متن درس
کاوش در مفهوم حرکت: بازخوانی فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۳۸)
دیباچه
مفهوم حرکت، از دیرباز، یکی از بنیادینترین و پیچیدهترین موضوعات فلسفه بوده است که در سنت فلسفی اسلامی، بهویژه در حکمت متعالیه، جایگاهی والا یافته است. این نوشتار، برآمده از درسگفتار شماره ۷۳۸ خارج فلسفه استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوشی عمیق و انتقادی در مفهوم حرکت اختصاص دارد. با رویکردی نوآورانه و روشمند، این درسگفتار میکوشد تا با نقد تعاریف سنتی حرکت، بهویژه تعاریف ارسطویی و صدرایی، و رهایی از محدودیتهای مادهمحور، به سوی تبیینی وجودی از حرکت پیش رود.
بخش نخست: چیستی حرکت و چالشهای تعریف آن
طرح مسئله: گستره حرکت در فلسفه اسلامی
بحث حرکت، از مباحث کلیدی فلسفه اسلامی است که از منظرهای گوناگون بررسی شده است. در این درسگفتار، دو طرح بنیادین درباره حرکت مطرح میشود: نخست، امکان وجود حرکت در همه ظرف حیات، از حق تعالی تا خلق؛ و دوم، حرکت در مقولات عرضی، جوهر و نهایتاً وجود، که این آخری به دلیل محدودیتهای تعاریف سنتی، مورد تردید قرار گرفته است. حرکت، بهسان رودی جاری در هستی، از مراتب وجودی گوناگون گذر میکند، اما آیا میتوان آن را فراتر از چارچوب ماده و مقولات مادی فهمید؟ این پرسش، محور اصلی این کاوش فلسفی است.
درنگ: حرکت، در سنت فلسفی اسلامی، به ماده و مقولات وابسته دانسته شده، اما این درسگفتار میکوشد با نقد این وابستگی، امکان تبیین حرکت بهسان وصفی وجودی را بررسی کند.
ضرورت تعریف دقیق حرکت
برای فهم امکان حرکت در وجود، حق تعالی یا مجردات، پیش از هر چیز، باید تعریفی روشن و دقیق از حرکت ارائه شود. همانگونه که برای قضاوت درباره استبداد یا مشروطه، نخست باید ماهیت آنها را شناخت، در فلسفه نیز بدون تعریف حرکت، نمیتوان درباره شمول آن بر موجودات مجرد یا وجود قضاوت کرد. این ضرورت، بهسان مشعلی است که مسیر تحلیل فلسفی را روشن میسازد، زیرا تعریف، بنیان هر استدلال فلسفی است.
تعاریف سنتی حرکت و محدودیتهای آن
تعاریف فلسفی حرکت، از ارسطو تا فلاسفه اسلامی، آن را به مقولات مادی نظیر جوهر، عرض، ماده و جسم محدود کردهاند. این تعاریف، حرکت را در چارچوب مقولات کم، کیف و جوهر محصور میدانند و از شمول آن بر وجود یا مجردات ناتواناند. این محدودیت، بهسان قفسی است که پرنده خیال فلسفی را از پرواز در آسمان وجود بازمیدارد.
ارسطو حرکت را «خروج تدریجی شیء» تعریف کرده است، تعریفی که مورد نقد شیخ اشراق، ملاصدرا و دیگر فلاسفه قرار گرفته و پاسخهایی به آن داده شده است. این تعریف، گرچه برای حرکت در ماده کارآمد است، اما در تبیین حرکت در وجود یا مجردات ناکافی مینماید. فلاسفه اسلامی، با تأثیرپذیری از ارسطو، حرکت را به انواع نقلی (جابهجایی مکانی)، عرضی (تغییر در کیف یا کم) و جوهري (خروج از قوه به فعل) تقسیم کردهاند.
شروط تعریف حرکت
حرکت، در فلسفه سنتی، نیازمند شش شرط است: مبدأ، منتهی، مقوله، موضوع، فاعل و زمان. این شروط، بهسان ستونهایی هستند که بنای تعریف حرکت را استوار میسازند. مبدأ و منتهی، نقاط آغاز و پایان حرکتاند؛ مقوله، ماهیت حرکت (مانند کم، کیف یا جوهر) را تعیین میکند؛ موضوع، بستر حرکت (مانند جسم یا ماده) است؛ فاعل، محرکی است که حرکت را پدید میآورد؛ و زمان، مقیاسی عارضی است که بر حرکت اعمال میشود.
درنگ: شروط ششگانه حرکت (مبدأ، منتهی، مقوله، موضوع، فاعل، زمان) چارچوب تعریف سنتی حرکت را تشکیل میدهند، اما وابستگی آنها به ماده، تبیین حرکت وجودی را دشوار میسازد.
