در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 785

متن درس






تجلی وجود: بازخوانی فلسفه اسلامی در پرتو فاعلیت الهی، تناهی به غیرمتناهی، و معرفت

تجلی وجود: بازخوانی فلسفه اسلامی در پرتو فاعلیت الهی، تناهی به غیرمتناهی، و معرفت

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۸۵)

دیباچه

فلسفه اسلامی، به‌سان چشمه‌ای زلال از معرفت الهی، در طول سده‌ها جریان یافته و اندیشه‌های ژرف را در بستر توحید پرورانده است. درس‌گفتار شماره ۷۸۵ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تأمل بر سه محور بنیادین—نفی تفاعل و تعامل در حق، تناهی به غیرمتناهی در عالم هستی، و نقش معرفت و غفلت در ادراک انسان—به بازتعریف رابطه میان حق، خلق، و انسان می‌پردازد. این گفتار، با نقدی عمیق بر پیش‌فرض‌های سنتی فلاسفه، از ارسطو تا ملاصدرا، عالم را شبکه‌ای پویا و نامتناهی معرفی می‌کند که در آن، فاعلیت مطلق به ذات الهی تعلق دارد و خلق، تنها مظهر این فاعلیت است. مفهوم تناهی به غیرمتناهی، هر ذره را حامل همه هستی می‌داند و معرفت را کلیدی برای ادراک این حقیقت وجودی معرفی می‌کند. ای همانند باغی که هر شاخه‌اش به ریشه‌ای واحد پیوند دارد، این نوشتار، وحدت وجود را در پرتو فاعلیت الهی و معرفت انسانی به تصویر می‌کشد.

بخش یکم: فاعلیت الهی و نفی تفاعل و تعامل در حق

نفی تفاعل در ذات حق

در ذات الهی، تفاعل وجود ندارد، زیرا کثرت در حق راه ندارد و فاعلیت محض، تنها به ذات او تعلق دارد. تفاعل، مستلزم وجود دو فاعل است که با یکدیگر تعاون کنند، حال آنکه حق، از هرگونه شریک یا کثرت منزه است. این دیدگاه، اصل توحید فاعلی را تأیید می‌کند و هرگونه مشارکت در فاعلیت را نفی می‌نماید.

این اصل، به‌سان آفتابی است که بی‌نیاز از هر نور دیگر، عالم را روشن می‌سازد. ذات حق، مبدأ همه ظهورات است و نیازی به تعاون یا تفاعل ندارد.

این ایده با آیه شریفه قرآن کریم، «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» (بقره: ۲۵۵، هیچ معبودی جز او نیست)، هم‌خوانی دارد که بر یگانگی فاعلیت الهی تأکید می‌ورزد.

درنگ: در ذات حق، تفاعل وجود ندارد، زیرا کثرت در حق راه ندارد و فاعلیت محض به او تعلق دارد.

نفی تعامل در ذات حق

تعامل، که از ضعف و نیاز به همکاری نشأت می‌گیرد، در ذات حق جای ندارد. حق، از هرگونه ضعف یا وابستگی منزه است و فاعلیت او مطلق و بی‌نیاز از هرگونه عمل کاری است. تعامل، به‌معنای همکاری میان دو طرف، در ذات الهی که مبدأ همه وجود است، بی‌معناست.

این دیدگاه، به‌سان اقیانوسی بی‌کران است که امواج آن، بدون نیاز به نیروی خارجی، از ذات خود سرچشمه می‌گیرند. حق، فاعل مطلق است و نیازی به تعامل ندارد.

این ایده با ذکر شریف «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (هیچ نیرو و توانی جز به‌واسطه خدا نیست) هم‌سوست و بر مطلق بودن فاعلیت الهی تأکید دارد.

درنگ: تعامل در حق وجود ندارد، زیرا تعامل از ضعف ناشی می‌شود و حق از هر ضعفی منزه است.

فاعلیت مطلق حق و نفی شریک

حق، فاعل مطلق است و هیچ کمکی از خلق نمی‌پذیرد، زیرا هرگونه تعاون یا عون، از ضعف سرچشمه می‌گیرد و ذات الهی از ضعف مبراست. این دیدگاه، هرگونه شریک یا همکاری در فاعلیت الهی را نفی می‌کند و حق را تنها معطی وجود می‌داند.

