متن درس
تحلیل خلط ماده و ماهیت و نقد مقولهبندی در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۸۷۲)
دیباچه
فلسفه، چونان مشعلی فروزان، راه شناخت حقیقت عالم را روشن میسازد و پرسشهای بنیادین آدمی را در برابر واقعیتهای وجودی پاسخ میجوید. درسگفتار شماره ۸۷۲ استاد فرزانه قدسسره، با رویکردی نقادانه، به تحلیل خلط میان ماده و ماهیت پرداخته و مقولهبندی سنتی در فلسفه اسلامی را به چالش میکشد. این نوشتار، با تکیه بر نگرشی وجودمحور، مفاهیم ماهیت، جوهر، و تضاد را نفی کرده و حرکت را بهسان صفتی ذاتی و وجودی در ظرف ماده و تشخصات معرفی میکند. عالم، در این دیدگاه، چونان اقیانوسی پویا و بیکران به تصویر کشیده میشود که هر موج آن، تعینی از ظهورات الهی است. این اثر، با ساختاری علمی و منظم، بهگونهای نگاشته شده که خواننده را در سفری روشمند به سوی فهم حقیقت وجود هدایت کند، در حالی که با تمثیلات و اشارات فاخر، روحی معنوی و عرفانی به کلام میبخشد.
بخش نخست: خلط ماده و ماهیت و انحراف از واقعیت وجودی
خلط میان ماده و ماهیت
استاد فرزانه قدسسره در درسگفتار خود، خلط میان ماده بهسان واقعیت خارجی و ماهیت بهسان مفهومی ذهنی را ریشه انحراف فلسفه از حقیقت وجودی میدانند. این خلط، فلسفه را به سوی مفاهیم انتزاعی سوق داده و از توجه به تعینات و تشخصات عینی باز داشته است. ماده، چونان بستری زنده و پویا، حامل واقعیتهای وجودی است، حال آنکه ماهیت، سایهای ذهنی است که در ظرف ذهن شکل میگیرد. این اختلاط، مانند آمیختن آب زلال با گل، حقیقت را تیره کرده و فلسفه را از مسیر واقعیت دور ساخته است.
درنگ: خلط ماده و ماهیت، فلسفه را از واقعیتهای وجودی به سوی مفاهیم انتزاعی سوق داده و حقیقت عالم را در پرده ذهنیت محو کرده است.
این نقد، دعوتی است به بازنگری در بنیانهای فلسفی و بازگشت به حقیقت عینی عالم که در تشخصات و تعینات متجلی است. فلسفه، بهجای غرق شدن در مفاهیم ذهنی، باید به سوی واقعیات خارجی روی آورد.
ذهنیتزدگی در مقولهبندی سنتی
مقولهبندی سنتی، که ریشه در فلسفه ارسطویی و سپس ابنسینا دارد، مفاهیم را در ظرف ذهن به ماهیت و سپس به مقوله تبدیل کرده و حرکت را بهعنوان امری ذهنی در چارچوب مقولات محدود ساخته است. استاد فرزانه قدسسره این ذهنیتزدگی را نقد کرده و میفرمایند که حرکت، صفتی وجودی است که در هستی، ماده، و تشخصات جریان دارد، نه در مقولات ذهنی. این دیدگاه، مانند نسیمی که غبار ذهنیت را میزداید، عالم را بهسان واقعیتی پویا و متصل به وجود معرفی میکند.
درنگ: مقولهبندی سنتی، با تبدیل مفاهیم به ماهیت و مقوله، حرکت را در چارچوبهای ذهنی محصور کرده و از حقیقت وجودی آن دور افتاده است.
این نقد، فلسفه را از قفس مفاهیم انتزاعی آزاد کرده و به سوی فهمی وجودی هدایت میکند که حرکت را در همه ساحتهای عالم جاری میداند.
حرکت در وجود، نه در ماهیت
استاد فرزانه قدسسره حرکت را صفتی وجودی میدانند که در هستی، ماده، و تشخصات جریان دارد، اما در ماهیت و مقوله ممکن نیست، زیرا ماهیت وجود خارجی ندارد. حرکت، چونان خونی است که در رگهای عالم جاری است و نمیتوان آن را به مفاهیم ذهنی محدود کرد. این دیدگاه، مانند کلیدی است که درهای حقیقت وجودی را میگشاید و حرکت را از بند مقولات رها میسازد.
