متن درس
فلسفه قدرت و اختیار در حکمت صدرایی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۰۸)
دیباچه
این کتاب، با تأمل در درسگفتار شماره ۷۰۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در یکی از ژرفترین مسائل فلسفه اسلامی، یعنی نسبت میان قدرت، اختیار، و جبر، در پرتو حکمت متعالیه ملاصدرا میپردازد. این اثر، با نقدی عالمانه بر دیدگاههای متکلمان، که اغلب در بند پیشفرضهای عرفی و غیرعقلانی گرفتار ماندهاند، تلاش دارد مفهوم قدرت و اختیار را در چارچوبی منطقی و فلسفی بازتعریف کند. ساختار این نوشتار، با بهرهگیری از تحلیلهای تفصیلی، تمثیلات ادبی، و استدلالهای عقلانی، به گونهای طراحی شده که مفاهیم پیچیده فلسفی را به شکلی منسجم و علمی برای مخاطبان آکادمیک ارائه نماید. پرسشهای بنیادین این بحث، چونان مشعلهایی فروزان، به بررسی تمایز میان جبر و اختیار، نقش علم و اراده در تحقق قدرت، و تأثیر دوام یا انقطاع فعل بر مختار بودن فاعل میپردازند.
بخش نخست: مبانی قدرت و اختیار در حکمت صدرایی
تمایز قدرت و فاعلیت فاعل
در حکمت متعالیه، قدرت بهمنزله توانایی بالقوه تعریف میشود که ممکن است فاقد علم و اراده باشد، مانند سختی سنگ که قوتی طبیعی است. اما فاعلیت فاعل، چونان گوهری درخشان، به تحقق فعل با علم و اراده اشاره دارد. این تمایز، که ریشه در تأملات ملاصدرا دارد، مبنای فهم دقیق قدرت در برابر فاعلیت است. قدرت، چونان ظرفی است که توانایی را در خود جای میدهد، اما فاعلیت، چونان جریانی پویا، فعل را با شعور و اختیار به ظهور میرساند.
درنگ: قدرت، توانایی بالقوه است که ممکن است فاقد علم و اراده باشد، اما فاعلیت، تحقق فعل با شعور و اختیار است. |
این تمایز، بنیادی برای نقد دیدگاه متکلمان است که قدرت را بهگونهای عرفی و محدود تعریف کردهاند، بیآنکه به عمق فلسفی آن توجه کنند. ملاصدرا، در جلد سوم اسفار اربعه، فصل چهارم، صفحه دهم، قدرت را بهعنوان توانایی انجام فعل با علم و اراده معرفی میکند، که این تعریف، افق جدیدی در برابر تحلیلهای کلامی میگشاید.
تعریف قادر از منظر حکمت صدرایی
قادر، در نگاه ملاصدرا، کسی است که فعلش با علم و اراده تحقق مییابد، چه این فعل دائمی باشد و چه منقطع. این تعریف، چونان کلیدی زرین، درهای فهم اختیار را میگشاید و از بند پیشفرضهای عرفی متکلمان رهایی میبخشد. قادر بودن، به وجود مقدور وابسته نیست، بلکه به حضور علم و اراده در فعل وابسته است. این دیدگاه، برخلاف تصور متکلمان، دوام یا انقطاع فعل را از ماهیت قدرت جدا میداند.
درنگ: قادر، کسی است که فعلش با علم و اراده انجام میشود، و دوام یا انقطاع فعل در ماهیت قدرت تأثیری ندارد. |
این تعریف، که ریشه در تأملات عقلانی ملاصدرا دارد، بر نقش بنیادین علم و اراده تأکید میکند و از محدود کردن قدرت به امکان ترک فعل پرهیز مینماید.
