متن درس
علم و فاعلیت الهی: کاوشی در فلسفه و عرفان اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه هفتصد و بیست و یک)
دیباچه: درآمدی بر مسئله علم و فاعلیت الهی
علم و فاعلیت الهی، چونان دو گوهر درخشان در سپهر فلسفه و عرفان اسلامی، از دیرباز کانون تأملات عمیق فلاسفه و عرفا بوده است. این دو مفهوم، که به مثابه پلی میان ذات بیتعین حق تعالی و کثرت عالم خلقت قرار دارند، در مکاتب گوناگون فلسفی و عرفانی، از مشاء و اشراق تا حکمت متعالیه و عرفان نظری، با نگرشهایی متفاوت بررسی شدهاند. درسگفتار شماره هفتصد و بیست و یک از استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با رویکردی بدیع و عمیق، این مسئله را از منظری وحدتمحور کاوش میکند. هدف، نهتنها روشنسازی چالشهای فلسفی، بلکه هدایت به سوی معرفت شهودی و قرب الهی است، که در آن، عالم به مثابه تجلی ذات حق فهمیده میشود.
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان (سوره حمد، آیه ۱)
این آیه، بهعنوان سرآغاز قرآن کریم، بر وحدت ذات الهی و رحمانیت بیکران او دلالت دارد و زمینهساز بحث متافیزیکی علم و فاعلیت الهی است. همچنین، آیه وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرْقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا (سوره انعام، آیه ۵۹)، به معنای «و هیچ برگی نمیافتد مگر اینکه او آن را میداند»، بر علم بیکران الهی به همه مراتب وجود اشاره دارد، بیآنکه ذاتش به کثرت متصف شود.
بخش نخست: چالشهای فلسفی علم الهی به مخلوقات
ماهیت علم الهی و اختلاف مکاتب
علم الهی، چونان نوری که از ذات بیتعین حق ساطع میشود، در فلسفه اسلامی به دو گونه اصلی بررسی شده است: علم به ذات و علم به مخلوقات. علم الهی به ذات، به دلیل بساطت و وحدت ذاتی، محل اختلاف چندانی نیست، اما علم به مخلوقات، که متصف به کثرت و حدوث است، چالشهای عمیقی را در میان فلاسفه مشاء، اشراق، و حکمت متعالیه برانگیخته است. مشائیان، چون ابنسینا، علم الهی به مخلوقات را از طریق صور مرتسمه در ذات الهی تبیین میکنند، در حالی که اشراقیان، به اتصال علم الهی به مخلوقات تأکید دارند. عرفا نیز علم الهی را ظهور بیتعین ذات در مراتب وجود میدانند.
| درنگ: علم الهی به ذات، به دلیل وحدت و بساطت، محل اختلاف نیست، اما علم به مخلوقات، به دلیل کثرت و حدوث، در میان مکاتب فلسفی و عرفانی محل مناقشه است. |
اختلاف در این حوزه، ریشه در تلاش برای هماهنگی وحدت ذات الهی با کثرت مخلوقات دارد. مشائیان معتقدند که خداوند از طریق صور کلی در ذاتش به مخلوقات علم دارد، مشابه علمی که منجم به آینده از طریق محاسبات ریاضی دارد. برای مثال، منجم میداند که شش ماه دیگر قمر در عقرب خواهد بود، بدون آنکه مصداق خارجی آن در لحظه کنونی موجود باشد. این صور مرتسمه، بهعنوان واسطههای علم الهی، کلیاند و از جزئیات منزهاند.