این اصل، به‌سان چشمه‌ای است که از خود جوشیده و بی‌نیاز از هر منبع دیگر، عالم را سیراب می‌سازد. فاعلیت حق، مطلق و بی‌نیاز از هرگونه مشارکت است.

این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم، «هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ» (بقره: ۲۵۵، او زنده پاینده است)، هم‌خوانی دارد که بر خودبسندگی حق تأکید می‌ورزد.

درنگ: حق، فاعل مطلق است و هیچ کمکی از خلق نمی‌پذیرد، زیرا عون و تعاون از ضعف نشأت می‌گیرد.

نفی تفاعل در عالم خلق

در عالم خلق، تفاعل وجود ندارد، زیرا هیچ موجودی فاعل ذاتی نیست و همه موجودات، ظهورات فاعلیت الهی‌اند. خلق، فاقد فاعلیت مستقل است و تنها مظهر فعل الهی به‌شمار می‌رود.

این دیدگاه، به‌سان آینه‌ای است که نور حق را بازمی‌تاباند، اما خود نوری ندارد. خلق، تنها مظهر فاعلیت الهی است و تفاعل در آن راه ندارد.

این ایده با اصل وحدت وجود در حکمت متعالیه هم‌سوست و خلق را جلوه‌ای از فاعلیت حق می‌داند.

درنگ: در عالم خلق، تفاعل وجود ندارد، زیرا هیچ موجودی فاعل ذاتی نیست و همه ظهورات حق‌اند.

نفی تفاعل و تعامل بین حق و خلق

بین حق و خلق، تفاعل و تعامل وجود ندارد، زیرا خلق فاعل نیست و تنها حق، فاعل حقیقی است. تعامل، که مستلزم همکاری دوجانبه است، در رابطه میان حق و خلق بی‌معناست، زیرا خلق فاقد استقلال وجودی و فاعلی است.

این دیدگاه، به‌سان رودی است که از سرچشمه الهی جاری می‌شود، اما خود نمی‌تواند سرچشمه‌ای دیگر داشته باشد. خلق، تنها مظهر فعل حق است.

این ایده با آیه شریفه قرآن کریم، «وَهُوَ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ» (فصلت: ۵۴، او به همه چیز احاطه دارد)، هم‌خوانی دارد که بر احاطه کامل حق بر خلق تأکید می‌ورزد.

درنگ: بین حق و خلق، تفاعل و تعامل وجود ندارد، زیرا خلق فاعل نیست و تنها حق فاعل حقیقی است.

تعامل در ظرف ظهورات خلقی

تعامل، تنها در ظرف ظهورات خلقی و مراتب وجودی معنا می‌یابد، نه در ذات حق یا بین حق و خلق. این تعامل، در مراتب خلقی و به‌صورت اطلاقی و غیرمقید جریان دارد و صفتی ظهوری است، نه ذاتی.

این مفهوم، به‌سان تاروپود پارچه‌ای است که هر نخ آن، در شبکه‌ای از تعاملات خلقی، به دیگر نخ‌ها پیوند دارد. تعامل، در ظرف مظاهر، پویا و فراگیر است.

این دیدگاه با مفهوم مظهر و مُظهر در عرفان اسلامی هم‌سوست و تعامل را جلوه‌ای از ظهورات الهی می‌داند.

درنگ: تعامل، تنها در ظرف ظهورات خلقی و مراتب وجودی معنا دارد و صفتی ظهوری، نه ذاتی، است.

نفی فاعلیت ذاتی در خلق

خلق، فاقد فاعلیت ذاتی است و تنها مظهر فاعلیت الهی به‌شمار می‌رود. هیچ موجودی در عالم، به‌صورت مستقل، فاعل نیست و همه موجودات، ظهورات فعل الهی‌اند.

این دیدگاه، به‌سان سایه‌ای است که از نور حق پدید آمده، اما خود نوری مستقل ندارد. خلق، تنها جلوه‌ای از فاعلیت حق است.

این ایده با آیه شریفه قرآن کریم، «مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا» (هود: ۵۶، هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه او پیشانی‌اش را گرفته است)، هم‌خوانی دارد که بر وابستگی کامل خلق به حق تأکید می‌ورزد.

درنگ: خلق، فاعلیت ذاتی ندارد و تنها مظهر فاعلیت الهی است.

