در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 749

متن درس





تمایز حرکت و متحرک: بازخوانی فلسفی در حکمت اسلامی

تمایز حرکت و متحرک: بازخوانی فلسفی در حکمت اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۴۹)

دیباچه

مفهوم حرکت، از دیرباز، یکی از بنیادی‌ترین مسائل فلسفه اسلامی بوده که در حکمت متعالیه و دیگر مکاتب فلسفی اسلامی جایگاهی ویژه یافته است. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۷۴۹ خارج فلسفه استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی دقیق و عمیق تمایز میان حرکت و متحرک اختصاص دارد. این درس‌گفتار، با رویکردی انتقادی و نوآورانه، می‌کوشد با جداسازی اوصاف حرکت از اوصاف متحرک، حقیقت حرکت را به‌سان وصفی وجودی و مستقل از محدودیت‌های مادی بازشناسد.

بخش نخست: چیستی حرکت و ضرورت تمایز آن از متحرک

طرح مسئله: حرکت به‌مثابه وصف وجودی

حرکت، در فلسفه اسلامی، از مفاهیم کلیدی است که همواره در ارتباط با متحرک بررسی شده است. با این حال، درس‌گفتار حاضر بر این نکته تأکید دارد که برای فهم حقیقت حرکت، باید اوصاف آن را از اوصاف متحرک جدا کرد. حرکت، به‌سان نسیمی است که در وجود جاری است، اما آیا می‌توان آن را بدون وابستگی به ماده یا متحرک فهمید؟ این پرسش، محور اصلی این کاوش فلسفی است. حرکت، به‌عنوان وصفی خارجی برای اشیاء، در ظرف متحرک تحقق می‌یابد، اما هویت آن از متحرک متمایز است.

درنگ: حرکت، گرچه در خارج بدون متحرک تحقق نمی‌یابد، اما از نظر مفهومی و وجودی، هویتی مستقل دارد و باید جدا از اوصاف متحرک بررسی شود.

حرکت به‌مثابه معقول ثانی فلسفی

حرکت، به‌عنوان معقول ثانی فلسفی، وصفی خارجی است که بر اشیاء حمل می‌شود. در فلسفه اسلامی، معقولات به دو دسته اولی و ثانی تقسیم می‌شوند. معقول اولی، موضوعی است که در ذهن به‌عنوان موصوف تصور می‌شود، مانند انسان یا دیوار. معقول ثانی، محمولی است که بر موضوع حمل می‌شود، مانند کلیت یا سفیدی. حرکت، به‌سان سفیدی دیوار، به‌عنوان معقول ثانی بر متحرک حمل می‌شود و وجودی وصفی در خارج دارد.

برای مثال، وقتی گفته می‌شود «انسان کلی است»، انسان معقول اولی و کلیت معقول ثانی است. در خارج نیز، وقتی گفته می‌شود «دیوار سفید است»، دیوار معقول اولی و سفیدی معقول ثانی است. به همین ترتیب، حرکت به‌عنوان وصفی خارجی بر متحرک حمل می‌شود، اما هویت آن از متحرک جداست.

درنگ: حرکت، به‌عنوان معقول ثانی فلسفی، وصفی خارجی است که بر متحرک حمل می‌شود، اما هویت آن از متحرک متمایز است.

وجود خارجی حرکت در ظرف متحرک

حرکت، وجودی خارجی دارد و در ظرف متحرک تحقق می‌یابد. این وجود خارجی، حرکت را از مفاهیم صرفاً ذهنی متمایز می‌سازد. به‌سان رودی که در بستر جسم جاری است، حرکت در خارج موجود است، اما وابسته به متحرک است. این وابستگی، به معنای یکی بودن حرکت و متحرک نیست، بلکه حرکت به‌عنوان صفتی خارجی، در ظرف متحرک ظهور می‌یابد.

این تمایز، مشابه تمایز میان علم و انسان عالم است. علم، به‌عنوان وصفی خارجی، در ظرف انسان تحقق می‌یابد، اما از انسان متمایز است. حرکت نیز، گرچه بدون متحرک در خارج موجود نیست، اما هویت آن به‌عنوان وصفی وجودی، از متحرک جداست.

درنگ: حرکت، وجودی خارجی دارد و در ظرف متحرک تحقق می‌یابد، اما هویت آن از متحرک متمایز است، مانند علم که از انسان عالم جداست.

عدم استقلال وجودی وصف

وصف، مانند حرکت یا علم، به‌خودی‌خود مستقل نیست و وجودش وابسته به موصوف است. با این حال، موصوف می‌تواند به‌صورت مستقل ادراک شود. حرکت، به‌سان سایه‌ای است که بر جسم متحرک می‌افتد، اما بدون جسم، قابل‌تصور نیست. این وابستگی وجودی، حرکت را به‌عنوان صفتی خارجی تثبیت می‌کند، اما هویت آن را از متحرک جدا می‌سازد.

