در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 522

متن درس





تبیین فلسفی اتحاد عاشق و معشوق در حکمت متعالیه

تبیین فلسفی اتحاد عاشق و معشوق در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۲۲)

دیباچه

حکمت متعالیه، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین نظام‌های فلسفی در جهان اسلام، با آرا و اندیشه‌های صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) به اوج خود رسید. در میان مفاهیم عمیق این حکمت، موضوع اتحاد عاشق و معشوق، به‌ویژه در پیوند با وحدت وجود و نظریه اتحاد عاقل و معقول، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۵۲۲ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تحلیل و تبیین این مفهوم می‌پردازد. هدف این اثر، بازسازی علمی و دقیق آرای ملاصدرا در این حوزه، همراه با نقدهای عالمانه‌ای است که در این درس‌گفتار مطرح شده‌اند.

بخش نخست: تبیین مفهوم اتحاد عاشق و معشوق در حکمت متعالیه

مفهوم اتحاد عاشق و معشوق نزد ملاصدرا

صدرالدین شیرازی در تبیین اتحاد عاشق و معشوق، این مفهوم را در چارچوب نظریه اتحاد عاقل و معقول و جوهر حاس با صورت محسوس صورت‌بندی کرده است. به باور وی، هنگامی که عاشق (نفس انسانی) در حالت استحضار شدید و مشاهده قوی قرار می‌گیرد، با صورت معشوق، چه مادی (همچون لیلی) و چه غیرمادی (همچون حق تعالی)، متحد می‌شود. این اتحاد به‌گونه‌ای است که دیگر نیازی به حضور جسمانی یا ذات خارجی معشوق نیست. این دیدگاه، ریشه در نظریه اتحاد عاقل و معقول دارد که علم را به‌عنوان اتحاد وجودی میان عالم و معلوم تعریف می‌کند.

درنگ: اتحاد عاشق و معشوق نزد ملاصدرا، بر پایه اتحاد وجودی نفس با صورت معقول استوار است، به‌گونه‌ای که نفس در حالت استحضار شدید، با صورت ذهنی معشوق یگانه می‌شود و از حضور جسمانی یا ذات خارجی معشوق بی‌نیاز می‌گردد.

این نظریه، اگرچه در ظاهر جذاب و عمیق به نظر می‌رسد، اما با نقدهایی مواجه شده است. یکی از اشکالات اساسی این است که اگر معشوق به صورت معقول بالذات (صورت ذهنی) تقلیل یابد، این صورت ذهنی با موجود بالذات (حق تعالی در خارج) متفاوت است. در نتیجه، پرستش صورت ذهنی نمی‌تواند معادل پرستش حقیقت معشوق باشد. این اشکال، ریشه در تمایز میان حاکی (صورت ذهنی) و محکی (حقیقت خارجی) دارد که در ادامه بررسی خواهد شد.

تمایز معلوم بالذات و معلوم بالعرض

ملاصدرا میان معلوم بالذات (صورت معقوله یا صورت ذهنی) و معلوم بالعرض (موجود خارجی) تمایز قائل است. به اعتقاد وی، عاشق با صورت معقول بالذات متحد می‌شود و نیازی به حضور موجود خارجی ندارد. این دیدگاه، مورد نقد قرار گرفته است، زیرا صورت معقول، به‌عنوان مخلوق ذهن، نمی‌تواند جایگزین حقیقت معشوق، به‌ویژه حق تعالی، شود. این نقد، با استناد به حدیثی از امام صادق (ع) در توحید مفضل تقویت می‌شود که می‌فرماید:

«کُلَّما مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهامِکُمْ فِی أَدْقَ الْمَعانی فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَرْدُودٌ إِلَیْکُمْ»

ترجمه ( [مطلب حذف شد] ): «هر آنچه با اوهام خود در دقیق‌ترین معانی تمیز دهید، مخلوق است و به سوی شما بازمی‌گردد.»

این حدیث بیان می‌دارد که هر تصور ذهنی، به دلیل محدودیت ادراک انسانی، مخلوق ذهن است و نمی‌تواند حقیقت الهی را به تمامی بازنمایی کند. به‌عنوان مثال، مورچه‌ها به دلیل محدودیت ادراکی، خدا را به‌صورت موجودی با شاخ تصور می‌کنند، حال‌آنکه حقیقت الهی فراتر از این تصورات است. این نقد، نشان‌دهنده شکاف میان صورت ذهنی و حقیقت خارجی است و بر این نکته تأکید دارد که اتحاد با صورت ذهنی، نمی‌تواند معادل وحدت با حقیقت معشوق باشد.

