متن درس
بررسی صفات حق و نسبت خیر و شر در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۳۹)
مقدمه
در گستره فلسفه و عرفان اسلامی، تبیین صفات الهی و نسبت خیر و شر در مراتب هستی، از پیچیدهترین و عمیقترین مباحث به شمار میرود. این موضوع، که ریشه در حکمت متعالیه ملاصدرا دارد، در درسگفتار شماره ۴۳۹ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با دقتی بیمانند و نگاهی عمیق بررسی شده است. این نوشتار میکوشد با بازنمایی و بسط محتوای این درسگفتار، نظامی منسجم از مراتب تعین، صفات جمال و جلال، و نسبت خیر و شر ارائه دهد.
بخش یکم: مراتب تعین و ظهور صفات الهی
احدیت: مقام وحدت محض و اندماج صفات
در مرتبه احدیت، حقتعالی در وحدتی بیتعین جلوهگر است. این مقام، که از هرگونه صفت و تعینی مبراست، به مثابه دریایی بیکران است که در آن، تمامی صفات در ذات الهی اندماج یافتهاند. در این مرتبه، نه جمال پدیدار است و نه جلال، بلکه ذات حق در عینیت محض خود متجلی است. احدیت، به سان خورشیدی است که نورش همه رنگها را در خود مستتر دارد، بیآنکه تفکیکی میان آنها رخ دهد. این مقام، که در آن هیچ صفتی به صورت متمایز ظهور نمییابد، مبنای تمامی مراتب بعدی است.
درنگ: در مرتبه احدیت، هیچ صفتی، اعم از جمال یا جلال، وجود ندارد، زیرا احدیت مقام اندماج صفات و عینیت آنهاست. |
این دیدگاه، ریشه در عرفان نظری دارد و احدیت را به عنوان مقام وحدت محض معرفی میکند. در این مقام، ذات الهی فارغ از هرگونه تعین، به مثابه جوهر وجودی است که تمامی صفات در آن مستترند، بیآنکه به صورت متمایز ظهور یابند.
واحدیت: خاستگاه ظهور صفات
با گذار از احدیت به واحدیت، که تعین ثانی نامیده میشود، صفات الهی به صورت متمایز پدیدار میگردند. واحدیت، به سان آیینهای است که نور ذات را در قالب صفات منعکس میکند. در این مرتبه، اصل در صفات، جمال است، و جمال به مثابه تجلی ذات در قالب صفاتی چون علم، قدرت، حیات و سلام ظهور مییابد. این صفات، که به صفات ام موسوماند، بنیان سایر صفات را تشکیل میدهند.
درنگ: در تعین ثانی (واحدیت)، صفات الهی پدیدار میشوند و اصل در صفات، جمال است. |
واحدیت، به مثابه پلی است میان وحدت محض احدیت و تفصیل صفات در مراتب بعدی. در این مرتبه، صفات جمال، که ریشه در ذات الهی دارند، به عنوان مبنای ظهور سایر صفات معرفی میشوند.
صفات ام: بنیاد جمال
در میان صفات جمال، صفات ام، یعنی حیات، سلام، علم و قدرت، جایگاه بنیادین دارند. این صفات، به سان ریشههای درختی تنومند، سایر صفات جمال و جلال را تغذیه میکنند. قیوم، قادر، عالم و حی، به مثابه ستونهای اصلی بنای صفات الهیاند که سایر صفات از آنها سرچشمه میگیرند.
درنگ: در صفات جمال، اصل بر صفات ام (حیات، سلام، علم، قدرت) است که اساس سایر صفاتاند. |
تقدم صفات ام، نشاندهنده سلسلهمراتب هستیشناختی در نظام الهی است. این صفات، به عنوان هسته مرکزی جمال، تمامی ظهورات بعدی را در بر میگیرند.
جلال: ظهور جمال در مرتبه نازل
صفات جلال، مانند قاطع، قامع، باطش و متکبر، به مثابه سایههای جمالاند که در ظرفی نازلتر ظهور مییابند. این صفات، نه در عرض جمال و نه مقابل آن، بلکه به عنوان ظهور جمال در مرتبهای فروتر معرفی میشوند. قاطع و قامع، به سان امواجی هستند که از اقیانوس قیومیت برخاستهاند.
