متن درس
کاوش در فلسفه عشق: تحلیل دیدگاههای ابنسینا و نقدهای ملاصدرا
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۰۷)
مقدمه: درآمدی بر فلسفه عشق در عالم ماده
عشق، بهمثابه جاذبهای غریزی و ذاتی، از دیرباز در کانون تأملات فلسفی قرار داشته و در فلسفه اسلامی، بهویژه در آرای ابنسینا و ملاصدرا، جایگاهی ویژه یافته است. این نوشتار، با تأمل در درسگفتار شماره ۵۰۷ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در مفهوم عشق در عالم ماده، صورت و اعراض میپردازد. پرسش بنیادین این است که آیا ماده، بهعنوان پستترین مرتبه وجود، میتواند متصف به عشق، حیات و شعور گردد؟ ابنسینا، با رویکردی منطقی و فارغ از تأثیرات اشراقی، عشق را صفتی ذاتی برای ماده، صورت و اعراض میداند، حال آنکه ملاصدرا، تحت تأثیر شیخ اشراق، با چالشهایی در نسبت دادن عشق به ماده روبهروست. این کاوش، با تکیه بر استدلالهای فلسفی و الهیاتی، به تحلیل دقیق این دو دیدگاه و نقدهای ملاصدرا بر ابنسینا پرداخته و میکوشد تناقضات ظاهری را با نگاهی عمیق و منسجم تبیین نماید.
بخش نخست: مفهوم عشق در فلسفه ابنسینا
عشق بهمثابه تجاذب ماده و صورت
ابنسینا، با رویکردی نحریری و منطقی، عشق را بهمثابه جاذبهای ذاتی در میان ماده، صورت و اعراض معرفی میکند. به باور او، ماده عاشق صورت است و صورت نیز عاشق ماده، و این تجاذب دوسویه، زمینهساز تحقق جسم در عالم طبیعت است. این دیدگاه، که ریشه در نگاه استدلالی ابنسینا دارد، ماده را نه موجودی قاسقات و تاریک، بلکه ظرفی برای عشق و حیات میداند. او اعراض را نیز عاشق موضوع خود میخواند، زیرا وجود عرض بدون موضوع محال است. چنانکه در بیان او آمده:
إِذَا وُجِدَ وُجِدَ فِي مَوْضُوعٍ
ترجمه: هنگامی که موجود شود، در موضوع موجود میشود.
این سخن، که از قرآن کریم الهام گرفته و در فلسفه ابنسینا بازتاب یافته، نشاندهنده وابستگی وجودی اعراض به موضوع است، وابستگیای که بهسان عشقی پایدار، پیوندی ناگسستنی میان آنها ایجاد میکند.
| درنگ: ابنسینا، با رهایی از بند ربالنوع، ماده و صورت را ظروف عشق میداند، زیرا تجاذب ذاتی آنها، تحقق جسم را ممکن میسازد. این دیدگاه، برخلاف ملاصدرا، ماده را موجودی زنده و پویا معرفی میکند. |
ابنسینا، با پرهیز از تأثیرات اشراقی، ماده را نه صرفاً قابل منفعل، بلکه دارای قوهای ذاتی برای پذیرش صورت میداند. این قوه، که خود نوعی فعلیت است، ماده را به موجودی عاشق تبدیل میکند که در پی پیوند با صورت است، همچون عروسی که در انتظار داماد، خود را برای وصال آماده میسازد.
چالش غیرحی بودن بسائط
یکی از اشکالات وارد بر ابنسینا، استفاده او از عنوان «غیرحی» برای ماده، صورت و اعراض است. این عنوان، در نگاه نخست، ماده را فاقد حیات و شعور معرفی میکند، حال آنکه عشق، بهمثابه صفتی وجودی، مستلزم حیات و شعور است. اگر ماده و صورت را غیرحی بدانیم، چگونه میتوانند عاشق باشند؟ این تناقض ظاهری، ابنسینا را در معرض نقد قرار داده است. بااینحال، میتوان با نگاهی امتنانی، مراد او را حیات غیرنباتی و غیرحیوانی تفسیر کرد. به بیان دیگر، ماده و صورت، هرچند فاقد حیات نباتی یا حیوانیاند، دارای حیات جمادیاند که رشد و حرکت محسوس ندارد، اما مانع از وجود عشق در آنها نیست. این تفسیر، ابنسینا را از اتهام تناقضگویی مبرا میسازد و نشان میدهد که او، با احتیاط فلسفی، از عنوان غیرحی برای پرهیز از اتهاماتی چون زنده دانستن سنگها بهره جسته است.