اتصالی یا انفصالی بودن علم الهی
یکی از پرسشهای بنیادین در فلسفه اسلامی، اتصالی یا انفصالی بودن علم الهی به مخلوقات است. دیدگاه اتصالی، علم الهی را حضوری و درونی در ذات خداوند میداند، در حالی که دیدگاه انفصالی، آن را خارج از ذات الهی تصور میکند. مثلگرایان، که علم الهی را منفصل میدانند، بر این باورند که این علم از کثرت و حدوث مبراست، اما این دیدگاه، خداوند را به مخلوقات وابسته میکند. در مقابل، مرتسمیان، مانند ابنسینا، علم الهی را در ذات او و بهصورت صور کلی میبینند، اما با چالش کثرت صور در ذات الهی مواجه میشوند.
| درنگ: دیدگاه اتصالی، علم الهی را در ذات خداوند میداند، اما با چالش کثرت صور مواجه است؛ دیدگاه انفصالی، علم را خارج از ذات میبیند، اما خداوند را به مخلوقات وابسته میکند. |
این اختلاف، به دشواری تبیین رابطه وحدت و کثرت بازمیگردد. اگر علم الهی در ذات او باشد، چگونه میتوان کثرت مخلوقات را در ذات بسیط جای داد؟ و اگر خارج از ذات باشد، چگونه میتوان استقلال الهی را حفظ کرد؟ این پرسشها، فلاسفه را به ارائه نظریههای گوناگون واداشته است.
نظریه صور مرتسمه و مثل
مشائیان، بهویژه ابنسینا، علم الهی به مخلوقات را از طریق صور مرتسمه تبیین میکنند. این صور، که کلی و غیرمادیاند، در ذات الهی موجودند و خداوند از طریق آنها به مخلوقات علم دارد. مثال منجم، که با محاسبات ریاضی به وقوع آیندهای خاص علم دارد، برای توضیح این نظریه به کار میرود. در مقابل، مثلگرایان، علم الهی را منفصل از ذات میدانند و معتقدند که این علم، به صورت مثل افلاطونی، خارج از ذات الهی است.
| درنگ: صور مرتسمه، بهعنوان واسطههای علم الهی در نظریه مشایی، کلی و غیرمادیاند، در حالی که مثلگرایان، علم الهی را منفصل و خارج از ذات میدانند. |
هر دو نظریه با اشکالات فلسفی مواجهاند. اگر علم الهی از طریق مثل باشد، خداوند به مخلوقات وابسته میشود، که با استقلال ذاتی او ناسازگار است. اگر از طریق صور مرتسمه باشد، کثرت صور به ذات الهی وارد میشود، که با بساطت ذات منافات دارد.
نقد ابنسینا به علم جزئیات
ابنسینا، برای حفظ تنزیه الهی، خداوند را از علم به جزئیات منزه میداند، زیرا جزئیات با کثرت همراهاند. او علم الهی به جزئیات را به علم کلی تقلیل میدهد، که با آیه وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرْقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا (سوره انعام، آیه ۵۹)، به معنای «و هیچ برگی نمیافتد مگر اینکه او آن را میداند»، سازگار است. این آیه، به علم کلی خداوند اشاره دارد، نه علم جزئی.
| درنگ: ابنسینا علم الهی به جزئیات را به علم کلی تقلیل میدهد تا وحدت و بساطت ذات الهی را حفظ کند. |
این تفسیر، اگرچه با اصل تنزیه سازگار است، اما توانایی توضیح علم الهی به جزئیات را ندارد. آیه مذکور، به ظاهر بر علم خداوند به جزئیات دلالت دارد، اما مشائیان آن را بهصورت کلی تفسیر میکنند تا از کثرت در ذات الهی پرهیز کنند.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با بررسی چالشهای فلسفی علم الهی به مخلوقات، نشان داد که اختلافات میان مکاتب فلسفی ریشه در دشواری هماهنگی وحدت و کثرت دارد. نظریههای صور مرتسمه و مثل، هرچند تلاشی برای تبیین علم الهیاند، با اشکالات فلسفی مواجهاند. آیات قرآن کریم، مانند آیه وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرْقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا، بر علم بیکران الهی دلالت دارند، اما تفسیر مشایی آن، به علم کلی محدود است. این بحث، زمینه را برای کاوش در دیدگاه وحدتمحور فراهم میکند.