نقد فاعل اعدادی و تأکید بر فاعل ظهوری

فلاسفه سنتی، مانند ابن‌سینا، ملاصدرا، و حاجی سبزواری، خلق را فاعل اعدادی می‌دانستند، اما این گفتار، خلق را فاعل ظهوری معرفی می‌کند. فاعل اعدادی، به‌معنای فاعلیتی مستقل، نارساست، زیرا خلق فاقد ذات مستقل است و تنها مظهر فاعلیت الهی است.

این نقد، به‌سان بازسازی بنایی کهن است که با مصالح نوین، به عمارتی دقیق‌تر و استوارتر بدل می‌شود. فاعل ظهوری، رابطه خلق و حق را در چارچوب ظهور تبیین می‌کند.

درنگ: خلق، فاعل ظهوری است، نه اعدادی، زیرا ذات ندارد و تنها مظهر فاعلیت الهی است.

نفی سبب حقیقی در عالم

در عالم، سبب حقیقی وجود ندارد و همه اسباب، ظهوری یا اعدادی‌اند. حق، تنها علت حقیقی است و خلق، تنها مظهر این علّیت به‌شمار می‌رود.

این دیدگاه، به‌سان نوری است که از سرچشمه الهی ساطع شده و همه سایه‌ها را به خود وابسته می‌سازد. اسباب خلقی، تنها ظهورات علّیت الهی‌اند.

این ایده با ذکر شریف «لا مُؤَثِّرَ فِي الْوُجُودِ إِلَّا اللَّهُ» (هیچ مؤثری در وجود جز خدا نیست) هم‌سوست.

درنگ: در عالم، سبب حقیقی وجود ندارد و همه اسباب، ظهوری یا اعدادی‌اند.

تعامل به‌مثابه ظرف ظهور

تعامل در عالم، ظرف ظهور فاعلیت الهی است و نه فاعلیت مستقل خلق. این تعامل، در مراتب خلقی و به‌صورت پویا و غیرمقید جریان دارد.

این مفهوم، به‌سان شبکه‌ای از آینه‌هاست که هر یک، نور حق را در خود بازمی‌تابانند، اما خود نوری ندارند. تعامل، جلوه‌ای از ظهورات الهی است.

درنگ: تعامل در عالم، ظرف ظهور فاعلیت الهی است و نه فاعلیت مستقل خلق.

اعطای وجود توسط حق

حق، معطی همه چیز است و خلق، تنها مظهر اعطای الهی است. هیچ موجودی در عالم، معطی وجود نیست و همه وجود، از حق سرچشمه می‌گیرد.

این دیدگاه، به‌سان چشمه‌ای است که همه رودها از آن جاری می‌شوند، اما خود رودها سرچشمه‌ای ندارند. خلق، تنها مظهر افاضه الهی است.

این ایده با ذکر شریف «وَهُوَ الْمُعْطِي» (او معطی است) هم‌سوست.

درنگ: حق، معطی همه چیز است و خلق، تنها مظهر اعطای الهی است.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، با تبیین فاعلیت مطلق حق و نفی تفاعل و تعامل در ذات الهی، به یگانگی فاعلیت حق تأکید کرد. خلق، فاقد فاعلیت ذاتی است و تنها مظهر فعل الهی به‌شمار می‌رود. تعامل، تنها در ظرف ظهورات خلقی معنا دارد و در مراتب وجودی، به‌صورت اطلاقی جریان می‌یابد. نقد فاعل اعدادی فلاسفه سنتی و تأکید بر فاعل ظهوری، رابطه خلق و حق را در چارچوب ظهور بازتعریف کرد. آیات قرآن کریم، مانند «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» و «وَهُوَ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ»، این دیدگاه را پشتیبانی می‌کنند. این بخش، فلسفه اسلامی را به سوی فهمی دقیق‌تر از فاعلیت الهی هدایت می‌کند.

بخش دوم: تناهی به غیرمتناهی در عالم هستی

مفهوم تناهی به غیرمتناهی

عالم، به وصف تناهی در غیرمتناهی وجود دارد؛ هر ذره، متناهی است، اما همه هستی را در خود دارد. این مفهوم، هر موجود را، در عین محدودیت ظاهری، حامل کل هستی می‌داند.