درنگ: حرکت، صفتی ذاتی و وجودی است که در ماده و تشخصات جریان دارد، نه در ماهیت و مقوله که وجودی ذهنیاند.
این نگرش، فلسفه را به سوی واقعیتی پویا سوق میدهد که در آن، حرکت بهعنوان جوهره وجودی عالم شناخته میشود.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تحلیل خلط ماده و ماهیت، ذهنیتزدگی در مقولهبندی سنتی، و تأکید بر وجودی بودن حرکت، فلسفه را از مفاهیم انتزاعی به سوی واقعیتهای عینی هدایت میکند. این دیدگاه، با نفی ماهیت و مقوله بهسان مفاهیم ذهنی، عالم را چونان صحنهای پویا و متحرک به تصویر میکشد که در آن، حرکت صفتی ذاتی و وجودی است.
بخش دوم: نفی جوهر، ماهیت، و تضاد در فلسفه وجودی
نفی موجود بیحرکت
استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که هیچ موجودی در عالم بدون حرکت نیست: «ما موجود بیحرکت نداریم». عالم، مانند اقیانوسی است که هر ذرهاش در جریانی مداوم از حرکت قرار دارد. این اصل، فلسفه را از سکون ذهنی به سوی پویایی وجودی هدایت میکند.
درنگ: هیچ موجودی در عالم از حرکت بیبهره نیست، زیرا حرکت جوهره ذاتی وجود است.
این دیدگاه، عالم را بهسان نظامی پویا و زنده معرفی میکند که در آن، سکون مفهومی بیمعناست.
نفی نوعیت، کلیت، و ماهیت
درسگفتار تأکید دارد که در عالم خارج، نوعیت، کلیت، و ماهیت وجود ندارد و همه چیز تشخصات ظهوری و شخصی است. این تشخصات، مانند ستارگان در آسمان وجود، هر یک جلوهای منحصربهفرد از حقیقت الهیاند. نفی نوعیت و کلیت، فلسفه را از چارچوبهای ذهنی آزاد کرده و به سوی واقعیتهای عینی هدایت میکند.
درنگ: عالم خارج، مجموعهای از تشخصات ظهوری و شخصی است که فاقد نوعیت، کلیت، و ماهیتاند.
این نگرش، مانند آینهای است که حقیقت منحصربهفرد هر موجود را بازمیتاباند و فلسفه را به سوی فهمی توحیدی سوق میدهد.
تشخصات بهعنوان تعینات الهی
استاد فرزانه قدسسره تشخصات عالم را تعینات شخصی پروردگار میدانند که هر یک، جلوهای از وجود حقاند. این دیدگاه، عالم را چونان باغی الهی به تصویر میکشد که هر گل آن، تعینی از ظهورات الهی است.
درنگ: تشخصات عالم، تعینات شخصی پروردگارند که در وحدتی وجودی، جلوههای حقیقت الهی را متجلی میسازند.
این نگرش، فلسفه را به سوی معرفتی توحیدی هدایت میکند که در آن، هر تعینی، نشانهای از حضور الهی است.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نفی موجود بیحرکت، نوعیت، کلیت، و ماهیت، و تأکید بر تشخصات بهعنوان تعینات الهی، فلسفه را به سوی نگرشی وجودی و توحیدی سوق میدهد. این دیدگاه، عالم را بهسان نظامی پویا و متصل به وجود الهی معرفی میکند که در آن، حرکت و تشخص جوهره حقیقتاند.
بخش سوم: نقد استدلالهای ابنسینا و ملاصدرا در باب حرکت
نقد استدلال ابنسینا در نفی حرکت جوهری
ابنسینا، در استدلالی که خود به ضعف آن اذعان دارد (به نقل از ملاصدرا در اسفار، جلد سوم، صفحه ۱۰۷)، حرکت در جوهر را به دلیل نبود ضد نفی میکند: «الجوهر لا ضد له، فلا یکون فیه حرکت». استاد فرزانه قدسسره این استدلال را به چالش کشیده و میفرمایند: چه ارتباطی میان نبود ضد و نفی حرکت وجود دارد؟ این استدلال، مانند ساختمانی است که بر پایهای سست بنا شده و نمیتواند حقیقت پویای عالم را تبیین کند.
درنگ: نفی حرکت در جوهر به دلیل نبود ضد، استدلالی سست و ذهنپردازانه است که با واقعیت وجودی عالم ناسازگار است.
این نقد، فلسفه را از پیشفرضهای کلامی جدا کرده و به سوی تحلیلی وجودی هدایت میکند.