بخش دوم: نقد نظریههای فلسفی و حرکت به سوی وحدت وجود
اشکالات نظریههای صور مرتسمه و مثل
نظریه صور مرتسمه، که علم الهی را در ذات خداوند و بهصورت صور کلی میداند، با چالش کثرت در ذات الهی مواجه است. اگر این صور زاید بر ذات باشند، به کثرت منجر میشوند، و اگر عین ذات باشند، توانایی توضیح علم تفصیلی به مخلوقات را ندارند. نظریه مثل نیز، با قرار دادن علم الهی خارج از ذات، خداوند را به مخلوقات وابسته میکند، که با استقلال ذاتی او ناسازگار است.
| درنگ: صور مرتسمه، اگر زاید بر ذات باشند، به کثرت در ذات منجر میشوند؛ و اگر عین ذات باشند، علم تفصیلی به مخلوقات ممکن نیست. نظریه مثل نیز خداوند را به مخلوقات وابسته میکند. |
این اشکالات، فلاسفه را به بنبست فلسفی کشانده است. مرتسمیان، برای حفظ وحدت ذات، علم الهی را در ذات قرار میدهند، اما با مشکل کثرت صور مواجه میشوند. مثلگرایان، برای پرهیز از کثرت، علم را خارج از ذات میدانند، اما این دیدگاه، استقلال الهی را مخدوش میکند.
نقد اقسام فاعلیت الهی
فلاسفه، برای حل مسئله علم و فاعلیت الهی، اقسامی چون عنایت، رضا، و تجلی را مطرح کردهاند. این اقسام، از سر ناچاری و برای رفع اشکالات فلسفی ارائه شدهاند، اما خود به مشکلات جدیدی منجر شدهاند. هر یک از این اقسام، در تلاش برای هماهنگی وحدت و کثرت، با محدودیتهای روششناختی مواجه است.
| درنگ: اقسام فاعلیتی مانند عنایت، رضا، و تجلی، از سر ناچاری برای تبیین علم و فاعلیت الهی مطرح شدهاند، اما هر یک با اشکالات فلسفی مواجهاند. |
این اقسام، چونان تلاشهایی برای دوختن جامهای بر تن حقیقت بیتعین الهی، ناکام ماندهاند. هر راهحل، به جای رفع مشکل، اشکالات جدیدی را پدید آورده است، زیرا وحدت ذات الهی با کثرت مخلوقات بهسادگی قابل جمع نیست.
دیدگاه وحدت وجود: عالم به مثابه تجلی حق
در برابر محدودیتهای نظریههای فلسفی، دیدگاه وحدت وجود، عالم را نه بهعنوان حقیقتی جدا از خداوند، بلکه به مثابه تجلی و ظهور ذات بیتعین او میبیند. در این دیدگاه، تفکیک میان خدا و عالم به کثرت و تعدد منجر میشود، در حالی که همه عالم مراتب وجود است. حتی باطل و دروغ، بهعنوان مراتب وجود، دارای حقیقتی در ظرف خود هستند.
| درنگ: در دیدگاه وحدت وجود، عالم تجلی ذات الهی است و تفکیک خدا و عالم به کثرت میانجامد. همه چیز، حتی باطل، در مرتبه خود دارای حقیقت است. |
این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه و عرفان نظری دارد، عالم را چونان آیینهای میبیند که نور ذات الهی در آن منعکس میشود. در این آیینه، هر تعین و کثرتی مرتبهای از وجود است، نه حقیقتی مستقل.
نفسالأمر و وجود ذهنی
در منطق اسلامی، حتی دروغ در نفسالأمر وجود دارد، اما نه بهعنوان محکی واقعی، بلکه بهعنوان حاکی ذهنی. این بدان معناست که هر مفهوم ذهنی، حتی اگر در خارج مصداق نداشته باشد، در مرتبه خود دارای وجود است.