درنگ: تمایز میان معلوم بالذات (صورت ذهنی) و معلوم بالعرض (حقیقت خارجی) نشان می‌دهد که اتحاد با صورت ذهنی، به دلیل محدودیت‌های ادراکی، نمی‌تواند جایگزین وحدت با حقیقت معشوق شود.

نقد بر بی‌نیازی از حضور جسمانی معشوق

ملاصدرا معتقد است که در اتحاد عاشق با صورت معشوق، نیازی به حضور جسمانی یا ذات معشوق نیست، چه معشوق مادی باشد و چه غیرمادی. این دیدگاه، به دلیل تقلیل معشوق به صورت ذهنی، مورد نقد قرار گرفته است. اتحاد حقیقی باید با خود حقیقت معشوق باشد، نه با صورت ذهنی آن. اگر عاشق تنها با صورت ذهنی متحد شود، این اتحاد به پرستش مخلوق ذهن منجر می‌شود، نه به ارتباط با حقیقت الهی. این نقد، بار دیگر با استناد به حدیث توحید مفضل تقویت می‌شود که هر تصور ذهنی را مخلوق و محدود به ذهن انسان می‌داند.

برای توضیح این نقد، می‌توان به تمثیلی اشاره کرد: همان‌گونه که سیمی را از سر آن تکان می‌دهیم و این حرکت به تمامی سیم منتقل می‌شود، صورت ذهنی (حاکی) تنها واسطه‌ای است برای ارتباط با حقیقت معشوق (محکی). اگر عاشق به حاکی محدود شود، گویی تنها سر سیم را تکان داده و از حرکت کل سیم غافل مانده است.

درنگ: اتحاد با صورت ذهنی معشوق، به دلیل ماهیت مخلوق ذهنی آن، نمی‌تواند جایگزین وحدت با حقیقت معشوق باشد، و عاشق باید به سوی حقیقت محکی هدایت شود.

جمع‌بندی بخش نخست

در این بخش، مفهوم اتحاد عاشق و معشوق در فلسفه ملاصدرا بررسی شد. این مفهوم، بر پایه اتحاد عاقل و معقول و جوهر حاس با صورت محسوس استوار است، اما با نقدهایی مواجه شده است. مهم‌ترین اشکال این است که اتحاد با صورت ذهنی، به دلیل محدودیت‌های ادراکی، نمی‌تواند حقیقت معشوق را بازنمایی کند. تمایز میان حاکی و محکی، و استناد به حدیث توحید مفضل، نشان داد که صورت ذهنی مخلوق ذهن است و نمی‌تواند جایگزین حقیقت الهی شود. این نقدها، زمینه را برای بررسی مفهوم وحدت وجود در بخش بعدی فراهم می‌کنند.

بخش دوم: نقد اتحاد و تبیین وحدت وجود

تمایز اتحاد و وحدت

یکی از مهم‌ترین نقدهای مطرح‌شده در درس‌گفتار، تمایز میان اتحاد و وحدت است. اتحاد به معنای یکی شدن دو وجود متمایز است، درحالی‌که وحدت به معنای وجود یگانه و بدون ثنویت است. ملاصدرا، به دلیل پذیرش مفهوم ماهیت، به اتحاد قائل است، اما در این درس‌گفتار پیشنهاد شده که وحدت وجود، به‌عنوان مبنای فلسفی، جایگزین اتحاد شود. وحدت وجود، به‌عنوان اصل بنیادین حکمت متعالیه، بیان می‌کند که تنها یک وجود حقیقی (حق تعالی) وجود دارد و سایر موجودات، ظهورات این وجود یگانه هستند.

برای تبیین این تمایز، تمثیلی از ترکیب آب و خاک ارائه شده است. ترکیب آب و خاک به گل می‌انجامد که در نگاه نخست، ترکیبی حقیقی به نظر می‌رسد. اما از منظر علمی مدرن، این ترکیب اعتباری است، زیرا با روش‌های علمی می‌توان آب و خاک را از گل جدا کرد. این تمثیل نشان می‌دهد که در عالم ماده، اتصال حقیقی وجود ندارد و همه چیز به چیدمان و تراکم بازمی‌گردد.

