در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 750

متن درس





کاوش در ذات حرکت: بازنگری وجودی در فلسفه اسلامی

کاوش در ذات حرکت: بازنگری وجودی در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۵۰)

دیباچه: جست‌وجوی حقیقت حرکت

حرکت، چونان رودی سیال در بستر هستی، از دیرباز ذهن فیلسوفان را به خود مشغول داشته است. این مفهوم بنیادین، که در آثار ارسطو، ابن‌سینا، و علامه طباطبایی مورد کاوش قرار گرفته، در فلسفه اسلامی جایگاهی محوری دارد. با این حال، تعاریف سنتی حرکت، اغلب به دلیل خلط با متحرک یا متعلقات آن، از تبیین ذات این حقیقت وجودی بازمانده‌اند. درس‌گفتار شماره ۷۵۰ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، که این نوشتار از آن استخراج شده، رویکردی بدیع به این مقوله ارائه می‌دهد. این متن، با نگاهی عمیق و وجودی، می‌کوشد حرکت را از قید متعلقاتش رها ساخته و به مثابه نحوه‌ای از وجود متصرم و مستقل بازشناسد.

بخش یکم: نقد خلط میان حرکت و متحرک

۱.۱. خلط مفهومی در تعاریف سنتی

در سنت فلسفی، تمایز میان حرکت و متحرک به‌درستی رعایت نشده و خصوصیات متحرک یا محرک به اشتباه به حرکت نسبت داده شده است. حرکت، به مثابه نحوه‌ای از وجود سیال، از متحرک که موضوع آن است، متمایز است. با این حال، فیلسوفان پیشین، به دلیل دشواری ادراک مستقیم حرکت به‌عنوان واقعیتی غیرمحسوس، آن را با اوصاف متحرک آمیخته‌اند. این خلط، مانند تلاش برای دیدن نور در سایه، مانع از فهم ذات حرکت شده و تعاریف را به سوی اوصاف فاعلی یا قابلی متحرک سوق داده است.

درنگ: خلط میان حرکت و متحرک در سنت فلسفی، به دلیل آمیختن اوصاف فاعلی و قابلی متحرک با ذات حرکت، مانع از تعریف دقیق و مستقل آن شده است.

۱.۲. عدم تمایز اوصاف حرکت و متحرک

حرکت، به‌عنوان واقعیتی متصرم و سیال، دارای اوصافی متمایز از متحرک یا محرک است. با این حال، در تعاریف سنتی، اوصاف متحرک، مانند قوه و فعل، به‌جای اوصاف ذاتی حرکت مورد توجه قرار گرفته‌اند. این رویکرد، مانند توصیف نسیم با ویژگی‌های برگ‌های درختی است که در آن می‌وزد، و از این‌رو، حقیقت حرکت در پس پرده‌ای از اوصاف غیرذاتی پنهان مانده است.

۱.۳. نقد وابستگی حرکت به متعلقات شش‌گانه

در سنت فلسفی، حرکت به شش متعلق وابسته دانسته شده است: مبدأ، منتها، مسافت، موضوع، فاعل، و زمان. این متعلقات، گرچه در فهم حرکت در ظرف خارجی یاری‌رسان‌اند، اما ذات حرکت را تعریف نمی‌کنند. تعریف حرکت با ارجاع به این متعلقات، مانند توصیف خورشید با اشاره به سایه‌هایش است، که به جای روشن ساختن حقیقت، آن را در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برد.

درنگ: حرکت باید به‌صورت ذاتی و مستقل از متعلقات شش‌گانه (مبدأ، منتها، مسافت، موضوع، فاعل، و زمان) تعریف شود تا حقیقت آن آشکار گردد.

۱.۴. تمثیل خلط مفهومی

برای روشن‌سازی خلط میان حرکت و متحرک، تمثیلی بدیع ارائه شده است: هنگامی که از هویت شخصی پرسیده می‌شود و پاسخ داده شود که «او آقایی است»، این پاسخ چیزی به دانش شنونده نمی‌افزاید. این تمثیل، مانند آیینه‌ای زلال، نشان می‌دهد که تعریف حرکت با ارجاع به متحرک، مشابه ارائه اطلاعات بدیهی و غیرمفید است. پاسخ باید به ذات حرکت معطوف باشد، نه به متعلقات آن.

بخش دوم: نقد تعاریف سنتی حرکت

۲.۱. نقد تعریف ارسطویی

ارسطو حرکت را به‌عنوان «کمال اول لما بالقوه من حیث انه بالقوه» تعریف کرده است، که به کمال نخست شیء بالقوه اشاره دارد. این تعریف، گرچه در ظاهر حرکت را توصیف می‌کند، در حقیقت به متحرک معطوف است. به عنوان مثال، اگر زید از مکانی به مکان دیگر رود، این تعریف به حرکت زید اشاره دارد، نه به ذات حرکت. این رویکرد، مانند توصیف جریان آب با اشاره به سنگ‌های بستر رودخانه است، که حقیقت سیال حرکت را نادیده می‌گیرد.