| درنگ: در منطق، دروغ از حیث حاکی در نفسالأمر وجود دارد، اما از حیث محکی فاقد واقعیت است. این نشاندهنده مراتب وجودی در عالم است. |
این بحث، که ریشه در منطق و فلسفه اسلامی دارد، نشان میدهد که همه چیز، حتی مفاهیم اعتباری مانند دروغ، در مرتبهای از وجود قرار دارند. این دیدگاه، زمینهساز فهم وحدت وجودی عالم است.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد نظریههای فلسفی صور مرتسمه و مثل، محدودیتهای روششناختی آنها را نشان داد. دیدگاه وحدت وجود، با نفی تفکیک میان خدا و عالم، راهی به سوی فهم حقیقت بیتعین الهی گشود. عالم، به مثابه تجلی ذات حق، مراتب وجود است و حتی مفاهیم اعتباری در نفسالأمر دارای مرتبهای از حقیقتاند. این بحث، زمینه را برای کاوش در علم و معرفت الهی فراهم میکند.
بخش سوم: علم الهی و معرفت شهودی
علم الهی: عینیت با ذات
در دیدگاه وحدت وجود، علم الهی، چونان نوری که از ذات بیتعین ساطع میشود، عین ذات الهی است. علم خداوند به ذات، صفات، و فعلش، هیچگونه تفکیکی ندارد. عالم، بهعنوان ظرف ظهور ذات الهی، نه حقیقتی جداگانه، بلکه مرتبهای از وجود است.
| درنگ: علم الهی به ذات، صفات، و فعلش عین ذات اوست. عالم، بهعنوان ظرف ظهور، مرتبهای از وجود الهی است. |
این دیدگاه، که در حکمت متعالیه و عرفان نظری ریشه دارد، علم الهی را نه اجمالی و نه تفصیلی، بلکه حضوری و بیتعین میداند. همه هستی، کاسه علم خداست، و علم الهی، ظهور بیتعین ذات در مراتب وجود است.
معرفت الهی: تصور در برابر تصدیق
معرفت الهی، برخلاف علم نظری که به تصدیق وابسته است، به تصور و شهود متکی است. تصدیق، به دلیل محدودیتهای ذهنی، به وهم و کثرت میانجامد، در حالی که تصور، به قرب الهی و شهود حقیقت بیتعین هدایت میکند.
| درنگ: معرفت الهی از طریق تصور و شهود حاصل میشود، نه تصدیق نظری، که به محدودیت و کثرت منجر میشود. |
این دیدگاه عرفانی، معرفت را چونان سفری به سوی ذات بیتعین الهی میبیند. قرب قرآنی، که در لسان شرع به «قربه الی الله» تعبیر میشود، به معنای نزدیکی به حقیقت بیتعین است، نه تصدیق مفاهیم ذهنی.
نقد علم اجمالی و تفصیلی
علم اجمالی و تفصیلی، که در فلسفه مشایی مطرحاند، به دلیل محدودیتهای ذهنی، نمیتوانند حقیقت الهی را منتقل کنند. این علوم، به کثرت و زیاده منجر میشوند و از فهم حقیقت بیتعین بازمیمانند.
| درنگ: علم اجمالی و تفصیلی، به دلیل محدودیتهای ذهنی، نمیتوانند حقیقت بیتعین الهی را منتقل کنند. |
این نقد، بر برتری معرفت شهودی بر علم نظری تأکید دارد. حقیقت الهی، فراتر از دستهبندیهای ذهنی است و تنها از طریق شهود قابل دسترسی است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر عینیت علم الهی با ذات و برتری معرفت شهودی بر تصدیق نظری، راهی به سوی فهم حقیقت بیتعین الهی گشود. علم الهی، بهعنوان ظهور ذات در مراتب وجود، فراتر از کثرت و تفکیک است. معرفت الهی نیز از طریق تصور و قرب حاصل میشود، نه از طریق تحلیلهای ذهنی.
بخش چهارم: عبادت، لا تعین، و شهود الهی
تفاوت خالق و مخلوق: تعین و لا تعین
تفاوت میان خالق و مخلوق، به تعین است. خداوند، چونان نوری بیتعین، فراتر از هرگونه حد و صفت است، در حالی که مخلوقات، به دلیل تعینات وجودی، در مراتب کثرت قرار دارند.
| درنگ: خالق بیتعین است و مخلوق متعین. تفاوت میان آنها در تعینات وجودی است، نه در حقیقت وجود. |
این دیدگاه، که ریشه در وحدت وجود دارد، عالم را ظهور ذات بیتعین الهی میداند. تعینات، چونان سایههایی بر نور وجود، مراتب خلقت را شکل میدهند، اما حقیقت الهی فراتر از این تعینات است.