درنگ: وحدت وجود، برخلاف اتحاد که مستلزم دو موجودیت متمایز است، بر یگانگی وجود تأکید دارد و علم و معرفت را به سوی وحدت با وجود یگانه هدایت می‌کند.

نقد مفهوم اتصال فلسفی

در فلسفه سنتی، اتصال به معنای پیوستگی حقیقی میان اجزا تعریف می‌شد، درحالی‌که منفصل بودن به معنای جدایی اجزا بود. اما در این درس‌گفتار، ادعا شده که در عالم ماده، اتصال حقیقی وجود ندارد و همه چیز به التصاق، تراکم، و تجمع بازمی‌گردد. این دیدگاه، با استناد به علوم طبیعی مدرن مطرح شده است که نشان می‌دهد حتی اجسامی که به نظر متصل می‌آیند (مانند ساقه یا شیشه)، در حقیقت از اجزای منفصل تشکیل شده‌اند که کنار هم قرار گرفته‌اند.

به‌عنوان مثال، در فلسفه طبیعی قدیم، ساقه گیاه به‌عنوان متصل و انگشتان دست به‌عنوان منفصل در نظر گرفته می‌شدند. اما از منظر علمی، هر دو از اجزای منفصل تشکیل شده‌اند که با تراکم و چیدمان کنار هم قرار گرفته‌اند. این دیدگاه، مفهوم سنتی اتصال را به چالش می‌کشد و بر این نکته تأکید دارد که در عالم ماده، همه چیز به چیدمان و تراکم مولکولی وابسته است.

درنگ: در عالم ماده، اتصال حقیقی وجود ندارد و همه چیز به تراکم و چیدمان اجزای منفصل بازمی‌گردد، که این دیدگاه مفهوم سنتی اتصال را نقد می‌کند.

نقد مفهوم ماهیت و پذیرش وحدت وجود

ملاصدرا به دلیل پذیرش مفهوم ماهیت، به اتحاد میان وجودها قائل است، اما در این درس‌گفتار، ماهیت به‌عنوان مفهومی غیرواقعی رد شده و تأکید بر وحدت وجود شده است. وحدت وجود بیان می‌کند که تنها یک وجود حقیقی (حق تعالی) وجود دارد و سایر موجودات، ظهورات این وجود یگانه هستند. این دیدگاه، با رد ماهیت، رویکردی رادیکال‌تر ارائه می‌دهد. اگر ماهیت وجود نداشته باشد، تمایز میان واجب‌الوجود و ممکن‌الوجود نیز بی‌معنا می‌شود. در این صورت، علم و معرفت باید به وحدت با وجود یگانه منجر شود، نه به اتحاد میان دو موجودیت متمایز.

این نقد، به تمثیلی دیگر اشاره دارد: همان‌گونه که درختی که به نظر یکپارچه می‌آید، در حقیقت از اجزای منفصل تشکیل شده که با تراکم کنار هم قرار گرفته‌اند، عالم نیز تنها یک وجود یگانه دارد که همه چیز ظهور آن است. جهل انسان به این وحدت، مانع از ادراک آن می‌شود، اما حقیقت عالم، وحدت وجود است.

درنگ: رد مفهوم ماهیت و تأکید بر وحدت وجود، تمایز میان واجب‌الوجود و ممکن‌الوجود را بی‌معنا می‌کند و علم را به وحدت با وجود یگانه هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش به بررسی تمایز میان اتحاد و وحدت، نقد مفهوم اتصال فلسفی، و رد مفهوم ماهیت در چارچوب وحدت وجود پرداخت. وحدت وجود، به‌عنوان اصل بنیادین حکمت متعالیه، بر یگانگی وجود تأکید دارد و مفاهیم سنتی مانند اتصال و ماهیت را به چالش می‌کشد. تمثیل‌هایی مانند ترکیب آب و خاک و چیدمان اجزای منفصل، نشان‌دهنده این است که در عالم ماده، اتصال حقیقی وجود ندارد و همه چیز به تراکم و چیدمان بازمی‌گردد. این دیدگاه، زمینه را برای بازتعریف علم و معرفت در بخش بعدی فراهم می‌کند.