| درنگ: عنوان «غیرحی» در دیدگاه ابنسینا، اگر به معنای فقدان حیات نباتی و حیوانی باشد، با حیات جمادی سازگار است و اشکال ملاصدرا بر او وارد نیست. |
این تفسیر، ماده را بهسان بذری در دل خاک مینگرد که هرچند به ظاهر ساکن و بیجان است، در نهان، عطشی سوزان برای روییدن و پیوستن به صورت حیات دارد. این عطش، گواهی بر حیات جمادی ماده است که در پیوند با صورت، به کمال وجودی خود میرسد.
جمعبندی بخش نخست
دیدگاه ابنسینا درباره عشق، ریشه در نگاهی منطقی و استدلالی دارد که ماده، صورت و اعراض را ظروفی برای عشق میداند. او با رهایی از قید ربالنوع، ماده را موجودی پویا و عاشق معرفی میکند که در تجاذب با صورت، جسم را پدید میآورد. اشکال غیرحی بودن بسائط، با تفسیر امتنانی به حیات جمادی، قابل رفع است. این دیدگاه، ماده را نه موجودی مرده، بلکه دارای قوهای ذاتی برای عشق و حیات میداند، قوهای که چونان جویباری خروشان، در پی پیوند با سرچشمه وجود است.
بخش دوم: نقدهای ملاصدرا بر ابنسینا
محدودیتهای ملاصدرا در نسبت دادن عشق به ماده
ملاصدرا، تحت تأثیر شیخ اشراق، عالم ناسوت و ماده را قاسقات و تاریک میداند و معتقد است که ربالنوع، عامل تحریک ماده است، نه خود ماده. این دیدگاه، ماده را از داشتن شعور و علم محروم میسازد و مانع از نسبت دادن عشق به آن میشود. به باور ملاصدرا، ماده، به دلیل وابستگی به ربالنوع، فاقد قوهای ذاتی برای عشق است و تنها در سایه تحریک ربالنوع، به حرکت درمیآید. این وابستگی، او را در تنگنای فلسفی قرار داده و با اصل حرکت جوهری او، که مقتضای حیات و عشق در همه موجودات است، در تناقض قرار میگیرد.
| درنگ: وابستگی ملاصدرا به ربالنوع، ماده را از شعور و عشق محروم میکند، حال آنکه حرکت جوهری او، مقتضای حیات و عشق در همه موجودات است. |
این تناقض، ملاصدرا را بهسان فیلسوفی میمانَد که در پیچوخمهای اندیشه خویش گرفتار آمده و نتوانسته میان حرکت جوهری و قاسقات دانستن ماده، پلی استوار بزند. ماده، در نگاه او، گویی سایهای بیجان است که تنها با نور ربالنوع، جلوهای از حیات مییابد.
نقدهای ملاصدرا بر دیدگاه ابنسینا
ملاصدرا در جلد هفتم اسفار، صفحه ۱۵۵، دیدگاه ابنسینا را «في غاية الضعف و القصور» میخواند و آن را به تشبیه و تخیل متهم میکند. به باور او، ادعای ابنسینا مبنی بر عشق ماده به صورت و اعراض به موضوع، فاقد استدلال علمی است و تنها با الفاظی شاعرانه چون نزاع، اشفاق و مبادرت بیان شده است. او استدلال میکند که این تجاذب، عشق را در بسائط (ماده، صورت و اعراض) اثبات نمیکند، بلکه صرفاً تشبیهی است که در شعر و ادب جای دارد، نه در فلسفه. ملاصدرا همچنین ادعای ابنسینا مبنی بر استبدال هیولا (میل هیولا به تغییر از یک صورت به صورتی دیگر) را غیرصحیح میداند و معتقد است که هیولا، بهعنوان جوهر قابل، فاقد فعل است و نمیتواند عاشق باشد، زیرا:
الْقَابِلُ فَاقِدٌ وَالْفَاعِلُ وَاجِدٌ
ترجمه: قابل فاقد است و فاعل واجد.