نقد تعریف حرکت بهعنوان سلوک از ضد به ضد
ابنسینا حرکت را سلوک از ضد به ضد تعریف میکند: «لأن الحرکة سلوک من ضد إلی ضد». استاد فرزانه قدسسره این تعریف را نفی کرده و حرکت را سلوک از تعین به تعین میدانند. حرکت، مانند جریانی است که از یک تعین وجودی به تعینی دیگر روان است، نه از ضد به ضد. این دیدگاه، تضاد را مفهومی ذهنی و عرفی میداند که در عالم خارج جایی ندارد.
درنگ: حرکت، سلوک از تعین به تعین است، نه از ضد به ضد، و تضاد مفهومی ذهنی است که در عالم خارج وجود ندارد.
این نقد، مانند تیغی تیز، پیشفرضهای نادرست را کنار زده و حرکت را بهعنوان صفتی وجودی معرفی میکند.
نقد ملاصدرا و اصلاح تعریف ضد
ملاصدرا، در نقد ابنسینا، مراد از ضد را تعاقب دو متضاد بر یک محل یا موضوع میداند. اما استاد فرزانه قدسسره این اصلاح را ناکافی دانسته و میفرمایند: اگر متضادین بر یک موضوع تعاقب کنند، صورت ضد ندارد، و اگر بر یک محل تعاقب کنند، ضد دارد. این تمایز، مانند تلاشی برای ترمیم ساختمانی فرو ریخته است که همچنان سست باقی میماند.
درنگ: تمایز میان تعاقب بر موضوع و محل، ناکافی است و نمیتواند حقیقت حرکت را تبیین کند، زیرا تضاد در عالم وجود ندارد.
این نقد، فلسفه را از پیچیدگیهای کلامی رها کرده و به سوی سادگی حقیقت وجودی هدایت میکند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با نقد استدلالهای ابنسینا و ملاصدرا، نشان میدهد که نفی حرکت جوهری و تعریف حرکت بهعنوان سلوک از ضد به ضد، ریشه در ذهنیتزدگی دارد. این دیدگاه، با نفی تضاد و تأکید بر حرکت بهعنوان سلوک از تعین به تعین، فلسفه را به سوی نگرشی وجودی و پویا سوق میدهد.
بخش چهارم: نفی تضاد و غایت الخلاف در عالم
نفی تضاد در تعینات
استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که در عالم هستی، تضاد وجود ندارد و همه تعینات، ظهورات متفاوتاند. آب و آتش، که ابنسینا به دلیل «غایت الخلاف» متضاد میداند، در واقع تعیناتی هستند که قابلیت تبدیل به یکدیگر را دارند. این دیدگاه، مانند آینهای است که وحدت وجودی عالم را بازمیتاباند.
درنگ: در عالم هستی، تضاد وجود ندارد و همه تعینات، ظهورات متفاوت و قابل تبدیلاند.
این نگرش، عالم را بهسان نظامی متحد و پویا معرفی میکند که در آن، تفاوتها به وحدت وجودی بازمیگردند.
تمایز ضد و نقیض
درسگفتار توضیح میدهد که ضد، مانند آب و آتش، دو وجود متضاد است، اما نقیض، مانند ماء و لا ماء، یک وجود و یک عدم است. با این حال، استاد فرزانه قدسسره هر دو مفهوم را در عالم خارج نفی کرده و میفرمایند که تعینات، ظهورات متفاوتاند، نه متضاد.
درنگ: ضد و نقیض، مفاهیمی ذهنیاند و در عالم خارج، تنها تعینات ظهوری وجود دارند که فاقد تضادند.
این دیدگاه، مانند بادی است که غبار مفاهیم ذهنی را از چهره حقیقت میزداید.
تبدیلپذیری تعینات
استاد فرزانه قدسسره بیان میکنند که آب استعداد آتش شدن و آتش زمینه آب شدن دارد، لذا تباین و تضاد در عالم وجود ندارد. این دیدگاه، مانند جریانی است که همه تعینات را در وحدتی وجودی به هم متصل میکند.
درنگ: تعینات عالم، قابل تبدیلاند و تباین و تضاد در عالم وجود ندارد.
این نگرش، عالم را بهسان نظامی پویا و متصل معرفی میکند که هر تعینی، حامل امکانات وجودی دیگر است.