۲.۲. نقد تعریف علامه طباطبایی در نهایة الحکمة

علامه طباطبایی در نهایة الحکمة (صفحه ۱۷۸) حرکت را چنین تعریف می‌کند: «اَلْحَرَکَةُ نَحْوُ وُجُودٍ یَخْرُجُ بِهِ الشَّیْءُ مِنَ الْقُوَّةِ إِلَى الْفِعْلِ تَدْرِیجًا». این تعریف، گرچه حرکت را نحوه‌ای از وجود معرفی می‌کند، اما در ادامه، قوه و فعل را به شیء (متحرک) نسبت می‌دهد. این امر، مانند تلاش برای دیدن ماه در آیینه‌ای غبارآلود است، که به جای روشن ساختن ذات حرکت، آن را به اوصاف متحرک گره می‌زند.

درنگ: تعریف حرکت در نهایة الحکمة، به دلیل ارجاع به قوه و فعل متحرک، از تبیین ذات حرکت بازمی‌ماند و به اوصاف شیء متحرک معطوف است.

۲.۳. نقد تعریف حرکت با اضداد

تعریف حرکت با ارجاع به قوه (مبدأ) و فعل (منتها) به معنای تعریف آن با اضدادش است، که روشی نادرست است. این رویکرد، مانند تعریف انسان با غیرانسان است، که به جای روشن ساختن حقیقت، آن را در تاریکی ابهام فرو می‌برد. حرکت باید به‌عنوان واقعیتی مستقل و متصرم تعریف شود، نه با ارجاع به اضدادش.

بخش سوم: بازتعریف حرکت به مثابه فعلیت متصرم

۳.۱. حرکت به‌عنوان نحوه وجود متصرم

حرکت، به مثابه واقعیتی سیال و متصرم، نحوه‌ای از وجود است که اجزای آن به‌صورت همزمان جمع نمی‌شوند، برخلاف اشیاء ثابت مانند مربع که اجزای آن در یک لحظه وجود دارند. این ویژگی، مانند جریانی است که در بستر زمان جاری است و نمی‌توان آن را در یک لحظه متوقف کرد. حرکت، در این نگاه، فعلتی پیوسته است که ذاتاً از قوه و فعل متحرک مستقل است.

درنگ: حرکت، نحوه‌ای از وجود متصرم است که اجزای آن به‌صورت همزمان جمع نمی‌شوند و از اوصاف متحرک مستقل است.

۳.۲. حرکت در ظرف حال

حرکت باید در ظرف حال (لحظه کنونی) تعریف شود، نه با ارجاع به گذشته (مبدأ) یا آینده (منتها). این دیدگاه، با کلام امیرالمؤمنین (ع) همخوانی دارد: «اغْتَنِمِ الْفُرْصَةَ بَیْنَ الْعَدَمَیْنِ» (فرصت را بین دو نیستی غنیمت شمارید). این کلام، مانند نوری که در ظلمت زمان می‌درخشد، نشان می‌دهد که وجود حقیقی در لحظه حال است و حرکت نیز باید در این ظرف تعریف شود.

۳.۳. حرکت به‌عنوان معقول ثانی فلسفی

حرکت، به‌عنوان یک معقول ثانی فلسفی، در خارج به‌صورت مستقیم قابل ادراک نیست و برای فهم آن به موضوع (متحرک) نیاز است. با این حال، در مقام تعریف، نیازی به ارجاع به متحرک نیست. این امر، مانند تعریف علم به‌عنوان نور است که نیازی به ارجاع به عالم ندارد. حرکت باید به‌عنوان نحوه‌ای از وجود متصرم تعریف شود، بی‌آنکه به متعلقاتش وابسته گردد.

۳.۴. حرکت به‌عنوان مخرج از قوه به فعل

حرکت، در مقام فاعلیت، عاملی است که اشیاء را از قوه به فعل خارج می‌کند. اما این نقش فاعلی، ذات حرکت را توضیح نمی‌دهد. حرکت، مانند نسیمی است که برگ‌ها را به رقص می‌آورد، اما ذات آن در جریان سیالش نهفته است، نه در برگ‌هایی که به حرکت درمی‌آورد.

بخش چهارم: موانع روش‌شناختی و اجتماعی در تبیین حرکت

۴.۱. تأثیر محدودیت‌های اجتماعی بر تفکر فلسفی

محدودیت‌های اجتماعی و سیاسی، مانند سرکوب عالمان، مانع از پیشرفت تفکر فلسفی در تبیین مفاهیم بنیادین مانند حرکت شده است. این محدودیت‌ها، مانند بستن بال‌های پرنده‌ای که در پی پرواز است، عقل و خلاقیت فلسفی را در بند کشیده و مانع از کاوش آزادانه در حقیقت حرکت شده است.

