در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 509

متن درس






سرایت عشق در هستی: تأملات فلسفی در اندیشه ابن‌سینا و نقد ملاصدرا

سرایت عشق در هستی: تأملات فلسفی در اندیشه ابن‌سینا و نقد ملاصدرا

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۰۹)

دیباچه

در گستره حکمت اسلامی، بحث از عشق به‌مثابه وصفی ذاتی در همه مراتب هستی، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. این تأملات، که ریشه در اندیشه‌های ژرف ابن‌سینا دارد و با نقدهای ملاصدرا در هم تنیده، یکی از پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین مسائل فلسفی را پیش روی ما می‌نهد: آیا عشق، به‌عنوان صفتی معقول ثانی، در همه موجودات، از سنگ تا انسان، از ماده تا مجرد، جاری است؟ این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۵۰۹ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در این پرسش بنیادین می‌پردازد. هدف آن است که با نگاهی دقیق و علمی، ماهیت عشق، مراتب آن، و نقدهای وارد یا ناوارد ملاصدرا بر ابن‌سینا تبیین گردد.

بخش یکم: سرایت عشق در مراتب هستی

ماهیت عشق به‌مثابه وصف وجودی

در حکمت اسلامی، عشق به‌عنوان وصفی ذاتی در همه موجودات، اعم از مادی و مجرد، اعتباری و غیراعتباری، شناخته می‌شود. هر موجود، به قدر مرتبه وجودی و ظهور خویش، متصف به حیات، شعور، حب، و عشق است. این دیدگاه، که ریشه در اندیشه‌های ابن‌سینا دارد، عشق را نه امری اتفاقی، بلکه صفتی معقول ثانی فلسفی می‌داند که در ذهن عروض می‌یابد و در خارج، اتصاف موجودات به آن، حقیقتی یگانه است. جوهر، عرض، موضوع، و معروض، هر یک به فراخور وجود خویش، از این وصف بهره‌مندند.

درنگ: عشق، وصفی ذاتی است که در همه مراتب هستی، از حضیض ماده تا اوج مجردات، به قدر وجود هر موجود، جاری و ساری است.

این سرایت عشق، تمایزی میان ماده و مجرد، یا اعتباری و غیراعتباری قائل نیست. هر آنچه بهره‌ای از وجود دارد، به همان میزان از عشق برخوردار است. به‌سان رودی که از سرچشمه‌ای واحد جاری می‌شود و در هر بستر، به فراخور ظرفیت آن، جلوه‌ای متفاوت می‌یابد، عشق نیز در هر موجود، متناسب با مرتبه وجودی‌اش، ظهور می‌کند.

حیات، شعور، و حب: پیوند بنیادین

هر موجود زنده‌ای، به فراخور مرتبه خویش، از شعور برخوردار است. شعور، که خود زمینه‌ساز حرکت است، حب را در پی دارد. حرکت، به‌مثابه حرارتی درونی، حب را برمی‌انگیزد، و حب، در جوشش خویش، به عشق بدل می‌شود. عشق، سرعت و جوشش این حرارت است؛ از سنگ که در ساکن‌ترین حالت، حرارتی نهان دارد، تا انسان که در اوج شعور و حرکت، عشق را به تمامی آشکار می‌سازد. این سلسله، چونان زنجیره‌ای از نور، هر مرتبه را به مرتبه‌ای دیگر پیوند می‌دهد.

به تعبیر استاد فرزانه، حب، گرمی حرکت است، و عشق، جوشش و سرعت این گرمی. این تمثیل، چونان شعله‌ای است که در هر موجود، به فراخور ماده و صورتش، زبانه می‌کشد. سنگ، در سکون ظاهری‌اش، حرارتی نهان دارد، و انسان، در حرکت آگاهانه‌اش، عشقی آشکار. این پیوند، گواهی است بر یگانگی حقیقت عشق در همه مراتب هستی.

بخش دوم: نقد ملاصدرا بر ابن‌سینا

قاعده العالی لا ینظر إلی السافل

ابن‌سینا در اشارات، قاعده‌ای بنیادین طرح می‌کند:

الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى [مطلب حذف شد] : موجود عالی به موجود سافل نظر نمی‌کند). این قاعده، که به ظاهر، عشق موجودات عالی به سافل را نفی می‌کند، با سرایت عشق به همه موجودات منافاتی ندارد. استاد فرزانه تأکید می‌کنند که همه موجودات، در نهایت، عاشق حق‌اند، اما در مسیر این عشق، با خصوصیات و مراتب وجودی خویش همراه‌اند. ملاصدرا، در جلد هفتم اسفار، صفحه ۱۵۶، این دیدگاه را نقد می‌کند و بر آن است که عشق ماده، صورت، و عرض، نمی‌تواند به سافل تعلق گیرد. اما این نقد، به دلیل نادیده گرفتن مراتب وجودی و تعدد غایات، از استحکام کافی برخوردار نیست.