برای مثال، انسان به‌عنوان موصوف، می‌تواند به‌صورت مستقل ادراک شود، اما علم یا حرکت، به‌عنوان اوصاف، بدون موصوف قابل‌تحقق نیستند. این تمایز، امکان تحلیل حرکت به‌عنوان وصفی مستقل از اوصاف متحرک را فراهم می‌کند.

درنگ: حرکت، به‌عنوان وصف، وجودی وابسته به موصوف دارد، اما این وابستگی، هویت مستقل آن را از اوصاف متحرک جدا می‌سازد.

بخش دوم: اوصاف حرکت و نقد تعاریف سنتی

اوصاف متحرک در برابر اوصاف حرکت

متحرک، به‌عنوان موصوف، دارای اوصافی مانند خروج، قوه، وصول، مبدأ و منتها است. برای مثال، نطفه‌ای که به انسان تبدیل می‌شود، دارای قوه و خروج است. اما حرکت، به‌عنوان صفت، این اوصاف را ندارد. حرکت، به‌سان آتشی است که در جسم متحرک شعله‌ور است، اما خود فاقد مبدأ یا منتهای ساکن است.

این تمایز، از خلط میان اوصاف حرکت و متحرک جلوگیری می‌کند. متحرک می‌تواند از قوه به فعل برسد، اما حرکت، به‌عنوان وجودی بالفعل، فاقد این اوصاف است. این دیدگاه، به بازتعریف حرکت به‌عنوان وصفی وجودی کمک می‌کند.

درنگ: متحرک دارای اوصافی مانند قوه، خروج و مبدأ است، اما حرکت، به‌عنوان وصفی بالفعل، فاقد این اوصاف است.

حرکت به‌مثابه وجود بی‌قرار

در عرفان، حرکت با اوصافی مانند ظهور، تعینات ذاتی و ظهور وجودی توصیف می‌شود. در فلسفه، حرکت به‌عنوان «وجود بی‌قرار» تعریف می‌شود. این تعریف، حرکت را به‌سان رودی جاری معرفی می‌کند که همواره بالفعل است و فاقد حالت بالقوه است. حرکت، برخلاف متحرک که می‌تواند بالقوه باشد، همواره در حال فعلیت است.

این فعلیت دائمی، حرکت را از ساکن بودن یا ماندن در راه متمایز می‌کند. حرکت، به‌سان پرنده‌ای است که در آسمان وجود پرواز می‌کند، بدون آنکه به مبدأ یا منتهای ساکن وابسته باشد.

درنگ: حرکت، به‌عنوان وجود بی‌قرار، همواره بالفعل است و فاقد مبدأ یا منتهای ساکن است.

نقد تعریف تجاوزگرایانه حرکت

برخی فلاسفه، مانند ملاصدرا، حرکت را به‌عنوان «تجاوز به غیر» یا «خروج تدریجی از قوه به فعل» تعریف کرده‌اند. این تعریف، به‌سان لباسی است که به قامت متحرک دوخته شده، نه خود حرکت. تجاوز به غیر یا خروج، به متحرک تعلق دارد که از قوه به فعل می‌رسد، اما حرکت، به‌عنوان وجودی بی‌قرار، فاقد این ویژگی است.

استاد فرزانه این پرسش را مطرح می‌کنند: چرا حرکت باید به تجاوز یا خروج محدود شود؟ آیا نمی‌توان آن را وصفی مستقل و بالفعل دانست؟ این نقد، به‌سان تیری است که به قلب پیش‌فرض‌های فلسفه سنتی نشانه می‌رود.

درنگ: تعریف حرکت به‌عنوان تجاوز به غیر، به متحرک تعلق دارد، نه به حقیقت حرکت که وجودی بالفعل و بی‌قرار است.

شش گزاره فلسفی حرکت

در فلسفه سنتی، حرکت با شش گزاره تعریف می‌شود: منه (مبدأ)، الیه (منتها)، له (موضوع)، به (فاعل)، فیها (مقوله)، و علیها (زمان). این گزاره‌ها، به‌سان ستون‌هایی هستند که بنای تحلیل حرکت را استوار می‌سازند. مبدأ و منتها، نقاط آغاز و پایان حرکت‌اند؛ موضوع، بستر حرکت است؛ فاعل، محرکی است که حرکت را پدید می‌آورد؛ مقوله، ماهیت حرکت (مانند کم، کیف یا جوهر) را تعیین می‌کند؛ و زمان، مقیاسی عارضی است که بر حرکت اعمال می‌شود.