نقد دیدگاه متکلمان در باب قدرت و اختیار
متکلمان، در تبیین قدرت و اختیار، به دلیل تکیه بر پیشفرضهای عرفی و فقدان دقت عقلانی، دچار خطا شدهاند. آنان معتقدند که قادر باید توانایی انجام و ترک فعل را داشته باشد، وگرنه فاعل مجبور است. این دیدگاه، چونان سایهای سنگین، ریشه در تفکر عامیانه دارد و از تحلیلهای عقلانی دور مانده است. متکلمان، با این پیشفرض که دوام فعل به جبر منجر میشود، اختیار را به انقطاع فعل گره زدهاند، حال آنکه این پیوند، فاقد ملازمه منطقی است.
درنگ: متکلمان، به دلیل تکیه بر مفاهیم عرفی، قدرت را به امکان ترک فعل محدود کردهاند، که این دیدگاه با تحلیل عقلانی ناسازگار است. |
این نقد، به تفاوت روششناختی میان فلسفه و کلام اشاره دارد. فلسفه، با ابزارهای عقلانی، به دنبال حقیقت است، در حالی که کلام متکلمان، در بند عمومیات عرفی گرفتار مانده است.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین مبانی قدرت و اختیار در حکمت صدرایی، به تمایز میان قدرت و فاعلیت، تعریف قادر، و نقد دیدگاه متکلمان پرداخت. قدرت، بهمنزله توانایی بالقوه، و فاعلیت، بهعنوان تحقق فعل با علم و اراده، از یکدیگر متمایزند. قادر، کسی است که فعلش با شعور و اختیار انجام میشود، و دوام یا انقطاع فعل در این تعریف دخیل نیست. متکلمان، با پیشفرضهای عرفی، اختیار را به انقطاع فعل محدود کردهاند، حال آنکه حکمت صدرایی این محدودیت را نفی میکند و بر نقش علم و اراده تأکید دارد.
بخش دوم: نقد دوام فعل و جبر در دیدگاه متکلمان
دوام فعل و پیشفرض جبر
متکلمان معتقدند فاعلی که دائماً فعل را انجام میدهد، مختار نیست، زیرا دوام فعل به جبر منجر میشود. این دیدگاه، چونان زنجیری بر پای حقیقت، اختیار را به انقطاع فعل وابسته میداند. آنان استدلال میکنند که اگر فاعل دائماً فعل را انجام دهد، لم یکن مختاراً، یعنی مختار نیست و مجبور است. این پیشفرض، که ریشه در تصورات عرفی دارد، فاقد ملازمه منطقی است و از تحلیل عقلانی به دور مانده است.
درنگ: ادعای متکلمان که دوام فعل به جبر منجر میشود، فاقد ملازمه منطقی است، زیرا اختیار به علم و اراده وابسته است، نه به انقطاع. |
این نقد، به ضعف استدلال متکلمان اشاره دارد که دوام را بهطور غیرعقلانی با جبر برابر میدانند، در حالی که جبر و اختیار به ماهیت فعل (علم و اراده یا قهر) وابستهاند.
نقد استدلال متکلمان: لو فعل دائماً لم یکن مختاراً
استدلال متکلمان که «اگر فاعل دائماً فعل کند، مختار نیست» (لو فعل دائماً لم یکن مختاراً)، چونان بنایی سست، بر پایه پیشفرضهای عرفی استوار است. این استدلال، فاقد ملازمه منطقی است، زیرا دوام یا انقطاع فعل، در ماهیت اختیار یا جبر دخیل نیست. اختیار، چونان جریانی زلال، به علم و اراده وابسته است، و جبر، چونان سایهای تاریک، به وجود قاهر (جابر) نیاز دارد. دوام فعل، هیچیک از این دو را به خودی خود ایجاب نمیکند.
درنگ: استدلال متکلمان که دوام فعل، فاعل را مجبور میکند، فاقد اساس منطقی است، زیرا جبر به وجود قاهر وابسته است، نه به دوام فعل. |
این تحلیل، به ضرورت بازنگری در پیشفرضهای متکلمان تأکید دارد که به جای تحلیل عقلانی، به مفاهیم عرفی تکیه کردهاند.