وحدت وجودی در تعینات
با استناد به اصل «کل شیء فی کل شیء»، استاد فرزانه قدسسره همه تعینات را دارای زمینههای مشترک میدانند. این اصل، مانند نوری است که وحدت وجودی عالم را روشن میسازد و هر تعینی را حامل همه امکانات وجودی معرفی میکند.
درنگ: همه تعینات، حامل زمینههای مشترکاند و عالم در وحدتی وجودی به هم متصل است.
این دیدگاه، فلسفه را به سوی فهمی توحیدی هدایت میکند که در آن، هر تعینی جلوهای از حقیقت الهی است.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نفی تضاد و غایت الخلاف، و تأکید بر تبدیلپذیری و وحدت وجودی تعینات، عالم را بهسان نظامی پویا و متصل معرفی میکند. این دیدگاه، فلسفه را از مفاهیم ذهنی به سوی واقعیتهای وجودی سوق میدهد.
بخش پنجم: حرکت وجودی و نفی شرطیت ضد
نفی شرطیت ضد برای حرکت
استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که حرکت نیازی به ضد ندارد، زیرا حرکت، حیات موجودات است، نه سلوک به سوی ضد. این دیدگاه، مانند کلیدی است که قفل پیشفرضهای سنتی را میگشاید و حرکت را بهعنوان صفتی ذاتی و وجودی معرفی میکند.
درنگ: حرکت، حیات ذاتی موجودات است و نیازی به شرطیت ضد ندارد.
این نگرش، فلسفه را از چارچوبهای کلامی رها کرده و به سوی تحلیلی وجودی هدایت میکند.
نفی جوهر و ماهیت در حرکت
درسگفتار جوهر و ماهیت را نفی کرده و حرکت را در وجود، ماده، و تشخصات جاری میداند. جوهر، مانند سایهای خیالی است که در برابر نور حقیقت وجود محو میشود. ماده و وجود، واقعیاتیاند که حرکت در آنها جریان دارد.
درنگ: جوهر و ماهیت، مفاهیمی خیالیاند و حرکت در وجود، ماده، و تشخصات جاری است.
این دیدگاه، فلسفه را به سوی نگرشی وجودی و پویا سوق میدهد که با واقعیت عالم هماهنگ است.
بینهایت بودن تعینات
با استناد به صفات الهی «أول بلا أول و آخر بلا آخر»، استاد فرزانه قدسسره بیان میکنند که همه ذرات هستی بیابتدا و بیانتها هستند. عالم، مانند اقیانوسی است که امواج آن بیپایان در حرکتاند.
درنگ: همه ذرات هستی، بیابتدا و بیانتها هستند و حرکت، صفتی بیپایان در عالم است.
این نگرش، عالم را بهسان نظامی بینهایت و پویا معرفی میکند که در آن، هیچ تعینی به پایان نمیرسد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با نفی شرطیت ضد برای حرکت، نفی جوهر و ماهیت، و تأکید بر بینهایت بودن تعینات، حرکت را بهعنوان صفتی ذاتی و وجودی معرفی میکند. این دیدگاه، فلسفه را به سوی نگرشی پویا و توحیدی هدایت میکند.
بخش ششم: هدفمندی و پویایی عالم
نفی سوخت و سوز در عالم
استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که عالم فاقد سوخت و سوز است و تنها دیر و زود دارد، نه پایان. خلود در بهشت و جهنم، مانند مراتبی بیپایان از وجود است که در جریانی مداوم از کمال ادامه مییابد.
درنگ: عالم فاقد سوخت و سوز است و خلود در بهشت و جهنم، مراتبی بیپایان از وجود و کمالاند.
این دیدگاه، عالم را بهسان جریانی بیانتها معرفی میکند که در آن، هیچ مرتبهای به توقف نمیرسد.
هدفمندی بیپایان عالم
درسگفتار بیان میکند که دنیا هدفش آخرت است، اما آخرت نیز هدف نهایی ندارد و بیپایان است. این هدفمندی، مانند سلسلهای از مراتب است که هر یک به سوی کمال بعدی در حرکتاند.
درنگ: عالم، نظامی هدفمند و بیپایان است که هر مرتبه، به سوی کمال بعدی در حرکت است.
این نگرش، عالم را بهسان راهی بیانتها به سوی کمال معرفی میکند که در آن، توقف معنایی ندارد.
نقد بهشت بهعنوان توقفگاه
استاد فرزانه قدسسره بهشت را نه آسایشگاه یا توقفگاه، بلکه مرتبهای پویا میدانند که در آن، کمال ادامه دارد. بهشت، مانند باغی است که در آن، هر گل در جریانی مداوم از شکوفایی است.