درنگ: قاعده العالی لا ینظر إلی السافل، مانع از سرایت عشق به همه موجودات نیست، زیرا عشق به سافل، در مراتب وجودی، تبعی و نه اصالی است.

نقدهای ملاصدرا و پاسخ به آن‌ها

ملاصدرا، در نقد خویش، بر آن است که غایت هر فعل، باید به سوی حق باشد و عشق به سافل، با قاعده ابن‌سینا سازگار نیست. اما استاد فرزانه استدلال می‌کنند که این نقد، مراتب متعدد غایات را نادیده می‌گیرد. غایت هر موجود، نه تنها حق، بلکه می‌تواند مراتب متأخر وجودی باشد. به‌سان مسافری که در مسیر رسیدن به مقصدی والا، هر گامش غایتی متأخر را محقق می‌سازد، هر موجود نیز در حرکت خویش، به غایاتی متعدد می‌رسد، تا در نهایت، به سوی حق سیر کند.

ملاصدرا در صفحه ۱۵۷ اسفار می‌فرماید:

لَابُدَّ أَنْ يَكُونَ كُلُّ عِشْقٍ لِلْعَالِي عِشْقِا لِلسَّافِلِ

(ترجمه: ناچار هر عشق به عالی، عشقی به سافل است). این سخن، که به ظاهر با قاعده ابن‌سینا در تناقض است، به تبیین استاد فرزانه، نه به قصد و استکمال، بلکه به‌صورت تطفلی و ترشحی است. عشق به عالی، چونان خورشیدی است که نورش بر سافل می‌تابد، نه از سر قصد، بلکه به تبع ذات خویش.

بخش سوم: غایت و فعل در فلسفه عشق

فعل، متعلق غایت

هر موجودی که فعلی انجام می‌دهد، مقصود اولیه و بالذات آن، خود فعل یا موضوع فعل نیست، بلکه غایتی است که از فعل فراتر می‌رود. فعل، چونان پلی است که موجود را به غایتش می‌رساند. به تعبیر استاد فرزانه، غایت هر موجود، چیزی اجل و اعلی از افعال آن است، که در نهایت، به سوی حق منتهی می‌شود. اما این غایت، لزوماً خدا نیست؛ چه‌بسا فاعلی، در فعل خویش، غایاتی متعدد، از دو تا هزار، پیش رو داشته باشد.

به‌سان آبی که به سوی دریا روان است، هر مرتبه از حرکتش، غایتی متأخر را محقق می‌سازد، تا در نهایت، به منتهای الیه خویش، یعنی دریا، برسد. این تمثیل، روشن می‌سازد که غایات، مراتب و تعدد دارند، و محدود کردن آن‌ها به حق، بحث را از فلسفه به الهیات تقلیل می‌دهد.

مراتب غایات و حرفه‌ای‌گری در حرکت

استاد فرزانه، با تمثیلی زیبا، حرکت انسان به سوی منزل را به گام‌های متوالی تشبیه می‌کنند. هر قدم، فعلی است که غایتش قدم بعدی است، تا در نهایت، به منزل برسد. انسان‌های حرفه‌ای، که در حرکت خویش مهارت یافته‌اند، بدون نیت آگاهانه برای هر قدم، به غایات خود می‌رسند، برخلاف کودکان که هر گامشان نیازمند نیتی جداگانه است. این حرفه‌ای‌گری، چونان رقصی موزون است که در آن، هر حرکت، به‌گونه‌ای طبیعی به سوی مقصد هدایت می‌شود.

درنگ: غایات، مراتب و تعدد دارند، و حرفه‌ای‌گری در حرکت، نیازی به نیت جداگانه برای هر فعل ندارد، بلکه با اراده‌ای واحد، به سوی مقصد پیش می‌رود.

بخش چهارم: نیت و سلوک عرفانی

نیت استمراری و اقتدار معنوی

در عبادات، نیت استمراری کافی است، و نیازی به نیت جداگانه برای هر عمل نیست. به تعبیر استاد فرزانه، در ماه رمضان، با یک نیت می‌توان یک ماه روزه گرفت، و عارف، با یک نیت، کل سلوک خویش را از تولد تا مرگ طی می‌کند. کسانی که برای هر عمل، نیتی جداگانه می‌کنند، از ضعف معنوی رنج می‌برند، مانند کودکی که هر گامش نیازمند اراده‌ای نو است.