ریشه خطای متکلمان
خطای متکلمان، چونان غباری بر آینه حقیقت، از ناآگاهی نسبت به معقولات و تکیه بر تفکر عامیانه نشأت میگیرد. آنان، با ابزارهای عرفی، به مسائل فلسفی ورود کردهاند و معقولات را به خاک سیاه نشاندهاند. نزاعهای کلامی، که قرنها ادامه یافته، نتیجه این ناآگاهی است که به جای تحلیل عقلانی، به جدلهای بیحاصل منجر شده است.
درنگ: خطای متکلمان، ناشی از فقدان دقت عقلانی و تکیه بر پیشفرضهای عرفی است که مسائل فلسفی را به انحراف کشانده است. |
این نقد، به تفاوت بنیادین میان روش فلسفی و کلامی اشاره دارد. فلسفه، با پرگار عقل، حقیقت را میجوید، در حالی که کلام متکلمان، در بند عمومیات عرفی گرفتار است.
تأثیر تاریخی متکلمان بر فلسفه
متکلمان، با جدلهای عرفی، کتب کلامی را آلوده کرده و حتی فلاسفه را به مباحث بیفایده کشاندهاند. این جدلها، چونان بادهایی پراکنده، حقیقت را در هالهای از ابهام فرو بردهاند. فلاسفه، که گاه ناچار به پاسخگویی به این نزاعها بودهاند، خود نیز در دام مباحث بیحاصل گرفتار شدهاند.
درنگ: جدلهای عرفی متکلمان، کتب کلامی را آلوده کرده و حتی فلاسفه را به مباحث بیحاصل کشانده است. |
این دیدگاه، به ضرورت پالایش فلسفه از تأثیرات منفی کلام سنتی تأکید دارد و بر اهمیت تحلیل عقلانی در برابر جدلهای عرفی اصرار میورزد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد دیدگاه متکلمان در باب دوام فعل و جبر، به بررسی پیشفرضهای عرفی و غیرعقلانی آنان پرداخت. ادعای متکلمان که دوام فعل به جبر منجر میشود، فاقد ملازمه منطقی است، زیرا اختیار و جبر به علم و اراده یا قهر وابستهاند، نه به دوام یا انقطاع. خطای متکلمان، ریشه در ناآگاهی عقلانی و تکیه بر مفاهیم عرفی دارد که به انحراف در تحلیلهای فلسفی منجر شده است. این نقد، راه را برای فهمی عمیقتر از اختیار و قدرت در حکمت صدرایی هموار میسازد.
بخش سوم: تبیین جبر و اختیار در حکمت صدرایی
تعریف جبر و اختیار
در حکمت صدرایی، جبر به فعلی اطلاق میشود که با قهر و قاهر انجام گیرد، مانند هل دادن کسی که او را به حرکت یا سکون وادار کند. اما اختیار، چونان گوهری درخشان، به فعلی گفته میشود که با علم و اراده تحقق یابد. دوام یا انقطاع فعل، در ماهیت این دو مفهوم دخیل نیست. این تعریف، چونان مشعلی فروزان، حقیقت جبر و اختیار را از تاریکی پیشفرضهای عرفی بیرون میکشد.
درنگ: جبر، فعلی است که با قهر و قاهر انجام میشود، و اختیار، فعلی است که با علم و اراده تحقق مییابد. دوام یا انقطاع در این تعاریف دخیل نیست. |
این تمایز، به روشنی نشان میدهد که جبر به وجود قاهر وابسته است، نه به دوام فعل، و اختیار به علم و اراده وابسته است، نه به انقطاع.
نقد ملازمه دوام و جبر
متکلمان، با پیشفرض عرفی، دوام فعل را با جبر برابر میدانند، حال آنکه جبر به وجود قاهر (جابر) وابسته است، نه به دوام یا انقطاع. فعلی که با قهر انجام شود، چه دائمی باشد و چه موقت، جبر است. اما فعلی که با علم و اراده تحقق یابد، چه دائمی باشد و چه منقطع، مختارانه است. این تحلیل، چونان تیغی تیز، پیشفرضهای نادرست متکلمان را میشکافد.