نقد وحدت وجود نادرست
برخی، وحدت وجود را بهگونهای فهمیدهاند که همه چیز را عین خدا میدانند، اما این فهم نادرست است. تعینات، مخلوقاند و نه خدا. حقیقت الهی، بیتعین و فراتر از کثرت است.
| درنگ: وحدت وجود به معنای عینیت مخلوقات با خدا نیست. تعینات، مخلوقاند و حقیقت الهی بیتعین است. |
این نقد، سوءفهم از وحدت وجود را اصلاح میکند. وحدت وجود، عالم را ظهور ذات الهی میبیند، نه اینکه مخلوقات را عین خدا بداند.
عبادت و لا تعین
عبادت حقیقی، چونان سفری به سوی لا تعین الهی، باید از تعینات ذهنی و مادی آزاد باشد. آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ (سوره حمد، آیه ۵)، به معنای «تنها تو را میپرستیم»، به ذات بیتعین الهی اشاره دارد. اگر عبادت به تعین معطوف شود، به بتپرستی میانجامد.
| درنگ: عبادت حقیقی به سوی لا تعین الهی است. هر تعینی در عبادت، به شرك و بتپرستی منجر میشود. |
این دیدگاه عرفانی، عبادت را به سوی حقیقت بیتعین هدایت میکند. قصد انشا در عبادت، اگر به تعین معطوف شود، به محدودیت و شرك میانجامد.
حال اولیا در عبادت
اولیای الهی، چون امام سجاد علیهالسلام، در هنگام عبادت به حالاتی معنوی میرسند که نشاندهنده ارتباط با لا تعین الهی است. این حالات، از شهود حقیقت بیتعین سرچشمه میگیرد.
| درنگ: حالات معنوی اولیا در عبادت، نتیجه شهود حقیقت بیتعین الهی است، نه تعینات ذهنی یا مادی. |
این روایت، که از حالات امام سجاد علیهالسلام در هنگام عبادت سخن میگوید، برتری شهود عرفانی بر مفاهیم ذهنی را نشان میدهد. عبادت اولیا، سفری به سوی حقیقت بیتعین است.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تأکید بر تفاوت خالق و مخلوق در تعین و لا تعین، عبادت حقیقی را به سوی ذات بیتعین الهی هدایت کرد. نقد سوءفهم وحدت وجود و تأکید بر شهود اولیا، راهی به سوی معرفت حقیقی گشود. آیات قرآن کریم، مانند إِيَّاكَ نَعْبُدُ، بر عبادت بیتعین تأکید دارند.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با کاوش در علم و فاعلیت الهی، یکی از پیچیدهترین مسائل فلسفه و عرفان اسلامی را بررسی کرد. چالشهای فلسفی، از جمله نظریههای صور مرتسمه و مثل، نشاندهنده دشواری هماهنگی وحدت و کثرت است. در مقابل، دیدگاه وحدت وجود، عالم را تجلی ذات بیتعین الهی میداند و علم الهی را عین ذات او میبیند. معرفت الهی، از طریق تصور و شهود، به قرب الهی میانجامد، در حالی که تصدیق نظری به محدودیت و کثرت منجر میشود. عبادت حقیقی، که در حالات اولیا متجلی است، به سوی لا تعین الهی است و از تعینات ذهنی و مادی آزاد است. آیات قرآن کریم، مانند وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرْقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا و إِيَّاكَ نَعْبُدُ، این حقیقت را روشن میسازند. این اثر، با ارائه تحلیلی جامع، راهی به سوی فهم عمیقتر حقیقت الهی و سلوک معنوی گشود.
| با نظارت صادق خادمی |