متن درس
درآمدی بر فلسفه وجودی و پویایی هستی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۰۴)
مقدمه
فلسفه، چونان چراغی در تاریکیهای نادانی، راه را به سوی حقیقت میگشاید و انسان را به تأمل در ماهیت هستی و جایگاه خداوند در این گستره بیکران فرا میخواند. درسگفتار شماره ۷۰۴ از سلسله درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، یکی از عمیقترین و چالشبرانگیزترین مباحث فلسفی را در بر دارد که با نقد نظامهای فلسفی سنتی، بهویژه آرای ابنسینا و ملاصدرا، به سوی تبیینی نوین از مفهوم وجود، توحید و پویایی هستی حرکت میکند.
بخش اول: نقد نظامهای فلسفی سنتی و تبیین فاعلیت و قابلیت
تمایز بنیادین نظام فلسفی پیشنهادی
نظام فلسفی ارائهشده در این درسگفتار، چونان رودی که از سرچشمهای نوین سر برمیآورد، از نظامهای سنتی ابنسینا و ملاصدرا متمایز است. این تمایز، نهتنها در روششناسی، بلکه در ریشههای وجودشناختی و مفهومی آن نهفته است. برخلاف فلسفههای سنتی که بر اصالت ماهیت و مقولات عشر تکیه دارند، این نظام به سوی فلسفهای وجودی گام برمیدارد که وجود را حقیقتی واحد، پویا و زنده میداند. این رویکرد، مباحث سنتی را از اساس بازسازی کرده و به جای تقسیمبندیهای مقولاتی، بر وحدت و پویایی وجود تأکید میورزد.
درنگ: نظام فلسفی پیشنهادی، با کنار نهادن اصالت ماهیت و مقولات عشر، وجود را بهمثابه حقیقتی یگانه و پویا مینگرد و از اینرو، بنیانهای سنتی فلسفه اسلامی را بازسازی میکند.
مفهوم فاعلیت و قابلیت در فلسفه ملاصدرا
ملاصدرا، فیلسوف برجسته اسلامی، در تبیین رابطه فاعلیت و قابلیت، بر این باور است که یک شیء نمیتواند بهطور همزمان هم فاعل باشد و هم قابل، مگر آنکه حیثیات متفاوتی داشته باشد. به دیگر سخن، فاعلیت و قابلیت نیازمند تمایز در حیثیات هستند تا یک شیء بتواند از یک حیث فاعل و از حیثی دیگر قابل باشد. این دیدگاه، ریشه در تمایزات مقولاتی ارسطویی دارد که در فلسفه اسلامی، بهویژه در آثار ملاصدرا، با تأکید بر وجود و حیثیات آن بازتعریف شده است. برای مثال، طبیبی که بیماری دیگری را درمان میکند، از حیث طبابت فاعل است، اما از حیث بیماری خود، قابل تأثیر است. این تمایز برای فهم رابطه میان فاعل و قابل در نظام خلقت اهمیتی بنیادین دارد.
استدلال ملاصدرا و قیاس استثنایی
ملاصدرا با بهرهگیری از قیاس استثنایی، استدلال میکند که اگر یک شیء مبدأ تغییر در خودش باشد، این تغییر باید دائمی باشد، زیرا صفتی که در ذات یک شیء وجود دارد، بهطور مداوم اثر میگذارد. اما اگر این تغییر دائمی باشد، دیگر به معنای متعارف تغییر محسوب نمیشود، بلکه حالتی از ثبات در اثرگذاری است. او نتیجه میگیرد که مبدأ تغییر نمیتواند در خود شیء باشد، بلکه باید در غیر آن قرار گیرد. این استدلال، ریشه در منطق ارسطویی و فلسفه مشائی دارد که تغییر را نیازمند محرکی خارجی میداند.
چالش مفهوم تغییر در خداوند
این درسگفتار، با طرح پرسشی بنیادین، استدلال ملاصدرا را به چالش میکشد: اگر این استدلال برای ممکنات صادق است، در مورد خداوند، که فاعل مطلق است، چه میتوان گفت؟ آیا خداوند در ذات خود تغییر ایجاد میکند یا خیر؟ این پرسش با استناد به آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ [مطلب حذف شد] : «هر روز او در کاری است») عمیقتر میشود. این آیه، به پویایی و فعالیت دائمی خداوند دلالت دارد که با مفهوم تغییر در فلسفه سنتی سازگار نیست. اگر خداوند در ذات خود اثر بگذارد، این اثرگذاری چگونه است؟ و اگر در غیر خود اثر بگذارد، این غیر کیست؟ این پرسشها به چالشهای فلسفی در تبیین رابطه میان واجبالوجود و ممکنات منجر میشود.
درنگ: آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ پویایی دائمی خداوند را نشان میدهد، اما این پویایی، تغییر به معنای سنتی نیست، بلکه ثبات در حرکت و حیات است.