درنگ: جبر به وجود قاهر وابسته است، نه به دوام فعل. اختیار نیز به علم و اراده وابسته است، نه به انقطاع. |
این دیدگاه، به ضرورت بازنگری در تحلیلهای کلامی تأکید دارد و نشان میدهد که دوام یا انقطاع، در ماهیت جبر و اختیار دخیل نیست.
قرابت اختیار و حدوث
گرچه اختیار با حدوث و تلون قرابت بیشتری دارد تا با دوام، این قرابت، ملازمه منطقی نیست. اختیار، چونان جریانی آزاد، میتواند با دوام یا انقطاع همراه باشد. ماهیت اختیار، که با تلون و تنوع در انتخاب همراه است، به حدوث نزدیکتر است، اما این نزدیکی، به معنای ضرورت حدوث نیست. این تحلیل، چونان آیینهای صاف، حقیقت اختیار را در برابر پیشفرضهای عرفی متکلمان آشکار میسازد.
درنگ: اختیار با حدوث قرابت بیشتری دارد تا با دوام، اما این قرابت، ملازمه منطقی نیست و اختیار میتواند با دوام یا انقطاع همراه باشد. |
این دیدگاه، به پیچیدگیهای منطقی در تعریف اختیار اشاره دارد و از محدود کردن آن به حدوث یا انقطاع پرهیز میکند.
نماز و عصمت: نمونههای عملی اختیار
مومن که دائماً نماز میخواند، فعلی مختارانه انجام میدهد، زیرا این فعل با علم و اراده همراه است. نیازی نیست که او گاهی نماز را ترک کند تا اختیارش اثبات شود. این مثال، چونان مشعلی روشن، نشان میدهد که دوام فعل با اختیار منافاتی ندارد. همچنین، معصوم، با وجود عصمت، مختار است، زیرا ارادهاش چنان قوی است که به معصیت تعلق نمیگیرد، اما توان معصیت دارد. توان معصیت، چونان گوهری ارزشمند، حسن است، اما فعل معصیت، نقصی وجودی است.
درنگ: دوام فعل، مانند نماز مومن یا عصمت معصوم، با اختیار منافاتی ندارد، زیرا اختیار به علم و اراده وابسته است. |
این مثالها، به کاربرد عملی اختیار در زندگی انسانی و الهی اشاره دارند و پیشفرض متکلمان را که اختیار را به انقطاع وابسته میدانند، رد میکنند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین جبر و اختیار در حکمت صدرایی، به تعریف دقیق این مفاهیم و نقد پیشفرضهای متکلمان پرداخت. جبر، به فعلی گفته میشود که با قهر و قاهر انجام گیرد، و اختیار، به فعلی که با علم و اراده تحقق یابد. دوام یا انقطاع، در ماهیت این دو دخیل نیست. قرابت اختیار با حدوث، گرچه منطقی است، اما ملازمه عقلانی ندارد. مثالهایی مانند نماز و عصمت، سازگاری دوام فعل با اختیار را نشان میدهند و بر نقش بنیادین علم و اراده تأکید دارند.
بخش چهارم: تنوع فاعلیت و نفی جبر در عالم
انواع فاعلیت در فلسفه اسلامی
در فلسفه اسلامی، فاعل میتواند بالطبع، بالقصد، بالتسخیر، بالحب، بالعنایه، یا بالرضا باشد. این تنوع، چونان رنگینکمانی در آسمان حکمت، نشاندهنده پیچیدگی فاعلیت است که فراتر از دوگانه مختار و مجبور متکلمان است. متکلمان، با محدود کردن فاعل به مختار یا مجبور، از این تنوع غافل ماندهاند و تحلیلهایشان را در تنگنای پیشفرضهای عرفی گرفتار کردهاند.
درنگ: فاعلیت در فلسفه اسلامی، شامل انواع متعددی چون بالطبع، بالقصد، و بالعنایه است که دوگانه مختار و مجبور متکلمان را نفی میکند. |
این تنوع، به غنای فلسفه اسلامی اشاره دارد و از محدود کردن فاعلیت به مفاهیم عرفی پرهیز میکند.
