه را برای فهم وصول هموار ساختند. چالش‌های وصول، در ندیدن عالی و دانی، عمق این سلوک را نشان داد.

بخش دوم: وحدت شخصی وجود و توحید عارفانه

توحید متوسطی و محدودیت‌های آن

توحید متوسطی، که در اسماء الله، رحمان، و رحیم متجلی است، برای عامه قابل فهم است، زیرا با عرف و ادراک روزمره سازگار است. اما توحید حجر یا لا تعین، به دلیل دشواری در تصور و تصدیق، از دسترس عامه خارج است. این توحید، مانند نوری است که در ظلمت تعینات، تنها با چشم بصیرت دیده می‌شود. پذیرش حجر یا قیامت به‌عنوان اسم الله، نیازمند معرفتی عمیق و عارفانه است.

درنگ: توحید متوسطی، آسان اما ناکافی است؛ توحید حجر و لا تعین، به معرفت عارفانه نیاز دارد.

قیامت به‌عنوان اسم الله

قیامت، یکی از اسماء الله است، اما عامه آن را به‌عنوان حق می‌پذیرند، نه اسم. این محدودیت، مانند آن است که کسی نور را ببیند، اما منشأ آن را نشناسد. پذیرش قیامت به‌عنوان اسم، نیازمند معرفتی است که فراتر از فهم عادی رود و حقیقت وحدت را در کثرت اسماء بجوید.

اختلاف در لفظ «على»

برخی از اهل سنت، از گفتن «صَدَقَ ٱللَّهُ ٱلْعَلِيُّ ٱلْعَظِيمُ» به دلیل لفظ «على» پرهیز می‌کنند، زیرا آن را متعین می‌دانند و از شرک می‌ترسند. این پرهیز، مانند تردید در برابر نوری است که در آیینه‌ای خاص بازتاب یافته، در حالی که نور، یکی است و آیینه‌ها تنها ظهورات آن‌اند.

توحید ابتدایی و عارفانه

توحید ابتدایی، توحید عامه است که در اسماء الله، رحمان، و رحیم متجلی است. اما توحید عارفانه، که حجر و قیامت را نیز اسم الله می‌داند، فراتر از این سطح است. این توحید، مانند سفری است از کرانه‌های ظاهر به سوی ژرفای باطن، که سالک را به وحدت حقیقت رهنمون می‌سازد.

عالم به‌عنوان صفات حق

همه عالم، صفات حق و اسماء الهی است. صفت، با لحاظ ذات، اسم می‌شود. عدل، صفت است و عادل، اسم. این اصل، مانند آن است که عالم را آیینه‌ای بدانیم که نور ذات حق در آن بازتاب یافته و هر جزء آن، جلوه‌ای از اسماء اوست.

درنگ: همه عالم، صفات حق است و با لحاظ ذات، اسم می‌شود؛ عالم، جلوه اسماء الهی است.

نقش لحاظ ذات در توحید

سالک، با لحاظ ذات در حجر یا رحمان، به توحید عارفانه می‌رسد. بدون لحاظ ذات، توحید در سطح عادی باقی می‌ماند. این لحاظ، مانند کلیدی است که قفل حقیقت را می‌گشاید و سالک را از تعینات به سوی لا تعین هدایت می‌کند.

دو ضلع دشوار توحید

دو مسئله دشوار در توحید، پذیرش حجر به‌عنوان اسم و وصول به لا تعین است. حجر، به دلیل نزدیکی، و لا تعین، به دلیل عظمت، از دید سالک پنهان می‌مانند. این دو، مانند دو قله‌اند که سالک باید بر آن‌ها فائق آید تا به وحدت شخصی دست یابد.

لا تعین و محدودیت ذات

لا تعین، ذات ندارد، زیرا حتی ذات نیز اسم است. لا تعین، فراتر از هر اسم و تعینی است. این حقیقت، مانند بی‌کرانگی اقیانوسی است که هیچ کرانه‌ای آن را محدود نمی‌کند، و سالک در برابر آن، به عجز و حیرت می‌رسد.

درنگ: لا تعین، فراتر از ذات و اسم است و غایت توحید را تشکیل می‌دهد.

تجرید و تخلیط در لا تعین

تجرید لا تعین از تعین، خود تخلیط است، زیرا در ظرف حاکى، لا تعین نیز متعین می‌شود. این تناقض ظاهری، مانند تلاش برای گرفتن نور در دست است که خود، سایه‌ای می‌افکند. لا تعین، در محکى، مطلق است و از هر تعینی آزاد.