این تمایز، به باور ملاصدرا، مانع از عاشق بودن هیولا میشود، زیرا عشق مستلزم فاعلیت است و هیولا، بهعنوان قابل، فاقد این فاعلیت است.
| درنگ: ملاصدرا، با متهم کردن ابنسینا به تشبیه شاعرانه، عشق ماده و صورت را رد میکند، اما این نقد، به دلیل نادیده گرفتن فعلیت قبول در هیولا، از استحکام کافی برخوردار نیست. |
نقد ملاصدرا، گویی شمشیری است که بهجای بریدن گرههای فلسفی، خود در تاروپود تناقضات گرفتار شده است. او که حرکت جوهری را مقتضای عشق میداند، چگونه میتواند ماده را فاقد فعل و عشق بخواند؟
رد نقدهای ملاصدرا
نقد ملاصدرا بر ابنسینا، با تأمل دقیق، چندان استوار به نظر نمیرسد. نخست، ادعای او مبنی بر فقدان فعل در هیولا نادرست است، زیرا قبول هیولا، خود نوعی فعل است. هیولا، در پذیرش صورت، فاعلیتی از خود نشان میدهد، مانند نطفهای که در مرتبه خود واجد فعلیت است و نسبت به علقه، قابل است. این فعلیت، نشانهای از حیات و شعور در هیولاست. دوم، ملاصدرا عشق را مستلزم شعور میداند، اما اگر ماده حی باشد، شعور نیز دارد، زیرا شعور بدون حیات محال است. بنابراین، اگر ابنسینا ماده را غیرحی به معنای فقدان حیات نباتی و حیوانی بداند، دیدگاه او با حیات جمادی سازگار است و نقد ملاصدرا وارد نیست. سوم، ملاصدرا جد (تلاش) صورت برای ملازمت با ماده را مصادره بر مطلوب میخواند، اما این جد، خود نشانهای از شوق و تجاذب است که نمیتوان آن را صرفاً تشبیه دانست. ماده و صورت، چونان دو عاشق که دست در دست یکدیگر دارند، در تجاذب دوسویه، حیات و عشق را به نمایش میگذارند.
| درنگ: قبول هیولا، خود فعلیتی است که فاعلیت قابل را نشان میدهد. ماده، در پیوند با صورت، عطشی سوزان از خود بروز میدهد که نشانه حیات و عشق است. |
این رد، ماده را بهسان چشمهای مینگرد که در دل کوه، خاموش و نهان، اما زنده و جوشان است. هیولا، هرچند به ظاهر بیجان، در باطن، عطشی بیپایان برای وصال با صورت دارد.
جمعبندی بخش دوم
نقدهای ملاصدرا بر ابنسینا، هرچند در ظاهر عمیق و دقیق به نظر میرسند، در باطن از استحکام کافی برخوردار نیستند. وابستگی او به ربالنوع و قاسقات دانستن ماده، با اصل حرکت جوهریاش در تناقض است. ادعای فقدان فعل در هیولا، با توجه به فعلیت قبول، نادرست است و جد صورت، نشانه شوق و عشق است، نه مصادره بر مطلوب. ماده، در دیدگاه ابنسینا، چونان عروسی است که در انتظار داماد، با عطشی بیپایان، خود را برای وصال آماده میسازد. این بخش نشان داد که نقدهای ملاصدرا، بیش از آنکه دیدگاه ابنسینا را تضعیف کنند، تناقضات درونی فلسفه او را آشکار میسازند.
بخش سوم: تبیین عشق در قرآن کریم و فلسفه اسلامی
زوجین اثنین: تجاذب دوسویه در خلقت
قرآن کریم، در آیهای ژرف و پرمعنا، به تجاذب دوسویه در همه موجودات اشاره دارد:
وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ
ترجمه: و از هر چیزی دو گونه آفریدیم (ذاریات: ۴۹).