درنگ: صفات جلال (قاطع، قامع، باطش، متکبر) ظهور صفات جمالاند، نه در عرض یا مقابل آنها. |
این رابطه، بیانگر وحدت صفات در ذات حق است. جلال، به مثابه تجلیای است که از دولت جمال سرچشمه گرفته و در مرتبهای فروتر متجلی میشود.
تطفل جلال بر جمال
جلال، به مثابه مهمانی است که در سایه میزبانی جمال قرار دارد. این صفات، بدون قیومیت و قدرت جمال، ظهوری نمییافتند. قاطع و قامع، به سان شاخههاییاند که از تنه قیوم روییدهاند، و بیاین تنه، وجودی مستقل ندارند.
درنگ: جلال تطفل جمال است، زیرا بدون جمال (مانند قیوم) ظهور نمییابد. |
مفهوم تطفل، وابستگی وجودی جلال به جمال را نشان میدهد. این وابستگی، نه به معنای جدایی، بلکه به معنای وحدت در مراتب ظهور است.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با تبیین مراتب احدیت و واحدیت، و ظهور صفات جمال و جلال، بنیانی استوار برای فهم نظام صفات الهی فراهم آورد. احدیت، به مثابه سرچشمه وحدت محض، و واحدیت، به سان خاستگاه تفصیل صفات، در کنار تقدم صفات ام و تطفل جلال بر جمال، نظامی منسجم از ظهورات الهی را ترسیم میکنند. این نظام، که در آن تمامی صفات به ذات حق بازمیگردند، مبنای فهم خیر و شر در بخش بعدی است.
بخش دوم: خیر و شر در مراتب هستی
خیر بالذات: تجلی جمال
خیر بالذات، که در مرتبه ذات و واحدیت ظهور دارد، همان جمال ام است. حیات، علم، قدرت و سلام، به سان نورهاییاند که از خورشید ذات ساطع شده و خیر را در وجود متجلی میسازند. خیر، به مثابه جوهر وجود، در ذات الهی ریشه دارد و تمامی مراتب را در بر میگیرد.
درنگ: خیر بالذات همان جمال ام (حیات، علم، قدرت) است که در مرتبه ذات و واحدیت ظهور دارد. |
این تبیین، خیر را به عنوان صفتی ذاتی و وجودی معرفی میکند که تمامی ظهورات الهی را در بر میگیرد.
شر: تطفل خیر در مرتبه ناسوت
شر، به سان سایهای است که در مرتبه ناسوت از نور خیر پدید میآید. این سایه، نه وجودی مستقل دارد و نه بالذات است، بلکه تطفلی است بر خیر. شر، به مثابه انعکاسی نازل از جلال، در مرتبه خلق ظهور مییابد و از خیر جدا نیست.
درنگ: شر در مرتبه ناسوت، تطفل خیر است، همانگونه که جلال تطفل جمال است. |
این دیدگاه، شر را به عنوان ظهوری نازل و وابسته به خیر معرفی میکند، که در مرتبه خلق به صورت مادی و ملموس پدیدار میشود.
خیر و شر در مراتب وجود
خیر، در مرتبه ذات و واحدیت، بالذات است، اما شر در مرتبه خلق ظهور مییابد و تطفلی است. این تمایز، به سان تفاوت میان خورشید و سایههای آن است. خیر، به مثابه نور وجود، در تمامی مراتب ساری است، اما شر، به مثابه نقصان نور، تنها در مرتبه نازل خلق پدیدار میشود.
درنگ: خیر در مرتبه ذات و واحدیت بالذات است، اما شر در مرتبه خلق ظهور مییابد و تطفلی است. |
این تمایز، مراتب وجود را به گونهای روشن میسازد که خیر را اصل و شر را فرع معرفی میکند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین خیر بالذات و شر تطفلی، رابطه میان این دو را در مراتب هستی روشن ساخت. خیر، به عنوان جوهر وجود و تجلی جمال، در تمامی مراتب ساری است، در حالی که شر، به مثابه ظهوری نازل، تنها در مرتبه خلق پدیدار میشود. این تبیین، نظامی منسجم از نسبت خیر و شر ارائه میدهد که در آن، شر به خیر وابسته است و وجودی مستقل ندارد.