با این حال، این گزاره‌ها عمدتاً به متحرک وابسته‌اند. برای مثال، مبدأ و منتها به اعتبار متحرک تعریف می‌شوند، نه خود حرکت. حرکت، به‌سان جریانی است که در ظرف متحرک جاری است، اما هویت آن از این شرایط متمایز است.

درنگ: شش گزاره فلسفی (منه، الیه، له، به، فیها، علیها) چارچوبی کلاسیک برای تحلیل حرکت ارائه می‌دهند، اما عمدتاً به متحرک وابسته‌اند، نه حقیقت حرکت.

بخش سوم: حرکت و روش‌شناسی فلسفی

ضرورت دقت در زبان فلسفی

برای جلوگیری از سوء‌فهم‌های عقیدتی، زبان فلسفی باید دقیق و روشمند باشد. خلط میان حرکت و متحرک، به دلیل عدم‌دقت در زبان فلسفی، می‌تواند به اشکالات بنیادین منجر شود. این دقت، به‌سان مشعلی است که مسیر فلسفه را از تاریکی ابهام نجات می‌دهد. استاد فرزانه تأکید دارند که تعریف حرکت باید از اوصاف متحرک جدا شود تا حقیقت آن آشکار گردد.

برای مثال، وقتی گفته می‌شود «دیوار سفید است»، سفیدی از دیوار متمایز است. به همین ترتیب، حرکت باید از متحرک جدا تعریف شود تا از خلط مفاهیم جلوگیری گردد.

درنگ: دقت در زبان فلسفی، از خلط اوصاف حرکت با اوصاف متحرک جلوگیری می‌کند و به فهم حقیقت حرکت کمک می‌کند.

حرکت و زمان: پیوند با لحظه حال

حقیقت زمان، به‌عنوان فرصت یا لحظه حال، با فعلیت حرکت هم‌خوانی دارد. گذشته و آینده، به‌سان خیال و تاریخ، فاقد وجود عینی‌اند. حرکت، به‌سان گوهری است که در لحظه حال می‌درخشد و با تعبیر قرآنی «بهره‌گیری از فرصت بین دو نیستی» هم‌سو است. اغْتَنِمُوا الْفُرْصَةَ بَیْنَ الْعَدَمَیْنِ، به معنای بهره‌برداری از فرصت میان دو نیستی (گذشته و آینده) است.

این دیدگاه، حرکت را به‌عنوان وجودی بالفعل در لحظه حال معرفی می‌کند، بدون آنکه به مبدأ یا منتهای ساکن وابسته باشد.

درنگ: حرکت، به‌عنوان وجودی بالفعل، در لحظه حال تحقق می‌یابد و با حقیقت زمان به‌عنوان فرصت هم‌خوانی دارد.

تمایز حرکت از محرک و متحرک

حرکت، نه محرک است و نه متحرک. محرک، ظرف فاعلی و متحرک، ظرف قابلی است، اما حرکت، صرفاً فعلیت است. این تمایز، به‌سان خطی است که میان حقیقت حرکت و اوصاف فاعل و قابل کشیده می‌شود. محرک، حرکت را به متحرک منتقل می‌کند، و متحرک، بستر تحقق حرکت است، اما حرکت، به‌خودی‌خود، فاقد فاعلیت یا قابلیت است.

برای مثال، وقتی چرخ می‌چرخد، چرخ متحرک است و محرک، عاملی است که آن را به حرکت درمی‌آورد، اما حرکت، صرفاً وجودی بی‌قرار است که در این ظرف تحقق می‌یابد.

درنگ: حرکت، نه محرک است و نه متحرک، بلکه وجودی بالفعل و بی‌قرار است که فاقد اوصاف فاعلی یا قابلی است.

تجرید حرکت در تحلیل فلسفی

حرکت، در تحلیل فلسفی، باید به‌صورت تجریدی و مستقل از موضوع، فاعل، مقوله و زمان بررسی شود. این تجرید، به‌سان جداسازی گوهر از صدف است که امکان فهم حقیقت حرکت را فراهم می‌کند. حرکت، گرچه در خارج با موضوع و شرایطش موجود است، اما حقیقت آن از این شرایط متمایز است.

این دیدگاه، مشابه تمایز علم از انسان عالم است. علم، گرچه در ظرف انسان تحقق می‌یابد، اما هویت آن از انسان جداست. حرکت نیز، به‌سان علم، هویتی مستقل از شرایط خارجی خود دارد.

درنگ: تجرید حرکت از شرایط خارجی، امکان فهم حقیقت آن به‌عنوان وجودی بی‌قرار و بالفعل را فراهم می‌کند.