جمعبندی بخش اول
بخش نخست این نوشتار، با بررسی تمایز نظام فلسفی پیشنهادی و نقد دیدگاههای ملاصدرا، به تبیین مفهوم فاعلیت و قابلیت پرداخت. این نظام، با تأکید بر وجود بهمثابه حقیقتی پویا و یگانه، از چارچوبهای سنتی مقولاتی فاصله گرفته و پرسشهایی عمیق در باب رابطه خداوند با هستی مطرح میکند. آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ بهعنوان شاهدی بر پویایی ذاتی خداوند، چالشی برای استدلالهای سنتی ایجاد میکند و راه را برای بازسازی فلسفه اسلامی در قالبی وجودی هموار میسازد.
بخش دوم: نقد برهانهای سنتی و بازسازی مفهوم توحید
نقد نظام فلسفی سنتی بهعنوان نظامی مرده
نظامهای فلسفی سنتی، چونان بناهایی که بر پایههای سست بنا شدهاند، به دلیل تکیه بر مفروضات دور و تسلسل، از تبیین پویایی هستی ناتواناند. این درسگفتار، این نظامها را بهعنوان نظامی مرده معرفی میکند، زیرا نمیتوانند حیات و جنبش ذاتی هستی را توضیح دهند. فلسفه مشائی و حتی صدرایی، با تقسیمبندی وجود به مقولات ثابت و نیازمند علت، از فهم حقیقت زنده و یکپارچه هستی بازمیماند.
برهان ابنسینا در اشارات
ابنسینا، در کتاب ارزشمند اشارات، با برهان امکان و وجوب استدلال میکند که ممکنات، به دلیل نیاز به علت، نمیتوانند در سلسلهای بینهایت ادامه یابند. او با رد تسلسل و دور، به وجود واجبالوجودی میرسد که خود علت ندارد. این برهان، یکی از برجستهترین استدلالهای فلسفه اسلامی برای اثبات وجود خداست، اما این درسگفتار آن را به دلیل فرضهای نادرست مورد نقد قرار میدهد. تسلسل، بهمثابه طنابی که فیلسوفان آن را میکشند تا به دیواری خیالی برسند، نهتنها محال نیست، بلکه میتواند به پویایی و تعاقب در هستی اشاره داشته باشد.
درنگ: برهان امکان و وجوب ابنسینا، به دلیل تکیه بر مفروضات دور و تسلسل، نمیتواند پویایی ذاتی هستی را تبیین کند و نیازمند بازنگری است.
نقد مفهوم تسلسل و دور
این درسگفتار، مفروضات دور و تسلسل را بهمثابه زنجیرهایی که فیلسوفان برای محدود کردن هستی به کار بردهاند، رد میکند. چرا باید فرض کرد که تسلسل محال است؟ تسلسل، نه به معنای سلسلهای بینهایت از علل، بلکه میتواند به جریان پویا و تعاقبی در هستی اشاره داشته باشد. هستی، چونان رودی جاری است که هیچگاه ساکن نمیماند و نیازی به توقف در دیواری خیالی ندارد.
هستی بهعنوان حقیقتی زنده و پویا
هستی، در این دیدگاه، نه مجموعهای از موجودات ساکن و نیازمند علت، بلکه جریانی زنده و پویاست که ذاتاً در حرکت است. هیچ موجودی در هستی ساکن نیست، و این پویایی ذاتی، نیاز به محرک خارجی را نفی میکند. این دیدگاه، با مفهوم حرکت جوهری ملاصدرا همخوانی دارد، اما فراتر از آن، هرگونه سکون را در هستی نفی کرده و وجود را ذاتاً زنده و جنبنده میداند.
درنگ: هستی، چونان جریانی زنده و پویا، ذاتاً در حرکت است و نیازی به محرک خارجی ندارد. این پویایی، بنیان فلسفه وجودی پیشنهادی را تشکیل میدهد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم این نوشتار، با نقد نظامهای فلسفی سنتی و برهانهای ابنسینا، به محدودیتهای این نظامها در تبیین پویایی هستی پرداخت. با رد مفروضات دور و تسلسل، هستی بهمثابه حقیقتی زنده و جنبنده معرفی شد که نیازی به علل خارجی ندارد. این دیدگاه، راه را برای فهمی نوین از توحید و رابطه خداوند با عالم هموار میسازد و از فلسفهای ایستا به سوی نظامی پویا و وجودی حرکت میکند.
بخش سوم: وحدت وجودی و بازسازی مفهوم توحید
نقد تقسیمبندیهای سنتی وجود
تقسیمبندی وجود به واجب، ممکن و ممتنع، چونان قیچیای که حقیقت یگانه هستی را تکهتکه میکند، در این درسگفتار مورد انتقاد قرار میگیرد. این دیدگاه معتقد است که تنها یک وجود وجود دارد و این تقسیمبندیها بیاساساند. وجود ممتنع، به معنای چیزی که در خارج نیست، و وجود ممکن، به معنای مساویالطرفین، فاقد واقعیت خارجیاند. از اینرو، وجود واجب نیز، بهعنوان مقابلی برای ممکن و ممتنع، بیمعناست. هستی، تنها یک حقیقت یگانه است که نیازی به این تقسیمبندیها ندارد.