بخش سوم: عینیت ذات و صفات
بالذات و حقتعالی
تمامی صفات حق، از علم و خیر گرفته تا جمال و جلال، بالذاتاند، زیرا غیر از حق وجود ندارد. ذات الهی، به سان اقیانوسی است که تمامی امواج صفات از آن برمیخیزند. قیوم، قاطع و رحمان، همگی عين ذاتاند و جدایی از ذات ندارند.
درنگ: تمام صفات حق (علم، خیر، جمال، جلال) بالذاتاند، زیرا غیر از حق وجود ندارد. |
این دیدگاه، به عینیت ذات و صفات اشاره دارد و هرگونه دوگانگی میان ذات و صفات را نفی میکند.
ظهور و بالذات
ظهور صفات، از احدیت و واحدیت گرفته تا قاطع و رحمان، بالذات است، زیرا به واسطه ذات ظهور مییابند. این ظهور، به سان انعکاس نور در آیینه است که از منبع نور جدا نیست.
درنگ: ظهور صفات (احدیت، واحدیت، قاطع، رحمان) بالذات است، زیرا بهواسطه ذات ظهور مییابند. |
این تبیین، تناقض ظاهری میان بالذات و ظهور را رفع میکند و ظهور را ذاتی میداند.
تعین و لا تعین
تعین حق، در مراتب احدیت و واحدیت، ذات است، اما لا تعین نیز ذات است، بدون تعین. لا تعین، به سان افقی بیکران است که ذات در آن بدون هیچ قیدی متجلی است.
درنگ: تعین حق (احدیت، واحدیت) ذات است، اما لا تعین نیز ذات است، بدون تعین. |
این تمایز، مراتب ذات حق را روشن میسازد و لا تعین را مقام بیتعینی ذات معرفی میکند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین عینیت ذات و صفات، نظام وحدت وجود را در مراتب الهی روشن ساخت. تمامی صفات، از قیوم تا قاطع، عين ذاتاند و ظهور آنها بالذات است. این تبیین، هرگونه دوگانگی میان ذات و صفات را نفی کرده و نظامی یکپارچه از ظهورات الهی ارائه میدهد.
بخش چهارم: خلق، ظهور و هويت ساريه
خلق و بالذات
بالذات در حق، تا مرتبه واحدیت است، اما در خلق، بالذات معنا ندارد. خلق، به سان سایهای است که از نور حق پدید آمده و ذاتی مستقل ندارد.
درنگ: بالذات در حق تا مرتبه واحدیت است؛ در خلق، بالذات معنا ندارد. |
این تمایز، خلق را فاقد ذات مستقل معرفی میکند و آن را ظهوری از حق میداند.
ظهور و خلق
هر خلقی ظهور است، اما هر ظهوری خلق نیست. احدیت و واحدیت، ظهورند، اما خلق نیستند. این تمایز، به سان تفاوت میان نور و انعکاس آن در آیینه است.
درنگ: هر خلقی ظهور است، اما هر ظهوری خلق نیست؛ احدیت و واحدیت ظهورند، نه خلق. |
این دیدگاه، سلسلهمراتب ظهور را روشن میسازد و خلق را مرتبهای نازل از ظهور معرفی میکند.
هويت ساريه و معیت قیومیه
از اعیان ثابته به بعد، هويت ساريه، یعنی سريان ذات در خلق، پدیدار میشود. معیت قیومیه، به سان نسیمی است که در تمامی موجودات جاری است و ظهور صفات حق را در خلق متجلی میسازد.
درنگ: از اعیان ثابته به بعد، هويت ساريه (سريان ذات در خلق) پدیدار میشود. |
این مفهوم، حضور ذات در مظاهر خلقی را نشان میدهد و معیت قیومیه را ظهور قیوم معرفی میکند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین رابطه خلق و ظهور، و معرفی مفاهیم هويت ساريه و معیت قیومیه، نظام ظهورات الهی را در مراتب خلق روشن ساخت. خلق، به عنوان ظهوری نازل، از ذات حق جدا نیست، اما ذاتی مستقل ندارد.