وحدت شخصی: همه هستی، اسماء الله

وحدت شخصی، همه هستی را اسماء الله می‌داند. ماست، کشک، و پنیر نیز اسم‌اند، زیرا هر جزء عالم، ظهور لا تعین است. این دیدگاه، مانند آن است که عالم را کتابی بدانیم که هر واژه‌اش، نامی از حق است، و سالک، با خواندن این کتاب، به حقیقت وحدت می‌رسد.

درنگ: وحدت شخصی، همه هستی را اسماء الله می‌داند؛ ماست و کشک نیز ظهور لا تعین‌اند.

دشواری وحدت شخصی

تصور، تصدیق، و وصول به وحدت شخصی، دشوار است و برای همه میسر نیست. این مقام، مانند قله‌ای است که تنها معدودی از سالکان، با تلاشی و فنای نفس، به آن می‌رسند. وحدت شخصی، غایت سلوک است و نیازمند معرفتی عمیق و عارفانه.

تمایز وحدت شخصی از سوفسطایی‌گری

وحدت شخصی، به معنای انکار اشیاء نیست. همه چیز وجود دارد، اما به‌عنوان اسم لا تعین. این دیدگاه، مانند آن است که اشیاء را سایه‌های نوری بدانیم که از یک خورشید سرچشمه گرفته‌اند. سوفسطایی‌گری، اشیاء را نفی می‌کند، اما وحدت شخصی، آن‌ها را ظهور حق می‌داند.

درنگ: وحدت شخصی، اشیاء را نفی نمی‌کند، بلکه آن‌ها را ظهور لا تعین می‌داند.

کاف در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»

در آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» (فاتحة: ۵)، به معنای «تنها [مطلب حذف شد] )، کاف به لا تعین اشاره دارد. هر تعین دیگر، شرک است. این آیه، مانند مشعلی است که راه توحید عبادی را روشن می‌کند و سالک را از پرستش تعینات برحذر می‌دارد.

پیر و تیر: خطر تعین‌پرستی

پیر و تیر، هر دو تعین‌اند، و عبادت آن‌ها شرک است. عارف، لا تعین را در همه می‌بیند، مانند کسی که در هر آیینه، تنها نور را می‌جوید، نه خود آیینه را. این دیدگاه، سالک را از دام تعین‌پرستی می‌رهاند و به سوی وحدت هدایت می‌کند.

مراتب اسماء و وحدت حقیقت

رحمان، رزاق، و رازق، مراتب متفاوت دارند، اما حقیقت آن‌ها یکی است: لا تعین. این وحدت، مانند رودی است که در شاخه‌های گوناگون جاری است، اما سرچشمه‌اش یکی است. سالک، با درک این وحدت، از کثرت به سوی وحدت می‌رسد.

تلاشی خلق در وحدت شخصی

وحدت شخصی، تلاشی خلق را می‌طلبد. اگر سالک در تعین خود بماند، به وحدت نمی‌رسد. این تلاشی، مانند محو شدن سایه در برابر نور خورشید است، که سالک را به مقام «انا الله» می‌رساند.

درنگ: وحدت شخصی، تلاشی خلق را می‌طلبد؛ سالک باید در حق محو شود.

انا الله و وحدت شخصی

«انا الله» به معنای آن است که سالک نیست، تنها حق است. این مقام، مانند محو شدن قطره در اقیانوس است، که سالک در آن، جز لا تعین نمی‌بیند. این، غایت وحدت شخصی است که در آن، هیچ ثنویتی باقی نمی‌ماند.

کل شیء فی کل شیء

وحدت شخصی، «کل شیء فی کل شیء» است، نه «هیچ چیز هیچ نیست». همه چیز، ظهور لا تعین است. این دیدگاه، مانند آن است که عالم را تابلویی بدانیم که هر نقش آن، جلوه‌ای از یک حقیقت است. سوفسطایی‌گری، نفی اشیاء است، اما وحدت شخصی، حضور همه چیز را در لا تعین می‌بیند.

درنگ: وحدت شخصی، «کل شیء فی کل شیء» است؛ همه چیز، ظهور لا تعین است.