نقد تعاریف سنتی: وابستگی به ماده
تعاریف سنتی حرکت، به دلیل تمرکز بر ماده، ماهیت، قوه و خروج، از تبیین حقیقت حرکت بازمیمانند. این تعاریف، بهسان لباسی هستند که به قامت ماده دوخته شدهاند و برای وجود یا مجردات تنگ و ناکارآمدند. نقد این تعاریف، از آنرو اهمیت دارد که حرکت را بهجای وصف ذاتی وجود، به وصفی عرضی یا جوهري محدود کردهاند. ابنسینا در اشارات تأکید میکند که وجود اعم از ماده است و میتواند غیرمادی باشد. این دیدگاه، دریچهای به سوی تبیین حرکت وجودی میگشاید.
بخش دوم: حرکت وجودی و بازنگری در تعریف حرکت
حرکت و حیات: پیوند وجودی
یکی از نوآوریهای این درسگفتار، تأکید بر پیوند حرکت با حیات و وجود است. استاد فرزانه میفرمایند: «همه هستی حیات دارد و حیات، عین حرکت است؛ حرکت هر شیء به وزان وجود آن است.» این سخن، بهسان نسیمی است که پردههای کهنه تعاریف مادی را کنار میزند و حرکت را بهعنوان صفتی ذاتی برای وجود معرفی میکند. مثال «حسنات الابرار، سیئات المقربین» نشان میدهد که کمال هر موجود، به اندازه وجودش است و سجده انسان، با مواضع سبعه، از سجده دیگر موجودات متمایز است، زیرا حرکت و کمال، به مراتب وجود وابستهاند.
درنگ: حرکت، بهسان حیات، صفتی ذاتی برای وجود است و هر موجودی به وزان وجودش حرکت میکند، از سجده انسان تا تجلیات وجودی دیگر موجودات.
نقد تعریف ارسطویی و صدرایی
تعریف ارسطویی حرکت، به دلیل وابستگی به مفاهیم قوه و فعل، گرفتار دور است، اما ملاصدرا و دیگران آن را توجیه کردهاند. ملاصدرا حرکت را «حدوث تدریجی» یا «خروج تدریجی از قوه به فعل» تعریف میکند. این تعریف، گرچه نوآورانه است، اما همچنان به ماده و مقولات وابسته است. استاد فرزانه این پرسش را مطرح میکنند که چرا حرکت باید وصف ماده باشد؟ آیا نمیتوان آن را وصف تعینی وجود دانست؟ این پرسش، بهسان تیری است که به قلب پیشفرضهای فلسفه سنتی نشانه میرود.
حرکت و مجردات: امکان یا امتناع؟
یکی از چالشهای اصلی این درسگفتار، بررسی امکان حرکت در مجردات و حق تعالی است. در فلسفه سنتی، حرکت به دلیل وابستگی به ماده، در مجردات و خدا منتفی است، زیرا خدا، به دلیل بساطت و فعلیت محض، فاقد قوه و خروج است. اما استاد فرزانه این پرسش را مطرح میکنند: آیا حرکت نمیتواند وصف مجردات باشد؟ آیا حیات الهی، که عین وجود است، نمیتواند با حرکتی وجودی همراه باشد؟ این دیدگاه، بهسان پلی است که فلسفه را از محدودیتهای مادی به سوی افقهای وجودی رهنمون میشود.
درنگ: نقد وابستگی حرکت به ماده، راه را برای تبیین حرکت بهسان وصفی وجودی هموار میکند، که میتواند در مجردات نیز صدق کند.
تمایز حرکت و متحرک
یکی از نوآوریهای این درسگفتار، تمایز میان تعریف حرکت و تعریف متحرک است. استاد فرزانه تأکید میکنند که تعاریف سنتی، به جای تعریف حقیقت حرکت، متحرک مادی را توصیف میکنند. بهسان این است که به جای تعریف سرخی، سیب سرخ را توصیف کنیم. این خلط، فلسفه را از فهم حقیقت حرکت بازمیدارد. آیا میتوان حرکت را بهسان وصفی مستقل، بدون نیاز به موضوع مادی، تعریف کرد؟ این پرسش، بهسان کلیدی است که قفلهای فرهنگ فلسفی سنتی را میگشاید.
بخش سوم: روششناسی فلسفی و نقد فرهنگ فلسفی
نقد فرهنگ فلسفی موجود
فرهنگ فلسفی سنتی، حرکت را به ماهیت، جوهر، عرض و ماده محدود کرده است. این محدودیت، بهسان زنجیری است که تفکر فلسفی را در چارچوبهای مادی محصور میسازد. استاد فرزانه با نقدی روشمند، این پیشفرضها را به چالش میکشند و پیشنهاد میکنند که حرکت را بهعنوان وصف تعینی وجود بازتعریف کنیم. این دیدگاه، بهسان بارانی است که زمین خشک فلسفه سنتی را سیراب میکند و امکان رشد مفاهیم نو را فراهم میسازد.
