در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 606

متن درس





کتاب تحلیل فلسفی رابطه خلق و حق در فلسفه اسلامی

تحلیل فلسفی رابطه خلق و حق در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۰۶)

دیباچه

بررسی رابطه میان خلق و حق، به مثابه یکی از اساسی‌ترین مسائل فلسفه اسلامی، دریچه‌ای است به سوی فهم حقیقت هستی و نسبت میان مبدأ متعالی و موجودات. این موضوع، که در کانون اندیشه‌های فیلسوفان بزرگی چون ابن‌سینا، ملاصدرا و عرفایی چون ابن‌عربی قرار دارد، نه‌تنها به تبیین جایگاه خداوند به عنوان سرچشمه وجود می‌پردازد، بلکه شأنیت و هویت مخلوقات را در پرتو این رابطه بازمی‌شناسد. درس‌گفتار شماره ۶۰۶ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تمرکز بر نقد مفاهیم امکان، ماهیت و تمایزات منطقی چون سلب و ایجاب و عدم و ملکه، به تحلیل عمیق این رابطه می‌پردازد.

بخش یکم: مبانی منطقی و فلسفی رابطه خلق و حق

تمایز سلب و ایجاب و عدم و ملکه

در منطق و فلسفه اسلامی، تمایز میان سلب و ایجاب و عدم و ملکه، به مثابه ابزاری برای تبیین رابطه میان موضوع و محمول، از اهمیتی بنیادین برخوردار است. برای نمونه، در قضایای منطقی، گفته می‌شود «زید أعمی» (زید کور است). زید، به اعتبار انسان بودن، شأنیت بصر دارد، اما به دلیل کوری، فاقد این ملکه است. این فقدان، که به دلیل وجود قابلیت بالقوه در موضوع (انسان) پدید آمده، «عدم ملکه» نامیده می‌شود. در مقابل، سلب در مواردی به کار می‌رود که موضوع، اساساً شأنیت پذیرش صفت را ندارد، مانند زنان که شأنیت داشتن ریش ندارند. این تمایز، به مثابه کلیدی برای فهم رابطه خلق و حق، به کار گرفته می‌شود.

درنگ: تمایز سلب و ایجاب و عدم و ملکه، بنیانی است برای تبیین شأنیت وجودی مخلوقات در نسبت با حق. خلق، بدون لحاظ حق، فاقد هرگونه شأنیت وجودی است و این وابستگی، رابطه‌ای از جنس سلب و ایجاب را نشان می‌دهد.

این تمایز، به تفاوت میان فقدان صفت در موضوعی که قابلیت پذیرش آن را دارد (عدم ملکه) و فقدان در موضوعی که چنین قابلیتی ندارد (سلب) اشاره دارد. در تحلیل رابطه خلق و حق، این مفاهیم به ما کمک می‌کنند تا شأنیت وجودی مخلوقات را در پرتو حق بررسی کنیم. خلق، بدون حق، شأنیت وجود ندارد، و این امر، رابطه‌ای از جنس سلب و ایجاب را تأیید می‌کند، نه عدم و ملکه.

کاربرد عدم و ملکه در نسبت خلق و حق

پرسش بنیادین این است که آیا رابطه خلق با حق، در قالب سلب و ایجاب است یا عدم و ملکه؟ پاسخ این است که خلق، بدون لحاظ حق، شأنیت وجود ندارد، زیرا وجود آن‌ها به حق وابسته است. بنابراین، رابطه خلق و حق، رابطه سلب و ایجاب است، نه عدم و ملکه. به بیان دیگر، خلق، بدون حق، فاق هرگونه هویت و وجود است، و این فقدان، به معنای سلب وجود مستقل است، نه فقدان ملکه‌ای که شأنیت آن پیش‌تر موجود باشد.

این دیدگاه، به مثابه نوری که تاریکی‌های دوگانگی را می‌زداید، بر وابستگی تام خلق به حق تأکید دارد. خلق، چون سایه‌ای است که بدون نور حق، هیچ هویتی ندارد. هر شأنیت یا مرتبه‌ای که برای مخلوقات فرض شود، پس از ظهور حق است، و این امر، هرگونه نفس‌الامری بودن مستقل برای مخلوقات را نفی می‌کند.