این دیدگاه، به‌سان قطره‌ای است که در عین کوچکی، اقیانوس بی‌کران را در خود بازمی‌تاباند. هر ذره، جلوه‌ای از کل هستی است.

این ایده با اصل عرفانی «كُلُّ شَيْءٍ فِي كُلِّ شَيْءٍ» (هر چیز در هر چیز است) هم‌سوست.

درنگ: عالم، به وصف تناهی در غیرمتناهی وجود دارد؛ هر ذره، متناهی است، اما همه هستی را در خود دارد.

تمثیل شربت و ظرف

مانند شربتی که در سطل، لیوان، یا کاسه ریخته شود، محتوای هر ذره با کل هستی یکسان است. هر ظرف، در عین محدودیت ظاهری، همان جوهر هستی را در خود دارد.

این تمثیل، به‌سان آینه‌ای است که حقیقت واحد را در اشکال گوناگون بازمی‌تاباند. هر ذره، در عین تناهی، حامل غیرمتناهی است.

درنگ: محتوای هر ذره، مانند شربت در ظرف‌های مختلف، با کل هستی یکسان است.

تمثیل عدد و پول

یک تومان، متناهی است، اما به وصف غیرمتناهی (پول بودن) متصف است. به همین سان، هر ذره، در عین محدودیت، حامل وصف غیرمتناهی هستی است.

این تمثیل، به‌سان ستاره‌ای است که در عین کوچکی، نور بی‌کران آسمان را در خود دارد. ذره، حامل وصف نامحدود هستی است.

درنگ: هر ذره، مانند یک تومان، متناهی است، اما به وصف غیرمتناهی (هستی) متصف است.

نفی ماهیت در ذره

ذره، ماهیت ندارد، بلکه متناهی به وصف غیرمتناهی است، زیرا هستی است. ماهیت، که مستلزم محدودیت ذاتی است، از ذره سلب می‌شود و ذره، تنها ظهور هستی به‌شمار می‌رود.

این دیدگاه، به‌سان جویباری است که از سرچشمه هستی جاری است، اما خود سرچشمه‌ای مستقل ندارد. ذره، تنها جلوه‌ای از هستی است.

درنگ: ذره، ماهیت ندارد، بلکه متناهی به وصف غیرمتناهی است، زیرا هستی است.

تناهی به غیرمتناهی در اسمای الهی

در اسمای الهی، هر اسم، مانند ظاهر یا باطن، همه اسما را در خود دارد، اما با تعین خاص. هر اسم، در عین محدودیت ظاهری، حامل کل اسمای الهی است.

این دیدگاه، به‌سان الماسی است که هر وجه آن، نور کل را در خود بازمی‌تاباند. هر اسم، جلوه‌ای از وحدت اسمای الهی است.

درنگ: هر اسم الهی، در عین تعین خاص، همه اسما را در خود دارد.

نقد دیدگاه ابن‌عربی درباره اسما

ابن‌عربی، اسما را متکثر و متخالف می‌دانست، اما این گفتار، همه اسما را در هر اسم حاضر می‌داند. این نقد، وحدت اسما را در مقابل کثرت ظاهری تأکید می‌کند.

این نقد، به‌سان بازنمایی آینه‌ای است که وحدت حقیقت را در کثرت ظهورات نشان می‌دهد. اسما، در عین تعین، وحدتی ذاتی دارند.

درنگ: همه اسمای الهی در هر اسم حاضرند و کثرت اسما، ظاهری و نه ذاتی است.

تعین در اسما و مظاهر

تعین، ظهور موردی است؛ مانند گل که با تعین لطیف، همه اسما را در خود دارد. هر مظهر، در عین محدودیت ظاهری، حامل کل اسمای الهی است.

این مفهوم، به‌سان گلی است که در عین لطافت ظاهری، عظمت کل هستی را در خود نهفته دارد. تعین، جلوه‌ای از وحدت وجود است.

درنگ: تعین، ظهور موردی است و هر مظهر، با تعین خاص، همه اسمای الهی را در خود دارد.

لایه‌های وجودی انسان

انسان، دارای لایه‌های وجودی لایتناهی است که هر لایه، وصفی مانند لطیف یا قاطع را آشکار می‌کند. این لایه‌ها، پویا و غیرمادی‌اند و در شبکه‌ای از تعاملات وجودی جریان دارند.