درنگ: بهشت، مرتبهای پویا و حرکتی است که در آن، کمال بیپایان ادامه دارد.
این دیدگاه، بهشت را بهعنوان مرتبهای وجودی معرفی میکند که با پویایی و کمال همراه است.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با تأکید بر نفی سوخت و سوز، هدفمندی بیپایان عالم، و پویایی بهشت، عالم را بهسان نظامی بیانتها و حرکتی معرفی میکند. این دیدگاه، فلسفه را به سوی فهمی توحیدی و پویا هدایت میکند.
بخش هفتم: قرآن کریم و هدایت ناسوتی
استناد به آیات قیامت
استاد فرزانه قدسسره با اشاره به دو هزار آیه قرآنی درباره قیامت، تأکید دارند که قیامت به انسان مربوط نیست، بلکه بخشی از نظام وجودی است. قیامت، مانند مرتبهای الهی است که فراتر از تکلیف انسانی در جریان است.
درنگ: قیامت، مرتبهای الهی از نظام وجودی است که فراتر از تکلیف انسانی قرار دارد.
این دیدگاه، قیامت را بهعنوان بخشی از پویایی عالم معرفی میکند که در وحدتی وجودی با سایر مراتب قرار دارد.
استناد به آیه لا رطب و لا یابس
درسگفتار با استناد به آیه کریمه «لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» (انعام: ۵۹)، بیان میکند که قرآن کریم همه امور ناسوتی را در بر میگیرد. این آیه، مانند نوری است که جامعیت قرآن کریم را در هدایت امور دنیوی روشن میسازد.
آیه شریفه: لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ
و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی آشکار ثبت است.
درنگ: قرآن کریم، کتابی جامع برای هدایت امور ناسوتی است که همه چیز در حد تر و خشک را در بر میگیرد.
این نگرش، قرآن کریم را بهعنوان منبعی کامل برای هدایت در عالم ناسوت معرفی میکند.
نقد حقوقزدگی در تفسیر قرآن کریم
استاد فرزانه قدسسره نقد میکنند که برخورد حقوقی با قرآن کریم، مانند تفسیر آیه «لا رطب و لا یابس»، آن را به امور ناسوتی محدود میکند. این برخورد، مانند زندانی کردن حقیقت بیکران قرآن در قفس مفاهیم مادی است.
درنگ: برخورد حقوقی با قرآن کریم، جامعیت آن را به امور ناسوتی محدود میکند و از فهم وجودی آن باز میدارد.
این نقد، به ضرورت تفسیر وجودی و فراگیر قرآن کریم اشاره دارد که فراتر از چارچوبهای مادی است.
نقد اشتهای کاذب برای فراتر از قرآن کریم
درسگفتار هشدار میدهد که اشتهای کاذب برای فراتر از قرآن کریم، خطرناک است، زیرا انسان هنوز از قرآن بهره کافی نبرده است. این دیدگاه، مانند هشداری است که انسان را به سوی تمرکز بر حقیقت قرآن کریم هدایت میکند.
درنگ: اشتهای کاذب برای فراتر از قرآن کریم، انسان را از بهرهمندی کامل از این کتاب الهی باز میدارد.
این نگرش، انسان را به سوی فهم عمیقتر قرآن کریم بهعنوان منبع اصلی هدایت دعوت میکند.
جمعبندی بخش هفتم
بخش هفتم، با استناد به آیات قرآنی و نقد تفاسیر حقوقی و اشتهای کاذب، قرآن کریم را بهعنوان منبعی جامع برای هدایت ناسوتی معرفی میکند. این دیدگاه، فلسفه را به سوی هماهنگی با حقیقت قرآنی هدایت میکند.
بخش هشتم: فلسفه وجودی و اقتدار انسان
فلسفه وجودی، تشخصی، و حرکتی
استاد فرزانه قدسسره فلسفه را وجودی، تشخصی، و حرکتی معرفی میکنند که با واقعیت عالم هماهنگ است. جوهر، مانند سایهای خیالی، و ماده و وجود، مانند نوری حقیقیاند که فلسفه را به سوی حقیقت هدایت میکنند.
درنگ: فلسفه وجودی، تشخصی، و حرکتی، با نفی جوهر و ماهیت، با واقعیت عالم هماهنگ است.