وابستگی وجودی خلق به حق

خلق، بدون لحاظ حق، وجودی ندارد و هر شأنیت یا مرتبه‌ای که برای مخلوقات فرض شود، پس از ظهور حق است. به تعبیری، خلق، مضاف به حق است و بدون حق، هیچ هویتی ندارد. این اصل، با فلسفه وحدت وجود همخوانی دارد که وجود را منحصر به حق می‌داند و خلق را ظهورات و تجلیات او می‌شمارد. همان‌گونه که امواج دریا از ذات دریا جدایی ندارند، خلق نیز از حق جدا نیست و هویتش در پرتو حق معنا می‌یابد.

درنگ: خلق، چونان سایه‌ای است که بدون نور حق، هیچ هویتی ندارد. این وابستگی تام، هرگونه استقلال وجودی برای ماهیت یا امکان را نفی می‌کند.

نفی نفس‌الامری بودن ماهیت و امکان

مفاهیمی چون ماهیت (من حیث هی هی) و امکان (من حیث هو هو)، بدون لحاظ حق، صرفاً ذهنی‌اند. این مفاهیم، پس از ظهور موجودات از حق، شکل می‌گیرند و هیچ هویت مستقلی ندارند. همان‌گونه که تصویر در آینه، بدون وجود شیء اصلی، هیچ واقعیتی ندارد، ماهیت و امکان نیز بدون حق، صرفاً مفاهیمی ذهنی‌اند که نمی‌توانند پیش از وجود حق یا مستقل از آن فرض شوند.

این نقد، به محدودیت مفاهیم انتزاعی در تبیین حقیقت هستی اشاره دارد. ماهیت و امکان، به عنوان ابزارهای ذهن برای تحلیل هستی، تنها در ظرف ذهن معنا دارند و نمی‌توانند مبنای تحلیل واقعیت خارجی قرار گیرند.

نفی ذات مستقل برای خلق

حتی اگر برای خلق، ذاتی فرض شود، این ذات، فعل حق است و به حق مضاف است. ذات، به معنای هویت مستقل که فاعلی نداشته باشد، برای خلق قابل تصور نیست. این دیدگاه، با اصل علیت در فلسفه اسلامی سازگار است که هر موجود ممکن‌الوجود را نیازمند علتی خارجی می‌داند. خلق، چونان شعاعی است که از خورشید حق ساطع می‌شود و بدون آن، هیچ وجودی ندارد.

جمع‌بندی بخش یکم

در این بخش، مبانی منطقی و فلسفی رابطه خلق و حق بررسی شد. تمایز سلب و ایجاب و عدم و ملکه، به عنوان ابزاری برای تحلیل شأنیت وجودی مخلوقات، نشان داد که خلق، بدون حق، فاقد هرگونه هویت است. این وابستگی تام، که در قالب سلب و ایجاب تبیین می‌شود، هرگونه استقلال وجودی برای ماهیت یا امکان را نفی می‌کند. این مباحث، بنیانی است برای فهم عمیق‌تر رابطه خلق و حق در فلسفه اسلامی.

بخش دوم: نقد مفاهیم امکان و ماهیت در فلسفه اسلامی

نفی امکان و امتناع در خارج

در خارج، هیچ چیز به نام ممکن یا ممتنع وجود ندارد. هرچه هست، یا در علم حق است (وجود علمی) یا در عالم خارج (وجود عینی). امکان و امتناع، تمایزات ذهنی‌اند که در ظرف ذهن انسان شکل می‌گیرند. همان‌گونه که سایه‌های روی دیوار، بدون نور، هیچ واقعیتی ندارند، امکان و امتناع نیز بدون ظرف وجودی حق، صرفاً مفاهیمی ذهنی‌اند.

درنگ: امکان و امتناع، به مثابه سایه‌های ذهن، تنها در ظرف نادانی انسان معنا دارند و در خارج، هستی فعلیت محض است.

امکان به مثابه نادانی ذهن

امکان، چه استعدادی و چه ذاتی، در ظرف ذهن و به دلیل نادانی انسان شکل می‌گیرد. در خارج، امکان وجود ندارد، زیرا هرچه هست، یا در علم حق است یا در عالم خارج. این دیدگاه، امکان را به محدودیت معرفتی انسان نسبت می‌دهد و هستی را فعلیت محض می‌داند. همان‌گونه که ستارگان در روز دیده نمی‌شوند، اما وجود دارند، امکان نیز در ظرف ذهن انسان پدیدار می‌شود، اما در واقعیت خارجی، تنها فعلیت حاکم است.