این دیدگاه، انسان را به‌سان اقیانوسی بی‌کران می‌بیند که هر موج آن، وصفی از وجود را آشکار می‌سازد. انسان، شبکه‌ای پویا از ظهورات است.

این ایده با دعای شریف «اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدًا» (خدایا مرا حتی لحظه‌ای به خودم وامگذار) هم‌خوانی دارد.

درنگ: انسان، دارای لایه‌های وجودی لایتناهی است که هر لایه، وصفی از وجود را آشکار می‌کند.

نفی تراکم مادی در لایه‌های وجود

لایه‌های وجودی، مانند تخته‌فرش یا کوه، تراکم مادی ندارند و به‌صورت پویا جابه‌جا می‌شوند. این لایه‌ها، در شبکه‌ای غیرمادی و پویا، تعامل دارند.

این دیدگاه، وجود را به‌سان بادی می‌بیند که آزادانه در دشت هستی می‌وزد و از قیدهای مادی رها است.

درنگ: لایه‌های وجودی، تراکم مادی ندارند و به‌صورت پویا جابه‌جا می‌شوند.

تعامل در لایه‌های وجودی

تعامل در عالم، به جابه‌جایی پویای لایه‌های وجودی، مانند لطیف و قاطع، وابسته است. این تعامل، صفتی فراگیر و پویا در شبکه وجودی عالم است.

این مفهوم، به‌سان رقصی است که هر حرکت آن، جلوه‌ای از هماهنگی وجودی را آشکار می‌سازد. تعامل، پویایی عالم را نشان می‌دهد.

درنگ: تعامل در عالم، به جابه‌جایی پویای لایه‌های وجودی وابسته است.

تمثیل گل و خار

گل، با ظاهر لطیف، می‌تواند از خار بی‌رحم‌تر باشد؛ این نشان‌دهنده تناهی به غیرمتناهی است. هر مظهر، در عین تعین ظاهری، همه اسمای الهی را در خود دارد.

این تمثیل، به‌سان گلی است که در لطافتش، قدرتی نهفته است که از ظاهرش فراتر می‌رود. گل و خار، هر دو حامل کل هستی‌اند.

درنگ: گل، با ظاهر لطیف، می‌تواند از خار بی‌رحم‌تر باشد و این، جلوه‌ای از تناهی به غیرمتناهی است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین مفهوم تناهی به غیرمتناهی، عالم را شبکه‌ای پویا و نامتناهی معرفی کرد که هر ذره، حامل کل هستی است. تمثیلات شربت و ظرف، و عدد و پول، این مفهوم را به‌گونه‌ای ملموس تبیین کردند. نفی ماهیت در ذره، و تأکید بر وحدت اسمای الهی در هر اسم، به وحدت وجود در عین کثرت ظهورات اشاره دارد. لایه‌های وجودی انسان، که به‌صورت پویا و غیرمادی جابه‌جا می‌شوند، انسان را شبکه‌ای از تعاملات وجودی نشان می‌دهند. آیات قرآن کریم و دعای شریف، این دیدگاه را پشتیبانی کرده و فلسفه اسلامی را به سوی فهمی نوین از وحدت و پویایی هستی هدایت می‌کنند.

بخش سوم: معرفت و غفلت در ادراک انسان

نقد معرفت سنتی به اشیا

معرفت سنتی به اشیا، مانند سردی و گرمی آب، ضعیف و نادرست بوده و هنوز هم ناقص است. این دیدگاه‌ها، که ریشه در مشاهدات حسی و غیرعلمی دارند، از درک دقیق حقیقت اشیا بازمانده‌اند.

این نقد، به‌سان آینه‌ای است که کاستی‌های معرفت سنتی را بازمی‌تاباند. علم دینی، نیازمند روش‌های دقیق و علمی است.

درنگ: معرفت سنتی به اشیا، مانند سردی و گرمی، ضعیف و نادرست بوده و نیازمند بازنگری علمی است.

نقد دیدگاه صدرا درباره طبیعت

ملاصدرا، طبیعت را دارای حالت قربی می‌دانست که به جای خود بازمی‌گردد، اما این دیدگاه، که ریشه در پیش‌فرض‌های ارسطویی دارد، نارساست. طبیعت، پویا و غیرایستاست و تحت تأثیر شرایط محیطی تغییر می‌کند.