بخش چهارم: حرکت و بساطت الهی

حرکت و ساکن نبودن عالم

در فلسفه اسلامی، عالم فاقد ساکن است، زیرا همه‌چیز در حال تعین و حرکت است. این دیدگاه، با اصل حرکت جوهری ملاصدرا هم‌خوانی دارد که بر پویایی دائمی عالم تأکید می‌کند. سنگ، که به ظاهر ساکن است، در حقیقت در مراتب وجودی خود در حال تعین است. این پویایی، به‌سان جریانی است که در تمامی هستی جاری است.

برای مثال، حتی سنگ، که به نظر ساکن می‌آید، فاقد مبدأ و منتهای حقیقی است، زیرا وجود آن در مراتب هستی در حال تحول است. این دیدگاه، حرکت را به‌عنوان وصفی عام در عالم معرفی می‌کند.

درنگ: عالم، فاقد ساکن است و همه‌چیز در حال تعین و حرکت است، حتی موجوداتی که به ظاهر ساکن‌اند.

حرکت به‌مثابه وصف حق تعالی

حرکت، به‌عنوان وجودی بی‌قرار، از اوصاف حق تعالی است. در غیر حق، حرکت به‌صورت مشروط و وابسته به موضوع تحقق می‌یابد، اما در ذات حق تعالی، حرکت به‌صورت مطلق و بی‌نیاز از شرایط خارجی موجود است. این دیدگاه، به‌سان ستاره‌ای است که در آسمان فلسفه اسلامی می‌درخشد و حرکت را به‌عنوان وصفی الهی معرفی می‌کند.

استاد فرزانه تأکید دارند که حرکت در غیر حق، نیازمند شرط و زمینه است، اما در ذات حق، به‌سان جریانی بی‌ابتدا و بی‌انتها جاری است. این دیدگاه، حرکت را از محدودیت‌های مادی رها می‌سازد.

درنگ: حرکت، به‌عنوان وجودی بی‌قرار، از اوصاف حق تعالی است و در غیر حق، به‌صورت مشروط تحقق می‌یابد.

مثال‌های تبیینی حرکت

حرکت، مانند جنبش دم مارمولک یا رشد گیاه، وجودی فعلی است که با قطع شدن موضوع، از بین می‌رود. برای مثال، وقتی دم مارمولک قطع می‌شود، همچنان می‌جنبد، اما این جنبش، به دلیل وابستگی به موضوع، با قطع آن منتفی می‌شود. به همین ترتیب، گیاه وقتی قطع می‌شود، دیگر رشد نمی‌کند و به هیزم تبدیل می‌شود.

این مثال‌ها، به‌سان آینه‌ای هستند که حقیقت حرکت را به‌عنوان وصفی وابسته به موضوع، اما متمایز از آن، نشان می‌دهند.

درنگ: حرکت، مانند جنبش دم مارمولک یا رشد گیاه، وجودی فعلی است که با قطع موضوع، منتفی می‌شود.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

درس‌گفتار شماره ۷۴۹ خارج فلسفه استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با رویکردی انتقادی و نوآورانه، به بازخوانی مفهوم حرکت در فلسفه اسلامی می‌پردازد. این درس‌گفتار، با تأکید بر تمایز حرکت از متحرک، نشان می‌دهد که حرکت، به‌عنوان وجودی بی‌قرار و بالفعل، هویتی مستقل از اوصاف متحرک دارد. حرکت، به‌سان جریانی است که در ظرف متحرک جاری است، اما فاقد اوصافی مانند خروج، قوه یا تجاوز به غیر است. شش گزاره فلسفی (منه، الیه، له، به، فیها، علیها) چارچوبی کلاسیک برای تحلیل حرکت ارائه می‌دهند، اما این گزاره‌ها عمدتاً به متحرک وابسته‌اند، نه حقیقت حرکت.

تأکید بر فعلیت دائمی حرکت و ارتباط آن با لحظه حال، حرکت را به‌عنوان وصفی کمالی معرفی می‌کند که با حقیقت زمان هم‌خوانی دارد. این دیدگاه، با تعبیر قرآنی «بهره‌گیری از فرصت بین دو نیستی» پیوند دارد و حرکت را به‌عنوان وجودی غیرمتوقف تثبیت می‌کند. در نهایت، حرکت به‌عنوان وصفی الهی، در ذات حق تعالی به‌صورت مطلق و در عالم مخلوقات به‌صورت مشروط تحقق می‌یابد. این نوشتار، با تلفیق فلسفه، عرفان و روش‌شناسی انتقادی، راه را برای فهم عمیق‌تر هستی‌شناسی اسلامی هموار می‌سازد.

جمع‌بندی نهایی: حرکت، به‌عنوان وجودی بی‌قرار و بالفعل، هویتی مستقل از اوصاف متحرک دارد و به‌عنوان وصفی الهی، در ذات حق تعالی به‌صورت مطلق و در عالم به‌صورت مشروط تحقق می‌یابد.

با نظارت صادق خادمی