ذکر خفی، که سخت‌ترین عمل در سلوک است، نیازمند استمرار در همه حالات، حتی در خواب و بیداری، است. دائم‌الذکر بودن، چونان جویباری است که بی‌وقفه جاری است، و تنها با اقتدار معنوی ممکن می‌شود. این اقتدار، مانند نیرویی است که بار سنگین را برمی‌دارد، نه با اراده صرف، بلکه با توانی ذاتی.

تعدد فعل و غایت با اراده واحد

استاد فرزانه، با تمثیلی ظریف، از گفتن «بسم‌الله» و همزمان خلال کردن دندان سخن می‌گویند. این دو فعل، با یک اراده، دو غایت را محقق می‌سازند: یکی گفتن ذکر، و دیگری پاک کردن دندان. این تعدد، می‌تواند در عرض یکدیگر (همزمان) یا در طول یکدیگر (متوالی) باشد. طبیعت، ماده، یا نفس، تنها برای خدا کار نمی‌کنند، بلکه غایات متعددی دارند، و محدود کردن غایت به حق، مراتب وجودی را نادیده می‌گیرد.

بخش پنجم: افول نفس و غایات کور

افول نفس و عشق به سافل

نفس، در صورت افول، ممکن است به مرتبه‌ای پایین‌تر از بدن برسد و برای بدن کار کند. به‌سان کسی که پس از سیری، به دلیل لذت، باز هم می‌خورد، نفس افول‌کرده، غایتش بدن می‌شود، نه حق. در این حالت، قاعده العالی لا ینظر إلی السافل نقض می‌شود، زیرا نفس، خود سافل گشته و به بدن نظر می‌کند.

استاد فرزانه، با تمثیلی از زیبایی ظاهریagenda:

به‌سان دلربایی که نفسش عمله صورت خویش می‌شود، گاه زیبایی ظاهری از نفس افضل می‌گردد، و نفس، برای صورت کار می‌کند. این افول، نشانه ضعف معنوی است که نفس را به مرتبه‌ای پایین‌تر از بدن می‌رساند.

درنگ: افول نفس، آن را به مرتبه‌ای پایین‌تر از بدن می‌رساند، و عشق به سافل، نشانه ضعف معنوی است، نه کمال.

غایات کور و معرفت نفس

شناخت غایات کور و پنهان در معرفت نفس، از مهم‌ترین مسائل عرفانی و روان‌شناختی است. انسان، گاه خود را فریب می‌دهد و غایتی دیگر را به جای غایت واقعی قرار می‌دهد. استاد فرزانه، با تمثیلی زیبا، از نقشه‌کشی دل سخن می‌گویند: انسان باید نقشه غایات دل خویش را ترسیم کند و ده غایت بزرگ خود را شناسایی نماید. گاه این غایات، از خدا بزرگ‌ترند، مانند بهشت یا مال دنیا، که خدا را به وسیله‌ای برای رسیدن به آن‌ها بدل می‌کنند.

قرآن کریم، در این باره می‌فرماید:

وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا [مطلب حذف شد] : و به آنان دستوری جز این داده نشده بود که خدا را بپرستند) (بینه: ۵). این آیه، غایت عالی عبادت را نشان می‌دهد، اما برای عوام، حظوظ نفسانی، و برای اولیاء، حق، غایت است.

بخش ششم: نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

بحث سرایت عشق در همه موجودات، یکی از عمیق‌ترین مسائل حکمت اسلامی است. ابن‌سینا، با رویکردی منطقی، عشق را وصفی ذاتی و معقول ثانی می‌داند که در همه مراتب هستی جاری است. ملاصدرا، با نقد این دیدگاه، غایت را به حق محدود می‌کند، اما این نقد، به دلیل نادیده گرفتن مراتب غایات، از استحکام کافی برخوردار نیست. عشق به عالی، گاه به‌صورت تبعی، عشق به سافل را در پی دارد، مانند دوست داشتن گوش برای گوشواره. این عشق تبعی، نه اصالی، بلکه تطفلی و ترشحی است. شناخت غایات کور و پیچیده، نیازمند اقتدار معنوی و رشد موزون نفس است. این تأملات، زمینه‌ساز پرسش‌های عمیق‌تر در باب رابطه وجود، عشق، و غایات در حکمت و عرفان اسلامی است.

با نظارت صادق خادمی