درنگ: محدودیت‌های اجتماعی و سیاسی، با بستن دست عالمان، عقل و خلاقیت فلسفی را محدود کرده و مانع از ارائه تعاریف نوین از حرکت شده است.

۴.۲. نقد توقف علم دینی در مسائل فلسفی

علم دینی، به‌جای کاوش عمیق در مسائل فلسفی، به تکرار تعاریف سنتی و عدم نوآوری در مفاهیم بنیادین مانند حرکت اکتفا کرده است. این توقف، مانند باغبانی است که به جای کاشتن بذرهای نو، به هرس شاخه‌های کهن بسنده می‌کند. برای پیشرفت، لازم است علم دینی با نگاهی نو به کاوش در ذات حرکت بپردازد.

۴.۳. تمثیل دست شکسته و دل شکسته

محدودیت‌های اجتماعی، مانند بستن دست عالمان، به بسته شدن عقل انجامیده است. این درس‌گفتار با تمثیل دست شکسته و دل شکسته، نشان می‌دهد که دست شکسته همچنان می‌تواند سپر باشد، اما دل شکسته، عقل را نیز از کار می‌اندازد. این تمثیل، مانند آینه‌ای است که تأثیر محدودیت‌های اجتماعی بر تفکر فلسفی را به تصویر می‌کشد.

بخش پنجم: دعوت به بازنگری در روش‌های فلسفی

۵.۱. ضرورت تعریف ذاتی حرکت

برای تعریف دقیق حرکت، باید از روش‌های سنتی که حرکت را با متحرک آمیخته‌اند، فاصله گرفت و به سوی تعریفی ذاتی و مستقل حرکت کرد. این رویکرد، مانند گشودن پنجره‌ای به سوی افق‌های نوین فلسفی است که حقیقت حرکت را در بستر وجود متصرم بازمی‌شناسد.

درنگ: تعریف حرکت باید ذاتی و مستقل از متعلقاتش باشد و بر ماهیت سیال و متصرم آن تمرکز کند.

۵.۲. حرکت و قرآن کریم

این درس‌گفتار، مخاطبان را به تأمل در قرآن کریم برای فهم حرکت وجودی دعوت می‌کند. قرآن کریم، چونان آیینه‌ای زلال، حقیقت وجود و حرکت را در برابر چشمان حقیقت‌جویان می‌گشاید:

هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ ۖ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

اوست که زنده می‌کند و می‌میراند، و چون به کاری فرمان دهد، تنها می‌گوید: باش، پس می‌شود.

۵.۳. تمثیل شناخت هویت

درس‌گفتار با تمثیلی دیگر، دشواری تعریف حرکت را روشن می‌سازد: هنگامی که از هویت شخصی پرسیده می‌شود و پاسخ داده شود که «او آقایی است»، این پاسخ به علم شنونده چیزی نمی‌افزاید. این تمثیل، مانند مشعلی در تاریکی، نشان می‌دهد که تعریف حرکت باید از ارجاع به متعلقاتش پرهیز کند و به ذات آن معطوف باشد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این نوشتار، با بازخوانی درس‌گفتار شماره ۷۵۰ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوشی عمیق در ذات حرکت پرداخت. نقد تعاریف سنتی ارسطو، ابن‌سینا، و علامه طباطبایی نشان داد که خلط میان حرکت و متحرک، مانع از ارائه تعریفی ذاتی و مستقل از حرکت شده است. حرکت، به‌عنوان نحوه‌ای از وجود متصرم، باید در ظرف حال و بدون ارجاع به متعلقات شش‌گانه (مبدأ، منتها، مسافت، موضوع، فاعل، و زمان) تعریف شود. این درس‌گفتار، با تأکید بر ضرورت بازنگری در روش‌های فلسفی، پیشنهاد می‌کند که حرکت به‌عنوان واقعیتی سیال و مستقل از قوه و فعل متحرک بازشناسده شود. تمثیلات ارائه‌شده، مانند شناخت هویت شخص یا دست شکسته و دل شکسته، بر اهمیت تجربه مستقیم و پرهیز از تعاریف غیرذاتی تأکید دارند. دعوت به تأمل در قرآن کریم، راهی برای فهم عمیق‌تر حقیقت حرکت وجودی می‌گشاید. این نوشتار، نه تنها چالش‌های روش‌شناختی و اجتماعی سنت فلسفی را آشکار می‌سازد، بلکه افقی نو برای تأمل در ذات حرکت در فلسفه اسلامی ارائه می‌دهد.

با نظارت صادق خادمی