حرکت و روششناسی فلسفی
روششناسی فلسفی، نیازمند تعریف دقیق اوصاف بدون وابستگی به موصوف است. در ریاضیات، عدد بدون معدود تعریف میشود، اما در فلسفه، اوصاف نظیر حرکت به موصوف وابستهاند. استاد فرزانه این پرسش را مطرح میکنند: آیا فلسفه میتواند وصف حرکت را بدون موضوع تعریف کند؟ این پرسش، بهسان فانوسی است که مسیر روششناسی فلسفی را روشن میسازد و فلاسفه را به بازنگری در تعاریف دعوت میکند.
درنگ: روششناسی فلسفی باید توانایی تعریف اوصاف نظیر حرکت را بدون وابستگی به موضوع مادی داشته باشد، تا حقیقت حرکت بهسان وصفی وجودی آشکار شود.
حرکت و ادراک حسی
حرکت، برای انسان، امری محسوس و بدیهی است، زیرا انسان در بستر حرکت زیسته است. تنفس، رشد و حیات او با حرکت عجین شدهاند. از اینرو، تعاریف پیچیده برای حرکت، گاه بهسان شرح واضحاتاند. استاد فرزانه تأکید میکنند که تعریف حرکت برای کسی که آن را حس نکرده، بیفایده است، همانگونه که توصیف رنگ برای نابینا بیمعناست. این دیدگاه، به نقش ادراک حسی در فهم حرکت اشاره دارد و فلسفه را به سوی واقعیات محسوس رهنمون میشود.
بخش چهارم: حرکت و بساطت الهی
نفی حرکت از خدا
در فلسفه سنتی، خدا به دلیل بساطت و فعلیت محض، فاقد حرکت است، زیرا حرکت نیازمند قوه و خروج است. استاد فرزانه این دیدگاه را نقد میکنند و میپرسند: چرا حرکت باید به ماده محدود باشد؟ آیا نمیتوان آن را وصف وجود دانست؟ این پرسش، بهسان موجی است که بنیانهای فلسفه توحید را به لرزه درمیآورد و امکان حرکت وجودی را مطرح میسازد.
حیات الهی و حرکت
خدا حي است و حیات دارد، اما به دلیل فقدان ماده، در فلسفه سنتی، فاقد حرکت دانسته شده است. استاد فرزانه این پیشفرض را به چالش میکشند و پیشنهاد میکنند که حرکت میتواند وصف تعینی وجود باشد، نه صرفاً وصفی مادی. این دیدگاه، بهسان ستارهای است که در آسمان فلسفه اسلامی میدرخشد و راه را برای تبیینی نو از حیات و حرکت الهی هموار میکند.
درنگ: حیات الهی، به دلیل فعلیت محض، در فلسفه سنتی فاقد حرکت است، اما بازتعریف حرکت بهسان وصف وجودی، امکان حضور آن در مجردات را مطرح میسازد.
جمعبندی و نتیجهگیری
درسگفتار شماره ۷۳۸ خارج فلسفه استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با رویکردی انتقادی و نوآورانه، مفهوم حرکت را در فلسفه اسلامی بازخوانی میکند. این درسگفتار، با نقد تعاریف سنتی ارسطویی و صدرایی، به سوی تبیینی وجودی از حرکت پیش میرود و با تمایز میان حرکت و متحرک، چالشهای تعریف حرکت بدون موضوع مادی را برجسته میسازد. تأکید بر پیوند حرکت با حیات و وجود، و نقد وابستگی آن به ماده، راه را برای بازتعریف حرکت بهسان وصفی تعینی هموار میکند. مثالهایی نظیر سجده موجودات و حسنات الابرار، به ارتباط حرکت با مراتب وجود اشاره دارند و نشان میدهند که هر موجودی به وزان وجودش حرکت میکند. این نوشتار، با تلفیق فلسفه، عرفان و روششناسی انتقادی، بر ضرورت هماهنگی میان تعریف حرکت و واقعیت وجودی آن تأکید دارد. مفهوم حرکت وجودی، بهسان گوهری است که در چارچوب حکمت متعالیه و توحید میدرخشد و راه را برای رفع تناقضات فلسفی هموار میسازد.
جمعبندی نهایی: حرکت، فراتر از محدودیتهای مادی، میتواند بهسان وصفی وجودی فهمیده شود که با حیات و مراتب وجود پیوند دارد و در چارچوب حکمت متعالیه، به وحدت وجودی و تجلیات الهی ارجاع مییابد.
با نظارت صادق خادمی