بخش سوم: بازتعریف علم و معرفت در چارچوب وحدت وجود

علم به‌مثابه انشاء و ایجاد

در این درس‌گفتار، علم به‌صورت انشاء و ایجاد تعریف شده است، نه به‌عنوان صورت حاصله در ذهن. علم، به معنای ایجاد حقیقت در نفس است، نه صرفاً انعکاس صورت در ذهن مانند تصویر در آینه. این تعریف، دیدگاه سنتی ملاصدرا را که علم را اتحاد عاقل و معقول می‌داند، به چالش می‌کشد. علم به‌مثابه انشاء، بیان می‌کند که نفس انسان، حقیقت معشوق را ایجاد می‌کند، نه اینکه صرفاً صورتی از آن را در ذهن بازنمایی کند.

برای تبیین این مفهوم، می‌توان به تمثیلی اشاره کرد: همان‌گونه که نویسنده‌ای با قلم خود جهانی از معنا خلق می‌کند، نفس انسانی نیز با علم، حقیقت معشوق را در خود ایجاد می‌کند. این ایجاد، نه به معنای خلق از عدم، بلکه به معنای ظهور حقیقت الهی در نفس است که با وحدت وجود سازگار است.

درنگ: علم، به‌جای انعکاس صورت در ذهن، به‌مثابه انشاء و ایجاد حقیقت در نفس است که با وحدت وجود هم‌خوانی دارد.

تمایز حاکی و محکی در علم

وقتی انسان می‌گوید «خدا»، مراد او حقیقت خدا (محکی) است، نه صورت ذهنی (حاکی). حاکی، تنها واسطه‌ای است برای ارتباط با محکی، مانند سر سیمی که با تکان دادن آن، کل سیم حرکت می‌کند. اگر عاشق به حاکی محدود شود، به پرستش مخلوق ذهن خود گرفتار می‌شود، اما اگر حاکی را به‌عنوان واسطه‌ای برای رسیدن به محکی ببیند، به وحدت با حقیقت الهی دست می‌یابد.

این تمثیل، رابطه میان ذهن و حقیقت خارجی را به زیبایی نشان می‌دهد: همان‌گونه که تکان دادن سر سیم، کل سیم را به حرکت درمی‌آورد، گفتن «خدا» توسط انسان، اگر با نیت حقیقت محکی باشد، کل هستی را در بر می‌گیرد. اما اگر به صورت ذهنی محدود شود، گویی تنها سر سیم را تکان داده و از حقیقت کل غافل مانده است.

درنگ: حاکی (صورت ذهنی) تنها واسطه‌ای برای ارتباط با محکی (حقیقت الهی) است، و عاشق باید با حقیقت محکی متحد شود، نه با صورت ذهنی.

نقد بر صورت‌محوری در علم

علم به‌صورت حاصله یا صورت ذهنی تعریف نمی‌شود، بلکه به‌مثابه انشاء و ایجاد حقیقت است. صورت ذهنی، مانند تصویر در کامپیوتر یا مرکب روی کاغذ، صرفاً چیدمان و تراکم است و نمی‌تواند حقیقت معشوق را بازنمایی کند. این نقد، به مغالطه صورت‌محوری در فلسفه سنتی اشاره دارد. علم، به‌جای اینکه انعکاس صورت باشد، ایجاد حقیقت است.

برای مثال، همان‌گونه که تصویر بزغاله‌ای که با مرکب روی کاغذ نقش بسته، حقیقت بزغاله نیست، صورت ذهنی نیز حقیقت معشوق را بازنمایی نمی‌کند. علم، به‌عنوان انشاء، حقیقت الهی را در نفس انسان ظهور می‌دهد، نه اینکه صرفاً صورتی از آن را در ذهن ترسیم کند.

درنگ: علم، به‌جای انعکاس صورت ذهنی، ایجاد حقیقت در نفس است و صورت‌محوری در تعریف علم، مغالطه‌ای است که حقیقت معشوق را محدود می‌کند.

خدا به‌مثابه حقیقت وجودی

وقتی انسان می‌گوید «خدا»، مراد او حقیقت وجودی خدا است، نه صورت ذهنی یا مفهوم محدود. این حقیقت وجودی، کل هستی را دربرمی‌گیرد و فراتر از محدودیت‌های ذهنی است. خدا، به‌عنوان حقیقت آلوده به همه هستی، در همه جا حضور دارد و به زمین، آسمان، و انسان آمیخته است.