نقد مفهوم امکان ذاتی

امکان ذاتی، به معنای قوه‌ای مستقل از حق، محال است، زیرا هر قوه‌ای یا به حق وابسته است یا به تسلسل منجر می‌شود. بنابراین، امکان، صرفاً مفهومی ذهنی است که نمی‌تواند مبنای تحلیل هستی قرار گیرد. این نقد، با فلسفه وحدت وجود همخوانی دارد که هرگونه دوگانگی میان قوه و فعل را در ظرف حق نفی می‌کند.

نفی انقلاب ممتنع به ممکن

ابن‌سینا بیان می‌کند که اگر ممتنع موجود شود، انقلاب (تبدیل ممتنع به ممکن) لازم می‌آید، که محال است. این دیدگاه، مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا ممتنع اساساً وجود ندارد و شأنیت وجود ندارد. بنابراین، بحث انقلاب آن بی‌معناست. همان‌گونه که نمی‌توان سایه‌ای را به نور تبدیل کرد، ممتنع نیز نمی‌تواند به ممکن بدل شود، زیرا از اساس وجود ندارد.

نقد عبارات ابن‌سینا در اشارات

ابن‌سینا در اشارات (جلد سوم، ص 97) بیان می‌کند که هر حادث، پیش از وجود، یا ممکن‌الوجود است یا ممتنع‌الوجود. این دیدگاه، مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا امکان و امتناع، مفاهیمی ذهنی‌اند و در خارج، تنها وجود یا علم حق وجود دارد. این نقد، به محدودیت تحلیل‌های ابن‌سینا در تبیین رابطه خلق و حق اشاره دارد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد مفاهیم امکان و ماهیت، نشان داد که این مفاهیم، به دلیل ذهنی بودن، نمی‌توانند مبنای تبیین حقیقت هستی قرار گیرند. امکان، به مثابه نادانی ذهن، و ماهیت، به عنوان مفهومی انتزاعی، تنها پس از ظهور حق معنا می‌یابند. این دیدگاه، با نفی هرگونه دوگانگی میان قوه و فعل، هستی را فعلیت محض می‌داند.

بخش سوم: وحدت وجود و نفی دوگانگی

قدرت الهی و ظهور وجود

قدرت الهی، به ممتنع تعلق نمی‌گیرد، نه به دلیل محدودیت قدرت، بلکه به دلیل عدم شأنیت ممتنع. قدرت حق، ظهوری است که موجودات را پدید می‌آورد، بدون نیاز به تمایز میان ممکن و ممتنع. این دیدگاه، قدرت الهی را به مثابه نوری می‌داند که همه چیز را در پرتو خود آشکار می‌سازد.

درنگ: قدرت الهی، چونان خورشیدی است که با تابش خود، موجودات را از نیستی به هستی می‌آورد، بدون آنکه نیازی به واسطه یا تمایز میان ممکن و ممتنع باشد.

اضافه اشراقی و نفی دوگانگی

اضافات الهی، اشراقی و یک‌طرفه‌اند، نه دوطرفه. قدرت حق، به چیزی تعلق نمی‌گیرد، بلکه خود ظهور می‌یابد و موجودات را پدید می‌آورد. این مفهوم، با فلسفه اشراق و عرفان اسلامی همخوانی دارد که وجود را ظهور حق می‌دانند و هرگونه رابطه دوطرفه میان حق و خلق را نفی می‌کنند.

نفی سه‌گانگی در هستی

علم، عين، و فعل خدا، سه چیز جداگانه نیستند، بلکه شئون یک حقیقت‌اند. امکان و ماهیت، به عنوان مفاهیم ذهنی، نمی‌توانند این وحدت را مخدوش کنند. این دیدگاه، با فلسفه وحدت وجود همخوانی دارد که هستی را یک حقیقت واحد می‌داند و هرگونه کثرت را به ظهورات آن نسبت می‌دهد.

نفی واسطه در خلقت

خلقت، نیازی به واسطه‌هایی چون جبرائیل یا میکائیل ندارد، زیرا حق، خود مستقیماً ظهور می‌یابد. معیت قیومیه حق، هرگونه واسطه را نفی می‌کند. این دیدگاه، با عرفان اسلامی و فلسفه صدرایی که خلقت را تجلی مستقیم حق می‌دانند، سازگار است.

درنگ: خلقت، چونان جویباری است که مستقیماً از چشمه حق جاری می‌شود، بدون نیاز به واسطه یا رابط.