این دیدگاه، فلسفه را بهعنوان دانشی واقعی و پویا بازتعریف میکند که با وجود و تشخصات هماهنگ است.
اقتدار انسان در هماهنگی با وجود
درسگفتار بیان میکند که انسان میتواند با هماهنگی با اقتدار موجودات، قدرتمند شود و با عالم متصل گردد. این اتصال، مانند پلی است که انسان را به نظام وجودی عالم پیوند میدهد.
درنگ: انسان با هماهنگی با اقتدار موجودات، میتواند به قدرتی وجودی دست یابد و با عالم متصل شود.
این نگرش، انسان را بهعنوان موجودی معرفی میکند که قادر به وحدت با نظام وجودی است.
استناد به آیه تسخیر
استاد فرزانه قدسسره با استناد به آیه کریمه «سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (جاثیه: ۱۳)، امکان اتصال انسان با عالم را تأیید میکنند. این آیه، مانند نوری است که توانایی انسان برای بهرهبرداری از نظام وجودی را روشن میسازد.
آیه شریفه: سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است برای شما مسخر کرده است.
درنگ: آیه تسخیر، توانایی انسان برای اتصال با نظام وجودی عالم را تأیید میکند.
این دیدگاه، انسان را به سوی هماهنگی با عالم و بهرهمندی از اقتدار وجودی هدایت میکند.
نقد علم دینی سنتی
استاد فرزانه قدسسره علم دینی سنتی را به دلیل ذهنیتزدگی و مقولهبندی، ناتوان از ایفای نقش اجتماعی و جهانی میدانند. این علم، مانند درختی است که ریشههایش در خاک ذهنیت خشکیده و از تأثیرگذاری در جهان بازمانده است.
درنگ: علم دینی سنتی، به دلیل ذهنیتزدگی، از ایفای نقش اجتماعی و جهانی بازمانده است.
این نقد، به ضرورت بازسازی علم دینی بهعنوان دانشی پویا و تأثیرگذار اشاره دارد.
نقد داستان راستان بهعنوان فلسفه
درسگفتار، آثاری مانند داستان راستان را فاقد ارزش فلسفی میداند و آنها را سادهسازی مفاهیم برای عموم معرفی میکند. این آثار، مانند آبی هستند که برای عامه زلال شده، اما عمق فلسفی ندارند.
درنگ: آثار عامهپسند مانند داستان راستان، فاقد عمق فلسفیاند و نمیتوانند جایگزین فلسفه تخصصی شوند.
این نقد، به تمایز میان فلسفه تخصصی و آثار عامهپسند اشاره دارد و بر ضرورت حفظ عمق فلسفی تأکید میکند.
جمعبندی بخش هشتم
بخش هشتم، با معرفی فلسفه وجودی، تشخصی، و حرکتی، و تأکید بر اقتدار انسان در هماهنگی با وجود، فلسفه را بهعنوان دانشی واقعی و تأثیرگذار بازتعریف میکند. استناد به آیه تسخیر و نقد علم دینی سنتی، ضرورت بازسازی فلسفه را به سوی نگرشی پویا و اجتماعی نشان میدهد.
نتیجهگیری کل
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، خلط ماده و ماهیت، ذهنیتزدگی در مقولهبندی سنتی، و پیشفرضهای کلامی در فلسفه اسلامی را نقد کرده و فلسفهای وجودی، تشخصی، و حرکتی را پیشنهاد میدهد. نفی جوهر، ماهیت، و تضاد، و تأکید بر حرکت بهعنوان صفتی ذاتی در ماده و تشخصات، عالم را بهسان نظامی پویا و متصل معرفی میکند که هر تعینی، جلوهای از ظهورات الهی است. استناد به آیات کریمه «لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» (انعام: ۵۹) و «سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (جاثیه: ۱۳)، جامعیت قرآن کریم و توانایی انسان برای اتصال با نظام وجودی را تبیین میکند. نقد علم دینی سنتی و تأکید بر ضرورت بازسازی فلسفه، راه را برای فهمی توحیدی و پویا هموار میسازد. این فلسفه، نهتنها در حوزه نظری، بلکه در زندگی اجتماعی و اقتدار انسان در هماهنگی با عالم، پیامدهای عمیقی دارد. دعای پایانی درسگفتار، «خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست»، مانند نوری است که وحدت وجودی و ربوبی عالم را روشن میسازد و فلسفه را به سوی حقیقت الهی هدایت میکند.
دعای پایانی: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست.
با نظارت صادق خادمی