این نقد، به‌سان بازنمایی رودی است که در جریان مدام خود، از سکون و بازگشت به حالت اولیه بی‌نیاز است. طبیعت، در شبکه‌ای از تعاملات پویا قرار دارد.

درنگ: طبیعت، پویا و غیرایستاست و دیدگاه صدرا درباره حالت قربی، نارسا و نیازمند بازنگری است.

نقد سردی و گرمی آب

آب، ذاتاً سرد یا گرم نیست و تحت تأثیر شرایط محیطی تغییر می‌کند. این دیدگاه، پیش‌فرض‌های سنتی درباره ذات اشیا را رد می‌کند و اشیا را در شبکه‌ای از تعاملات محیطی می‌بیند.

این نقد، به‌سان بازتاب حقیقت در آب زلال است که با تغییر نور، رنگ می‌گیرد، اما خود ذاتی مستقل ندارد.

درنگ: آب، ذاتاً سرد یا گرم نیست و تحت تأثیر شرایط محیطی تغییر می‌کند.

اختلاف دانشمندان درباره سردی و گرمی

اکثریت دانشمندان مدرن، سردی و گرمی را خرافه می‌دانند، اما اقلیتی به وجود آن‌ها معتقدند. این اختلاف، محدودیت‌های معرفت بشری را نشان می‌دهد و علم دینی را به تحلیل دقیق‌تر دعوت می‌کند.

این اختلاف، به‌سان دو راهی است که هر یک، بخشی از حقیقت را نمایان می‌سازد، اما هیچ‌یک به تنهایی کامل نیست.

درنگ: اختلاف دانشمندان درباره سردی و گرمی، محدودیت‌های معرفت بشری را نشان می‌دهد.

نقد تقلید صدرا از پیشینیان

ملاصدرا، بدون تحقیق مستقل، دیدگاه‌های سنتی درباره سردی و گرمی را تکرار کرده است. این تقلید، از فقدان ابزارهای علمی و روش‌شناسی دقیق در علم دینی نشأت می‌گیرد.

این نقد، به‌سان آینه‌ای است که کاستی‌های روش‌شناختی علم دینی را بازمی‌تاباند. فلسفه، نیازمند تحقیق مستقل و علمی است.

درنگ: صدرا، بدون تحقیق، دیدگاه‌های سنتی درباره سردی و گرمی را تکرار کرده و علم دینی را به تحقیق مستقل دعوت می‌کند.

معرفت و تعامل موجودات

معرفت، در تعامل موجودات نهفته است و ایمان، از ادراک این تعامل ناشی می‌شود. معرفت، کلید ادراک وجودی عالم است و انسان را به فهم شبکه تعاملات هستی هدایت می‌کند.

این دیدگاه، به‌سان چراغی است که در تاریکی جهل، راه معرفت را روشن می‌سازد. تعامل، دروازه‌ای به سوی فهم حقیقت است.

درنگ: معرفت، در تعامل موجودات نهفته است و ایمان، از ادراک این تعامل ناشی می‌شود.

قدرت ناشی از معرفت

معرفت، قدرت می‌آورد؛ اولیای الهی، به دلیل معرفت، قدرتمندترین موجودات بودند. این قدرت، از ادراک عمیق تعاملات وجودی و پیوند با حق نشأت می‌گیرد.

این مفهوم، به‌سان کلیدی است که گنجینه‌های وجود را می‌گشاید. معرفت، انسان را به قدرتی نامتناهی متصل می‌سازد.

این دیدگاه با آیات قرآن کریم درباره اعجاز انبیا هم‌سوست.

درنگ: معرفت، قدرت می‌آورد و اولیای الهی، به دلیل معرفت، قدرتمندترین موجودات بودند.

حکم در تعامل با عالم

انسان باید در تعامل با عالم، حکم بزند و مقدار سرمایه وجودی خود را مشخص کند. این حکم‌زنی، تعامل را فعالیتی آگاهانه و هدفمند می‌سازد.

این مفهوم، به‌سان ترازویی است که انسان با آن، وزن وجودی خود را در شبکه هستی می‌سنجد.

درنگ: انسان باید در تعامل با عالم، حکم بزند و مقدار سرمایه وجودی خود را مشخص کند.