آیه شریفه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»

آیه شریفه قرآن کریم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» [مطلب حذف شد] : «هر روز او در کاری است») بر تجدید مستمر خلقت و ظهور دائمی حق تأکید دارد. این آیه، نفی هرگونه واسطه میان حق و خلق را تأیید می‌کند و با فلسفه صدرایی که خلقت را نوبه‌نو می‌داند، همخوانی دارد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تأکید بر وحدت وجود، هرگونه دوگانگی یا واسطه میان حق و خلق را نفی کرد. قدرت الهی، به مثابه ظهور بی‌واسطه، موجودات را پدید می‌آورد، و آیات قرآن کریم، مانند «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»، این حقیقت را تأیید می‌کنند. این دیدگاه، بنیانی است برای تبیین رابطه خلق و حق در فلسفه اسلامی.

بخش چهارم: نقد فلسفه مشائی و جایگاه فلسفه اسلامی

نقد دستگاه فلسفی مشائی

دستگاه فلسفی مشائی، با فرض عوالم عقول و افلاک، به تبیین خلقت می‌پردازد که با واقعیت سازگار نیست. این دیدگاه، به دلیل پیچیدگی و عدم انسجام، مورد نقد است. فلسفه صدرایی و عرفان اسلامی، با تأکید بر ظهور وجودی، این پیچیدگی‌ها را رفع می‌کنند. همان‌گونه که نقشه‌ای پیچیده، راه را گم می‌کند، دستگاه مشائی نیز با فرض عقول و افلاک، از حقیقت هستی دور می‌شود.

نقد علم الهی در فلسفه ابن‌سینا

ابن‌سینا معتقد است که علم خدا به جزئیات تعلق نمی‌گیرد، زیرا این امر به تغییر در ذات الهی منجر می‌شود. این دیدگاه، مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا علم خدا، کاسه وجود اوست و تغییرپذیر نیست. آیه شریفه قرآن کریم «لَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» [مطلب حذف شد] : «و هیچ برگی نمی‌افتد مگر آنکه او [خدا] آن را می‌داند») بر علم مطلق الهی به جزئیات تأکید دارد و با فلسفه صدرایی که علم خدا را وجودی و غیرمتغیر می‌داند، سازگار است.

درنگ: علم الهی، چونان اقیانوسی است که همه جزئیات هستی را در خود جای داده و هیچ تغییری در آن راه ندارد.

نقد فلسفه غربی و جایگاه فلسفه اسلامی

فلسفه اسلامی، به دلیل عدم پذیرش در محافل غربی، مورد بی‌مهری قرار گرفته است. این درس‌گفتار، بر ضرورت ارائه فلسفه‌ای مدرن و مقتدر تأکید دارد که بتواند در سطح جهانی پذیرفته شود. فلسفه اسلامی، چون گوهری است که در صدف فرهنگ اسلامی نهفته است و با بازسازی و ارائه در قالبی جهانی، می‌تواند درخشش خود را به نمایش بگذارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد دستگاه فلسفی مشائی و محدودیت‌های آن در تبیین خلقت و علم الهی، بر ضرورت بازنگری در مسائل فلسفی سنتی تأکید کرد. آیات قرآن کریم، مانند «لَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»، احاطه کامل حق بر خلق را نشان می‌دهند و فلسفه صدرایی را تأیید می‌کنند. همچنین، ضرورت ارائه فلسفه اسلامی در قالبی مدرن و جهانی مورد تأکید قرار گرفت.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

این نوشتار، با بررسی رابطه خلق و حق در درس‌گفتار شماره ۶۰۶ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین عمیق این موضوع در فلسفه اسلامی پرداخت. با نقد مفاهیم امکان و ماهیت به عنوان مفاهیم ذهنی، بر ظهور وجودی خلق از حق تأکید شد و هرگونه استقلال وجودی برای خلق نفی گردید. آیات قرآن کریم، مانند «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» و «لَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»، بر تجدید مستمر خلقت و احاطه کامل حق بر همه موجودات گواهی می‌دهند. این تحلیل، با نفی واسطه در خلقت و تأکید بر وحدت وجود، راه را برای تبیینی عمیق‌تر از رابطه خلق و حق هموار کرد. در نهایت، ضرورت بازسازی فلسفه اسلامی در قالبی مدرن و مقتدر برای ارائه در سطح جهانی مورد تأکید قرار گرفت.

با نظارت صادق خادمی