نفی جبر در عالم
در حکمت صدرایی، جبر در عالم وجود ندارد، زیرا جبر نیازمند جابر (قاهر) است و چنین جابری در هستی یافت نمیشود. عالم، چونان جریانی جبلی، بر اساس طبیعت و اختیار پیش میرود. انسان، دارای جبل (طبیعت) و اختیار است، و این دو، چونان دو بال، او را در مسیر کمال هدایت میکنند. این دیدگاه، چونان نسیمی فرحبخش، پیشفرض جبر را از عالم میزداید.
درنگ: جبر در عالم وجود ندارد، زیرا نیازمند جابر است. عالم، جبلی است و انسان، دارای طبیعت و اختیار است. |
این تحلیل، به فلسفه وحدت وجود اشاره دارد که جبر را بهعنوان پدیدهای خارجی نفی میکند و هستی را جبلی و مختار میداند.
فاعلیت الهی و اختیار
در مورد خداوند، اختیار دائمی است، زیرا حدوث در ذات حق راه ندارد. فیض الهی، چونان جریانی بیانقطاع، دائمی است، اما این دوام با اختیار منافاتی ندارد. متکلمان، با پیشفرض عرفی، فیض دائمی را با جبر برابر میدانند، حال آنکه حکمت صدرایی، این فیض را با علم و اراده الهی سازگار میداند.
درنگ: فیض دائمی الهی با اختیار سازگار است، زیرا اختیار الهی به علم و اراده وابسته است، نه به حدوث یا انقطاع. |
این دیدگاه، به تمایز میان اختیار انسانی و الهی اشاره دارد و بر نقش علم و اراده در فاعلیت الهی تأکید میکند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین تنوع فاعلیت و نفی جبر در عالم، به غنای حکمت صدرایی پرداخت. فاعل میتواند بالطبع، بالقصد، یا بالعنایه باشد، و این تنوع، دیدگاه محدود متکلمان را رد میکند. جبر در عالم وجود ندارد، زیرا نیازمند جابر است، و عالم، جبلی و مختار است. فیض دائمی الهی، با اختیار سازگار است و به علم و اراده وابسته است. این تحلیل، راه را برای فهمی عمیقتر از فاعلیت در فلسفه اسلامی هموار میسازد.
نتیجهگیری و جمعبندی
این کتاب، با تأمل در درسگفتار شماره ۷۰۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بازسازی مفهوم قدرت و اختیار در حکمت صدرایی پرداخت. قدرت، بهمنزله توانایی بالقوه، و فاعلیت، بهعنوان تحقق فعل با علم و اراده، از یکدیگر متمایزند. اختیار، به فعلی گفته میشود که با شعور و اراده انجام شود، و جبر، به فعلی که با قهر و قاهر تحقق یابد. دوام یا انقطاع فعل، در ماهیت این مفاهیم دخیل نیست. متکلمان، با تکیه بر پیشفرضهای عرفی، دوام را با جبر و حدوث را با اختیار مرتبط کردهاند، اما این ملازمهها فاقد اساس منطقیاند. حکمت صدرایی، با تأکید بر علم و اراده، این محدودیتها را نفی میکند و فاعلیت را در چارچوبی متنوع و پویا تبیین مینماید. مثالهایی مانند نماز و عصمت، سازگاری دوام فعل با اختیار را نشان میدهند، و نفی جبر در عالم، به جبلی بودن هستی و اختیار انسان اشاره دارد. این اثر، با بازتعریف مفاهیم فلسفی در قالبی عقلانی، راه را برای فهمی ژرفتر از قدرت و اختیار در فلسفه اسلامی هموار میسازد. «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد: ۱۱)؛ «خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خود دارند تغییر دهند.» این آیه، به ضرورت تحول وجودی برای تحقق اختیار و قدرت اشاره دارد.
با نظارت: صادق خادمی |