بخش پنجم: سالک و تجربه عرفانی
سالک در میان ظهورات حق
سالک در مسیر سلوک، میان ظهورات حق، از احدیت و واحدیت تا رحمان و قاطع، گرفتار میشود. این گرفتاری، به سان سفری است در اقیانوس بیکران الهی، که سالک را گاه به ساحل رحمت و گاه به گرداب جلال میکشاند.
درنگ: سالک در سلوک، میان ظهورات حق (احدیت، واحدیت، رحمان، قاطع) گرفتار میشود. |
این تجربه، نمود وحدت ظهورات الهی در مسیر عرفانی است.
آیه فرار: از تو به تو
آیه کریم «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» [مطلب حذف شد] : «پس به سوی خدا بگریزید») به حرکت سالک میان ظهورات حق اشاره دارد. این فرار، به سان پرندهای است که از شاخهای به شاخه دیگر میپرد، اما همواره در سایه درخت الهی است.
درنگ: آیه «أَفِرُّ إِلَيْكَ مِنْكَ» (فرار از تو به تو) به حرکت سالک میان ظهورات حق اشاره دارد. |
این تعبیر، حیرت عرفانی سالک را در مواجهه با ظهورات الهی نشان میدهد.
عاشقکشی و بلا
عاشقکشی در سلوک الهی، به سان آزمونی است که سالک را به سوی کمال میکشاند. بلا، به مثابه کورهای است که طلای وجود سالک را خالص میکند. «الولاء بالبلاء» و «البلاء للولاء»، به فاعلیت و غایت بلا در وصول به ولایت اشاره دارند.
درنگ: عاشقکشی در سلوک الهی حلال است، زیرا بلا لازمه ولایت است. |
این مفهوم، نقش بلا را در تجربه عرفانی سالک روشن میسازد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تبیین تجربه عرفانی سالک، مسیر سلوک را به عنوان سفری در میان ظهورات الهی ترسیم کرد. آیه فرار و مفهوم عاشقکشی، نشاندهنده وحدت ذات و صفات در تجربه عرفانیاند.
بخش ششم: نقد و بررسی دیدگاههای ملاصدرا
نقد ابهامات ملاصدرا
ملاصدرا در تمایز میان بالذات، بالعرض و تطفل، دقتی کافی نداشته است. تطفل، به مثابه شاخهای است که از تنه جمال روییده، اما بالعرض، به اشتباه، جدایی از ذات را القا میکند.
درنگ: ملاصدرا در تمایز بالذات، بالعرض، و تطفل دقت کافی نداشته است. |
این نقد، تطفل را دقیقتر از بالعرض میداند و به اصلاح نظام فلسفی ملاصدرا کمک میکند.
تطفل و بالذات
جلال، هرچند بالذات است، اما تطفلی است، زیرا تحت قیوم ظهور مییابد. این تطفل، به سان نسیمی است که از باد قیومیت برخاسته است.
درنگ: جلال بالذات است، اما تطفلی، زیرا تحت قیوم ظهور مییابد. |
این تبیین، تناقض ظاهری میان بالذات و تطفل را رفع میکند.
جمعبندی بخش ششم
این بخش، با نقد دیدگاههای ملاصدرا، به اصلاح و تکمیل نظام فلسفی او پرداخت. تطفل، به عنوان مفهومی دقیقتر از بالعرض، نظام وحدت وجود را روشنتر ساخت.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با تبیین مراتب احدیت، واحدیت، صفات جمال و جلال، و نسبت خیر و شر، نظامی منسجم از فلسفه و عرفان اسلامی ارائه داد. تمامی ظهورات، از احدیت تا خلق، به ذات حق بازمیگردند و خیر، به عنوان جوهر وجود، اصل است، در حالی که شر، تطفلی و نازل است. تجربه عرفانی سالک، که در میان ظهورات حق گرفتار است، وحدت ذات و صفات را نشان میدهد. نقد ملاصدرا نیز به تکمیل این نظام کمک کرد. این اثر، با بهرهگیری از تمثیلات فاخر و زبانی متین، گامی در راستای فهم عمیق فلسفه اسلامی برداشت.
با نظارت صادق خادمی |