نقد عدم حکم‌زنی در علم و عبادت

عدم حکم‌زنی در مطالعه، عبادت، و تفکر، مانع موفقیت و پیشرفت است. علم دینی، نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و اندازه‌گیری توان است.

این نقد، به‌سان هشداری است که انسان را از پراکندگی و بی‌هدفی در مسیر معرفت بازمی‌دارد.

درنگ: عدم حکم‌زنی در علم و عبادت، مانع موفقیت و پیشرفت است.

تمثیل نماز امیرالمؤمنین

نماز امیرالمؤمنین، به دلیل حکم و سرمایه وجودی عظیم، متفاوت بود. این تفاوت، از آگاهی و برنامه‌ریزی دقیق در تعامل وجودی نشأت می‌گرفت.

این تمثیل، به‌سان قله‌ای است که عظمت عبادت آگاهانه را در برابر عبادت بی‌برنامه نشان می‌دهد.

درنگ: نماز امیرالمؤمنین، به دلیل حکم و سرمایه وجودی عظیم، متفاوت و متمایز بود.

حکم‌زنی در مطالعه و تفکر

مطالعه و تفکر، نیازمند حکم‌زنی دقیق و اندازه‌گیری توان است. این حکم‌زنی، تفکر را فعالیتی نظام‌مند و هدفمند می‌سازد.

این مفهوم، به‌سان نقشه‌ای است که راه تفکر را در مسیر معرفت هموار می‌سازد.

درنگ: مطالعه و تفکر، نیازمند حکم‌زنی دقیق و اندازه‌گیری توان است.

تمثیل وزنه‌برداری

مانند وزنه‌بردار که با دقت وزن را کم و زیاد می‌کند، انسان باید در تعامل با عالم حکم بزند. این دقت، تعامل را فعالیتی آگاهانه و دقیق می‌سازد.

این تمثیل، به‌سان ترازویی است که هر حرکت انسان را با دقت وزن می‌کند.

درنگ: انسان، مانند وزنه‌بردار، باید در تعامل با عالم با دقت حکم بزند.

نقد نوشته‌های شهدا

نوشته‌های شهدا، هرچند در خواب، محصول حکم و تعامل آن‌ها با عالم است، نه مداخله مستقیم الهی. این دیدگاه، اصالت تعامل انسانی را تأکید می‌کند.

این نقد، به‌سان آینه‌ای است که مسئولیت انسان را در برابر اعمالش بازمی‌تاباند.

درنگ: نوشته‌های شهدا، محصول حکم و تعامل آن‌ها با عالم است، نه مداخله مستقیم الهی.

ترازوی تعامل

انسان باید ترازویی برای اندازه‌گیری تعامل خود با عالم داشته باشد. این ترازو، تعامل را فعالیتی measurable و دقیق می‌سازد.

این مفهوم، به‌سان ترازویی است که انسان با آن، وزن وجودی خود را در شبکه هستی می‌سنجد.

درنگ: انسان باید ترازویی برای اندازه‌گیری تعامل خود با عالم داشته باشد.

نفی ولخرجی در تعامل

انسان نباید در تعامل با عالم، ولخرجی یا کم‌کاری کند، بلکه باید دقیق و متعادل عمل کند. این تعادل، کلید موفقیت در تعامل وجودی است.

این دیدگاه، به‌سان باغبانی است که با دقت، نهال‌های وجود را پرورش می‌دهد، نه بیش از حد و نه کمتر.

درنگ: انسان نباید در تعامل با عالم، ولخرجی یا کم‌کاری کند، بلکه باید دقیق و متعادل عمل کند.

معرفت و غفلت

معرفت، ادراک تعامل با عالم است و غفلت، نادیده گرفتن این تعامل. معرفت، کلید توحید است و غفلت، منشأ کفر ظهوری و مظهری.

این تمایز، به‌سان دو راهی است که یکی به نور معرفت و دیگری به تاریکی غفلت منتهی می‌شود.

درنگ: معرفت، ادراک تعامل با عالم است و غفلت، نادیده گرفتن این تعامل.

کفر مظهری و ظهوری

کفر مظهری، ادعای فاعلیت مستقل است و کفر ظهوری، نادیده گرفتن تعامل با هستی. این تمایز، توحید را ادراک وحدت در تعامل می‌داند.

این دیدگاه، به‌سان آینه‌ای است که حقیقت توحید را در برابر کفر بازمی‌تاباند.