این آیه، که در درسگفتار استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره مورد تأمل قرار گرفته، بر جفت بودن همه موجودات دلالت دارد. واژه «زوجین اثنین» در این آیه، به معنای جفتهای فردی (دو به دو) است، نه جفتهای جمعی. این تأکید، نشاندهنده تجاذب دوسویه میان موجودات است، چه ماده و صورت، چه عرض و موضوع. این جفت بودن، گواهی بر عشق ذاتی در خلقت است که ماده را به صورت و عرض را به موضوع پیوند میدهد.
| درنگ: آیه «وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ» بر تجاذب دوسویه در همه موجودات دلالت دارد و عشق را صفتی ذاتی در ماده، صورت و اعراض تأیید میکند. |
این آیه، چونان نوری است که در تاریکیهای عالم ماده، راه را روشن میسازد و نشان میدهد که حتی پستترین مراتب وجود، در نهان، عطشی برای وصال و کمال دارند.
هیولا و قوه شوق
ملاصدرا، در بخشهایی از آرای خود، هیولا را دارای قوه شوق و عشق میداند، اما معتقد است که این قوه، عشق بالفعل نیست. او میان هیولای اولی و ثانیه تمایز قائل میشود. هیولای اولی، قوهای بیپایان برای پذیرش همه صورتهاست، مانند اتوبوسی که همه مسافران میخواهند سوار آن شوند، اما به دلیل تراکم، تنها بهتدریج صورت میپذیرد. هیولای ثانیه، به صورت خاصی متعین میشود و عطش خود را به آن محدود میکند. این قوه شوق، خود نشانهای از فعلیت و حیات در هیولاست، زیرا عطش، وجودی است که نمیتوان آن را فاقد عشق دانست.
| درنگ: قوه شوق در هیولا، خود مرتبهای نازله از عشق است و نمیتوان آن را فاقد حیات و شعور دانست. |
هیولا، در این نگاه، بهسان جویباری است که در دل کوه، بیصدا اما بیقرار، در پی رسیدن به دریای صورتهاست. این عطش، گواهی بر حیات و شعور در پستترین مراتب وجود است.
جمعبندی بخش سوم
قرآن کریم، با آیه «وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ»، تجاذب دوسویه را در همه موجودات تأیید میکند و عشق را صفتی ذاتی در ماده، صورت و اعراض میداند. هیولا، چه اولی و چه ثانیه، دارای قوه شوق است که خود مرتبهای از عشق و حیات است. این بخش نشان داد که ماده، هرچند به ظاهر ساکن، در باطن، زنده و عاشق است و در پیوند با صورت، به کمال وجودی خود میرسد. این تأملات، پلی میان فلسفه اسلامی و الهیات قرآنی میزنند و عشق را بهمثابه جریانی فراگیر در همه مراتب وجود معرفی میکنند.
جمعبندی نهایی
کاوش در فلسفه عشق، با تأمل در آرای ابنسینا و نقدهای ملاصدرا، نشان داد که ماده، بهعنوان پستترین مرتبه وجود، نهتنها فاقد حیات و شعور نیست، بلکه ظرفی برای عشق و تجاذب است. ابنسینا، با رویکردی منطقی و نحریری، ماده، صورت و اعراض را عاشق یکدیگر میداند و این تجاذب را عامل تحقق جسم و بقای اعراض معرفی میکند. اشکال غیرحی بودن بسائط، با تفسیر امتنانی به حیات جمادی، رفع میشود و ماده، بهسان عروسی زشت اما عاشق، در انتظار صورت، زیبایی و کمال مییابد. ملاصدرا، هرچند با حرکت جوهری، عشق را در همه موجودات جاری میداند، در قاسقات دانستن ماده و وابستگی به ربالنوع، به تناقض میرسد. نقدهای او بر ابنسینا، که عشق ماده را تشبیه شاعرانه میخواند، با توجه به فعلیت قبول در هیولا و تأیید تجاذب دوسویه در قرآن کریم، از استحکام کافی برخوردار نیست. آیه «وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ» گواهی است بر این حقیقت که عشق، جریانی فراگیر در همه مراتب وجود است، از هیولای اولی تا اعراض. این نوشتار، با تأمل در درسگفتار استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، نشان داد که ماده، هرچند به ظاهر ساکن، در باطن، زنده و عاشق است و در پیوند با صورت، به کمال وجودی خود میرسد. این کاوش، زمینهساز پرسشهای عمیقتری در باب رابطه ماده، حیات و عشق است که نیازمند تأملات بیشتر در فلسفه و الهیات است.
| با نظارت: صادق خادمی |