نقش هویت ساریه در وصول

سالک، با وصول به هویت ساریه، لا تعین را می‌یابد. بدون این هویت، تعین به لا تعین نمی‌رسد. هویت ساریه، مانند پلی است که سالک را از کرانه تعین به سوی بی‌کرانگی لا تعین می‌برد.

لقاء و وحدت شخصی

لقاء، کثرت دارد، زیرا دوگانگی را فرض می‌کند. اما وحدت شخصی، فراتر از لقاء است، زیرا ثنویت را نفی می‌کند. این مقام، مانند آن است که سالک، به جای ملاقات با حق، در او محو شود و جز او نبیند.

رويت ذات در اسماء

اسم، رويت ذات دارد. عارف، با لحاظ ذات، لا تعین را در همه می‌بیند، مانند کسی که در هر موج، اقیانوس را می‌جوید. این رويت، جوهره وحدت شخصی است که سالک را به حقیقت وحدت رهنمون می‌سازد.

تفاوت سالک و غیرسالک

سالک، حجر و شجر را لا تعین می‌بیند، در حالی که غیرسالک، اسم و مسمى را متمایز می‌داند. این تفاوت، مانند آن است که سالک، نور را در همه آیینه‌ها ببیند، اما غیرسالک، تنها آیینه‌ها را بنگرد.

درنگ: سالک، حجر و شجر را لا تعین می‌بیند؛ غیرسالک، اسم و مسمى را متمایز می‌داند.

حقیقت لا تعین و کثرت اسماء

لا تعین، یک حقیقت است و سنگ و شیشه، اسم‌های متعدد آن‌اند. این حقیقت، مانند نوری است که در هزاران آیینه بازتاب می‌یابد، اما ذاتش یکی است. کثرت اسماء، تنها در مراتب است، نه در حقیقت.

حضور لا تعین در عالی و دانی

تعبیر «عالم فی دونه، دانه فی علوه» نشان‌دهنده حضور لا تعین در همه مراتب است. حق، هم عالی است و هم دانی، هم متعالی و هم ساری در همه چیز. این حضور، مانند جریانی است که در هر ذره عالم جاری است، بی‌آنکه به تعینی محدود شود.

درنگ: لا تعین، در همه مراتب حاضر است؛ عالم فی دونه، دانه فی علوه.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، به تبیین وحدت شخصی وجود و توحید عارفانه پرداخت. توحید متوسطی، به دلیل انطباق با فهم عامه، آسان اما ناکافی است. پذیرش حجر و قیامت به‌عنوان اسم، و وصول به لا تعین، چالش‌های اصلی سلوک‌اند. همه عالم، صفات حق و اسماء الهی است، و سالک با لحاظ ذات، به توحید عارفانه می‌رسد. وحدت شخصی، همه هستی را ظهور لا تعین می‌داند، و تلاشی خلق، شرط وصول به این مقام است. آیات قرآن کریم، مانند «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» و «أَقْرَبَ مِنْ حَبْلِ ٱلْوَرِيدِ»، این حقیقت را تأیید می‌کنند. تمایز سالک و غیرسالک، در رويت لا تعین در همه چیز نهفته است، و وحدت شخصی، غایت سلوک عارفانه است.

جمع‌بندی کل

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۲۷۶ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تحلیل و تبیین وصول تعین خلقی به لا تعین حقی و مفهوم وحدت شخصی وجود پرداخت. هویت ساریه، به‌عنوان معیت قیومیه، پل اتصال خلق و حق است و سالک را به سوی لا تعین هدایت می‌کند. تمایز ظرف حاکى و محکى، محدودیت ادراک انسانی را نشان داد، و سه‌گانه فیاض، فیض، و مستفیض، چارچوب فلسفی این وصول را ترسیم کرد. توحید متوسطی، به دلیل سهولت، در دسترس عامه است، اما توحید حجر و لا تعین، نیازمند معرفت عارفانه است. وحدت شخصی، همه هستی را اسماء الله می‌داند و اشیاء را ظهور لا تعین می‌بیند، نه نفی آن‌ها. چالش‌های سلوک، در فهم حجر و لا تعین نهفته است، و سالک با تلاشی و فنای نفس، به مقام «انا الله» می‌رسد. آیات قرآن کریم، مانند «أَقْرَبَ مِنْ حَبْلِ ٱلْوَرِيدِ» و «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، این حقیقت را تأیید می‌کنند.

با نظارت صادق خادمی