درنگ: کفر مظهری، ادعای فاعلیت مستقل و کفر ظهوری، نادیده گرفتن تعامل با هستی است.

نقد خودمحوری در تعامل

خودمحوری، مانند گفتن «من»، کفر ظهوری است و مانع ادراک تعامل با هستی می‌شود. انسان باید خود را در برابر هستی نفی کند.

این نقد، به‌سان هشداری است که انسان را از خودپرستی به سوی توحید هدایت می‌کند.

این دیدگاه با سخن عالمان دینی که می‌فرمایند «نگو من» هم‌سوست.

درنگ: خودمحوری، مانند گفتن «من»، کفر ظهوری است و مانع ادراک تعامل با هستی می‌شود.

قدرت غیرمتناهی انسان

انسان، با ادراک تناهی به غیرمتناهی، می‌تواند همه هستی را با دستانش بلند کند. این قدرت، از معرفت و تعامل آگاهانه با عالم نشأت می‌گیرد.

این دیدگاه، انسان را به‌سان کوهی می‌بیند که با نیروی معرفت، عالم را در خود جای می‌دهد.

این ایده با اصل «كُلُّ شَيْءٍ فِي كُلِّ شَيْءٍ» هم‌سوست.

درنگ: انسان، با ادراک تناهی به غیرمتناهی، می‌تواند همه هستی را با دستانش بلند کند.

تمرین معرفت در تعامل

انسان باید با تمرین و سبک‌سنگین کردن تعامل خود، به معرفت عالم دست یابد. این تمرین، انسان را به خودسازی وجودی دعوت می‌کند.

این مفهوم، به‌سان راهی است که با گام‌های آگاهانه، به سوی قله معرفت منتهی می‌شود.

درنگ: انسان باید با تمرین و سبک‌سنگین کردن تعامل خود، به معرفت عالم دست یابد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تأکید بر نقش معرفت و غفلت در ادراک انسان، به نقد معرفت سنتی و دیدگاه‌های صدرا درباره طبیعت و اشیا پرداخت. معرفت، کلید ادراک تعاملات وجودی است و غفلت، مانع فهم حقیقت. حکم‌زنی در علم، عبادت، و تفکر، انسان را به سوی تعاملی آگاهانه و هدفمند هدایت می‌کند. تمثیلات وزنه‌برداری و نماز امیرالمؤمنین، اهمیت دقت و آگاهی در تعامل را نشان دادند. قدرت غیرمتناهی انسان، از ادراک تناهی به غیرمتناهی نشأت می‌گیرد و انسان را به خودسازی و معرفت دعوت می‌کند. آیات قرآن کریم و سخنان عالمان دینی، این دیدگاه را پشتیبانی کرده و فلسفه اسلامی را به سوی روش‌شناسی دقیق و عرفانی هدایت می‌کنند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی نهایی

درس‌گفتار شماره ۷۸۵ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تبیین سه محور بنیادین—نفی تفاعل و تعامل در حق، تناهی به غیرمتناهی در عالم، و معرفت و غفلت در انسان—به بازتعریف رابطه حق، خلق، و انسان در فلسفه اسلامی پرداخت. این گفتار، با نقد پیش‌فرض‌های سنتی فلاسفه، از ابن‌سینا تا ملاصدرا، عالم را شبکه‌ای پویا و نامتناهی معرفی کرد که فاعلیت مطلق به حق تعلق دارد و خلق، تنها مظهر این فاعلیت است. مفهوم تناهی به غیرمتناهی، هر ذره را حامل کل هستی دانست و معرفت را کلید ادراک این حقیقت معرفی کرد. آیات قرآن کریم، مانند «لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» و «وَهُوَ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ»، این دیدگاه را پشتیبانی کردند. نقد روش‌های سنتی علم دینی، به ضرورت تحقیق مستقل و روش‌شناسی دقیق اشاره داشت. انسان، با تمرین معرفت و حکم‌زنی در تعامل با عالم، به قدرتی نامتناهی دست می‌یابد و به سوی توحید هدایت می‌شود. این اثر، با دعوت به بازاندیشی در مفاهیم بنیادین، فلسفه اسلامی را به سوی افق‌های نوین معرفتی فرامی‌خواند.

با نظارت صادق خادمی