این تعریف، با تمثیلی زیبا قابل‌فهم است: خدا، مانند عطری است که در همه گل‌ها جاری است، اما خود گل نیست؛ در همه هستی حضور دارد، اما به هیچ‌یک محدود نمی‌شود. این دیدگاه، خدا را به‌عنوان حقیقتی پویا و حاضر در همه ابعاد هستی معرفی می‌کند.

درنگ: خدا، به‌عنوان حقیقت وجودی، کل هستی را دربرمی‌گیرد و فراتر از تصورات ذهنی است، و علم باید به وحدت با این حقیقت منجر شود.

نقد شعر عربی در تبیین اتحاد

ملاصدرا از شعری عربی برای تبیین اتحاد عاشق و معشوق استفاده کرده است:

«أَنَا مَنْ أَهْوَى وَمَنْ أَهْوَى أَنَا، نَحْنُ رُوحَانِ تَحَلَّلْنَا بَدَنًا، فَإِذَا أَبْصَرْتَنِي أَبْصَرْتَهُ، وَإِذَا أَبْصَرْتَهُ أَبْصَرْتَنَا»

ترجمه: «من آنم که هوایش می‌کنم و آنکه هوایش می‌کنم من است، ما دو روحیم که در یک بدن حلول کرده‌ایم، پس اگر مرا ببینی او را دیده‌ای، و اگر او را ببینی ما را دیده‌ای.»

این شعر، در ظاهر، وحدت عاشق و معشوق را نشان می‌دهد، اما اگر به معنای اتحاد با صورت ذهنی تفسیر شود، با حقیقت وحدت وجود سازگار نیست. نقد مطرح‌شده تأکید دارد که عاشق باید با حقیقت معشوق (محکی) متحد شود، نه با صورت ذهنی (حاکی).

درنگ: شعر عربی، اگرچه در ظاهر وحدت عاشق و معشوق را نشان می‌دهد، اما اگر به اتحاد با صورت ذهنی تفسیر شود، با حقیقت وحدت وجود ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، به بازتعریف علم و معرفت در چارچوب وحدت وجود پرداخت. علم، به‌جای انعکاس صورت ذهنی، به‌مثابه انشاء و ایجاد حقیقت تعریف شد. تمایز حاکی و محکی، نشان داد که عاشق باید با حقیقت محکی متحد شود، نه با صورت ذهنی. نقد بر صورت‌محوری و تأکید بر خدا به‌عنوان حقیقت وجودی، بر این نکته تأکید کرد که علم و معرفت باید به وحدت با وجود یگانه منجر شود. شعر عربی ملاصدرا نیز، اگرچه در ظاهر وحدت را نشان می‌دهد، اما در صورت تفسیر نادرست، به محدودیت‌های اتحاد با صورت ذهنی گرفتار می‌شود.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۵۲۲ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین و نقد آرای صدرالدین شیرازی در باب اتحاد عاشق و معشوق پرداخت. ملاصدرا، با تأکید بر اتحاد عاقل و معقول، علم را به‌عنوان اتحاد با صورت ذهنی معشوق تعریف کرد، اما این دیدگاه با نقدهایی مواجه شد که نشان داد اتحاد با صورت ذهنی، نمی‌تواند حقیقت معشوق را بازنمایی کند. در مقابل، وحدت وجود، به‌عنوان اصل بنیادین حکمت متعالیه، علم و معرفت را به سوی وحدت با وجود یگانه هدایت می‌کند. تمایز میان حاکی و محکی، نقد مفهوم اتصال فلسفی، و رد ماهیت، نشان داد که حقیقت عالم، وحدت است و علم، به‌مثابه انشاء و ایجاد، ظهور حقیقت الهی در نفس انسان است. خدا، به‌عنوان حقیقت آلوده به همه هستی، در همه ابعاد عالم حضور دارد و فراتر از تصورات ذهنی است. این تحلیل، با تمثیل‌هایی مانند سیم، گل، و عطر، مفاهیم پیچیده فلسفی را به‌گونه‌ای روشن و جذاب ارائه کرد تا خواننده را در مسیر فهم عمیق‌تر حکمت متعالیه همراهی کند.

با نظارت صادق خادمی