درنگ: هستی، حقیقتی یگانه است و تقسیمبندیهای سنتی به واجب، ممکن و ممتنع، از فهم وحدت وجودی بازمیماند.
هستی بهعنوان حقیقت واحد
هستی، چونان دریایی بیکران، تنها یک حقیقت واحد است که تمام مراتب آن، تعینات این حقیقتاند. این دیدگاه، با وحدت وجود در فلسفه صدرایی همراستاست، اما با تأکید بر پویایی و حیات ذاتی، فراتر از چارچوبهای سنتی حرکت میکند. خداوند، نه موجودی جدا از هستی، بلکه خود حقیقت هستی است که تمام مراتب وجود، جلوههای او هستند.
نقد مفهوم علت خارجی
فرض وجود علتی خارج از سلسله ممکنات، چونان تصویری از خدایی که در گوشهای از هستی ایستاده و موجودات را به حرکت درمیآورد، مورد انتقاد قرار میگیرد. اگر خداوند خارج از هستی باشد، این خارج بودن چگونه قابل تصور است؟ این درسگفتار، با رد این مفهوم، خداوند را نه موجودی جدا، بلکه حقیقتی متحد با هستی میداند که تمام مراتب آن، جلوههای ذات او هستند.
حیات و هستی بهعنوان یک حقیقت
حیات و هستی، چونان دو روی یک سکه، یکی هستند. تمام هستی ذاتاً زنده است و نیازی به محرک خارجی ندارد. این دیدگاه، با مفهوم حیات در عرفان و فلسفه اسلامی همخوانی دارد، جایی که حیات بهعنوان صفت ذاتی وجود در نظر گرفته میشود. هستی، چونان جریانی زنده، در هر لحظه در حال خلق و پویایی است.
درنگ: حیات و هستی یکی هستند و تمام هستی ذاتاً زنده و پویاست، بینیاز از علتی خارجی.
نقد ادبیات فلسفی و محدودیتهای زبانی
ادبیات فلسفی سنتی، چونان قلمی که با جوهر ناقص مینویسد، نمیتواند پویایی و وحدت هستی را بهدرستی تبیین کند. زبان فلسفه، نیازمند بازسازی است تا بتواند مفاهیم وجودی را با دقت و عمق منتقل کند. این نقص زبانی، مانعی در برابر فهم دقیق حقیقت هستی است و نیاز به ادبیاتی نوین و پویا را ضروری میسازد.
توحید و وحدت وجودی
توحید واقعی، چونان گوهری در دل حقیقت هستی، در فهم وجود بهعنوان حقیقتی واحد نهفته است. نیازی به اثبات خدا نیست، بلکه باید حقیقت هستی را درک کرد. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، به فهم شهودی حقیقت اشاره دارد. خداوند، نه موجودی جدا، بلکه خود حقیقت هستی است که تمام مراتب آن، جلوههای ذات او هستند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم این نوشتار، با نقد تقسیمبندیهای سنتی و تأکید بر وحدت وجودی، به تبیین توحید بهمثابه فهم حقیقت یگانه هستی پرداخت. با رد مفاهیم علتی خارجی و پویایی ذاتی هستی، این دیدگاه راه را برای فلسفهای نوین هموار کرد که در آن، خداوند و هستی در یک حقیقت واحد متحدند. این بازسازی، نهتنها فلسفه را از چارچوبهای ایستا آزاد میکند، بلکه به فهمی عمیقتر از توحید منجر میشود.
نتیجهگیری و جمعبندی نهایی
این نوشتار، چونان سفری در اعماق اقیانوس حقیقت، به بازسازی مفهوم وجود، توحید و پویایی هستی پرداخت. با نقد نظامهای فلسفی سنتی، بهویژه آرای ابنسینا و ملاصدرا، و رد مفروضات دور و تسلسل، هستی بهمثابه حقیقتی زنده، پویا و یگانه معرفی شد. آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ بهعنوان مبنای این پویایی، نشاندهنده ثبات در حرکت است که با تغییر متعارف متفاوت است. این دیدگاه، با کنار نهادن تقسیمبندیهای سنتی و تأکید بر وحدت وجودی، فلسفه اسلامی را از چارچوبهای ایستا به سوی نظامی پویا و یکپارچه سوق میدهد. خداوند، نه موجودی جدا، بلکه خود حقیقت هستی است که تمام مراتب آن، جلوههای ذات او هستند. این بازسازی فلسفی، با بهرهگیری از ادبیاتی فاخر و تمثیلاتی دلانگیز، راه را برای فهمی نوین از حقیقت هستی و توحید هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی